04 09 2004
|
موضوع: تحلیل
|
محل انتشار: ایران امروز
|
نسخه چاپ
ايران، امريكا، برنامه هستهای و بحران عراق
توصيهها برای سياستگذاری
* من به اين نتيجه قطعی رسيدهام كه تا زمانی كه بنياد سياست خارجی جمهوری اسلامی ايران، به گواه قانون اساسی و رفتار عملی رهبران آن، دشمنی با امريكاست، رهبری ايالات متحده و متحدان وی نخواهند پذيرفت كه هدف ايران از “استفاده صلح آميز” از تكنولوژی هستهای پيگيری اهداف پنهان و دست يابی به سلاح هستهای نيست. غنیسازی به بعد از ازسرگيری گفتگو و بهبود مناسبات ميان دو كشور موكول است.
* جمهوری اسلامی ايران تا كنون كوشيده است با دور زدن امريكا با آژانس بينالمللی انرژی هستهای به توافق برسد. اين تاكتيك كار نمیكند. مذاكرات سال گذشته سه وزير اروپائی البته سازنده میبود هرگاه تهران میكوشيد، توافق روی مسايل هستهای، به اهرم بهبود رابطه با امريكا بدل شود.
* تعديل از ماهها پيش در سياست خارجی ايالات متحده شروع به خودنمايی كرده بوده است. گفتگوی مستقيم با ايران میتواند از امروز تا فاصله چند ماه به اجرا درآيد.
* حمايت از عصيان مسلحانه در عراق با هر نيتی، سياستی نابخردانه، ضد ملی و ضد انسانی است. در وضع فعلی هيچ چيز به اندازه طولانی شدن بحران عدم امنيت در عراق يك پارچگی و امنيت كشور را به خطر نمیاندازد. ايران بايد نشان دهد كه علاقه مند به همكاری با امريكا، دولت عراق و تشويق ديگر نيروهای عراقی برای پيوستن به روند سياسی و آشتی ملی است.
اشاره
روز ١٣ سپتامبر جلسه نوبتی شورای حكام آژانس انرژی هستهای در وين تشكيل میشود. گزارش آژانس در باره فعاليت هستهای ايران كه روز اول سپتامبر منتشر شد نشان میدهد كه نگرانی آژانس در مورد ماهيت، اهداف و ابعاد برنامههای هستهای ايران هنوز بر طرف نشده و موضوع هم چنان در دستور كار آن خواهد بود. در اين ارتباط دولت ايالات متحده امريكا اعلام كرده است كه ايران در ابعاد گستردهای دارد برنامه ساختن سلاح هستهای را دنبال میكند و لذا خواهد كوشيد مجازات آن كشور به شورای امنيت سازمان ملل محول شود.
در مذاكرات ماه گذشته با اتحاديه اروپا شروط درخواستی ايران برای از سرنگرفتن غنیسازی اورانيوم چنان سنگين و عجيب بوده است كه همه جا گفته شده هدف آن به بن بست كشاندن واسطه گری اروپا بوده است.
رئيس جمهور و ساير مقامات دولت جمهوری اسلامی مكرر تاكيد میكنند كه ايران قصد تجهيز به سلاح هستهای را ندارد ولی از حق خود برای برخورداری از تكنولوژی هستهای برای مقاصد صلح آميز دست نخواهد كشيد. جمهوری اسلامی امريكا و اسرائيل را متهم میكند كه صرفا به علت دشمنی با ايران به چنين اتهاماتی متوسل شدهاند.
بسياری از صاحب نظران و محافل مخالف جمهوری اسلامی تاكيد میكنند كه ايران برنامه توليد سلاح هستهای را رها نكرده و همين امر موجب حساسيت “جامعه بين المللی” شده و به صورت تهديدی فوق العاده جدی عليه امنيت و منافع ملی ايران در آمده است.
از حدود يكسال پيش، من – نظر به اهميت و حساسيت فوق العادهای كه اين بحران در سرنوشت كشورم دارد – سير رويدادها و اسناد و اطلاعات مربوط به آن، و نيز مواضع و ديدگاههای طيف وسيع نيروهای سياسی كشور، اعم از مخالفين يا حكومت گران را با جزئيات دنبال كرده ام. نه صرفا به عنوان كسی كه مخالف رژيم است بلكه، به مثابه كسی كه مايل است اين بحران به سمت وخيم شدن پيش نرود، كوشيدهام سمت گيریها و سياستهای درست را از نادرست تشخيص دهم.
بيانيه شورای سياسی اتحاد جمهوری خواهان ايران، كه امروز در اختيار رسانهها قرار گرفته و منتشر شده است، از معدود اسنادی است كه در طول يكساله اخير روحيات، ديدگاهها، ارزيابیها، نگرانیها و مطالبات نيروهای طرفدار صلح و دموكراسی در كشور، حول بحران هستهای و رهيافتهای آن، را با وضوح و دقتی دخور بازتاب داده است. ضمن قدر دانی از تهيه كنندگان اين بيانيه، و در استقبال از دعوت آن برای بسط گفتگو ميان نحلههای مختلف سياسی و نظری، نوشتار زير در ٧ محور تدوين و عرضه شده است.
——————————
چرا غرب نگران است
بررسی وضعيت حاكم بر منطقه و جهان نشان میدهد كه واكنش بينالمللی در برخورد با تلاش كشورها برای برخورداری از تكنولوژی هستهای تابعی است از مناسبات آنها با ايالات متحده امريكا و متحدين اصلی آن.
كشورهايی كه نام ايالات متحده امريكا را در راس دشمنان خود مینويسند؛ كشورهايی كه دوستی و همكاری با اين كشور را خيانت به منافع ملی میشمارند، در دنيايی كه ما در آن زندگی میكنيم اجازه نخواهند يافت به تكنولوژی هستهای – حتی برای مقاصد مسالمتآميز – دست يابند. چرا كه تجهيز به تكنولوزی هستهای، حتی برای مقاصد مسالمتآميز، زمان ضرور برای توليد سلاح هستهای را عملا كوتاهتر میكند. اين بسيار طبيعی است كه در ايالات متحده امريكا نسبت به اهداف و نيات نهفته پشت “تلاشهای صلح آميز دشمنان خود” نگرانی عمدهای قوام يابد.
من به اين نتيجه قطعی رسيدهام كه تا زمانی كه جمهوری اسلامی ايران و ايالات متحده امريكا رسما روابطی خصمانه دارند. تا زمانی كه دو كشور حتی فاقد مناسبات ديپلماتيك با يك ديگرند؛ تا زمانی كه هر يك سياستها و اقدامات طرف مقابل را تهديدی عليه منافع و امنيت خود تلقی میكند؛ تا زمانی كه بنياد سياست خارجی جمهوری اسلامی ايران، چه در قانون اساسی آن و چه در رفتار عملی آن، به دنبال احيای يك اتحاد بينالمللی، حتی بلوكبندی نظامی، عليه منافع امريكاست، در سياست رهبری ايالات متحده و متحدان وی امكان شكل گيری و پذيرش اين تحليل وجود نخواهد داشت كه هدف ايران از “استفاده صلح آميز” از تكنولوژی هستهای پيگيری اهداف پنهان و دست يابی به سلاح هستهای نيست.
من به اين نتيجه قطعی رسيدهام كه چه حاكميت كنونی ايران در كليت خود، چه حاكميت قبلی ايران و چه هر بلوك ديگری كه بر اثر تحولات سياسی درونی ايران بر ايران حاكم شود، قطع نظر از تمايلات سياسی و عقيدتی مسلط بر آن، چنانچه آرايش و سيمای امنيتی منطقه همين باشد كه هست، در غياب يك فشار غير قابل تحمل خارجی، تصميم به مسلح كردن كشور به سلاح هستهای میگرفت. به زبان ديگر دكترين بنيادين هر حاكميتی كه مسئول حفظ امنيت كشور باشد اين خواهد بود كه كشورهايی كه ايران در تيررس آنهاست از انباشتن سلاحهای نامتعارف دست بردارند و در غير اين صورت ايران نيز به قدرت دفاعی متناسب با آن مجهز شود.
نگرانی ايران از پيشبرد برنامه تجهيز به سلاح هستهای و ماندن آن در NPT يك دليل بيشتر ندارد: ايران فكر میكند اگر اين برنامه پی گرفته شود احتمال اين كه مجازاتهای بسيار سنگينتر از حد تحمل متوجه كشور شود چنان جدی خواهد شد كه عملا آن برنامه را منتفی خواهد كرد.
رهبری جمهوری اسلامی ايران ممكن است هنوز هم تصور كند كه ايران، بدون آنكه آماج مستقيم تعرض نظامی و يا محاصره و انزوای حاد سياسی و اقتصادی قرار گيرد، میتواند به سلاح هستهای دست يابد. اما اين تصور تصور درستی نيست. سلاح اتمی كه جای خود دارد؛ چنانچه فعاليت ايران در وضع فعلی واقعا فقط به غنیسازی اورانيوم، حتی در حد چند درصد، بپردازد هيچ دليل قانع كنندهای وجود ندارد كه زيانهای جدی متوجه منافع ايران نخواهد شد. حتی يك گام كوچك هم ايران را با خطرات بزرگ مواجه میكند. زيرا:
بنياد سياست خارجی جمهوری اسلامی ايران بر خصومت با امريكا و بر اين فرضيه متكی است كه امكان مانوور روی شكافهای بينالمللی، امكان احيای يك اتحاد بينالمللی، حتی يك بلوك بندی نظامی، عليه ايالات متحده امريكا در جهان امروز هنوز يك امكان واقعی است.
غنیسازی موكول است به عادیسازی
با توجه به ماهيت سياست خارجی كشور و با توجه به اهرمهای فشاری كه در اختيار طرف مقابل است كاملا قابل درك و پيش بينی است كه ايالات متحده امريكا بتواند هر پروژهای برای غنیسازی اورانيوم را اقدام در جهت تجهيز يا نزديك كردن خصم به سلاحهای نامتعارف بفهمد و برای توقف آن پروژه تا هر حد كه بتواند اعمال فشار كند. اتحاديه اروپا، روسيه و چين در اين زمينه مسلما در برابر موضع امريكا نخواهند ايستاد و مقاصد ايران را مطابق تفسير ايران نخواهند فهميد.
زمانی كه ايران در اكتبر گذشته اعلام كرد كه داوطلبانه غنیسازی را متوقف میكند و قرارداد الحاقی را میپذيرد در گستردهترين محافل ايرانی يك حالت تسكين و تائيد بروز كرد. وقتی اخيرا ايران زمزمه كرده است كه توقف داوطلبانه غنیسازی برای هميشه نبوده است بسياری از محافل در سطح ملی و بينالمللی ابراز نگرانی كرده نسبت به عواقب آن هشدار دادند. مجموعه تجاربی كه طی ١٨ ساله اخير به دست آمده نشان میدهد كه نه تنها برخورداری كشور از تكنولوژی هستهای، بلكه حتی تدارك يك قدرت واقعا موثر دفاعی برای كشور و تضمين امنيت و يك پارچگی آن نيز با ادامه خصومت با ايالات متحده امريكا سازگار نيست.
به طور صريح و قاطع بايد ديد كه بهره وری امن ايران از تكنولوژی هستهای و نيز امكان بهره گيری از بسياری از ظرفيتهای عاطل مانده اقتصادی كشور در گرو تغيير سمت بنيادين سياست كشور نسبت به ايالات متحده امريكاست. غنیسازی قطعا بايد به بعد از ازسرگيری گفتگو ميان دو كشور موكول شود.
صاحب نظرانی با برنامه و فعاليت هستهای جمهوری اسلامی ايران به اين دليل مخالفت میكنند كه اين برنامه برای يك كشور دارای منابع فراوان انرژی فسيلی مناسب نيست. كسان ديگری برای زيان اين پروژه برای محيط زيست نگرانند. اين كه ايران به انرژی هستهای نياز دارد يا ندارد، اين كه آيا تاسيسات هستهای به محيط زيست تا چه حد آسيب ميزند مسايلی تا حد معين داخلی هستند كه جای تصميم گيری پيرامون آنها در تهران است. پرداختن به مساله از اين زوايا پاك كردن صورت مساله است.
مساله واقعی اين است كه دشمن اصلی حكومت ايران تجهيز ايران به هرگونه توان هستهای را تهديدی عليه منافع خود و متحدينش در منطقه حس میكند. لذا پيشرفت ايران در اين مسير پيش رفت در مسير تشنج افزايی و جنگ است. تمام بحثها در مورد فوائد يا زيانهای اقتصادی و زيست محيطی مربوطه بايد در فضايی مطرح شود كه بر آن تهديد امنيت ملی خطر مسلط نيست.
برنامه هستهای و اپوزيسيون ايرانی
مخالفت عده بيشتری با برنامه هستهای ايران از زاويه مخالفت با رژيم و ماهيت آن است. آنها میگويند از آنجا كه رژيم سركوبگر است تسليح آن به سلاح هستهای صلاح نيست و لذا جامعه بينالمللی جلوی جمهوری اسلامی را بگيرد كه مجهز به سلاح هستهای نشود. آنها میگويند بازداشتن ايران از دست يازی به سلاح هستهای مقدم بر عاری سازی منطقه از سلاحهای هستهای و انعقاد يك قرارداد امنيت دسته جمعی است. يك نگاه افراطی حتی تشويق امريكا به “اقدام جدی” عليه ايران را مبنای سياست گذاری قرار میدهد.
در ميان نيروهای اپوزيسيون جمهوری اسلامی يك نگاه میگويد در وضع فعلی هر نوع اقدام هستهای ايران، حتی صرفا مسالمتآميز، به علت سياست خصمانه ايران در قبال امريكا، ايران در معرض مجازاتهای سنگين بينالمللی حتی حمله نظامی قرار خواهد داد. نگاه ديگر میگويد برای مهار رژيم بايد اين فشارها را تقويت و حمايت كرد. نگاه اول سمت اصلی انتقاد خود را متوجه ادامه خصومت با امريكا و امتناع رژيم از عادی سازی مناسبات با آن كشور میكند و میگويد هر نوع پروژه هستهای بايد به بعد از عادی سازی موكول شود. نگاه دوم پنهان و آشكار میگويد ايران دارد پنهانی بمب اتمی میسازد و جامعه بينالمللی بايد جلوی آن را بگيرد.
برخی فعالين آزاديخواه با گفتگوهای مستقيم ايران و امريكا از اين نظر مخالفند كه تصور میكنند آغاز گفتگو بايد به بهبود وضع حقوق بشر در ايران مشروط شود. آنها تصور میكنند كه وخامت رابطه دو كشور، كه مستقيمترين پی آمد آن تهديد صلح و امنيت ملی است، بيشتر به رعايت حقوق بشر كمك میكند يا آغاز گفتگو و بهبود روابط.
اگر اين برداشت به يك دكترين سياسی فرارويانيده شود معنای آن اين خواهد بود كه “جنگ سهلترين راه رسيدن به صلح است”. كسی كه گفتگو ميان دولتها را رد میكند صلح را رد میكند. و كسی كه صلح را رد میكند نخستين شرط حقوق بشر، حق زندگی را به نام “حقوق بشر” قربانی میكند. چنين نظريهای هولناك و نفرت انگيز است. اما اگر اين برداشت به يك تجربه مشخص، به شرايط خاص ايران، مربوط شود آنگاه اثبات پوچ و غير مستند بودن آن سهلتر خواهد شد؛ زيرا: حتی خود تريبونهای طرفدار اين برداشت هم مطمئن هستند كه وضعيت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ايران طی ٢٥ سال اخير همواره وخيم بوده است و در عين حال شاهد بودهاند كه روابط ايران و امريكا نيز طی اين دوره به همان اندازه وخيم بوده است.
خطر مرگ اپوزيسيون دموكراتيك زمانی جدی میشود كه كسب قدرت سياسی برايش اصل ارزشی محوری بشود؛ يعنی كسب قدرت ماوراء منافع كشور و امنيت ملی قرار گيرد.
فكری كه نظر به ماهيت رژيم جمهوری اسلامی از تشديد تهديد بينالمللی عليه ايران استقبال میكند، فكری كه صلح را فدای “حقوق بشر” میكند، فكری است كه، نهان يا آشكار، كسب قدرت را والاترين اصل ارزشی و راه نمای عمل خود قرار داده است.
واكنش فعالين سياسی در قبال ادعاهايی كه در محافل بينالمللی در باره خطر هستهای ايران مطرح میشود يك شاخص مهم شناسايی ماهيت آنهاست. كسانی كه در بحران هستهای موجود مصالح مبارزه با رژيم را مقدم بر مصالح حفظ امنيت ملی قرار میدهند، كسانی كه گزارشهای خود در باره برنامه هستهای ايران را بر مبنای گزارشهای سازمانهای اطلاعاتی تنظيم میكنند؛ كسانی كه حتی اگر احتمال دهند كه اين گزارشها دست كاری و اغراق شدهاند امساك دارند امريكا و اسرائيل را به تامل و بازنگری تشويق كنند، كسانی هستند كه در آخرين تحليل مصالح مبارزه با رژيم را مافوق مبارزه برای حفظ صلح قرار میدهند.
تجربه تلخ جنگ عراق، و مرور استنادات آقايان جرج دبليو بوش و تونی بلير در مورد وجود ذخائر سلاحهای كشتار جمعی در عراق، بايد به ما بيآموزد كه گزارشهای منابع اطلاعاتی، كه فعاليت ايران در زمينه هستهای را تحت نظر دارند، نيز میتواند به اغراض گروههای معين آلوده باشد؛ گروههايی كه، چه ايران ازNPT تخطی كند چه نكند، به دنبال داغ كردن sex up مساله و بحرانی كردن مناسبات دو كشور بودهاند و هستند. اين گزارشها قطعا محتاج رسيدگی مستقلند.
اين قابل تاسف است كه در اظهار نظر محافل آكادميك و يا كانونهای مدافع صلح اروپايی و امريكايی موضوع ميزان دقت گزارشهای منابع اطلاعاتی و جاسوسی با حساسيتی فوق العاده واقعا زير سوال است. اما اين گونه گزارشها توسط بخش معينی از اپوزيسيون ايرانی “حقايق مسلم” ديده میشوند. زيان مجازات يا تحريم اقتصادی و رنج ناشی از ضربه نظامی نه متوجه گروههايی است كه برای رفتن پرونده ايران به شورای امنيت زمينه چينی میكنند و نه متوجه آنان كه امروز بر كشور ما حكم ميرانند. دود اين گونه اقدامات بيش از همه به چشم اهالی بی پناه و بيگناه ايران خواهد رفت.
ماخذ اپوزيسيون ايرانی برای اظهار نظر در باره برنامه اتمی ايران نه گزارشهای منابع وابسته به جمهوری اسلامی ايران است و نه گزارشهای منابع اطلاعاتی و جاسوسی امريكا و اسرائيل و عوامل ايرانی و غير ايرانی آنها. گزارشهای آژانس بينالمللی انرژی هستهای البته میتواند، به نظر من بايد، مورد استناد و ملاك قضاوت و موضع گيری اپوزيسيون دموكراتيك ايرانی قرار گيرد.
زيان محاسبه روی امكان دور زدن امريكا
جمهوری اسلامی ايران تا كنون كوشيده است با دور زدن امريكا با آژانس بينالمللی انرژی هستهای به توافق برسد. اين تاكتيك كار نمیكند. مذاكرات سال گذشته سه وزير اروپائی در تهران البته سازنده میبود هرگاه تهران میكوشيد، علاوه بر توافق روی مسايل هستهای مورد اختلاف، اين توافق را شروع راهی برای بهبود رابطه با امريكا تلقی كند.
اما تلقی رهبری جمهوری اسلامی اين بوده و هست كه شكاف ميان اروپا و امريكا واقعی و قابل بهره برداری است. اين تلقی در زمينه مسايل امنيت بينالمللی اساسا بی پايه و فريب دهنده است. به خصوص در اين زمينه ی خاص ايالات متحده امريكا تعيين كننده است نه اروپا. اگر جمهوری اسلامی ايران بخواهد با آژانس به توافقی دست يابد كه بتواند روی ثبات و استحكام حساب كند لزوما بايد بپذيرد كه ايالات متحده را نه میتواند از مذاكرات حذف كند و نه اين حذف به سود حل مسايل با آژانس است.
محافل معينی هم در هيات حاكمه ايران و هم در دولت امريكا بر اين نظرند كه ميان اروپا و امريكا تضاد منافعی موجود است كه در مناقشه ايران و امريكا نقش ايفا میكند.
اما، به نظر من، اين دو قاره را بنيانهای ارزشی متفاوت از هم جدا نمی كند. هم خير جهان و هم منافع ملل در گرو همكاری اين دو قاره است. عمل همآهنگ اروپا و امريكا در اكتبر گذشته به توافق با ايران و امضای پروتكل الحاقی منجر شد. اين همآهنگی می تواند و بايد ادامه يابد. همآهنگی اين دو قاره بيش از رو در رويی (فرضی) آنان میتواند به سود دفاع از حقوق بشر، به سود صلح و به سود آماده سازی زمينه برای دوستی و همكاری ملل و به ويژه دو ملت ايران و امريكا تاثير كند.
از ديد مصالح اپوزيسيون دموكراتيك ايرانی نيز همكاری استراتژيك اروپا و امريكا قطعا بيش از تقابل استراتژيك آن دو مزايای عملی دارد. چنانچه رقابت آن دو به وجه عمده بدل شود آنگاه فرصت برای كاسه ليسان و يا مرتجعين متنفر از ارزشهای دموكراتيك مساعدتر خواهد شد.
حل بحران امنيت در عراق نياز مشترك ايران و امريكا
حدت بحران در عراق و مساله بسيار حاد استقرار امنيت داخلی در آن كشور اهميت و حساسيت رفتار ايران را در سياست و ملاحظات منطقهای امريكا به شدت برجسته كرده است. هيچ گاه رفتار و نقش ايران برای ايالات متحده امريكا تا اين حد مهم و حساسيت برانگيز نبوده است. از سوی ديگر حضور سنگين ارتش امريكا در چهارسويه كشور ما اهميت نقش و رفتار امريكا را برای ايران، به ويژه در زمينه مسايل امنيت ملی و منطقهای، به حداكثر رسانيده است. نه اهميت رفتار ايران برای امريكا با قبل از بحران عراق قابل مقايسه است و نه اهميت رفتار امريكا برای ايران با دوسال قبل از اين. اين تغيير در موقعيتها محاسبات تازهای را به ذهن سياست گذاران در هر دو كشور خطور داده است.
ايالات متحده امريكا بايد ببيند و بپذيرد كه بدون همكاری ايران هيچ طرحی برای ثبات و امنيت منطقه كاركرد لازم را نخواهد داشت. درست به همين گونه ايران نيز بايد ببيند و بپذيرد كه هيچ طرحی برای تضمين ثبات و امنيت منطقه بدون همكاری امريكا عملا دست يافتنی نيست.
دقت در اقدامات و اظهارات محافل مختلف موثر در روند سياست گذاری در جمهوری اسلامی ايران گرايشها و تلاشهای متفاوتی را در رفتار آنان برجسته میكند.
* يك فكر موقعيت تازه را اين طور میفهمد كه چون ايالات متحده ديگر در وضعی نيست كه بتواند تهديد يا تعرض نظامی تازهای را عليه ايران را زمينه سازی كند و چون امريكا قادر به مهار سريع عصيان شيعيان و سنیها در عراق نيست و اين عصيان میتواند امريكا را به سوی وضعيتی شبيه به ويتنام سوق دهد، لدا در اين شرايط تازه ايستادن بر توافقهای قبلی با آژانس “ناعادلانه” و مذاكره و همكاری با ايالات متحده امريكا در زمينه بحران عراق “نابخردانه” است. ايران بايد رفتاری در پيش گيرد كه درگيری نظامی مستقيم امريكا با عصيان گران در عراق هرچه طولانیتر شود و با حداكثر بهره گيری از اين مخمصه پروژههای هستهای خود را شتاب بخشد و زمان تبديل شدن به يك قدرت اتمی را كوتاه كند؛
* فكر ديگر مفهوم اوضاع تازه را اين طور میفهمد كه امكانات برای اعتماد سازی در روابط دو كشور و به دست آوردن موقعيت مستحكمتر در مذاكرات بين دو كشور دارد مهياتر میشود. فرصتهايی برای ايران فراهم شده و كشور ما دارای موقعيت و توانی شده كه ديپلماسی نسبت به گذشته بسيار كار سازتر است. طی ١٨ سال اخير هيچگاه طرف مقابل تا اين حد محتاج مدارای با ما نبوده و هيچگاه تا اين حد فرصت برای “مذاكره مفيد” برای ايران فراهم نبوده است. لذا، ميتوان و بايد از موقعيت تازه برای اعتماد سازی و احيای مناسبات عادی بين دو كشور استفاده كرد.
چشم انداز تعديل در سياست خارجی امريكا
اكنون هر روز روشنتر میشود كه وجه اساسی استراتژی نو محافظه كاران، كه از جمله تكيه بنيادين روی بنيه نظامی و حاشيهای كردن ديپلماسی، دارد حمايت اجتماعی خود را در ايالات متحده از دست میدهد. قطع نظر از اين كه در انتخابات آتی دموكراتها پيروز شوند يا جمهوری خواهان، معتبرترين تحليل گران سياسی ديگر بر اين عقيده نيستند كه ايالات متحده در وضعيتی خواهد بود كه ديدگاههای رامزفلد- چينی- ولفوويتس بتواند سمت اصلی سياست خارجی آن كشور معين كند. حتی هم اكنون هم – كه همين گروه بر سر قدرتاند – روند كلی سير رويدادها به وضوح در جهتی است كه دارد اين طرز فكر را در جامعه امريكايی به طرف مواضع تدافعی و “اصلاح شده” میكشاند. ارزيابی من اين نيست كه در روندهای بسيار نزديك ايالات متحده امريكا برای لطمه زدن به زمينه گفتگو و تفاهم با ايران اقدام خواهد كرد. حتی اگر مجددا جرج دبليو بوش به رياست جمهوری رسد، (كه احتمال آن هنوز ٥٠-٥٠ است) باز هم بخش زيادی از توصيههای سياسی دموكراتها در عمل مراعات خواهد شد. راست اين است كه اين تعديلها از ماهها پيش در سياست خارجی ايالات متحده شروع به خودنمايی كرده بوده است. گشايش مجدد باب گفتگوی مستقيم با ايران میتواند از امروز تا فاصله چند ماه تحقق يابد.
عليرغم اين كه وقايع تلخ عراق و نيز رفتار اعتماد شكن حكومتهای انگليس و امريكا با مردم خويش تصوير زشتی از اين دو كشور در ذهن بسياری از ايرانيان مدافع تجدد و آزادی حك كرده است، اما اين امر به تصور آنان از فرهنگ و تمدن غربی و ارزشهای مدرن لطمه نزده است. آنها عموما هنوز ايالات متحده امريكا را “سرزمين فرصتها” و نماد موفق اين تمدن می بينند. بررسیهای عينی نشان میدهد كه افكار عمومی در ايران به خصوص نسل جوان برای غرب و فرهنگ تمدن آن ارزش والا قايل است. اين وضع با هيچ يك از ديگر كشورهای عمده در خاورميانه، به خصوص در ميان ملل عرب، قابل مقايسه نيست. اشتباه بزرگی است هرگاه كسی تحليل كند كه اشمئزاز ايرانيان از سياستهای نومحافظه كاران با نفرتی كه در سالهای پس از كودتای ٢٨ از امريكا و غرب در ايران شكل گرفت قابل مقايسه است.
كشاكش عظيم، پر قدرت و اميد بخشی كه در ايالات متحده امريكا عليه نومحافظه كاران و نظامی گری جاری است به لحاظ ابعاد، ميزان حساسيت و مشاركت اقشار اجتماعی و به لحاظ كنترلی كه جامعه بر سياستهای حاكم اعمال میكند در تاريخ ايالات متحده امريكا كم سابقه است. اين مقاومت و اعتراض، به ويژه قدرت شگفت انگيز جامعه مدنی در پاسخگو كردن حكومت گران اعتبار نام ايالات متحده امريكا را در ذهنيت ايرانيان ترميم كرده است.
هرگاه آزاديخواهان ايران چه در امريكا و چه در ايران با سياستهای محافل نظامی گرا و افراطی به مخالفت برخيزند؛ هرگاه اين فعالان با كسانی كه امريكا را به وخيم كردن رابطه با ايران تشويق میكنند، مرز سياسی روشن ترسيم كنند؛ هرگاه آنان تمايل رشد يابنده در امريكا برای روی آوردن به ديپلماسی و گشايش باب گفتگوی مستقيم بين دو كشور را در مركز توجه قرار دهند؛ نه تنها رفتاری معقول و متضمن حفظ امنيت ملی و همساز با قدرت، امكانات و نيازهای واقعی دو كشور در منطقه را توصيه خواهند كرد، بلكه اين توصيه با استقبال و حمايت وسيعترين اقشار تجدد خواه و آزادی طلب ايران نيز مواجه خواهد بود.
راه كارها و رويكردها
بر اساس تحليلی كه ارايه شد اكنون میتوان به راه كارها و رويكردهايی اشاره كرد كه بايد در وضع حاضر راهنمای عمل ايران باشد.
عمدهترين اين راه كارها در بيانيه دوم سپتامبر شورای سياسی اتحاد جمهوری خواهان برشمرده شده است: تداوم داوطلبانه تعليق غنیسازی اورانيوم به شرط تضمين تامين سوخت، تصويب پروتكل الحاقی به منظور شفاف سازی كامل عمليات، عدم دخالت نهادهای نظامی در برنامههای هستهای، و آزادی بحث همگانی حول آن.
به علاوه بيانيه به درستی خواهان تصحيح بنيادين سياست خارجی كشور است؛ زيرا بدون اين تصحيح راه كارهای فوق صرفا گذشت رايگان از حق طبيعی و معلق كردن منافع كشوربدون كندن ريشه بحران است. ريشه بحران نه در توليد سوخت هستهای كه در ماهيت سياست خارجی كشور نهفته است.
بسته شدن پرونده ايران و تضمين حل هميشگی اين بحران دو گرو چرخش در سمت اصلی سياست خارجی كشور است. بدين منظور ضروری است:
* گفتگوی مستقيم با ايالات متحده از سر گرفته شده و به اعلام آمادگیهای طرف مقابل واكنش مثبت و مساعد نشان داده شود. هرگونه تعلل يا پيش شرط گذاری در اين عرصه اشتباهی سنگين و يك فرصت سوزی ديگر است. ايران نبايد اقدام برای مذاكره مستقيم را به نتايج انتخابات امريكا موكول كند.
* حل و فصل مسايل مربوط به امنيت منطقهای با اتحاديه اروپا زمانی كارساز است كه راه گشای رابطه با امريكا شود. مذاكره با سه كشور به قصد دور زدن امريكا به تامين امنيت بيشتر برای ايران كمك نمیكند. ايران بايد سياست دفاعی و تسليحاتی خود را بر اساس واقعيتهايی كه پس از پايان جنگ سرد در دنيا شكل گرفته تنظيم كند. قطبهای اقتصادی – جغرافيايی جهان كنونی زمينه احيای يك قطب بندیهای دفاعی- امنيتی تازه نيست. اصلا چنين زمينهای وجود ندارد.
* حمايت از عصيان مسلحانه در عراق به نيت اعمال فشار بيشتر به امريكا، و يا به هر نيت ديگر، سياستی نابخردانه، ضد ملی و ضد انسانی است. در وضع فعلی هيچ چيز به اندازه طولانی شدن بحران عدم امنيت در عراق يك پارچگی و امنيت كشور را به خطر نمیاندازد. تمام كوشش ايران بايد متوجه كوتاه كردن دوران تثبيت حكومت تازه در عراق شود. ايران بايد نشان دهد كه آماده همكاری با امريكا، دولت عراق و تشويق ديگر نيروهای عراقی برای پيوستن به روند سياسی و آشتی ملی است.
* اهميت كليدی دارد كه كمك به حل بحران امنيت در عراق با تلاش برای حل مشكلات با آژانس بينالمللی انرژی اتمی همزمان شود و يكی موكول به ديگری نشود. فكری كه يكی را گروگان ديگری میبيند بايد كنار گذاشته شود.
* پيشرفت در زمينه اعتماد سازی ميان ايران وامريكا در زمينه برنامه هستهای ايران و بحران امنيت در عراق بايد به گامهای مثبت در روابط اقتصادی دو كشور منجر شود. لغو تحريمها از سوی ايالات متحده امريكا و استقبال ايران از سهم گيری معقول امريكائيان در اكتشاف، توليد و عرضه نفت و گاز، و در صادرات و واردات ايران از نخستين گامها در اين مسيرند.
————————————————————————
خواندن اين توصيهها ممكن است برای برخی اين سوال را مطرح كند كه آيا فرخ نگهدار انتظار دارد كه اينها به اين راه كارها و رويكردها عمل كنند؟ و آيا او در پی تغيير نظام جمهوری اسلامی است يا تحكيم آن؟
صادقانه فكر میكنم ابعاد عملی شدن اين سياستها به ابعاد فشار اجتماعی، معادلات قدرت در حكومت و رفتار عوامل بينالمللی بستگی دارد. در مورد نكته دوم به اشاره میگويم: برای توليد قدرت آلترناتيو مقدمترين و بنيانیترين كار عرضه سياست است مبتنی بر نياز كشور و همسو با فشار اجتماعی.