19 02 2011
|
موضوع: تحلیل وضعیت
|
محل انتشار: ایران امروز
|
نسخه چاپ
درسهای بزرگ حرکت ۲۵ بهمن: خطر اول، خطر دوم
نخستین معنای ۲۵ بهمن
حرکت دلیرانه مردم روز ۲۵ بهمن یک گام بسیار بلند، در جهت شکستن رعب حکومتی، در جهت تحمیل قدرت و حضور مردم بر حکومت بود. معنای تحولات سیاسی از ۲۲ خرداد ۸۸ تا امروز همانا روند زایش پر درد اپوزیسیون قانونی در نظام جمهوری اسلامی ایران است. جنبش سبز پس از ۲۲ خرداد، نه جنبشی برای کسب بلادرنگ قدرت سیاسی، که جنبشی برای ناگزیر کردن حکومت به پذیرش حقوق ملت بود. تلاش جنبش این بوده و هست که حکومت را وادار سازد نیروهای ملتزم به قانون اساسی را تحمل کند.
در این مدت کسانی از جنس جنتی، طائب، حسینیان، شریعتمداری و رجالههای لباس شخصی مدام یورش آوردهاند که مواضع مستحکمتری در حکومت بدست آورند. بلوغ فرهنگی و ابعاد نارضایی و اعتراض در درون جامعه شهری به حدی است که فرادستی این گروه مرتجع و مزور و مردم کش را تحمل نخواهد کرد.
کسانی که ۲۲۰ نفر از نمایندگان مجلس را جلوی دوربینهای “رسانه ملی” در صحن علنی به نعره زنی وامیدارند تا اعدام رئیس جمهور سابق، رئیس مجلس سابق و نخست وزیر سابق را طلب کنند، کسانی که آشکارا شهید دزدی میکنند و نمیبینند که با این خدعه ی کثیف چه نفرت و سوء ظنی در ژرفای وجود جوانان ایران میکارند، کسانی که در دل خوب میدانند که دعوا دعوای دولت و مجلس است و دست اندازی بر منابع قدرت و ثروت، اما ناجوانمردانه پای آقایان موسوی و کروبی و خاتمی را به میان میکشند که با امریکا و اسرائیل و سلطنت طلب و مجاهد ارتباط دارند، کسانی نیستند که کوچکترین صلاحیتی برای تشخیص مسایل کشور داشته باشند. آنها خود را آماج نفرت مردم ساختهاند و این روندی که پیش میبرند، چنانچه متوقف نشود بی هیچ تردید ایران را با بسوی فاجعهای بزرگ، بسیار خونینتر از آنچه که در ۳۲ سال گذشته دیده ایم مواجه خواهد ساخت.
مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران از آغاز تا امروز هیچ گاه قادر نشد که در شرایط ” ثبات سیاسی”، حضور فعال اپوزیسیون را به حکومتها تحمیل کند. ما از آستانه مشروطه تا امروز هیچ دورهای نداشته ایم که هم ثبات سیاسی داشته باشیم و هم مخالفان حکومت بتوانند در صحنه سیاست کشور حضوری فعال و قدرتی مردمی داشته باشند. جنبش سبز برای اولین بار در طول تاریخ معاصر کشور ما برخاست که در شرایط ثبات سیاسی راه را برای استقرار یک اپوزیسیون قانونی در درون نظام سیاسی کشور هموار سازد. میر حسین موسوی میگوید: ” اقتدار گرایانی که چشم به پست و مقام و زر و زور در آینده دارند و بیگانگان و موج سواران بین المللی هر دو تلاش کردهاند که جنبش را به صهیونیسم و امریکا و اذناب آنان منتسب کنند”. این سخن عین حقیقت است. معنای حرف او است که این فقط کفن پوشان مجلس نیستند “کز تحسر دست بر سر میزنند” و علیه جنبش سبز توطئه می چینند. ریزه خواران سفره ی برچیده شده ی نومحافظه کاران و حکومتهای ورشکسته ی منطقهای شان، که یکی پس از دیگری به زیر کشیده میشوند، نیز تمام تلاش خود را به کار گرفتهاند که همزیستی قانون مند و صلح آمیز گروههای اجتماعی – فرهنگی در ایران میسر نشود و کار به ستیز حکومت با ملت بکشد.
پیام سیاسی حرکت ۲۵ بهمن در حقیقت “اعلام مجدد زنده بودن و تداوم جنبش سبز” برای پیگیری اجرای تمام و کمال قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. ایران در سالهای نخستین انقلاب نیز شاهد شورشها و اعتراضات مخالفان بود. اما آن اعتراضات به تحمیل حضور چهرهها و شخصیتهای هدایت گر این اعتراضات به حکومت منجر نشد و به فراری شدن و یا دستگیری و سرکوب و اعدام رهبران معترض منجر شد. فراموش نکنیم گماشتگان آقای جنتی در انتخابات 88 رای جنبش سبز را ۱۴ میلیون و رای خودشان را ۲۵ میلیون اعلام کردند. پیام سیاسی مهم فراخوان ۲۵ بهمن به چالش کشیدن بی اعتنایی حاکمان به حقوق قانونیِ دست کم 14 میلیون از شهروندان ایران است. آقایان موسوی و کروبی و خاتمی از روز اول به قانون شکنی حکومت معترض بوده و در هیچ مورد خود اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را نقض نکرده اند. یک راز مهم بقای جنبش سبز پای بندی به قانون و دفاع از حقوق قانونی ملت در قبال تعرضات حکومت است. یک راز انزوای روز افزون عمال حکومتی در میان مردم نقض حقوق قانونی ملت و بی اعتنایی اصول قانون اساسی است.
از انقلاب مشروطه تا استقرار رضا شاه، از ۲۰ تا ۳۲، از ۳۹ تا ۴۲ و یا در نخستین سالهای پس از انقلاب بهمن، کشور ما شاهد حرکتهای مردمی و حضور و فعالیت قانونی رهبران سیاسی اپوزیسیون بوده ایم. اما حاکمان در یکایک این دورهها بلا استثناء هر نوع برآمد قانونی مردمی اپوزیسیون را با برچسب “فتته و آشوب” سرکوب کردند. در تمام موارد حکومتیان با توسل به قوه قهریه رهبران و فعالان جنبشهای قانون گرا و مدنی را ساکت، یا سر به نیست، کرده و مردم معترض را نیز به خانه فرستادهاند. هدف عاجل حکومتیان نیز امروز همانا بریدن صدای رهبران جنبش سبز و ساکت کردن مردم است.
امضاء و انتشار قدرتمندانهی نامه درخواست راهپیمایی به حمایت از مردم تونس مصر در اصل ابتکاری بود برای خنثی کردن همین فشار حکومت. آقایان موسوی و کروبی چند جمله نوشتند و توده وسیع مردم ناراضی از حکومت هم شجاعانه مشارکت کردند. شمار شرکت کنندگان بیش از حد پیش بینیها بود. این شمار نشان داد که ایستادگی آقایان کروبی و موسوی اعتماد و پشتیانی اقشار بسیار گسترده تری از مردم را به سوی سبز جلب کرده است. واکنش پر شهامت و حضور گسترده مردم در تظاهرات نشان داد که حاصل توسل به روشهای سرکوب گرانه، گرچه به ظاهر شمار تظاهر کنندگان را کاهش می دهد، اما تا آنجا که ایستادگی آقایان در برابر سرکوب ادامه دارد، نقش آنان را به مثابه رهبران واقعی مردم باز هم بیشتر تثبیت میکند.
به خاطر بیاوریم که یکی دو ماه قبل از ۲۲ خرداد ۸۸ طیف گستردهای از شهروندان ناراضی، و شاید هم اکثریت آنان، نه اعتباری برای حرکت آقایان موسوی و کروبی قایل بودند و نه کوچکترین امیدی به آنان بسته بودند. اما طی دو ساله گذشته هر روز که پیش آمده ایم پیوند اعتماد بیشتری میان گروههای بسیار گسترده از مردم با این آقایان برقرار شده است. یک سال پیش خیلیها با وسواس از اطلاق نسبت “رهبران جنبش سبز” به آقایان موسوی و کروبی ابا داشتند. این تصور شاید غالب مینمود که “جنبش سبز جنبشی خودپوست و اصلا رهبری ندارد”.
اکنون، از پی ۲۵ بهمن، جامعه ایرانی، به شمول حکومت گران، میبینند و باور میکنند که جنبش سبز نه فقط مطالبات سیاسی و برنامهای روشنی حول شعار “رای من کو” و “انتخابات آزاد” ارایه کرده که وجدان عمومی جامعه و افکار عمومی در جهان از آن آگاه است، بلکه به جنبشی انسجام یافته و دارای رهبری سیاسی و عملی معین نیز مجهز شده است. این که هیچ یک از حلقههای سیاسی و اجتماعی دیگر قادر نیستند و با امضای چند خط نامه، به وزارت کشور یا به هر صورت دیگر، حرکتی فراگیر و سراسری پدید آورند خود بهترین نشانه آنست که جنبش سبز از نقطه آغاز خود، در آستانه انتخابات سال ۸۸، فرسنگها پیش رفته است.
اگر واقعا جنبش سبز “شکست خورده” و “موسوی و کروبی هیچ نفوذی ندارند” پس چرا مجلس را ۲۲۰ نماینده روی سرشان گذاشتند که “موسوی، کروبی، خاتمی اعدام باید گردد”؟ چرا از صبح تا شب تمام شبکه تلویزیونی کشور علیه “رهبران فتنه” دشنام گفتند؟
وقایع روزهای اخیر از یک سو حاکی از شدت گرفتن تهاجم راست خونخوار و بنیداگرا برای قبضه تمام اهرمهای قدرت و آمادگی گرفتن آن برای “پاک سازی” جمهوری اسلامی از تمام گروهبندیهای دیگر است، و از سوی دیگر نشانه بارز افزایش اعتبار و محبوبیت آقایان موسوی و کروبی و خاتمی به مثابه رهبران واقعا ملی و مورد اعتماد و مورد اتکای گروههای عظیم مردم برای استقرار حاکمیت صندوق رای و انجام انتخابات آزاد در جمهوری اسلامی ایران است.
مهمترین خطری که کشور را تهدید میکند
چهرههای سرشناس و کمتر سر شناس حکومت این روزها برآمدهاند که امریکا و اسرائیل قصد داشته اند که با استفاده از فراخوان ۲۵ بهمن، میدان آزادی را به میدان تحریر دوم تبدیل و کار را در ایران “یکسره” کنند. آنها مدعیاند که خطر اصلی که کشور را تهدید میکند از سوی سلطنت طلبان، مجاهدین و دیگر جریانهایی است که برای براندازی جمهوری اسلامی با امریکا و اسرائیل همکاری میکنند.
این حرفها از اساس پوچ و بی پایه است. نه به این دلیل که در ایران و امریکا چنین نیروهایی با چنین اهدافی فعال یا مهم نیستند.
این حرفها پوچ است زیرا نه رابطه دولت ملت و مناسبات قدرت در ایران امروز با مصر مبارک کوچکترین تشابهی دارد و نه پرزیدنت اوباما خریدار نقشههای نومحافظه کارانه است.
این حرفها پوچ و بی پایه است زیرا احمد جنتی سرکرده سرشناس این بلوا از همان روزهای بعد از انتخابات برای محاکمه و اعدام رهبران سبز بیتابی میکرده است.
این حرف سخت سخیف و بی پایه است زیرا زندگی و استقامت آقایان موسوی و کروبی و خاتمی وفاداری آنان به ملت، به حقیقت، و به عدالت را مسجل میکند و جایگاه آنان را در دل جامعه ایرانی هر روز مستحکمتر میکند. کسانی که این چنین اعتبار مردمی دارند چه نیازی به رجعت به بیگانه دارند؟
حدود ۶ هفته پیش وقتی حس کردم که خطر تهاجم علیه رهبران سبز بسیار جدی شده است و تعرض راست گرایان افراطی برای تسلیم رهبری جمهوری اسلامی دارد به اوج میرسد مصمم شدم با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به رهبر جمهوری اسلامی به سهم خود به آگاهی جامعه از خطری که در کمین یاری رسانم .
بررسی واکنشهایی که انتشار این نامه برانگیخت به تحلیل روندهای سیاسی جاری کمک میکند. فعالینی که خود آماج مقدم این تهدیدها بودند از مضمون و سمت نامه استقبال کردند. فعالینی که اوج گیری جنبش را در چشم انداز، و پیش روی و پیروزی و برای برکناری ولایت فقیه را در افقها میدیدند، از نگاه من برآشفته شدند. فعالینی که تصویر سومی، آمیختهای از دو تصویر فوق، را پیش رو میدیدند خود را در جایی موافق و در جای دیگر مخالف نامه یافتند.
اکنون نیز برخی فعالین از ۲۵ بهمن نتیجه میگیرند جنبش در حال اعتلاء و جمهوری اسلامی در حال فرو ریزی است. آنها ادامه تعرض را توصیه میکنند. راس حکومت نیز با هزینههای گزاف دارد تصوری میسازد که گویا واقعا تعرض برای ریشه کن کردن نظام اسلامی به دلیل حمایت امریکا و اسرائیل جدی و بسیار خطرناک است. وضعیت سیاسی در لحظه حاضر مرور درس های روزهای قبل از کودتای ۲۸ مرداد را بسیار ضروری می کند. آن زمان از حزب توده و جناح چپ جبهه (دکتر فاطمی) چنان غولی ساختند که اتحاد روحانیت و دربار و انزوای مصدق را زمینی و زمینه را برای “کودتا” و احیای استبداد فراهم کنند. حکومت اسلامی در هیچ سالی، در طول این ۳۲، در عرصه کشاکشهای منطقهای بردهائی به بزرگی بردهای امسال نداشته است. خوابهای سران حکومت برای مصر، تونس، بحرین، یمن، لبنان، فلسطین، و حتی اردین و الجزایر و لیبی نیز یکی پس از دیگری یا تحقق یافته و یا شانس تحقق یافته است. هیچ گاه سیاست حاکم بر امریکا طی این ۳۲ سال تا این حد نرمش و واقع بینی نداشته است. اگر آقای خامنهای مبارک بود میبایست از سیاست امریکا سخت میهراسید. در شرایطی که “بادهای موافق” از هر سو سراسر منطقه را به سود ایران فراگرفته صحبت کردن از خطر اوباما برای ایران نشانه اوج فلاکت است.
آنها که امروز تصویر رجوی را در پشت چهره موسوی و زیر بیرق اسرائیل میکشند، خوب میدانند که نه این “این همانی” بویی از حقیقت در بر دارد و نه امریکا و اسرائیل و عقبه شان را یارای تکرار میدان تحریر در ایران است. اگر این تهاجم جاری علیه آقایان موسوی و کروبی و خاتمی به دلیل خطرات ناشی از بهره برداری مجاهدین و سلطنت طلبان از فراخوان ۲۵ بهمن بوده مگر راه سادهتر و وجیه الملهتر و جهان پسندتر این نبود که حکومت خود امنیت تظاهرات را بر عهده گیرند و نمایشی از یک قدرت متحد 70 میلیونی ایران را در حمایت از تحولات مصر به جهانیان عرضه کنند؟
انکار نمیکنم که تکه پارههای به جا مانده از دولت بوش و افراط گرایان حاکم بر اسرائیل شدیدا فعالند تا به دنیا یک “آلترناتیو” برای حکومت ایران سر هم بندی کنند. کنفرانس ۲۵ ژانویه بروکسل هم یک نمونه از خطری است که وجود دارد. اما به هیچ وجه خطر عمده نیست. حتی خطری جدی هم نیست. خطر عمده خطر راست بنیادگرا و افراطی است. خطر کسانی است که پراکندن دورغ و نفرت آئین مقدسشان شده است.
رویدادهای بعد از 25 بهمن نشان میدهد که خطر اصلی که کشور را تهدید میکند خطر تعرض لجام گسیخته راست افراطی و افتادن مهار قدرت در دست گروههایی است که افکار آقایان جنتی، طائب، نقدی، شریعت مداری، حسینیان، پناهیان و امثالهم را حمل میکنند. آنها برای یک تعرض گسترده خود را آماده میکنند. زیانی که غلبه این طرز فکر به ایران خواهد زد شاید فقط با زیانهای ایغارهای دهشتناک قرون قابل قیاس باشد.
خطای بنیادین نو محافظهکاران
ایران هم چنان جامعهای تقسیم شده است که فقط نیمی از آن، حالا کمی بیشتر یا کمتر، از رهبران سبز، از اجرای بدون تنازل قانون اساسی و از اصلاح امور از طریق انتخابات آزاد حمایت میکند. نیمی از نیمه دیگر از گروههای راست سنتی از حفظ یک پارچگی نظام حکومتی از طریق انحصار قدرت در دست پیروان ولایت فقیه اند، و پاره ی دیگر نیمه ی دوم ملغمه ایست از کسانی که سیاست پوپولیستی و درعین حال اقتدارگرایانه دارند و از راه شکافهای درون سیستم خود را بالا کشیدهاند.
هر یک از این پاره ها توجه و علاقه یک لایه اجتماعی را پشت سر دارند. آماری در دست نیست تا سهم هر پاره را معین کنیم. اما تحلیل نمودها و روندهای سیاسی، از جمله نتایج رسمی انتخابات سال ۸۸، و نیز آمار تظاهرات ۲۵ خرداد و روز قدس، و نیز روز عاشورا ۲۵ بهمن، و نیز ۹ دیماه و ۲۲ بهمن، همه و همه نشان میدهند که ایران یک جامعه متکثر است و هیچ یک از گرایشهای سیاسی عمده قادر به پیشبرد یک جانبه شعارهای خود و انحصار قدرت سیاسی از هیچ طریق نیستند. نباید اشتباه محاسبه جرج بوش، رجوی و دیگر کسانی که مردم را یکدست “ضد جمهوری اسلامی” تصور میکنند را تکرار کنیم. جنس رژیم ایران با جنس رژیم مبارک کاملا متفاوت است. در ایران ترکیب دین با زر و زور قدرتی ساخته که پایگاه و نیروی اجتماعی خود را دارد. مقاومت استبداد در ایران فقط زر و زور نیست.
از سوی دیگر، بارها نوشتهام و گفتهام که “امریکایی” یا “روسی” دیدن گروههای اجتماعی رقیب در ایران فعالان سیاسی را به خطای باصره مهلک دچار میکند. هر نیرویی که این تقسیم بندی را پذیرفته همه پایگاه اجتماعی، حتی همه “خون شهدای خود” را هم بر باد داده است. سرنوشت سهل شاه و رجوی و مبارک و بن علی و امثال آنها، و نیز تصویری که از رهبران حزب توده ایران در ذهنها ساختند باید به حد کافی به همه ما آموخته باشد که تکیه بر قدرت خارجی برای حفظ یا کسب قدرت سیاسی چه بلایی بر سر آن رهبران میآورد. اشتباه آقای بنی صدر نیز عقد اتحاد با نیرویی بود که کسب قدرت را برترین فضیلت میشناخت و برای آن حاضربود دست صدام را بفشارد. منازعه میان گروههای عمده سیاسی در ایران دعوای روسیه و امریکا نیست. شکاف میان دو لایه اجتماعی اصلی سبزها و سنتیها، که مجوعهای از عوامل فرهنگی، طبقاتی و تاریخی سازمان دهنده آن است، از طریق میدان تحریر یا تین آن من قابل حل نیست.
شاید برخی از معترضان مایل باشند این حقایق را اصلا نبینند و شرایط ایران را با مصر و تونس مشابه بیابند. اما این مشابه سازی نتایج فاجعه آمیز دارد. نفوذ امریکا در مصر مانع تعرض خونین حکومت است و تکیه گاه اجتماعی حکومت نیز بسیار از ایران ضعیفتر است. تکیه گاه اجتماعی و تکیه حکومت بر نیروهای مسلح مستقل روند گسترش دموکراسی در ایران را در مقایسه با مصر و تونس و سایر دولتهای غرب گرای مشابه، بس پیچیدهتر و دشوارتر ساخته است. تعریف وضعیت سیاسی در ایران به صورت بسیار ساده شده ی “مبارزه مردم با حکومت” نارسا و گمراه کننده است.
راستگرایانی که تا همین دیروز آرزو و تلاش می کردند دولت اوباما امریکا برای حفظ مبارک “ببشتر” مایه بگذارد، کسانی که صدای مردم مصر علیه مبارک را همان صدای القاعده و بشدت ضد امریکایی معرفی میکردند، کسانی که بشدت نگران سقوط مبارکت بوده اند، اکنون در رابطه با ایران آرزو و تلاش می کنند امریکا بیشتر تلاش کند که در ایران همان تحولی پیش رود که در مصر پیش رفت. گرچه این آرزو پروری تا حدی در صدای وزارت خارجه امریکا شنیده شده اما خوش بختانه پرزیدنت اوباما به تفاوت آشکار اوضاع در ایران و در مصر توجه بارز کرد. و تاسف بار این که آن دسته از گروههای ایرانی که با نومحافظه کاران امریکا و محافل اسرائیل روابط نزدیکاند در تلاشند تا اوضاع مصر و ایران را در چشم ایرانیان و امریکائیان یکسان و تاثیر دولت امریکا را در هر دو کشور همسان تصویر کنند. معنای این کار اگر یک خطای سیاسی آشکار نباشد یک توطئه بزرگ علیه جنبش سبز و یک خدمت بزرگ به اهداف حکومت است.
در خاتمه
هر تحلیل میهن دوستانه و مردم گرایانه جامعه ایرانی ، همانگونه آخرین پیام کوتاه آقای موسوی به صراحت تاکید دارد، حکم میکند که باور کنیم که خطر اصلی برای ایران در نسخه ایست که آقای جنتی و طائب و کفن پوشان مجلس درچیده اند. همه باید باور کنیم که میدان داری و یکه تازی سرکوبگرایانه راست بنیاد گرا نسخه ی گروههای گوش به فرمان محافظه کاری امریکا را بشدت پر خریدار خواهد کرد. برای اجتناب از خطر دوم قطعا باید خطر اول را مهار و حنثی کرد. عمده کردن خطر دوم همدستی با جنایت است و چشم بستن بر آن فرش کردن راه جنهم است با نیات خیر.
شکستن اتحاد شوم راست خونخوار با راست سنتی وظیفه راه درست مهار خطر اول است. هوای بلعیدن دولت سنت گرایان را به دریوزگی از راست خونخوار کشانیده. نعره زدن های مجلسیان ذرهای هم به خاطر ترس خطر دوم نیست. از بیم غلبه سبز هم نیست. انگیزه اتحاد راست سنتی و راست خونخوار صرفا یک طمع کاری محض برای توسعه قلمرو قدرت حکومتی است. این دسیسه ای مشمئز کننده است.
برخی از حامیان پر شور جنبش سبز لحظه حاضر را طور دیگری میبینند. آنها توجه خود را روی تعرض بیشتر و تداوم بخشی به حرکت ۲۵ بهمن ماه تا پیروزی قطعی بر استبداد متمرکز کردهاند. آنچه امروز موضوع اصلی مورد توجه جنبش سبز به هیچ وجه تعرض سبز برای کسب قدرت سیاسی نیست. مهار یورش راست خونخوار برای تسخیر همه اهرمهای قدرت و فراگیر شدن خشونت و خشم وظیفه مبرم است. وضعیت اجتماعی در ایران به گونه ایست که اگر این گرایش غلبه کند عمر نظام سیاسی حاکم بر کشور نه تنها بسیار بسیار کوتاهتر از آن خواهد شد که صاحبان نظام فکر میکنند؛ بلکه نفرتی که مردم کشیهای آنان در دل جامعه میکارد بار دیگر راه آشتی ملی و همزیستی اجتماعی را بر ایرانیان خواهد بست. به هیچ روی نباید فرصت داد که جمهوری اسلامی ایران در یک سراشیبی تند ترور و وحشت بازهم بیشتر فرو غلطد و با استبدادهای خونین صدامی هم سرنوشت گردد.
هم از این روست که مایلم بار دیگر در این جا همان پیامی تکرار کنم که ۶ هفته پیش با احساس توطئه دستگیری و محاکمه رهبران سبز به آقای خامنهای نوشتم:
“آنها که خیر این ملت را میخواهند هم چنان تلاش میکنند کار به جایی نکشد که نفرت فراگیر و راه بازگشت به صندوق رای بسته شود. آن چه آقای محمد خاتمی در سه جمله گفته است حرف همه دلسوزان ملت است. فاصله ی برانداختن نهاد انتخابات تا برافتادن جمهوری اسلامی، فاصله لب تا به دهان است. ایران تحمل حکومت پلیسی ندارد. ... ایران سرزمین ماست و همه آن را دوست داریم. برای تعیین سرنوشت آن میتوان و باید باز به پای صندوق رای، به روزهای پر شور و پر امید انتخابات بازگشت. روح سخن آن سیدِ خندان سرشته به نیک خواهی است. برای همه”.
فرخ نگهدار – لندن – جمعه 29 بهمن ماه 1389
ایمیل1 .(JavaScript must be enabled to view this email address)
فیس بوک Farrokh Negahdar
تویتر Farrokh1946
اسکایپ Farrokh1945
وب سایت http://www.negahdar.info
ایمیل2 .(JavaScript must be enabled to view this email address)