15 09 2003
|
موضوع: مقاله
|
محل انتشار: ایران امروز
|
نسخه چاپ
آقای خاتمی! واكنش شما در قبال جایزه خانم عبادی صد در صد سياسی است
چندی پيش دكتر سروش در لندن سخنرانی داشت تحت عنوان مناسبات اخلاق و قدرت سياسی. جان كلام او همان سخن قديمی بود كه ميگويد:
”عادلترين افراد اگر سوار اسب قدرت شوند خرده خرده خصلت عدالت ورزی خود را از دست خواهند داد و بالاترين آزمون برای افراد اين است که آنان برخوردار از قدرت سياسی شوند. افراد معمولی چنانچه مرتکب خطايی شوند تنها يک خطا در دايرهای بسيار محدود مرتکب شدهاند ولی نظير همان اگر از صاحب قدرتی سرزند خطای او به اندازه گستره آدميان وقلمرو حاکميت او بزرگ میشود و اهميت میيابد.“
سروش اين كلمات را قبل از شنيدن ارزيابی آقای خاتمی از اهميت جايزه صلح نوبل بر زبان آورده است. تصور میكنم ايشان همين امروز هم همين نظر را داشته باشد و در خلوت، و نه حتما در ملاء عام، پس از شنيدن سخن خاتمی شايد هم آن را تكرار كرده باشد.
اگر دكتر سروش يا ديگران بهر دليل محذور داشته باشند كه مصداق حرف خويش را در رفتار آقای خاتمی در ازريابی از اهيمت جايزه صلح نوبل ببينند من چنين محذوری ندارم و میتوانم بجای ايشان حرف بزنم. مگر كه تكذيب كنند و مستقيما اشارت دهند كه نخير مصداق مع الفارق است.
آری. راست اين است كه سخن خاتمی ’به اندازه گستره آدميان و قلمرو حاكميت او بزرگ است و اهميت دارد.‘ لذا با تمام احترامی كه برای آقای ابطحی و منش ايشان تا كنون قايل بودهام ناگزيرم بگويم: برافروخته نشويد و همه جنجالی كه پيرامون واكنش آقای خاتمی بپا خاسته را به حساب ’سوء استفاده ژورناليستی‘ ننويسيد. شما در كلام رئيس جمهور ابراز خوشحالی وی از موفقيت خانم عبادی را ديدهايد. كسان ديگری جايگاهی كه ايشان برای صلح نوبل قايل شدهاند را مورد توجه قرار دادهاند و عدهای هم اين واكنش را با تجليل ايشان از اسداله لاجوردی مقايسه كردهاند. آقايان نگران تعابير مختلف از سخن رئيس جمهور نشوند. آقايان نگران اين باشند كه در آخر كار ، مردم و جهانيان واكنش آقای خاتمی در قبال اهدای جايزه صلح نوبل به خانم عبادی را چگونه ديدهاند.
راست اين است كه واكنش آقای خاتمی بسياری از اطرافيان و دوستان وی را مضطرب و متاسف و يا سرخورده كرده است و بسياری از كسانی كه به او رای ندادهاند را خوشحال و اميدوار كرده است. راست اين است كه اعضای كميته نروژی صلح نوبل و نيز همه فعالان صلح و حقوق بشر در همه كشورها از اين ’تجليل‘ آقای خاتمی از خانم عبادی روی ترش ميكنند. اينها را همه ناظران اوضاع سياسی ايران دارند میبينند و با هزاران هزار ’ترفند ژورناليستی‘ هم نمیتوان صحنه واقعی را دگرگون جلوه داد. زيرا سخن خاتمی ’به اندازه گستره آدميان و قلمرو حاكميت او بزرگ است و اهميت دارد.‘
روی سخنم با كسانی است كه علاقهمند به بسط فرهنگ دموكراسی در كشورند. از جمله بسياری از دوستانی كه در جبهه مشاركت ايران اسلامی فعالند. يكی از حلقهایترين كارها در اين جهت بسط دموكراسی و پرورش روحيه نقد و نقد پذيری در صفوف ’خود‘ است. حزبی كه اصلا تحمل نقد درونی ندارد قدرت بسط دموكراسی در هيچ كجا را ندارد. ميزان اعتماد به وفاداری احزاب سياسی به دموكراسی با ميزان زمينه برای آزادی بدون ترس و بدون كيفر اعضاء و هواداران برای اظهار نظر پيرامون عمل يا سخن رهبران است. نمیگويم همه احزاب طرفدار مردم سالاری به يك ميزان از عهده اين مهم بر میآيند. ولی اگر سخن محمد خاتمی فقط در حلقه اغيار زير ذرهبين رود بايد به خود آمد و گفت در ’مشاركت چه میگذرد؟‘ منظورم از پرداختن ياران به نقد عمل رهبران تنها از زاويه پراگماتيك، يعنی توجه به پيآمدهای سخن آنها و اينكه چه نيروهايی را به مخالفت يا حمايت میكشاند نيست. كار مهمتر نقد ديدگاهها و تحليل پايههای نظری موضع گيریهاست.
من با اشاره به 3 نكته در اظهار نظر رئيس جمهور میكوشم پايه نظری و تحليلی طرز برخورد و كلمات به كار رفته در اظهارنظر ايشان را جستجو كنم. آقای رئيس جمهور میگويد: جايزه صلح نوبل زياد مهم نيست و جايزه ادبی و علمی آن مهم است. آقای رئيس جمهور میگويد اين يك جايزه كاملا سياسی است و با ذكر چند نام القاء میكند كه فكر میكند كه اين بار سياسی منفی است. آقای خاتمی ضمن ابراز خوشحالی از موفقيت شخصی خانم عبادی نگران است كه مبادا ماجرا به زيان جمهوری اسلامی ايران تمام شود.
فرض من در تحليل بنيانهای نظری آقای خاتمی اين است كه ايشان فاسد نيست و آنچه را كه گفته مكنونات قلبی و نظری كاملا صادقانه و شخصی وی بوده است و به فرموده و يا بر اساس مصلحت سنجیهای كاسبكارانه نبوده است. در غير اين صورت چارهای نخواهد ماند كه تصور كنم ماندن در قدرت خاتمی را هم دارد از قماش رفسنجانی میكند.
دموكراسی موهبتی برزگ برای سياست مداران است زيرا عمر آنان را چنان كوتاه میكند تا قبل از اينكه فاسد شوند منتفی شوند.
هوش و ذكاوت زيادی نياز نيست كه ديده شود كه پايه سياستی كه دولت فعلی امريكا در منطقه خاورميانه به شمول ايران پی میگيرد ميليتاريزه كردن منطقه و بی ثبات كردن و برانداختن رژيمها و جايگزين كردن قدرتهای مطيع است. مثل روز روشن است كه تقويت روندهای دموكراتيك در كشورهای منطقه و در صدر قرار دادن مساله حقوق بشر از اولويتهای جاری سياست ’دفاعی‘ امريكا نيست. در عين حال همه ميدانيم كه آقای جرج بوش در پيشبرد اين سياست با موانع بسيار مواجه است. تك قطبی شدن دنيا از نظر نظامی به معنای تك قطبی شدن از نظر فرهنگی، سياسی و اقتصادی نيست. آقای خاتمی متاسفانه نمیبيند و يا نمیخواهد متوجه بشود كه مهمترين پيام انتخاب خانم عبادی در عرصه بين المللی كه بسيار هم مهم است اعمال فشار بر سياستی است كه میگويد اسلام يعنی دين ترور، كه اسلام يعنی القاعده و طالبان. مخالفان ميليتاريزه كردن دنيا به تغيير اين تصويری كه نظامیگران دارند از اسلام میسازند بشدت نياز دارند. اين نيروها به هيچ وجه ناچيز و ناتوان نيستند. آنها قطبهای اصلی فرهنگی، سياسی و اقتصادی جهان را تشكيل میدهند و نمیخواهند كه به سادگی تسليم پنتاگونيستهای واشينگتن شوند.
شما آقای خاتمی! وقتی میگوئيد جايزه صلح نوبل مهم نيست جايزه ادبی و علمی آن مهم است ميدانيد چه میگوئيد؟ كدام طرف ايستادهايد؟
آقای خاتمی با اشاره به نامهای سادات و بگين و رابين و پرز و كارتر آدرس میدهد كه جايزه صلح آنقدر هم جايزه صلح نيست. به ياری حسن نيت میتوان تصور كرد كه آقای خاتمی تعلق جايزه به كوفی عنان، نلسون ماندلا، ياسر عرفات، لوتر كينك ، گاندی و بسياری ديگر را جايزه صلح ميداند. البته اگر خوشحالی آقای خاتمی از برنده شدن خانم عبادی بيش از نگرانیاش بود طبيعتا در آن لحظه میبايد اسمهای خوب يادش بيايد نه اسمهای ’بد‘. اما مساله بسيار جدیتر از اين حرف است. مساله مركزی درك خاتمی و طيف بسيار وسيعی از سياست گذاران كشور ما از مفهوم صلح و هواداری از صلح است. اين نگاه پس ماندههای همان درك ملی گرايانه و خود محورانه از مفهوم صلح است كه با شكست ’دشمن‘ ترادف دارد و نه صلح با آن. بسياری از ما فعالان چپ در ايران سياست حداقل برای دورهای صلح اتحاد شوروی را ’سازش‘ با امريكا ديدهايم. صلح پايان سياست نيست. ادامه آن است با وسايل غير قهرآميز.
بر شمردن نامهايی كه آقای خاتمی آورده است چيزی جز اين ذهنيت را توليد نمیكند كه ايشان هنوز صلح را پايان هر نوع كشاكش میبيند و نه پايان كشاكش به وسايل قهرآميز. ايشان صلح را پايان مناقشه به طور كلی میبيند. بارزترين نمونه و شاهد وجود چنين طرز تفكری سياست و روش آقای خاتمی و طيف وسيع سياست گذاران كشور ما اعم از اصلاحطلب و محافظه كار در مساله مناقشه اسرائيل و فلسطين است. هنوز هم كه هنوز است نه آقای خاتمی و نه هيچ يك از ديگر رهبران جمهوری اسلامی از گفتگوی ميان رهبران دو ملت و از انديشه صلح ميان اين دو حمايت نكردهاند. تلقی رهبران كنونی جمهوری اسلامی ايران از مفهوم صلح با تلقی نظامی گران امريكايی، با طرز تفكر حكام چين در دوره ستيز با شوروی و با افراطيون فلسطينی و اسرائيلی تشابه بسيار دارد.
كميته نروژی صلح نوبل تا كنون دو بار جايزه صلح را به رهبران اسرائيل و عرب داده است و هر دو بار به اشتراك. میتوان در باره ميزان ثمر بخشی اين جوايز و تاثير آن در توليد وحدت و پراكندگی در صفوف طرفين و زيانها يا منافع بيشتر يا كمتری كه هر بار فلسطين يا اسرائيل برد بحث كرد. میتوان بحث كرد كه كمپ ديويد مقدمه اسلو بود و يا كمپ ديويد اسلو را به تاخير انداخت. حتی میتوان بحث كرد كه اين يا آن انتخاب به جا و متضمن مقصود بود يا نه. اما پيشينه كار كميته صلح نوبل نشان نمیدهد كه آنان در كشاكش نيروهای طرفدار صلح و طرفدار قهر، (چه عليه شهروندان خودی چه عليه ملل ديگر) نادرست عمل كردهاند.
————————————
آقای خاتمی در كشاكش قدرتی كه ميان اصلاح طلبان و محافظه كاران در حاكميت جمهوری اسلامی ايران طی 6، 7 ساله اخير جريان داشته بيش از آنكه رهبر اصلاح طلبان باشد رابط آنان و حداكثر وكيل آنان بوده است. در حاليكه آقای خامنهای صراحتا و مطمئنا نقش رهبری طرف مقابل را بر عهده داشته است. به علاوه آقای خاتمی با تلاش بسيار سرانجام توانست رهبری جمهوری اسلامی ايران را متقاعد و مطمئن سازد كه او طرحی را كه رهبری با آن ستيز آشكار داشته باشد پيش نخواهد برد. اين روش گرچه در نخستين سالهای رياست وی مفيد بود و به نيروهای اصلاح طلب فرصت قوام يابی داد ، اما به خصوص از آستانه دوره دوم رياست جمهوری وی سياستی مزاحم و لخت بود و به از دست رفتن فرصتها كمك بسيار كرد. علاوه بر اين، استمرار ناسنجيدهی اين سياست به تغييرات معين در مواضع و عملكرد آقای خاتمی، و به طور مشخص دور شدن او از مطالبات واقعی و ممكن آزاديخواهان ايران، نيز منجر شده است. حكام جمهوری اسلامی ايران تافته جدا بافته نيستند. در ميان آنان واقعا معدود كسانی داشتهايم كه قدرت آنان را بيخود نكرده باشد. ’عادلترين افراد اگر سوار اسب قدرت شوند خرده خرده خصلت عدالت ورزی خود را از دست خواهند داد.