26 05 2011
|
موضوع: مصاحبه
|
محل انتشار: سایت میزان خبر
|
نسخه چاپ
نهضت آزادی پیشگام نهضت آزادی خواهی ایرانیان در نیم قرن اخیر
متن کامل مصاحبه میزان خبر، پویان فخرایی، با فرخ نگهدار:
میزان: با فرخ نگهدار، چریک سالهای انقلاب و فعال دموکرات فعلی به مناسبت پنجاهمین سالگرد تاسیس نهضت آزادی به گفتگو نشستهایم. او در این گفتگو به کارنامه و میراث نهضت آزادی نگاهی مفصل انداخته است. او نسبت دیدگاه خود را با نهضت آزادی در تمام سالهای فعالیتش کاویده است و همچنین پیش بینیاش را از فضای پسا استبدادی ایران با ما درمیان نهاده است.
میراث نهضت آزادی بعد از 50 سال فعالیت برای جامعهی ایران چیست؟
نهضت آزادی ایران نخستین جریانی است که فکر تلفیق هویت ایرانی اسلامی را با مفهوم آزادی در ایران پیش کشیده و آن را به شکل یک نهاد که همان نهضتِ آزادی ایران باشد معرفی کرده است. امروز پس از پنجاه سال از تاسیس چنین مفهومی در ایران ما شاهد آن هستیم که بخشهای مهمی از جامعهی اسلام گرایان ما، که قبلا نه تنها عنایتی به مفهوم «آزادی» نداشتند بلکه حتی آزادی را به نوعی قربانی عدالت و استقلال می کردند، به این حقیقت دست یافته اند که آزادی گوهر استقلال و عدالت است و بدون تکیه بر آزادی آن دو دست یافتنی نیستند. بخش مهمی از این تحول فکری مرهون نهضت آزادی ایران و با پافشاری پنجاه سالهی آن بر اصل “آزادی” است. هر ارزیابی از کارنامه نهضت آزادی ایران باید این مهم را در مرکز توجه قرار دهد.
تاثیر نهضت آزادی بر گفتمان سیاسی ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
جامعهی ایرانی از بدو آشنایی با دنیای مدرن در یک تقلای طولانی تلاش داشته تا رابطهی بین مولفههای اساسی جامعهی مدرن، یعنی زندگی در آزادی، زندگی در استقلال و زندگی در عدالت را برای خود کشف و مدلل سازد. یکی از مهمترین چالش های فکری جامعه ی روشنفکری ایران پاسخگفتن به همین سوال بوده است که رابطهی بین مولفههای استقلال، آزادی و عدالت چیست.
نحلههای چپِ سنتی ایران بر این اعتقاد بودند که عدالت مقدم بر آزادی و استقلال است و هرگاه جامعهی ایرانی موفق شود نهادهای ستم طبقاتی را براندازد جامعهی ما به استقلال و آزادی هم دست خواهد یافت. بخشِ مهمی از اسلامگرایان ما نیز بر این اعتقاد بودند که اسلام، خواهان بر قراری عدل در سرتاسر گیتی است و چنانچه چنین عدالتی، که اکنون به دلیل سلطهی خارجی لگدمال شده، در جامعهی ایرانی مجددا بر پا بشود این دو، یعنی استقلال و عدالت، “آزادی واقعی” هم جاری و تضمین خواهد شد. جریان های اسلامگرا ــ که به ازادی التفات چندانی نداشتند ــ نیز در کشور ما هیچ یک بر این نظر نبودند که هر گاه چهره آزادی لکه دار گردد هم دین انسانها مضحکه و ملعبهی دست عوام فریبان خواهد شد و هم عدالت لگدمال خواهد شد و هم استقلال از بین خواهد رفت.
جالب است توجه کنیم که در دوران شاه تلقی عمومی بر این بود که شاه فردی وابسته به آمریکا و انگلیس است و مستقل نیست. تاریخ نشان داد که شاه در خیلی از موارد در برابر طمعکاری غرب و یا در برابر فشار و زورگویی آنها ایستادگی کرده و از حکومت خودش دفاع کرده و این سرزنش که شاه مامور غرب در ایران بود و به فرمان آمریکا مردم را سرکوب میکرده با شواهد تاریخی خوانایی چندانی ندارد و در اکثر موارد غرب با آن حد از استبداد موافق نبوده و یا حتی از آن مطلع هم نبوده است.
ولی چرا این تلقی به وجود آمد که شاه به فرمان امریکا مخالفان را سرکوب می کند؟ زیرا مردم می دیدند قدرت شاه ناشی از حمایت مردم نیست و تصور می کردند او سرسپرده امریکاست. مردم مصر هم هرگز باور نکردند که سرکوبگری های مبارک و سادات به فرمان امریکا نیست و کار خود دولت مصر است و در بسیاری موارد امریکا و غرب چنان سرکوبی را برنمیتابیدند. به این ترتیب هرجا آزادی از مردم دریغ می شود مردم یا باور نمی کنند که آن حاکم مستبدی که آن آزادی ها را سلب کرده است مستقل است و یا اصلا برای آن “استقلال” ارزشی قائل نیستند. درست بر عکس، اگر حکومت متکی به رای مردم باشد، نزدیک ترین پیوندهای حکومت با قدرت های بزرگ نیز ناقض استقلال تلقی نخواهد شد. نمونه جالب در این مورد دولت اسرائیل است.
از این بحث این نتیجه را میخواهم بگیرم، نهضت آزادی ایران اولین و مهمترین گرایش در جامعهی معاصر ایران هست که بر عنصر آزادی به عنوان بنیان سایر ارزشهایی که جامعهی ایرانی در جستجوی آنست مهر تاکید گذاشتهاست. و مخصوصا از مهندس بازرگان از این بابت باید یاد و تقدیر کرد که تاثیر نهاد آزادی بر عدالت، بر دین داری و بر استقلال را در جامعه ایرانی ترویج کرده است.
به عنوان یک فعال چپ، در طول زمان در دیدگاه شما چه تغییراتی نسبت به نهضت آزادی رخ داده است؟
زمانی که آقایان طالقانی، سحابی و بازرگان، نهضت آزادی را بنیان گذاشتند دوران آغاز فعالیتِ سیاسی من بود و تفاوت هایی میان مواضع سیاسی نهضت و جبهه ملی می دیدم.
گروه ما، که بعدها به گروه جزنی مشهور شد، همراه با داریوش فروهر که حزب ملتِ ایران را هدایت میکرد، معتقد بود که ایستادگی در برابر استبداد از مقدمترین وظایف ماست. جبههی ملی ایران متاسفانه در آن دوران سیاست صبر و انتظار و سکوت را در برابر گرایش رشدیابندهی استبداد گرایی در جامعهی ما در پیش گرفت.
در آن دوران کسانی که من به آنها به لحاظ سیاسی اعتماد می کردم نظرشان این بود که نهضت آزادی ایران نوعی ایستادگی و مقاومت را در برابر سیر تشیدید شونده استبداد در جامعه توصیه می کند. در این رابطه در من تعلق خاطری نسبت به نهضتِ آزادی وجود داشت.
در دوره دهساله ای که من عموما در زندان بودم، با فعالین نهضت از نزدیک آشنا شدم. به خصوص مهندس سحابی که الان متاسفانه در بستر بیماری هست و دوست دارم در این پنجاه سالگی برایش آرزوی سلامت کنم، ایشان سالها با من همراه با طاهر احمدزاده که هم به جبههی ملی و هم به نهضت آزادی تعلق خاطر داشت در زندان عادل آباد شیراز هم سلول بودیم. غنی بلوریان، شخصیت سرشناس کرد نیز با ما هم سلول بود. او دو ماه پیش چشم از جهان بست. در آن سلول دربسته من میدیدم که مهندس سحابی شخصیتی است بسیار معتقد، مومن، محکم و مقاوم در برابر فشار استبداد و این امر برای من تحسین بر انگیز بود. در حالی که سران جبههی ملی در آن دوران تقریبا یک نوع عافیت طلبی در پیش داشتند.
وقتی به آستانهی انقلاب میرسیم نهضتِ آزادی ایران سیاستی را به اجرا میگذارد از دید ما فدائیان خلق، که در آن زمان من جزو فعالین تاثیرگذار آن بودم، نوعی سازشکاری و امتناع از تلاش برای سرنگونی کامل دستگاه سلطنت بود. این سیاستها به شدت مورد انتقاد و سرزنش ما بود. به علاوه نهضت آزادی نوعی سیاست حفظ مناسبات با غرب و امتناع از ستیز و رو در رویی همه جانبه را پی میگرفت. و بالاخره در سیاست داخلی نیز از اصلاحات رادیکال انقلابی در جهت حذف بزرگ مالکی و کلان سرمایهداری امتناع می کرد. این دو زاویه نیز به شدت مورد حملهی ما قرار گرفت. ما در آن سال های طوفانی صادقانه خیال می کردیم نهضت آزادی و همفکران آن ها جاده صاف کن های امپریالیسم و حافظان کلان سرمایه داری و بزرگ مالکی در ایران هستند.
در دوران بعد، وقتی سرنوشت انقلاب ایران به جایی رسید که سرکوب همهی نیروهای سیاسی در دستور حاکمیت قرار گرفت و استبداد دینی فراگیر شد و تحولات جهانی نیز ارزشهای مورد قبول ما را، از جمله تقدم عدالت بر آزادی، را در هم شکست ،من شخصا به یک بازنگری جامع در سیستم اندیشگی خود دست یافتم و بر اساس تحلیلهای تازهای که بر اساس این تجارب در ذهنم نشست اساسا روش انقلابی و رادیکالیزم انقلابی را مضر به حال تحول سالم اجتماعی یافتم.
این بازنگری موجب شد تا رفتار سیاسی خود و سازمان متبوع خود در سالهای آستانهی انقلاب و از جمله نسبت هایی که به نهضت آزادی داده ام را مورد انتقاد قرار دهم و معتقد شوم تنها جریانی که معتقد بود اصلاحطلبی اساس خط مشی ماست و انتخابی است بر اساس اصول ارزشی و اخلاقی مورد قبول ما و ربطی به ماهیت حاکمیت و این که آیا تن به اصلاح میدهد یا نمیدهد ندارد. این طور نیست که بگوئیم چون حکومت اصلاح طلب یا صلاح پذیراست پس ما هم اصلاح طلب هستیم و اگر حکومت اصلاح پذیر نیست ما انقلابی می شویم.
نهضت آزادی ایران و به خصوص شخص مهندس بازرگان از برجستهترین کسانی است که هم در دوران استبداد سلطنتی و هم در دوران استبداد اسلامی از پرنسیپ تغییرات تدریجی، درست کردن خرابیها در مملکت و نفی خراب کردن سیستمها به امید بازسازی یک سیستم تازه تلاش کرده است. به نظر من یک درس بزرگِ اخلاقی و ارزشی که مهندس بازرگان برایِ جامعه به جا گذاشته، این است که اصلاحطلبی ما متکی بر انتخاب ِ خودماست و راهی است برای مبارزه که ما بر میگزنیم و این انتخاب به ماهیت حکومت، که اصلاح پذیر است یا نیست، برگزیده نشده است.
امروز جهاتِ دیگری در ذهن من فاصلهی مرا با نهضت آزادی ایران تعریف میکند. نهضتِ آزادی ایران، علیرغم نحلهی چپ که من به آن تعلق دارم، عنایتی به مقولهی حقوق زن و جایگاه زن در جامعه، و ستمی که بر زنان روا میرفت و میرود نداشت و هنوز هم ندارد. این بعضا ناشی از وضعیت زمانه بود و بعضا انتخابِ خودِ سران نهضتِ آزادی. چرا که چپ ها همان زمان به گونه ای برجسته از حضور زنان در عرصهی عمومی دفاع میکردند. از جمله زنان در صفوف حزب تودهی ایران از بدو تاسیس حضور داشتند و فعال بودند اما نهضت آزادی که دو دهه دیرتر تشکیل شد تشکلی کاملا مردانه ماند.
موضوع دیگری که همواره بر نهضتِ چپ ایران تاثیر داشته این است که در جامعهی ما مطالبات قومی وجود دارد و این مطالبات قومی، علیرغم این که عموم ملیگرایان ما، به شمول نهضت آزادی همیشه با دیدهی شک و تردید به آنها نگریستند، ریشه در تبعیض و حق کشی و ظلم داشته است و موجودیت آن ناشی از مداخله و توطئه خارجی نبوده است. حق نیست که این مطالبات را در اساس مشکوک یا نگرانکننده تلقی کنیم. ازنهضتِ آزادی ایران حرکتی ندیدیم که نشان دهد این مطالب را لمس و درک کرده و رویکرد مثبتی نسبت به آنها در پیش بگیرند. البته در میان ملی گرایان برخی چهره ها بودند که نگاه نرم تری داشتند. من مثلا مهندس سحابی و داریوش فروهر را متفاوت می بینم.
موضوع دیگری که ما در تاریخ نهضتِ آزادی ایران کمتر دیدیم روی اهمیت آن تعلل بشود یک نهضتِ آزادی ایران هنوز از گفتگوی مستمر با نیروهای چپ تبری و امتناع دارد. تا کنون کمتر دیده شده که جز از مطالبه حق فعالیت آزادانه برای نهضت از حقوق سایر نحله های سیاسی نیز با همان سرسختی دفاع کند. هر چند که نقصان شاید واکنشی باشد به مواضع تند توده ای ها و فدائیان در سال های اول انقلاب علیه نهضت آزادی. اما سکوت با اصول نظری نهضت آزادی ایران زیاد هم خوان نیست. فراموش نمی کنم سخن آقای بازرگان در روزهای پس از انقلاب را که علنا حق فعالیت علنی و قانونی حزب توده ایران را زیر سوال برد. البته من آقای طالقانی و سحابی را در این موضوع مستثنا میکنم، ایشان همیشه با گشاده رویی و سعهی صدر با چپها سلوک میکرد و از حق فعالیت علنی و قانونی ما دفاع می کردند.
مهمترین موضع نهضت آزادی که در تاریخ خودش گرفته، را کدام میدانید؟
یکی از شاه بیتهای سیاست گذاری های نهضت همان موضعی است که نهضتِ آزادی در سالهای آغازین حرکتِ خود پی گرفت. در روند رویدادهای منتهی به 15 خرداد 1342 نهضتِ آزادی معتقد بود دولت امینی دولتِ مناسبی برای وضعیت وقت ایران است و تا وقتی فشارهای نیروهای ارتجاعی و استبداد گرا تر در درون حکومت برای حذف امینی صورت میگیرد ما باید از این دولت به نوعی حفاظت کنیم در برابر آن فشارها و نگذاریم آن قدرت به زودی سقوط کند. جبههی ملی معتقد بود که این دولت، دولتِ مستعجل و محلل است و دولتِ کندی امکان دارد با رویِ کار آمدن جبههی ملی ایران موافق باشد و لذا ما باید هر چه زودتر از شر دولت امینی رها بشویم تا نوبت به حکومت ملی و قانونی جبهه ملی ایران برسد. نهضتِ آزادی ایران با این ارزیابی مخالف بود و معتقد بود که این حرکت در تقویت موضع شاه در برابر امینی منجر میشود و شاه پیروز این مبارزه میشود. و این ارزیابی به نظر من یک هوشمندی و تدبیر سیاسی دقیق است که من شخصا در طول حیات و فعالیت سیاسی از آن درس بسیار گرفتم. و من این را شاهبیت فعالیت نهضتِ آزادی ایران در دوران آغازین خودش می دانم.
اما نکتهی دوم که به نظر من یک امتیاز بزرگ برای نهضتِ آزادی ایران است، تداوم مشی اصلاح طلبانه در دو نظام است که آموزش استراتژیک بزرگی برای تمام فعالین سیاسی هست که به آنها شهامت بدهد که به دلیل سرکوبها و خشونتهای رژیمی دست از مشی صحیح بر ندارند. که این یک آموزش بنیادین هست که ما در انتخاب خطِ مشِ سیاسی و روش مبارزه ارزش های اخلاقی و انسانی خود را مبنا قرار دهیم و ماهیت حکومت و سیاست آن را مبنای مسالمت امیز بودن یا نبودن مبارزه خود و نیز انقلابی بودن و یا اصلاح طلبانه بودن خط مشی خود قرار ندهیم.
ارزیابی شما از درخواست نهضت برای حضور ناظرین بینالمللی در انتخابات و موضع نهضت در حمایت از هر دو کاندیدای اصلاح طلب چیست؟
درخواست نظارت بین المللی بر انتخابات ایران شاید فوائد افشاگرانه و تبلیغی زیاد داشته باشد اما فکر نکنم در شرایط خاص ایران زیاد تاثیری در حفظ سلامت انتخابات داشته باشد. شخصا به حکومت توصیه کرده ام که خود مبتکر دعوت از ناظران بین المللی شود. نوشتم اگر ناظران بین المللی را برای گزارش رویدادهای ایران فرابخوانید این اتفاق به آن حرف و حدیثها که انتخابات در ایران ثمری ندارد پایان خواهد داد. من این درخواست را به عنوان یک اندرز به حکومت قبول داشتم. نه به عنوان یک شرط برای سلامت انتخابات.
من با این درک مخالف بوده ام که ما ایرانیان قادر نیستیم خودمان تضمینی برای سلامت انتخابات داشته باشیم و باید از نیروهای خارجی و ناظرین بین المللی بخواهیم که نقش کمیتههای نظارت در ایران را بر عهده بگیرند. و امروز هم فکر میکنم ترویج این درک و برداشت به مناسباتی که ما، علیرغم همهی سرسختیهای حاکمیت، با حاکمیت برقرار بکنیم ممکن است لطمه بزند.
آن زمان هم من با این درخواست که جانشین کمیتههای نظارت بشوند، مخالف بودم و با کمیته های صیانت از آرای مردم بیشتر موافق بودم.
در مورد تاکتیک دعوت از شهروندان به “رای دادن به موسوی یا کروبی” و عدم حمایت از یکی از این دو” به نظر من موضعی درست برای تمامی نیروهایی که در خارج از دایرهی حاکمیت و قدرت بود. این تاکتیکی کاملا هوشمندانه و درست بود و من نیز از فعالترین حامیان آن بوده ام. وقایع بعدی هم نشان داد که هر گاه ما، نیروهای بیرون حاکمیت، که حق شرکت ما را پایمال می کنند، از یکی علیه دیگری حمایت می کردیم، نه تنها نادیده گرفتن حق مشارکت خود را نادیده می گرفتیم بلکه به روندهای همگرایانه بعد از انتخابات هم لطمه میزدیم.
کسی میتوانست معتقد باشد که یکی از این دو بر دیگری برتری دارد که معتقد بود سلطه استبداد در کشور ما شکسته شده و حالا وقت انتخاب بهینه است. در حالیکه برای من مسلم بود که هنوز تا رسیدن به آزادی راهی دشوار در پیش است و برای پیشرفت در آن مسیر همبستگی دو نامزد اهمیت کلیدی دارد. ما بعد از انتخابات در هر حال مابایک جبههی نیرومند منسجم برای ایستادگی دربرابر تعرضهای استبداد مواجه بودیم. تقابل دو نامزد به عریض شدن شکافها در جادهی مقاومت کمک میکرد. بدین لحاظ من موضع نهضتِ آزادی را موضعی خردمندانه و توام با دورنگری ارزیابی میکنم.
رهبران نهضت در دو دورهی متفاوت بازداشت و محاکمه شدهاند. بار نخست در سال 42 و بار دیگر در سالهای 80 و 88. چه تفاوتی میان رفتار حاکمان در این دوره و چه شباهتی بین رفتار نهضت میبینید؟
تقریبا تغییری در رفتار نهضت در این دو دوره نمیبینم. آقای یزدی به همان میزان آقای بازرگان به دفاع از حقوق قانونی خود پای می فشارد که مهندس بازرگان پای می فشرد و این سنت حسنهی نهضتِ آزادی است که در بحثهای قبل به آن اشاره کردیم. دفاع رهبران نهضت در تمام این دوران همواره دفاعی “حقوقی” بوده است. قانونگرایی یکی از مهمترین ارکان آزادی در جامعه است. آزادی بدون قانونگرایی بیمعنا است و آنارشیسم است. و نهضتِ آزادی پایهی اصلی خود را آزادی قرار داده و به همین دلیل التزام به قانون جز ذاتی حرکت نهضت آزادی است.
اما در مورد تفاوت رفتار حاکمیت نسبت به نهضتِ آزادی باید اشاره کرد که ساختار این دو نظام متفاوت است. نهضتِ آزادی در زمان شاه وقتی محاکمه شد که یک نظام توتالیتر فردی در حال گسترش بود. نه تنها نهضتِ آزادی بلکه تمام نیروهای سیاسی کشور تا حد نابودی سرکوب میشدند. نظام اسلامی برای رهبری نهضت آزادی حق محاکمه شدن قائل است. اما در این نظام رهبران سازمان های چپ و سکولار از حق محاکمه شدن تا امروز بی بهره بوده اند آنها را بدون محاکمه کشتند. کشتار 67 را می گویم. اکثر رهبران آنها را از دم تیغ ظالمانهای گذراندند. حال آن که حکومت اسلامی به نوعی امکان حضور رهبران نهضتِ آزادی را در درون کشور تحمل میکند.
یک بخشی از این تفاوت بر میگردد به شکل حرکت و ویژگیهای بنیادی نهضتِ آزادی که فعالیت قانونی است. اما بخش دیگر بر میگردد به این که نهضتِ آزادی ایران در نهایت یک هویت ایرانی اسلامی را حفظ کرده و این گرایش همپوشیهایی با گرایشهای درون جمهوری اسلامی داشته و دارد. البته تلاش های زیادی میشود که این همپوشیها کاملا از بین برود و یک حکومتی کاملا نظامیگرا بر کشور حاکم بشود. چنانکه این روند پیش برود، رفتار جمهوری اسلامی ایران هم با رفتارِ نظام گذشته شباهتهای بیشتری پیدا خواهد کرد.
نهضت آزادی در هیچ دورهای مصون از فشارهای حاکمیت نبوده است. علت این اتفاق چیست؟
بگذارید به این موضوع از زاویه دیگر نگاه کنیم. به طور مثال سازمان چریکهای خلق، و یا مجاهدین خلق و موتلفه را در دوران قبل از انقلاب در نظر بگیریم. اینها قطعا بیش از فعالین و سران نهضتِ آزادی ایران زیر فشار بودند. ما جوانان دهه چهل از تفاوت فشار حکومت شاه بر نهضت آزادی و دیگران نتیجه می گرفتیم که حتما دیگران در مبارزه جدی تر هستند و به این دلیل حکومت با آنها سخت گیر تر است. ما در آن روزها به همین دلیل حقانیت و اعتبار بیشتری را به مشیهای رادیکالتر میدادیم و این اشتباه بود.
اگر چنانچه جامعهی ایرانی، آنقدر بلوغ سیاسی داشت که همه نیروها جدا پیگیر روشهای قانونی بودند ما نه تنها موفق میشدیم آن فشارها را کمتر کنیم، بلکه راهگشایی به سمت همزیستیهای اجتماعی هم آسان تر میشد و زمان و هزینهها برای رسیدن به این همزیستی کاهش مییافت.
امروز من فشاری که نهضت آزادی ایران حمل میکند را با فشاری که سایر نیروهای سیاسی ایران حمل کردند مقایسه میکنم به این نتیجه میرسم که رفتار ما، رفتار فعالین سیاسی میتواند در زمینهی مهار خشونت و فشار در دستگاهِ حاکم تاثیرات ِ جدی بگذارد و روشهای به کار گرفته شده توسط نهضتِ آزادی به ما میآموزد که چه بکنیم تا از حقوق بیشتری در برابر فشارهای نظام حاکم بر خوردار باشیم. منظورم عناصرعقیدتی یا اسلامی در طرز فکر نهضت نیست. منظورم روش مبارزه نهضت، روش قانونی، است.
می خواهم بگویم شما از سرکوب نهضت در دو رژیم حرف می زنید و این درست است. و من از امکاناتی که نهضت در هر دو رژیم داشته صحبت می کنم و از این صحبت نتیجه می گیرم که زبان ما، تاکتیکها، روشها و سیاستهای ما میتواند در چرخش فضای منفی در کشور و در بسط و دامن زدن خشونت تاثیر عمیق داشته باشد. در سرنوشت و وضعیت حال وآینده ومشکلات کشور ، و حتی در فجایعی که رخ می دهد، فقط رژیم های استبدادی حاکم مسوول نیستند. همه نیروهای سیاسی مسوولند. اما هر کدام به اندازه قدرت و یا نفوذ خود.
تاکتیکها و مواضع و روشهایی که برخی نیروها در آستانه و پس از پیروزی انقلاب در کشور به کار گرفتند در تشدید خشونت در درون جامعه و در مبسوط الید کردن مستبدین در حاکمیت نقش چشمگیر داشته است. باید بپذیریم که تاکتیکها و روشهای ما میتواند هم در ترویج خشونت و تشدید استبداد و هم در مهار آنها موثر باشد.
من سوال شما را چرخاند. شما پرسیدید: “دلیل این فشار ها چیست” من جواب داده ام: دلیل این که به نهضت ِ آزادی ایران طی این نیم قرن به طور نسبی فشار کمتری وارد شده و با آن طور دیگری رفتار میشود در این است که نهضتِ آزادی ایران از روشها و مواضع و رویکردهایی دفاع میکند که یکی از شناخته ترین میزان های آن میزان هزینهای است که ملت و کشور برای آن میپردازد و یا میزان تاثیری است که زبان و روش ما بر سیاست های حکومت بر جای می گذارد. وگرنه نهضت آزادی کمتر از دیگران بر اجرای قانون و رعایت حقوق شهروندی تکیه نداشته است.
پیشبینی شما از آینده فعالیت نهضت آزادی چیست؟
دو نظریه درباره آینده نهضت آزادی ایران تا کنون مطرح شده. یکی اینکه نهضت آزادی ایران به دلیل میراث سیاسی، فرهنگی، اخلاقی ومعنوی که در ایران به جای گذاشته می تواند و باید به حیات مستقل خودش ادامه بدهد. این نظریه می گوید این تاثیرات باز هم بیشتر می شود هرگاه نهضت جوانگرایی بکند و نسلهای قدیمی تر را با نسل های جدیدتر جایگزین و آنها را زیر پرچم آزادی خواهی بر اساس هویت ملی اسلامی در صفوف نهضت آزادی متحد سازد.
فکر دوم می گوید: افکار نهضت آزادی ایران در میان طیف وسیعی از نیروهای داری تعلق اسلامی و با پیشینه های متفاوت بسط و نفوذ پیدا کرده، از جمله در جبهه مشارکت ایران اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، طیفهایی از درون فعالان دفتر تحکیم وحدت، بسیاری از فعالان سبز و سایر نیروهایی که در دورهای در درون حکومت بودند. باید تشکل جدیدی متشکل از تمام این نیروها تشکیل شود و نه این که بقیه به یکی از این ها بپیوندند.
ازیابی من این است که یک برآیند تازه و یکنوع همگرایی میان این تشکلهای متعدد سیاسی و نیروهای ملی مذهبی در حال شکل گیری است. هر نوع تصویری برای آینده نمیتواند جدا از تصویری که برای این نیروها و همزمان گرفته بشود. من موافق نیستم که یکی از این تشکل ها می تواند و یا موفق می شود به تنهایی امر تاسیسِ این رکن جدی سیاست ورزی در جامعه ایرانی را بر عهده بگیرد و پیش ببرد.
آنچه که باید اتفاق بیفتد و به زعم من همین هم اکنون در حال اکتشاف است یک نوع همگرایی است میان تمام نحلههایی که ضمن تاکید بر هویت ملی و اسلامی خود ارزش “آزادی” را مقدم می شمارند و برای آن تلاش میکنند.
همین تحول در طیف چپ ایران نیز به آرامی در همین سال ها در حال اکنشاف بوده است. اکثریت بزرگ فعالین چپ پذیرفته اند که آزادی ارزشی پایه ایست که مبنای بقیه ارزش هاست. نیروهایی که در سالهای مقطع انقلاب، قبل و بعد از انقلاب دچار شکستها و شکافها و انشقاقهای گسترده شدند در سالهای اخیر نوعی همگرایی، همراهی و همدلی را حمل می کنند و امید من این است که این همدلیها،همراهیها و همگراییها بتواند به تاسیس یک نهاد عمده غیردینی با سیمایی سوسیال دموکراتیک بینجامد.
به این ترتیب فضای آیندهی ایران یا به عبارتی فضای پسا استبدادی را فضایی میبینیم که دو پایه عمده دموکراسی خواهی در ایران یکی گرایشی خواهد بود که نگاه نهضت آزادی جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و تشکلهای مشابه را حمل میکند و تاریخ آنها را پشت سر دارد. و دیگری که نهادیست که ارزش های باز سازی شده و سنن ترقی خواهانه چپ ایران، یعنی اندیشههای سوسیال دموکراتیک آن را متحد می کند و پیشینه هفتاد ساله، و به زعمی 90 ساله، نهضت چپ را حمل می کند. این دو تشکل دو پایه اصلی و دو موتور محرکه قدرت مند دموکراسی خواهی در ایران و دو منشاء مقابله با ظهور مجدد استبداد خواهند بود.
امیدوارم پایهی سومی که هنوز در جامعه ما وجود دارد و آمیزه ای از سنت گرایی رادیکال و تفکرات استبدادی و غیر دموکراتیک را حمل می کند، پایه سومی که ارزشهای اسلامی را، و نه آزادی را، مبنای حرکت خود معرفی میکند، نیز تغییر تفکر دهد، به اعتقاد به “پایه ای بودن آزادی” برسد، و بتواند شریک دوران پسا استبدادی در جامعه ما شود.