09 08 2003
|
موضوع: تحلیل
|
محل انتشار: ایران امروز
|
نسخه چاپ
بنيانهای ارزشی اتحاد جمهوريخواهان ايران
بحث پيرامون هويت و ماهيت حرکت جمهوریخواهان ايران
مبحث اول
پیش گفتار و طرح بحث
عرصه اصلی کشاکش بر سر قدرت سياسی در طول تاريخ معاصر ايران تا انقلاب هماره کشاکش ميان دين و دربار بوده است. اما از مشروطه به اين سو نيروی ديگری، و هر زمان رساتر، برآمد داشته که قدرت سياسی را نه برای شاه ميخواسته نه برای دين.
عدم توفيق حرکت آغاز شده از 2 خرداد در تزريق عناصر بيشتری از جمهوريت و مردمسالاری در نظام حقوقی و قوانين حاکم بر کشور، که تحت عنوان پروژه “توسعه سياسي” برای تحقق رويای سازش دادن جمهوری اسلامی با اصول دموکراسی و آزادی عرضه شده بود، عملا طيف وسيعی از نيروهای سياسی را به سوی طراحی مجدد و عرضه يک مدل حکومتی جانشين برای استقرار دمکراسی در ايران به منظور توليد و تمرکز نيرو حول آن تشويق کرده است.
بيانيه تحت عنوان “برای اتحاد جمهوری خواهان ايران” جدیترين و گستردهترين برآمدی بوده است که تا کنون در اين راستا عرضه شده است. اين بيانيه، که شاخصترين و پرسابقهترين فعالان فکر جمهوريخواهی در ايران حول آن گرد آمدهاند، که همانطور که از نامش پيداست در صدد متحد کردن جمهوريخواهان ايران، و در واقع بيان تبديل اين انديشه سياسی به يک نيروی سياسی است. از زمان انتشار اين بيانيه تا کنون بحثهای زيادی برای شناخت ماهيت اين انديشه، مشخصهها، وجوه و ويژگیهای آن و بالا و پائين انتظارها در محافل سياسی و اجتماعی ايران جريان داشته است.
مقالاتی که تحت عنوان “پبرامون هويت، ماهيت و حرکت جمهوريخواهان ايران” تنظيم شده در واقع تلاشی است برای مشارکت در بحثها. در هر مقاله کوشش شده است به يک سوال معين در اين ارتباط پاسخ داده شود. با هدف بيشتر درگير کردن ذهن با مسايلی که در اين مقالات مطرح ميشود سوالهای شش گانه زير را ابتدا در اينجا طرح میکنم.
1. آيا ميتوان جوهره و عصاره انديشه سياسی مسلط بر ذهن امضاء کنندگان را به گونهای مشخص کرد که تمايز آن با ديگر نحلهها و برآمدهای سياسی ايرانی برجسته شود؟ آيا اصول عام ارزشی و بنيانهای عقيدتی استواری که بيانيه يک شكل بروز آنهاست قابل تعريف و شناسايی اند؟ آيا میتوان اين اصول را چنان تعريف کرد که گنجايش اسمی جمهوری خواهی به حداکثر برسد؟
2. آيا میتوان پيشينه و بستگیهای تاريخی بنيان گذاران حرکت را رديابی کرد؟ آيا اين پيشينه آنقدر مشخص و خصلت نما هست که هويت تاريخا احراز شدهای را معرفی کند؟ اگر جمهوريخواهی را يک مولفه مدرن در تاريخ قدرت سياسی در ايران بشناسيم مناسبات آن با نهادهای سنتی (و اصلی) قدرت سياسی، يعنی دين و دربار، در طول قرن اخير چه بوده و چگونه بوده است؟ آيا میتوان وجوه مشخصه و مميزهی آنان را در چارچوب معينی تعريف کرد؟
3. آيا مطالعه موقعيت اجتماعی و شعاع عمل جمهوری خواهان به گونهای هست که بر اساس آن بتوان در باره پايگاه طبقاتی يا پيوندهای اجتماعی يا عرصه اصلی نفوذ و تاثير اين جريان در کليت خود اظهار نظر کرد؟ آيا کيفيت عمل اين جمهوری خواهان میتواند چنان باشد که به نيروی هدايت گر و نمايندگی کننده تمايلات سياسی و اجتماعی بخش معينی از جامعه ما فرارويد؟ اگر اين کيفيت پديدايد اقشار اجتماعی که اين جريان را نماينده خود میبينند کدامند؟
4. نگاه جمهوری خواهان به ساير نيروهای صحنه سياسی کشور چگونه است؟ آيا جز حرکت جمهوری خواهی مولفه ديگری نيز در صحنه مبارزه به خاطر دموکراسی حضور دارد؟ همسايگان اتحاد جمهوری خواهان چه کسانی هستند؟ جايگاه دموکراسی دينی و دموکراسی سلطنتی در اين صحنه کجاست و حرکت جمهوری خواهانه در قبال آنان از کدام سياست پيروی خواهد کرد؟
5. اتحاد جمهوری خواهان برای تبديل انديشه سياسی به نيروی سياسی به کدام روش میتوانند عمل کند؟ تبديل به حزب شود؟ جبهه درست کند؟ يا روش ديگری برای سامان يابی میتوان يافت؟ آيا برای تبديل انديشه سياسی به نيروی سياسی بايد “اراده واحد” و “تشکيلات” توليد کرد؟ توليد اراده واحد در اين حرکت به کدام روش ميسر است؟ سانتراليزه کردن به شيوه دموکراتيک يا به روش ديگری؟ يا در وضع سياسی فعلی توليد “هويت واحد”، “حس تعلق جمعي” و “همبستگی اجتماعي” ضروری است؟ حداکثر گنجايش تشکيلات برای پوشش دهی به پايگاه اجتماعی انديشه جمهوری خواهی تا کجاست؟
6. آيا جمهوری خواهان ايران فرصت کمی دارند؟ آيا حکومت موجود در حال فروپاشی است؟ آيا زمان تعرض برای گرفتن قدرت فرارسيده است؟ برای کدام جريان و با کدام وسايل؟ چه تغييری ممکن شده است؟ تغيير در نظام يا تغيير نظام؟ سهم و نقش نيروهای سياسی درون نظام، پيرامون نظام و مخالف نظام، به شمول جمهوريخواهان ايران، و عوامل خارجی در اين تغيير از کجا و تا به کجاست و به چه وسيله؟
طی مقالاتی به تدريج منتشر ميشوند محورهای فوق از زوايايی بعضا تازه مورد بحث قرار گرفتهاند. در اين ماههايی که تا نشست بزرگ جمهوريخواهان ايران باقی است اميدوارم برداشت و برخورد جمهوری خواهان با خويش و با جامعه خويش، زير تاثير کنکاش طرحها و تحليلهای نظريه پردازان، از ناچسبها و نا خواستهها تهی شود و ما را بيش از بيش مهيای انتخابهای درست در کوران رويدادهای سرنوشت سازی سازد که از افقهای ايران سر بر میکشند. تجربه میگويد مطمئنترين انتخاب آنست که از داد و ستد انديشهها حاصلايد.
مبحث اول: بنيانهای ارزشی اتحاد جمهوريخواهان
هدف اين بحث پاسخ به اين سوال است که آيا میتوان هويت “اتحاد جمهوری خواهان ايران” را چنان تعريف کرد که گنجايش آن حداکثر شود و با هويتهايی همسايه شود که مخالف اصولی بيانيه اند؟
تمايز ميان منقدان و مخالفان
چه در روند تدوين و چه پس از انتشار بيانيه “برای اتحاد جمهوريخواهان ايران” بسياری نکات، بندها و فرازها بوده است که از سوی منقدان و مدافعان به تائيد يا تکذيب پيش کشيده شده و مورد بحث قرار گرفته است. بيش از 900 نفر از فعالان سرشناس سياسی، فرهنگی و دانشگاهی ايران، ضمن تائيد کليات، با نقدی بر يا نگاهی ديگر به اين يا آن بند بيانيه، امضای خود را پای آن گذاشته، و مبارزان ديگری وجود و يا عدم وجود موارد معينی در بيانيه را علت عدم تائيد آن دانستهاند. به اين ترتيب میتوان به فرض تصور کرد که پيوستن برخی کسان احتمالا مشروط است به توافق روی تغييرات معينی در بيانيه.
در عين حال هيچ کس شک نمیکند که چرا هيچ گروهی از “مشروطه خواهان” و يا هيچ نحلهای از جريانهای مذهبی به بيانيه نمیپيوندند. اين نپيوستن نامشروط است. زيرا اختلاف آنها با بيانيه به اصولی برمی گردد که ماهيتا قابل توافق نيستند.
يک بحث مفيد اين است که دريابيم تفاوت ميان گرايشهايی که به طور نامشروط با بيانيه مخالفند و آنان که تائيد را مشروط به تغييرات معين دربيانيه میبينند در چيست؟ اين بحث به ما کمک میکند حداکثر گنجايش بيانيه را حدس بزنيم. يعنی به اين سوال پاسخ دهيم که آيا میتوان چنان حرکت کرد که هيچ مخالف مشروطی وجود نداشته باشد؟ يکی از راههای برای رسيدن به نتيجه استخراج “اصول ارزشي” و تکيه بر آنهاست.
مبنای توليد پروژه سياسی
طرحها و پروژههای سياسی، سياست گذاریها و برنامه ريزیها چگونه توليد میشوند و برکدام پايه مورد موافقت يا مخالفت قرار میگيرند؟ از سوی نظريه پردازان علوم اجتماعی در پاسخ به اين سوال چارچوبها و مدلها و رويکردهای مختلف عرضه شده است. اما يک چيز در ميان تمام آنها مشترک است و آن اينکه: توليد هر پارادايم برای سياست گذاری و برنامه ريزی در هر عرصه مسايلی که به حيات اجتماعی مربوط ميشود، مبتنی است بر اصول ارزشی و بنيانهای اعتقادی معينی که در ذهن طراحان مربوطه به صورتی بسيار پردوام و ماندگارند وجود دارند و عمل میکنند؛ اصول و ارزشهايی که نه تنها انگيزه سياست گذاری، بلکه راهنمای چگونگی اجرا و معيار سنجش نيک و بد هر پروژه اجرا شده نيز، بشمار ميروند.
ايدهها و انديشههای سازنده طرحها و برنامهها برای تغيير در جامعه دارای ثبات پذيری يکسان نيستند. نظريات ريخته شده در هر طرح بر يک يا چند اصل ارزشی يا اعتقادی بنيادين متکی است که نه تنها انگيره آفرينش آن طرح و برنامه و برنامه را توليد و زاويه نگاه به صحنه را تعيين میکنند، بلکه شيوه اجرا و روش اندازه گيری ميزان موفقيت طرح را نيز مشخص میکنند. اين اصول بسيار پردوام، سخت، و مقدس گونهاند. ذهن، به هنگام توليد، و در مسير چرخه زندگی (life cycle) هر پروژه، همواره اصول و ارزشهای معينی را مفروض و ثابت میگيرد تا تحليل وضعيت، رفتار گزينی، و تصميم گيری را برای خود ممکن سازد و تسهيل کند. اما مهمترين کارکرد اين اصول ارزشی مساعد کردن زمينه برای سهيم کردن ديگران و توافق است. هر پروژه اجتماعی برای اينکه مورد توافق قرار گيرد قطعا لازم است که بر اصول ارزشی معينی که در ميان تصميم گيرندگان مشترک است تکيه کند.
به اين ترتيب يک روش خوب، برای انبساط بيانيه و به حداکثر رسانيدن قدرت جذب آن، کشف و استخراج آن اصول ارزشی ديرپايی است که تمام جثه بيانيه روی آن استوار است؛ اصولی که اختلاف بر سر آنها نپيوستن را قطعی و نامشروط میکند و توافق آنها تمايل به پيوستن را واقعی میکند.
روش استخراج اصول ارزشی
برای تشخيص اصول ارزشی بنيادين بيانيه به کدام روش بايد عمل کرد؟ هرگاه پرسش مستقيم از امضاءکنندگان، و يا بررسی نوشتهها و گفتههای گروه نمونهای از آنان مسند و مبنای تحقيق شود نتيجه البته مستندتر است. روش ديگر تحليل مضامين بيانيه از با هدف تخمين بينانهای ارزشی آن است. برای من تنها روش آخر ميسر بود.
دغدغه اصلی در استخراج مولفههای ارزشی آن بوده است که به گونهای استخراج شوند که اولا فراگير باشند. يعنی در ذهن امضاء کنندگان يک ارزش همگانی شناخته شود ثانيا هرگونه کم يا زياد کردن شمار آنها شمار امضاء کنندگان را منطقا تنها کم کند.
به بيان ديگر سوالی که قبل از شروع به استخراج برای من مطرح شد اين بود که آيا ميتوان چنان مولفههايی را بر شمرد که صف همه مخالفان حرکت را از صف موافقان و منقدانی که حمايت خود را به تصحيحات معين مشروط میکنند، مجزا کند تا به اين ترتيب حداکثر گنجايش اسمی حرکت شناخته شود.
چهارضلعی پيشنهادی
بی آنکه به قضاوت قطعی رسيده باشم، از پی توجه مکرر به بنيانهای ارزشی مفاهيم و فرازهای بيان شده در بيانيه، من تا اينجا به اين نتيجه رسيدم که تاکيد بر پايبندی ذهن امضاء کنندگان به چهار اصل، يعنی: دموکراسی، جمهوريت، لائيسيته و عدم خشونت، ممکن است قابل تشخيصترين و فراگيرترين چهار ضلعی باشد که همه امضاء کنندگان، و نيز ناراضيان از درج يا عدم درج اين يا آن فکر در بيانيه، خود را مدافع آنها میيابند، و از سوی ديگر همه کسانی که خود را از اساس با حرکت جاری جمهوری خواهان ايران، و نيز با پيشينه و آينده آنان بيگانه میبينند هرگز نه میتوانند و نه میخواهند خود را خود را با اين چهار ضلعی معرفی کنند.
حتی اگر يک گام ديگر به جلو برداشته و جرئت کنيم عامترين منظورها (تعاريف) از مفاهيم چهار گانه فوق را مشخص کنيم باز هم به نظر نمیرسد بر سر اين تعاريف چنان مچادلاتی در گيرد که صف مدافعان اين اصول را بشکند:
ما دموکراسی ميخواهيم و اين نخستين و مهمترين بنيان ارزشی مشترک ماست. منظور ما از دموکراسی همان وجوه مشترک سيستمهای سياسی و حقوقی مستقر درغرب و بسياری ديگر از کشورهای جهان و رعايت اصول اعلاميه جهانی حقوق بشر است.
ما جمهوری میخواهيم و اين يعنی با هرگونه ادعای موروثی و ايدئولوژيک برای سامان دهی قدرت و نظام سياسی کشور مخالفيم. ما میگوئيم تمام نهادهای حکومت بايد به انتخاب دورهای شهروندان باشند.
ما جريانی غير مذهبی هستيم به اين معنا که هويت و ماهيت حرکت خود را با مشی و برنامه سياسی و با پيشينه آن معرفی میکنيم و مخالف درست کردن احزاب سياسی مذهبی و نظام سياسی مبتنی بر آن هستيم. ما مدافع قاطع جدايی دين و حکومتيم و ميزان اين جدايی (به شيوه دموکراتيک) را با ميزان قدرت و گستردگی نفوذ احزاب غيرمذهبی مربوط میبينيم.
ما بر عدم خشونت، بر اشکال مسالمت آميز، مدنی و مردمی مبارزه سياسی و اجتماعی متکی هستيم. ما اشکال مسلحانه و خشونت بار و غير مردمی را از ابزارهای گسترش دموکراسی ارزيابی نمیکنيم.
آيا اضلاع ديگری هم هست؟
صاحب نظرانی هستند که برای توليد هويت اين “ما” روی مولفههای بيشتری دست ميگذارند. آنها بعضا مايلند: نسبتهای نظری، مثل سوسياليسم، امپرياليسم، سوسيال دموکراسی و...، يا طبقاتی، مثل کارگری، تودهای و...، يا تاريخی، مثل ادامه دهندگان راه مصدق و...، يا برنامه ای، مثل تصريح مطالبات ملی، حقوق جوانان و...، يا سياسی، مثل حد باز بودن يا تنگ بودن زاويه نگاه ما به نيروهای اسلامی، سلطنتی و غيره، و يا موضوعات برناشمرده ديگر هم در سند “ما” تصريح شود.
البته هستند کسانی که تا کنون از بيانيه به اين دليل حمايت نکردهاند كه گنجاندن اين يا آن نسبت برايشان اهميتی هويتی ماهيتی داشته است. گروه ديگری گرچه مطالبات معين دارند، اما چون آن مطالبات جنبه هويتی ماهيتی ندارد با حفظ موضع از بيانيه حمايت کردهاند. به علاوه محتوی انتقادات و يا پيشنهادهای مطرح شده حول بيانيه نيز بر دو گروه است. انتقاداتی که جنبه نظری يا برنامهای دارند، و انتقادهايی که جنبه سياسی دارند و به موضع نسبت به ساير نيروهای سياسی کشور بر ميگردد.
يک راه رسيدن به توافق
به نظر ميرسد رسيدن به توافق روی پيشنهادهای مختلف تصحيحی سادهتر باشد هرگاه حول چهار ضلعی ارزشی فوق توافق نظر وجود باشد. چرا که در اين صورت میتوان توافق کرد که يک تصحيح میتواند وارد شود هرگاه و فقط هرگاه:
اولا: اصول ارزشی و پايهای حرکت را نقض نکند. مثل پيشنهاد حذف ايده جمهوريخواهی
ثانيا: نيروی گرد آمده حول بياينه را تقليل ندهد يا منشعب نکند. برعکس، گنجانيدن آن تصحيح دامنه و تاثير حرکت را گسترش دهد.
جايی که حول اين دو شرط توافق است حصول توافق روی هر “اختلافهای برنامهای و نظري” در عمل دشوار نيست.
اين که اختلافات برنامهای تا کنون منشاء شقاق نشده هم نشانه بلوغ سياسی و هم نشانه توافق روی اين اصل است که هدف و محتوای اصلی برنامه ما تاسيس يک نظام سياسی دموکراتيک است. چراکه در ايران مساله نظام سياسی هنوز حل نشده و دموکراسی امر مشترک طبقات و گروههای اجتماعی است. اين موفقيت بزرگی است که در جرگه فعالان سياسی ايران حول مفهوم بنيادين دموکراسی اجماع چشمگير شکل گرفته است. هم از اين روست که تا اينجا کمتر شنيده شده که کسانی صرفا به دليل “عدم توافق روی برنامه” از امضاء امتناع کرده باشند. تا کنون اختلاف نظر در تحليل وضعيت سياسی اهميتی جدیتر داشته. تا آنجا که به تحرکات و اقدامات معين برای شکل دهی “هويتي” جدا از “اتحاد جمهوريخواهان ايران” نيز بسط يافته است.
اختلاف در تحليل است يا بر سر اصول؟
در روزهای شنبه و يک شنبه گذشته ( 5 و6 ژوئيه 2003) در شهرهای لندن و پاريس دو نشست برگزار شد که موضوع آن هردو يکی و همان موضوع اصلی بيانيه “برای اتحاد جمهوری خواهان ايران” يعنی ضرورت استقرار دموکراسی در ايران و راه دست يابی به آن بوده است.
فعالان هيچ يک از دو نشست با بيانيه “برای اتحاد جمهوری خواهان ايران” موافق نيستند و آن را پلاتفرم مناسبی برای سوق ايران به سوی دموکراسی نمیانگارند. سازمانگران و سخنرانان سمينار لندن عموما همکاری با سلطنت طلبان را میپذيرند. در حاليکه گرد آمدگان در پاريس عموما عموما از طيف چپ بوده و همکاری با سلطنت طلبان را رد میکنند.
من اخيرا مجموعه اين اظهار نظرها پيرامون “بيانيه برای اتحاد جمهوری خواهان ايران” را بار ديگر مرور کردم و ديدم که همه انتقادات سياسی به بيانيه در واقع مبتنی بر همان تحليلها و نقطه نظرهايی است که ماه گذشته در کنفرانسهای لندن و پاريس مطرح شدند. اين نقدها در آخرين تحليل روی دو مساله متمرکز است:
يک انتقاد اين است که امضاء کنندگان بيانيه با تاکيد بر جمهوريت و نفی موروثيت راه همکاری با طرفداران مشروطه پادشاهی را بستهاند (انتقاد لندن). انتقاد ديگر اين است که بيانيه يا امضاء کنندگان آن امکان عقب نشاندن اقتدارگرايان و پيشرفت در جهت دموکراسی را نفی نمیکنند و به تصريح يا به تلويح اميد دارند که بدون “سرنگونی جمهوری اسلامي” هم تحولی مثبت در کشور رخ دهد. (انتقاد لندن و پاريس).
اين انتقادات تا آنجا که به اصول ارزشی و هويتی ما تعرض نکند، يعنی به سطح “هواداری از نقش رهبری موروثي” يا “نقد جمهوريت” فرو نيافتد، و يا تا آنجا از ما دور نشود که به “ضرورت اعمال قهربرای گذر به دموکراسي” برسد، انتقاداتی سياسی است که هويت و ماهيتی جداگانه را توليد نمیکند. از اين روی هنوز بايد منتظر ماند که آيا نقد منقدين گرد آمده در پاريس و لندن سياسی است يا ارزشی؟
جمع بندی
به اين ترتيب به روشنی و با اطمينان میتوان استدلال کرد و نشان داد که هر برداشت و فهمی از بيانيه “برای اتحاد جمهوری خواهان ايران” که – چه در ميان امضاءکنندگان و در خارج از اين جمع – بکوشد هويت آن را با چيزهايی ديگر، ورای اصول ارزشی آن، تعريف کند؛ هر انتقادی که بخواهد بر مبنای تحليل سياسی يا جزئيات برنامهای خود را جدا کند، چنانچه بر پايه اصول ارزشی مشترک استوار باشد، نه تنها توليدگر هويتی مستقل نخواهد بود، بلکه حرکتی است بی مورد و زيان بار در جهت ايجاد شقاقی نامفهوم در صف نيروهايی که ميخواهند امر رهبری سياسی را در ايران از اسارت خادمان دين و دربار رها سازند و برای هميشه.
بايد اطمينان داشت که حرکت جمهوری خواهان ايران، تا اينجا که شکل گرفته است هيچ معنايی شکل گرفتهتر از آن اصول ارزشی مشترک ندارد. برای تمام برداشتها و گرايشهای بسيار متنوعی که میتوانند بر مبنای اين اصول حرکت کنند به يک ميزان فرصت هنوز باقی است که خود را به “تفسير غالب” از حرکت جمهوری خواهان ايران بدل کنند. هنوز فرصت بسيار برای به حداکثر رسانيدن ظرفيت واقعی حرکت جمهوری خواهان ايران باقی است؛ ظرفيتی که سير رشد اجتماعی و انباشت تجربه سياسی هم چنان آن را بسط ميدهد.
فشرده بحث:
* هدف مبحث حاضر پاسخ به این سوال بود که آيا میتوان هويت نظری و اصول ارزشی “اتحاد جمهوری خواهان ايران” را چنان تعريف کرد که گنجايش این اتحاد حداکثر شود و با گرایش هایی هم مرز شود که مخالف اصولی بيانيه اند؟
* چهار اصل دموکراسی، جمهوريت، جدایی دین از دولت و حزبیت و عدم خشونت احتمالا قابل تشخيصترين و فراگيرترين چهار ضلعی باشند که همه امضاء کنندگان، و نيز ناراضيان از درج يا عدم درج اين يا آن فکر در بيانيه، خود را مدافع آنها
میيابند.در ضمن همه کسانی که خود را از اساس از حرکت جاری جمهوری خواهان ايران، و نيز از پيشينه و آينده آنان جدا میبينند، نه میتوانند و نه میخواهند خود را با این جهار ضلعی معرفی کنند.
* روی متن بیانیه نظرات و پيشنهادهای مختلف اصلاحی ارایه شده. توافق روی آنها ممکن است سهل باشد هرگاه اولا اصول ارزشی و پايهای حرکت را نقض نکند. مثل پيشنهاد حذف ايده جمهوريخواهی. ثانيا، نيروی گرد آمده حول بياينه را تقليل ندهد يا منشعب نکند. برعکس، دامنه و تاثير حرکت را گسترش دهد.
* اتحاد جمهوری خواهان ايران، تا اينجا که شکل گرفته، معنايی فراتر از چند اصل ارزشی مشترک ندارد. برای تمام برداشتها و گرايشهایی که بر مبنای اين اصول حرکت کنند به يک ميزان فرصت هنوز باقی است که خود را به “تفسير غالب” از حرکت جمهوری خواهان بدل کنند. ما برای به حداکثر رسانيدن ظرفيت واقعی حرکت خود هنوز امکانات و فرصت های بسیار داریم.