13 11 2011  |  موضوع: یادداشت  |  محل انتشار: سایت جرس  |  نسخه چاپ  

ایرانیان برای حل مشکل خود با حکومت نیازی به "مداخله بشردوستانه" ندارند


در روزهای اخیر شمار بزرگی از فعالان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی به سخن آمده و در باره خطر حمله نظامی به ایران ابراز نظر کرده اند.
چرا باید این صداها را جدی گرفت؟

صداهایی، هر چند ضعیف، بگوش میرسد که مدعی است با این حکومت فقط با زبان زور می توان حرف زد. باید “جامعه بین المللی” را قانع کرد که مذاکره با این رژیم بی فایده است. غربی ها اگر بخواهند به اهداف خود برسند، نه با حکومت، که با مخالفین حکومت باید به توافق برسند و همکاری کنند.

این صداها در عین حال به اپوزیسیون ایرانی هشدار می دهد که چنانچه گروه ها اختلافات خود را کنار نگذارند و یک صف واحد درست نکنند قادر نخواهند شد “حمایت عملی جامعه بین المللی” را برای پایان دادن به جمهوری اسلامی به دست آورند. این صداها “مدل لیبی” و سیر تکوین “مجلس الوطنی السوری” و امکان اجرای آن در ایران را در مرکز توجه خود قرار داده اند.

خانم هیلاری کلینتون نیز با صراحت کم نظیری اعلام کرده است که اپوزیسیون اصلی ایرانی - که جنبش سبز را پدید آورد - برای گرفتن حمایت از سوی امریکا اقدامی نکرد. و لذا امریکا هم برای حمایت از سبزها اقدامی نکرد؛ اپوزیسیون لیبیایی کمک خواستند و امریکا هم اقدام کرد. خانم کلینتون به اشارت به مردم ایران گفت: “از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن”.

از سوی دیگر انتخابات مجلس شورای اسلامی نزدیک است و بیانات رهبری جمهوری اسلامی صراحتا هر نوع امید به تغییر از طریق انتخابات را زایل کرده است. آقای خامنه ای گفته است انتخابات ممکن است به امنیت کشور لطمه زند. تمایل و تصمیم گیرندگان اصلی نظام تا این لحظه این است که جناح اصلاح طلب از حق شرکت و رقابت انتخاباتی محروم شود و اصول گرایان نیز با لیست واحد به میدان بیایند تا ناراضیان از وضع موجود از رای دادن و از دسترسی به مجلس محروم شوند. همزمان بحث بازنگری قانون اساسی و حذف پست ریاست جمهوری نیز در جریان است و عده زیادی این را نقشه ای برای منتفی کردن فضا و امیدهایی دانسته اند که انتخابات ریاست جمهوری می توانست پدید آورد.

عناصر مجرب سیاسی را نمی گویم. اما در میان نسلی که هنوز کمتر تجربه سیاسی دارد، تجربه لیبی، حرف های امریکایی ها، و عناد حکومت با حق رای مردم و امنتاعش از برگزاری انتخابات آزاد، به طور قطع سوالی را دامن می زند که: “چرا نباید برای رهایی از دست حکومتی که به حق رای و انتخابات پای بند نیست به حمایت جامعه بین المللی متکی شد؟”

این سومین بار است

بیاد بیاوریم اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 را. پس از کشتارهای هولناک 67 بود و هیچ کور سویی از امید به تغییر از طریق انتخابات در میان مردم ناراضی به چشم نمی خورد. چند سال بعد دوم خرداد شد.

بیاد بیاوریم اوایل دهه 80 و تحریم های آنچنانی انتخابات شوراها و ریاست جمهوری را. یاس باز فراگیر شد. قبل از حمله امریکا به عراق و دیدن آنهمه فجایع دردناک. در بسیاری محافل دانشجویی بحث مداخله خارجی گل انداخته و امیدهایی را برانگیخته بود.

اما فجایع عراق و افغانستان و نیز تجربه کردن دولتی مثل دولت فعلی و مقایسه اش با دولت اصلاحات حواس ها را جمع کرد. مقایسه کنید شوری که در 22 خرداد 88 فوران کرد را با یاسی که چند سال پیش از آن به پیروزی احمدی نژاد کمک کرده بود.

اکنون برای سومین بار پس از انقلاب، یاس فراگیر از ثمربخشی انتخابات با فشار روزافزون غرب بر حکومت همراه شده و بحث استفاده از این فشار برای تغییر حکومت یا به عقب نشاندن آن را - حداقل در میان طیفی از جوانان پیش کشیده است.

برخی مطرح می کنند نه خطر حمله نظامی به کشور جدی است و نه شمار قابل ملاحظه ای از ایرانیان به این “راه حل” برای کنار زدن یا عقب زدن جمهوری اسلامی فکر می کنند. این هر دو ارزیابی درست است. اما اصلا دلیلی برای خاموش ماندن نیست.

باز هم برخی گروه های ایرانی، رسما یا تلویحا، از ایالات متحده و متحدان تقاضای تشدید فشار کرده وحمایت و همکاری متقابل وعده داده اند. مطلعیم که مقامات مسوول امریکایی نیز آنان را مطمئن ساخته اند که گستردگی و توان عملی طیف های خواهان “حمایت و همکاری” محدودتر از آن است که رغبت امریکا و متحدان را برای دست زدن به اقدام عملی برانگیزد.

اگر مقامات تصمیم گیرنده امریکایی اطمینان داشتند که نیروهای مشوق مداخله نظامی در ایران چنان گسترده و توانمندند که قادرند پیاده کردن “مدل لیبی” را در ایران را میسر سازند، آنها در بکار گیری ابزارها و پایگاه های نظامی که در منطقه گرد آورده اند شاید تردید کمتری به خود راه می دادند.

سه عامل بازدارنده

این که ایران در حال حاضر در آستانه تهاجم نظامی قرار ندارد ربطی به پای بندی غرب به اصول صلح و همزیستی صلح آمیز میان نظام های سیاسی مختلف و یا رعایت قوانین بین الملل ندارد. تجربه عراق و لیبی نشان داد که در دوران پس از جنگ سرد ناتو و در راس آن ایالات متحده خود را به لحاظ نظامی قدرتمند تر از آن می داند که ضرورتی برای رعایت موازین فوق وجود داشته باشد. در عین حال عدم توسل به “راه حل نظامی” به دلیل امید به “راه حل مسالمت آمیز” نیز نیست. غرب واقعا و در عمل خواهان تغییر رژیم در ایران است.

جمع آمد سه عامل باعث شده است اجرای نقشه “تغییر رژیم” از طریق تهاجم نظامی فعلا به اجرا گذاشته نشود.

مهم ترین عامل بازدارنده به وضعیت داخلی ایران مربوط می شود. مطابق دریافت و شناخت امریکائیان، نیروها و اقشار اجتماعی که با نیروهای مهاجم همکاری می کنند آنقدر گسترده و نیرومند نیست.

دومین عامل بازدارنده وضعیت درونی امریکا و متحدان است. اعلان جنگی تازه، و در ابعادی به مراتب وسیع تر از سه جنگ قبلی، کمترین حامیان را در آن کشورها دارد. عدم اعتماد به صحت ساختار قدرت سیاسی در امریکا به پائین ترین حد خود، % 82-، رسیده و جالب این که آنها که خود ساختار قدرت سیاسی و اقتصادی امریکا را عامل بحران اقتصادی - بدهی های سنگین، عدم رشد و بیکاری مفرط - می دانند و نه تهدید خارجی را. احتمال این که یک جنگ دیگر شکاف های درونی جامعه امریکایی را عمیق تر کند (نمونه روسیه تزاری در جنگ اول جهانی) بسیار قوی تر از احتمال متحد شدن همه اقشار حول قدرت مرکزی است (نمونه امریکا در جنگ دوم جهانی).

سومین عامل بازدارنده موضعی است که روسیه و چین و عموم کشورهای رشد یابنده اتخاذ خواهند کرد. تهاجم نظامی به ایران بیطرفی بقیه کشورها را به دنبال نخواهد داشت. اتحادیه اروپا و ایالات متحده در وضعی نیستند که بتوانند بهای ضرور برای بیطرفی چین و روسیه، و برخی قدرت های منطقه ای مثل ترکیه، را بپردازند.

هدف عاجل غرب

حتی مفسران و کارشناسان مستقل غربی نیز کاملا اشراف دارند که گزارش اخیر آمانو هیچ نکته جدیدا کشف شده ای را در بر ندارد. موضوع ترور سفیر عربستان در امریکا نیز بیش از همه به این باور دامن زد که برای دولت امریکا تشدید مقابله با ایران مهم تر از محکمه پسند کردن اتهامات است. هدف ایجاد این تصور است که حالا غرب به مراتب از سابق نگران تر است و امکان تصمیم سازی های تازه بسیار جدی است. امید این است که شمار بیشتری از شهروندان ایرانی قانع شوند که غرب در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران بسیار جدی است؛ امید این است که امریکایی و اروپاییان بیشتری قانع شوند که رژیم ایران “خطرناک” و “مخل امنیت” آنان است. این فضا سازی به غرب فرصت می دهد که سیاست مورد درخواست متحدان اصلی خود در منطقه، بخصوص اسرائیل و عربستان، مبنی بر اعمال حداکثر فشار بر ایران در جهت تضعییف اقتصاد و منابع قدرت کشور را به اجرا گذارند.

یاس از انتخابات = امید به فشار خارجی؟

در شرایطی که رقمی بین 14 میلیون (به گفته حکومت) و 25+ میلیون (به گفته معترضان) شهروند ایرانی از حق مشارکت در سرنوشت خود و حق رای محروم می شوند، و در شرایطی که اکثریت بزرگ این نیروی عظیم را نسل جوان و پر شور تشکیل داده است، بسیار ساده انگارانه است هرگاه تصور شود که هیچ یک از آنان - از پی یاس از انتخابات - به هیچ راه دیگر و منبع کسب قدرت دیگری روی نخواهند کرد.

تردید نکنیم که در مقاطع آتی، اگر همین برداشتی که رهبری نظام از انتخابات دارد هم چنان ادامه یابد، بحث خوب و بد دعوت از قدرت های خارجی به مداخله در ایران و سنچش سود و زیان آن خریدار خواهد داشت. خطاب آخرین سخنان آقای خامنه ای در جمع نیروهای مسلح فقط غرب و نیروهای مسلح نیست. سران حکومت بر خطر حمله نظامی مکث می کنند چون حساب می کنند که با این کار بخش های بزرگ تری از جامعه ناراضی ایرانی را به عدم قبول “حمایت و همکاری” با تهاجم نظامی، به دفاع از میهن خود، ترغیب می کنند. این محاسبه در اساس درست است.زیرا تمام نظر سنجی ها نشان داده است که چنانچه ایران مورد هجوم قرار گیرد، پولاریزاسیون جامعه شهری محال است به سود مهاجمان شود. جدی شدن تهدید نظامی خارجی از تقابل نیروهای معترض با حکومت لزوما کاسته و بر حدت تقابل با نیروهای خارجی خواهد افزود. به خصوص در میان جوانان بسیاری البته ممکن است جز این فکر کنند. اما این تصور فاقد همه جانبه نگری است.

برخی فعالان سیاسی می نویسند و توصیه می کنند که بالا گرفتن تشنج میان حکومت و دولت های امریکایی و اروپایی نباید به کاهش تقابل نیروهای دموکراتیک با حکومت بیانجامد. باید هم در مقابل حکومت ایستاد و هم در مقابل تهاجم نظامی. اما تجربه نشان داده است که بالا گرفتن تشنج این چنین موضع گیری را در هم می شکند. عناصر مجرب تر سیاسی همواره مدافع کاهش تشنج میان ایران و قدرت های بزرگ بوده اند. اما در شرایطی که خارج از اراده این نیروها شرایط به سمت تشنج بیشتر کشانده می شود و هر دو طرف سود خود را در این می بینند، تنها موضع گیری شفاف عناصر سیاسی است که می تواند مانع قرار گرفتن آنان در مخصمه سیاسی گردد.

“ما با هردو مخالفیم”

در روزها و روندهایی که در پیش داریم برخی آزادیخواهان اعلام می کنند “ما همانقدر با تهاجم خارجی مخالفیم که با جمهوری اسلامی”. از دید کسی که موضوع مبارزه سیاسی خود را چیزی جز “کسب قدرت” از جمهوری اسلامی نمی داند این موضع گیری اشتباه محض است. اما اگر ضعفی بر این موضع گیری متصور باشد آن ضعف بیشتر ناشی از اغتشاشی است که این نوع موضع گیری در عرصه استراتژی تولید می کند. این دو نوع مخالفت از یک جنس نیست.
مخالفت با جنگ و تهاجم خارجی پاسخ گویی به یک خواست و مطالبه عمومی و ملی است. هیچ کس، چه موافق حکومت و چه مخالف آن، مجاز نیست صلح و امنیت کشور را گروگان مطالبات سیاسی و گروهی خود قرار دهد. اقشار اجتماعی ایرانی اگر بخواهند در صلح زندگی کنند باید مسوولیت مشترک در قبال سرنوشت کشور برعهده گیرند. مخالفان و موافقان جمهوری اسلامی هر دو شهروندان ایرانند. هر دو کشورشان را دوست دارند و در اداره امور آن حق دارند سهیم باشند. معترضان به حکومت شهروندان کشور ثالث نیستند که در جنگ میان طرفداران جمهوری اسلامی و مهاجمان “بیطرف” باشند.

ایستادگی در برابر تهاجم خارجی= همبستگی برای انتخابات آزاد

کشور ما به سمتی میرود که اکثریت شهروندان با نظامات سیاسی موجود توافق ندارند و خواهان تغییرند. هر چند ممکن است همه طرفداران حکومت با این ارزیابی موافق نباشند. اما همه حداقل اذعان کرده اند که اکثریت مردم در تهران بزرگ و سایر ابرشهرها از وضع موجود ناراضی و خواهان تغییرند. حکومت راه صندوق رای را بروی این معترضان بسته و انتخابات را به انحصار اقلیت کوچک درآورده است.

کار معترضان به حکومت آنست که حکومت را به برگزاری انتخابات آزاد وادار سازند. این کار از عهده سایر دولت ها ساخته نیست و از عهده معترضان ساخته است هرگاه این خواسته اجماع وسیع شکل گیرد. یک کمک بزرگ به شکل گیری این اجماع آنست که همه ی گروه های سیاسی ایرانی با شفافیت کامل اعلام کنند که نه تنها با هرگونه تهاجم خارجی به ایران مخالفند بلکه چنانچه ایران مورد هجوم قرار گیرد آنان به دفاع از میهن خود برخواهند خاست. مجاهدین خلق مشهور و گروه هایی از سلطنت طلبان متهم اند که در برابر تهاجم خارجی موضع شفاف ندارند و یا مشوق آن هستند. پیرامون موضع برخی گروه های قومی هم چنین قضاوت هایی رایج است. اعلام موضع این گروه ها در باره تهاجم نظامی به ایران و اعلام برائت از تلاش برای همکاری با قدرت های خارجی برای تغییر رژیم به شکل گیری برآمدی کمک خواهد کرد که پس از امتناع حکومت از برگزاری انتخابات واقعی و رقابتی، باید برای وادار ساختن آن به پس نشینی در ایران درانداخته شود.

قدرت و وسعت جنبش سبز در حدی بود که برای بسیاری از تحلیل گران و صاحب نظران این پرسش را پدید آورد که آیا در روزهای پس از انتخابات امکان فراخواندن شهروندان به یک اعتصاب و تحریم همگانی وجود داشته است یا نه. هر دو انقلاب بزرگ مردم ایران انقلاب مشروطه و انقلاب بهمن، را نه مداخله و حمایت خارجی که اعتصاب و تحریم همگانی به سرانجام رساند. پس از 22 خرداد نیز اگر امکان مساعد می بود می توانست نتایجی کاملا متفاوت از آنچه گذشت داشته باشد. تاریخ در این باره که درست عمل شده است یا نه هنوز قضاوتی ندارد.
اولین و مهم ترین دلیل این که ایالات متحده امریکا و متحدان به تجاوز نظامی به ایران دست نمی زنند نه قدرت نیروهای مسلح ایران است، نه مسایل داخلی امریکا و غرب، نه مخالفت روسیه و چین. اولین و مهم ترین علت مکث امریکا و اسرائیل در حمله به ایران وجود این حس در آنان است که اکثریت بزرگ ایرانیان در برابر این تجاوز خواهند ایستاد.

* * *

ایرانیان برای حل مشکل خود با حکومت نیازی به “مداخله بشردوستانه” ندارند. آنان نیاز دارند که در برابر هر تعرض خارجی به دفاع از یک دیگر برخیزند و خواهند خاست. بر عهده رهبران سیاسی است که در فراخواندن همگان به همبستگی در برابر “تهاجم خارجی” یک کس و هیچ گروهی را مستثنی نکنند. این دعوت باید فراگیر و بی استثناء باشد.

حکومت ایران این بار از برگزاری انتخاباتی با حداقل آزادی و سلامت هم دارد شانه خالی می کند. حکومت هنوز می تواند بانی انتخابات آزاد سالم و عادلانه باشد. ایرانیان برای حل این مشکل خود با حکومت نیاز به اقدام مشترک دارند. این اقدام مشترک توسل به خارجی ها نیست. تکیه بر نیروی خود است. سازمان گری این اقدام مشترک حتی به تشکیل “جبهه های وسیع” و یا “شوراهای مقاومت” نیز نیازمند نیست. این حاکمیت خود رای را می توان و باید از طریق یک اعتصاب و تحریم همگانی به زانو افکند.




نظر یکی از خوانندگان در نقد یادداشت فوق


اخیرا نامه مفصلی از یکی از کاربران در باره این یادداشت به دستم رسید. نقاد درخواست کرده بود که نظر او را در ذیل یادداشت خودم قرار دهم تا دریچه ای برای گفتگو گشوده شود. از آنجا که خواندن نوشته برای بسیاری از کاربران سودمند است و از آنجا که نظر مندرج در آن نقطه نظرهای طیف گسترده ای از فعالین است تمام مطلب - بی کم و کاست - در سطور زیر درج شده است:



گفتگویی صادقانه با یاری دیرینه
سالهای بسیاری است که شما آزادانه می گویید و می نویسید و این چیزی است که هر کسی چون من در داخل کشورآرزویش را دارد اما نمی تواند . به رغم تنگناها، این بار تاب بی تفاوتی در مقابل این دیدگاه که در مطلب شما با عنوان "ایرانیان برای حل مشکل خود با حکومت نیازی به مداخله بشر دوستانه ندارند" به خوبی و روشنی انعکاس یافته است را در خود ندیدم زیرا فکر می کنم بسترهای رخوت و یله دادن در مقابل این نگرش ضرورتا فراهم شده است و می تواند دایره نفوذ و رسوخ افزونتری یابد، غالباً چنین دیدگاههایی درشرایط یأس و خستگی مقبولیت بسیار می یابند لذا فکر کردم در دوبخش، نگرش دیگری که کم و بیش و پنهان و آشکار ولی با صراحت کمتر بیان می شود را طرح نمایم ، گمان ندارم که این مختصر، آنهم با این شیوه نگارش، بر شما که سالهاست به همان گونه می نگرید تاثیر گذار باشد ولی انتظار دارم در سایت خود و در برابر مقاله خودت قرار دهی و قضاوت نهایی را به خوانندگان واگذار کنی چونکه من برای جایی دیگر نفرستاده ام و تصور نمی کنم به این زودیها وارد معرکه شوم زیرا به واقع امکانش را ندارم. به هرحال در بخش نخست توصیف تمام از دیدگاه خودم نسبت به تحولات جهان را با مصادیق موجز آورده ام و در بخش دیگر، به استناد این نوع نگرش به نقد مطلب شما پرداخته ام.

عبور از بار معانی تاریخی مفاهیمی چون خارجی، بیگانه ، دشمن، تهاجم و تجاوز
وقتی شما از کلماتی مانند ، خارجی ، بیگانه ، دشمن و تهاجم خارجی نام می برید چگونه دم از صلح و اجتناب از خشونت و "تفنگت را زمین بگذار" می زنید؟
خارجی، بیگانه، دشمن و تهاجم یعنی ارتش سازمان یافته، یعنی دفاع، یعنی اسلحه ، هر چه مدرنتر بهتر، یعنی موشک، یعنی سلاح غیر متعارف، به کار بردن این چند کلمه با مفاهیم 50 سال پیش و یا اساس تحلیل قرار دادن آنها در همان مفاهیم ، طبعاً نتایجی جز این ندارد که مردمِ به تنگ آمده و استمداد طلب از مجامع بین المللی را در جایگاه گناهکار قرار می دهید که با برائت از این "طلب کمک" شاید مورد عنایت حکمرانی قرار گیرند و مگر برایشان انتخابات آزادی برگزار سازند! به راستی شما که همه چیز؛ خوشبختی ، سعادت ، رفاه ، صلح و امنیت را به یک انتخابات آزاد متصل می کنید از چه انتخاباتی دم می زنید ؟ شما که ماهیتاً خاستگاه این انتخابات که همانا در جامعه دمکراتیک غرب دوام و قوام یافته را در حوزه اعمال حکمرانی نمی پذیرید و تاثیر رای و نظر ، همکاری ، مشارکت و هم فکری مردم با دولت و دولت با ملت در جوامع غربی را افسانه و بلکه ترفندی بیش نمی دانید و همچنان در جستجوی امپریالیست های معظم ، مقتدر، قدرقدرت ، متعال و خدشه ناپذیر هستید که تجاوز می کنند و به هیچ اصل و اصولی پایبند نیستند و رای ونظر جامعه بشری در این حکمرانی های بلامنازع اصولا نقش و اعتباری در حوزه های کلی و جزئی به ویژه در تصمیمات تجاوز گرانه آنان ندارد چگونه ملجاء و مأوا رهایی مردم و کشور خود را با همه ویژگی های ستمباری که شما قاعدتاً باید بهتر از من بدانید و البته تجریه کرده اید ، در برگزاری انتخاباتی از سوی حکمرانانی از این دست می دانید ؟ کدام انتخابات ؟ اگر انتخابات راه حل نهایی است چرا شما در غرب به آن باور ندارید؟ انتخابات، مثلاً درسرزمینی که شما به آن پناهنده شده اید در حوزه مولفه های قدرت سیاسی هیچ و پوچ است و آرای تمامی آحاد مردم این سرزمین نمی تواند تاثیری در تصمیم گیری تجاوزگرانه حکمرانی داشته باشد و حاکمان آن دیار، فارغ از وجدان بیدار افکار عمومی مردمشان هرچه که می خواهند انجام می دهند ولی اگر چه شود که انتخاباتی درکشور و سرزمین مادری تو و من آنهم بعد از انواع واقسام کسب تبرئه و برائت ملت گناهکار- و نه حکمرانی ستمکار- برگزار شود ما به همه چیز و آمال و آرزوهای ملی خود خواهیم رسید؟!
آقای نگهدار ! پندار 40 سال پیش شما در مورد غرب و نظام اعمال قدرت و تحقق اهدافش دگرگون شده است ، اصولاً صف بندی قوای جهانی تغییر یافته است ، پیمانهای سنتو، سیتو، ورشو، ناتو و غیرمتعهدها که قبلاً بودند و اکنون نیز بعضاً هستند ماهیتاً از نظر تعریف، جایگاه، شیوه عمل و دامنه اقدام با محدودیت و دگرگونی مواجه اند، جهانی که شما در آن هستید به گونه دیگری تعریف می شود، آیا می شود یک جعبه کبریت دارای مشخصات فیزیکی و محتوای مشخصی باشد ولی این جهان وشاخص های دیپلماسی و عناصر بالنده و پیشرو و ماهیت درونی آن همچنان مبهم ونامشخص و یا همان باشد که شما 40 سال پیش از روی کتابها و جزوه های دست چین شده مطالعه کرده اید؟ خیر آقای نگهدار، دیگر پنج تا سیاستمدار یا 20 تا سرمایه دار اسرائیلی و یا این و آن قدرت جهانی نیستند که پشت یک پرده بنشینند و در یک صفحه شطرنج مشخص و ساکن درخاورمیانه با این یا آن ژئوپلیتیک حساس جهانی، مهره های سیاسی را به دور از چشم و منظر افکار عمومی جابجا یا تعیین کنند! دیگر هیچ تئوری که بنیادهای فکری و شیوه استدلالش بر پایه توطئه استوار باشد کاربرد عملی در دیپلماسی ندارد . شما و من و تمامی رسوبات فکری قدیمی باید بپذیریم که موبایل یا اینترنت را کبل علی در کچومثقال اردستان به وجود نیاورده است ، این دستاورد علم و دانش دسته جمعی جوامع بشری است که به کچومثقال اردستان یا چغلوندی لرستان تسری یافته است ، این یعنی "بشر" و از قضا این اتفاق در غرب افتاده است ، این آقای اوباما نیست که تعیین می کند مشهدی احمد از طریق موبایلش با پسرش در کالیفورنیا به راحتی و با کمترین هزینه صحبت کند، اوباما خودش نیز تا حد تعیین کننده ای تابعی از این دترمینیست ( موجبیت ) تاریخ است؛ این برآمد موجبیت جهانی منبعث از علوم و دانش بشری است که الزاماً به اشتراک گذاشته شده و سمت وسوی قدرتهای بزرگ جهانی را به گونه ای لامحاله تعیین می کند و نه برعکس، این آمریکا است که سعی دارد خود را با تحولات درونی این موجبیت تاریخی تطبیق دهد نه دنیا با غرب و آمریکا! یکبار، فقط یکبار هم که شده این گونه فکر کن و بعد مقاله بنویس ، خواهی دید آن خارجی که شما نگران تجاوزش هستید معنی دیگری برایتان می دهد، تازه تجاوز به چی ؟! مثلاً بیاید نفت ما را با گیلاس یا بشکه سربکشد ؟ باید خیلی احمق باشد زیرا مشهدی رحیم بقال هم می داند که نفت نیز یک کالای تجاری است و به اجبار باید فروخته شود آنهم دریک بازار که حالا نامش بورس است یا فلان کارتل مثل اوپک و یا مانند آن ، خب پول بیشتر می دهد و می خرد ، این توهمات و تصورات کهنه را باید دور ریخت. شما اگر یکبار تجربه کنید که مثلاً یک سکه دو یوروئی در جیب خود بگذارید و از " هامبورگ" حرکت کنید و تا "ونیز" بیایید با حیرت حکیمانه خواهید دید که این سکه در تمامی کشورهای مسیر خریدار دارد و هرگز کسی جلوی شما را نمی گیرد و نمی گوید که این سکه مربوط به عهددقیانوس است، حالا70 سال نه، 20 سال عقب تر برو، حتما باید مارک را به فلورن بلژیک، فرانک فرانسه و گیلدر هلند - به قول شماها- چنج کنید که سکه شما را قبول کنند، حالا 110 سال قبل، جنگ جهانی اول و دوم را تصور کن و برو به 200 سال قبل، همه به مرزهای هم تجاوز می کردند و در حال کشتن یکدیگر به بهانه های واهی و بی ارزش بودند.
امروز دنیا چگونه است؟ کلماتی همچون خارجی ، بیگانه ، دشمن ، متجاوز و امثال این مفاهیم را در قالب ژئوپلتیک کنونی اروپا قرار دهید بعد یک مقاله بنویسید ، شما سالها دنبال انسان طراز نوین می گشتید و"از دیو و دد ملول بودید و آرزوی انسان می کردید" شک ندارم که رنج بسیار (حداقل شما) برده اید و ( من هم البته ) که پیدایش کنیم، خب شما چگونه در آرزوی یک انتخابات، که همه مشکلات را به خوبی و خوشی تمام می کند ، می گردید ولی باور ندارید که حکمرانی در غرب، لامحاله و به َتَرتُب و قریب به یقین نمی تواند از رأی انسانهایی که آن جوامع را تشکیل می دهند گریز و گزیری داشته باشد؟ پس نگران خارجی ، حداقل از نوع غربی اش نباشید که به هرحال در قالب یک سیاست از جانب هر حکمرانی، تمام فعل و رفتارش ماهیتاً - حتی در زندان مخفی گوانتانامو- در منظر جهانی است، نگران حیوان های عقب مانده ای باشید که متاثر از یک ایدئولوژی مُلَون هزاررنگ فریبکارانه قبل از تجاوز وحشیانه به همنوع خود وضو می گیرند و خدا را هزار بار شکر می کنند که به فیض عظیم اجرای دستورات الهی برای بقا و دوام اسلام ولایتی دست یافته اند . نقل قولی از یک جوان آسیب دیده هم بیاورم که می گفت اگر یک آمریکایی مرا مورد تجاوز قرار دهد حداقل می دانم برای فرهنگ خودش هم که شده بهداشت را رعایت می کند.
شما آقای نگهدار ! آیه صادر نفرمائید که حتماً اجماع عمومی در مقابل مداخله ـ به عنوان نوعی از تجاوزـ به وجود می آید، بستگی به فعالان سیاسی و روشنفکرانی مانند شما دارد ، شما همبستگی بین المللی را قبول ندارید، شما نمی خواهید بپذیرید که جهان دگرگون شده است ، شما همچون سالهای 1357 حقوق بشر و واقعیت عریان و تاثیر گذار آن در اخذ رای سیاستمداران را یک ترفند و توطئه سرمایه داری می بینید ، شما موبایل ، اینترنت ، ماهواره و ... را قبول نکرده اید ، آنان را ابزارهایی برای صدور سرمایه می دانید ، اصولاً اینها ابزارهای اعمال سلطه و نابود کننده فرهنگ هستند، فرهنگی که در نتیجه آن، شما، من و مردم ایران پس از دو انقلاب بزرگ آیه الکرسی می خوانیم که یک انتخابات آزاد برگزار شود وفسادهای مالی کمتر از سه هزارمیلیارد تومان اتفاق بیفتد ، شما از اشخاص مجرب سیاسی دیگر با رسوبات فکری سیاسی یاد می کنید که فلان و بهمان را می دانند و از مصادره صلح و امنیت کشور سخن می گویید ، خب بهتر است این صلح و امنیت را دقیقاً تعریف کنید ، 300 میلیارد دلار پول ظرف این چند سال از نفت به دست آمده است ، شما بفرمائید چی شد ؟ احتمالاً امنیت از نظر شما سیاست مدار مجرب و قدیمی این است که قطاع الطریق نباشد ، جاده ها امن باشد ، کوچه ها و خیابانها مملو از دزد و راهزن نباشد و مال و ناموس مردم در امان باشد، خیلی خوب است ، الحمد اله این امینت وجود دارد ، صلح هم هست، گلوله ای در کشور ما شلیک نمی شود و البته نیازی هم نیست ولی امیدوارم در این شرایط هرگز به ایران نیایید و اگر هم آمدید گذرتان به کلانتری یا موارد مشابه نیفتد آنگاه خواهی فهمید که همه چیز مدرن و با نرخ های مشخص صورت می گیرد ، وقتی دختری جوان شب به خانه نمی آید مادرش دعا می کند که ای کاش گرفتار کمیته ها نشده باشد و از لات و لوتها کمتر می ترسد. این صلح و امنیت را مردم ایران دودستی به شما دوستان عزیز پیشکش می کنند! شما در عراق و افغانستان، بعثی ها، طالبان و القاعده را محکوم نمی کنید، در ایران هم اگر اتفاقی از آن دست که شما گفتید رخ دهد یقین دارم غرب محکوم است نه آنان که در یک وهله 3 هزار میلیارد تومان می بلعند!
آقای نگهدار بگذار یک بار با هم مفهوم استقلال را باز تعریف کنیم ، این استقلالی که همیشه و در مقاطع تاریخی پدر ملت را درآورده است؛ بگذار این هویت ملی را تعریف کنیم که اگر یک وقت خدای ناخواسته در اثر"مداخله بشردوستانه خارجی" مورد خدشه قرار گرفت حداقل بدانیم چه بوده است ! من می دانم که شما و من هنوز از دست این پرتقالی ها که بندرعباس را گرفتند و بعد هم این انگلیسی های روباه صفت و آمریکای خونخوار که کودتای28 مرداد را رقم زد و صدها مورد دیگر از این دست دلخور هستیم، خب صلح و امنیت و تنظیم روابط با جامعه جهانی را که با دلخوری درست نمی کنند ، این پدر سوخته آلمان هم در جنگ جهانی دوم پدر کشورهای اروپائی را درآورد ولی مردم بی غیرت ، بیگانه پرست ، وطن فروش ، بی خیال ومفنگی کشورهای فرانسه ، هلند، بلژیک، ایتالیا و ... (چرا که به زودی فراموش کردند هیتلر در جنگ جهانی دوم چه بر سر آنان آورد) همة ارزش های ملی خود از جمله مرزها، پول ملی ، گمرک ، ویزا و ... را از بین برده و تازه آمده اند یک اتحادیه پارلمانی هم تشکیل داده اند که به رغم همه مشکلات کشورهایی مثل یونان، ایتالیا، اسپانیا و پرتقال، روز به روز اقتصادشان را نزدیک تر کنند، ولی در کشور ما که در یک میوه فروشی می توان ردپای حداقل40 کشور را پیدا کرد و اصلاً هم مورد تجاوز روسیه ، چین و غرب قرار نگرفته ایم اقتصاد مستقل وملی داریم!... به هر حال این مقدمه را گفتم که اگر مایلی وارد بحث شویم :

ایرانیان برای حل مشکل خود با حکومت نیازی به " مداخله بشردوستانه " ندارند
آشکار است که مورد نظر شما دخالت غرب است، ولی از آنجا که بدون کسب رای از مردم یا در جایگاهی مشابه نمی توان به طور کامل از جانب آنان سخن گفت پسندیده تر بود می نوشتید: " بهتر آن است که ایرانیان برای حل مشکل خود با حکومت به مداخله بشردوستانه اتکا نکنند" یا ، " اتکا به مداخله بشردوستانه مشکل ایرانیان با حکومت را حل نخواهد کرد"، در این صورت می شد در قالب یک اظهارنظر آن را پذیرفت ولی تیتر مقاله شما به مصداق برخی جملات خودتان که " بعضی گروهها فکر می کنند حقیقت مطلق هستند" انتخاب شده است.

صداهایی هر چند ضعیف
در ابتدای مقاله خود با اشاره به نظراتی که در جامعه فعالان سیاسی وجود دارد نوشته اید: " صداهایی هر چند ضعیف به گوش می رسد"، باید پرسید : چگونه، به چه طریق و بر اساس کدام تحقیق و مطالعه به این نتیجه رسیدی که این صداها ضعیف هستند؟ و ادامه می دهی: " این صدا مدعی است که با این حکومت فقط با زبان زور می توان حرف زد " و جملات دیگری از سوی این صدای ضعیف می گوید: " باید جامعه بین المللی را قانع کرد که مذاکره با این رژیم بی فایده است" و اینکه همین صدای ضعیف می گوید: " اگر غربی ها می خواهند به اهداف خود برسند نه با حکومت ، که با مخالفین حکومت باید به توافق برسند و همکاری کنند" و ادامه می دهید که این صداهای ضعیف به اپوزیسیون ایرانی هشدار می دهند؛ "چنانچه گروه ها اختلافات خود را کنار نگذارند و یک صف واحد درست نکنند قادر نخواهند شد حمایت عملی جامعه بین المللی برای پایان دادن به حکومت جمهوری اسلامی را به دست آورند " و این مقدمات از قول "صدای ضعیف" را پیوند می دهی به آخرین گفته های خانم هیلاری کلینتون و نهایتاً اینکه این خانم گفته است: " از تو( یعنی مردم ایران) به یک اشارت از ما (یعنی خانم هیلاری کلینتون) به سر دویدن . از شوخی و طعنه گذشته - که ایشان با موقعیت قدرت طراز اول جهان و همچنین وزن سنگین سن بالا نمی تواند چنین دویدنی را تجربه کند- موضوع را وصل می کنی به آخرین موضع گیری رهبر جمهوری اسلامی در مورد انتخابات پیش رو و محرومیت اصلاح طلبان در آن انتخابات و اظهار می داری: " نه در میان عناصر مجرب سیاسی، بلکه در میان نسل جوان کم تجربه سیاسی در مقام یاس و ناامیدی این سوال مطرح شده است که چرا نباید برای رهایی از دست حکومتی که چه هست و چنان به حمایت بین المللی متکی شد؟"
از همان ابتدای مقاله ات به روشنی آشکار است که چنین صدای ضعیفی را ماهیتاً قبول نداری و موضوع حمایت بین المللی را نیز تحت این عنوان که ضرورتی ندارد به کلی نفی می کنی. استدلالت متکی به توضیح و تشریح سه دوره ی تاریخی یاس و امیدواری مردم نیز کاملاً مخدوش است. ناامیدی و یاس را در یک دوره ناشی از کشتارهای هولناک سال 67 می دانی و امیدواری را در دوم خرداد حدوداً یک دهه بعد ، سپس موضوع کشتارهای سال 67 را به حکمرانی می بخشی و به واقع معلوم نیست که چه می گوئی ، قصدت آن است که درس اخلاق بدهی و بگویی " در ناامیدی بسی امید است، پایان شب سیه سفید است ؟" بحث شما این است که به رغم آن همه کشتار و سرکوب و ارعاب که حتی از نظر یک حکمرانی آگاه به منافع و مصالح خود ضرورتی نداشت باز هم سیر حوادث به گونه ای پیش رفت که مردم دوم خرداد را رقم زدند ؟ داری به حکمرانی نوید می دهی که اگر ده بار دیگر هم مردم را به جوخه های اعدام بسپاری باز هم پای صندوقهای رای می آیند؟ می خواهی بگوئی تنها راه رهایی و نجات مردم ایران صندوق های رای است؟ شما در تشریح سه دوره فرضی تاریخی، تکلیف و تعهد مردم را تعیین و تعریف و چنین فرض می کنی که در فراز و نشیب سرکوب، تقابل جوئی و ستمکاری حکمرانی نهایتاً مردم ناامید نمی شوند و با فرض برگزاری یک انتخابات آزاد پای صندوقهای رای می آیند ،ولی به طرف دیگر دعوا یعنی حکمرانی نمی پردازی که آیا تکلیفش را انجام داد، سخن مردم را شنید ، حاضر شد درحد کف مطالبات مردم که همان اصلاح طلبی میانه رو باشد به مذاکره بنشیند ؟ آنچه شما به عنوان سه رخداد تاریخی دسته بندی کرده اید فقط برای مردم ناامید که به قول شما قصد اتکا به خارجی دارند تکلیف تعیین می کند ، شما چگونه تحلیل گری هستی که میزان تکلیف و تعهد حکمرانان در رابطه با ساختار اصلی تحول یا فرآیندهای سیاسی را دست کم به اندازه تکلیف مردم نمی دانی ؟ در تحلیل تاریخی از رخدادها میزان تعهد حکومت ها در خط مقدم است، دولت، گرچه به قول "هابس" فیلسوف آلمانی "شّر لازم" است اما ماهیت تکلیف در اداره امور یک ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی مشخص است ، شما نمی توانید رخدادهایی را برای احصاء وضع و حال و فرآیند به صحنه آمدن و نیامدن مردم مورد اشاره قرار دهید بی آنکه ماهیت واکنش حکمرانی را بیان دارید، در حوزه اداره یک کشور، مردم بخشی از کیفیت و بعضاً جزئی از کمیت تعهد هستند ولی حکومت ماهیت تعهد است به همین دلیل میزان هر تحلیل پاسخگوئی حکومت است. شما اشاره دارید که صدای ضعیف می گوید: " غرب باید برای دست یابی به اهداف خود با مخالفان حکومت صحبت کند،" اولاً غرب چه اهدافی دارد؟ شما بدون تعریف این اهداف یا منافع ، هم غرب را متهم می کنید که سودجویانه وارد معرکه شده است، هم تاریخ تمدن و دستاورهای موجود را انکار کرده اید و هم مردم را که حالا ممکن است در آینده از یاس خارج شوند و امیدوارانه پای صندوق بروند .
دوم اینکه اگر غرب را در قالب حکومت های مشخص ببینید و به سازمان ملل متحد به عنوان یک اجماع جهانی عیناً موجود و بزرگترین دستاورد معرفت بشری معتقد باشید، می دانید که طبق تمامی قوانین و مفاد این نهاد بین المللی، هر آن و هر لحظه حکومت ها می توانند با هم مذاکره کنند، غرب برای حفظ دستاوردهای جامعه جهانی و معارف و فرهنگ بشری و بعضاً پالایش خود مجبور است در شرایط خاص با ملّت ها یا نمایندگان آنها مذاکره کند و یا پیام بفرستد آیا از نظر شما این پدیده جالبی نیست ؟! این مفهوم که حداقل30 سال گذشته ، به تدریج و در یک فرآیند پیچیده در مسیر تحولات و دستاوردهای جامعه مدنی جهانی شکل گرفته و روز به روز سیاستمداران در عرصه اجرا یا عدم اجرای آن به رای هندگان خود پاسخگو بوده و هستند وگرنه رای نمی آورند تحسین برانگیز و درخور تأمل نیست ؟
چگونه است که وجدان جنابعالی (به عنوان نمونه) از قتل وحشیانه معمر قذافی دیکتاتور جنایتکار به راستی متاثرمی شود ولی این حق را برای فلان انسان غربی قایل نیستید که از آنچه بر"ندا آقا سطان " رفت متاثر باشد و سیاستمداری که به او رای داده است را ملزم کند که با مخالفان حکومت مذاکره نماید؟ دوست ارجمند از رشد لازم فکری بی بهره و در همان رسوبات قبلی باقی مانده اید!
شما می گویید؛ این صداها در عین حال به اپوزیسیون ایرانی هشدار می دهد چنانچه یک صف واحد درست نکنند قادر نخواهند شد "حمایت عملی جامعه بین المللی را.... ، خب، چرا فقط شما روی این "اتحاد" انگشت بگذارید؟ اگر شما یک صف و یک صدا شدن را توصیه کنید چون آقای نگهدار هستید اشکالی ندارد ولی چون که غرب است اشکال دارد؟ خب این طبعاً پیش داوری ، تعصب و عدم شناخت کافی است .
شما از چه نگران هستید؟ همان میزان شعوری که یک صف و یک صدا می شود و حمایت بین المللی را طلب می کند هر وقت لازم شد از سر خود - اگر قرار گرفته باشد - برمی دارد ، شما به وجدان بیدار جامعه جهانی ، به افکار عمومی، به توانایی های حیرت انگیز اطلاع رسانی و به مسیر بالنده و رشد یابنده وجدان آگاه بشر در عرصه گیتی باور چندانی نداری، فکر می کنی اگر فلان سیاستمدار یا حکمران غربی آمد هرکاری که دلش خواست می کند شما ازغرب، بیشتر از طالبان و القاعده و .... می ترسید، ترس تان غیر موجه است کما اینکه درمورد عراق و افغانستان به فجایع اشاره می کنید ولی نمی گویید چه کسانی باعث و بانی این فجایع هستند .
در ادامه ی همین نوع نگرش، نگران و دلخور از خانم هیلاری کلینتون که قصد با سردویدن دارد یاد می کنید! می دانید که تا حالا از این خبرها نبوده است و به این حدت و شدت نیز نیست، اصولاً این استقلال خواهی عقب افتاده وشرمندگی پنهان وتاریخی روشنفکری وسیاست بازی سیاست مداران ماست که می داند موضوع از چه قرار است ولی تعارف می کند که مبادا چه شود و نمی گذارد که اشارتی صورت بگیرد ، ما گرز استقلال طلبی ، مبارزه با بیگانه و شماتت بیگانه پرستی را در دست گرفته ایم و در میدان جهالت فرهنگی "هل من ناصر ینصرنی" سرمی دهیم، می خواهیم قهرمان بی بدیل و یکه تاز استقلال طلبی و وطن پرستی منحصر به فرد در جهان به هم پیوسته و وابسته باشیم. ما "عمر مختار" هستیم که البته او در سده پیش بود، ما دنبال رفاه، آسایش، امنیت، صلح و یک انتخابات آزاد نیستیم، بلکه می خواهیم به شیوه قهرمانان کلاسیک مبارزات سیاسی برایمان هورا بکشند و کف بزنند. ما مشکل خودمان را داریم، دردمندی ملت به ستوه آمده را نداریم و هی برایش تکلیف تعیین می کنیم!
آقای نگهدار! جالب است که امان نمی دهی؛ بلافاصله از سخنان مقام معظم رهبر جمهوری اسلامی یاد می کنی که "اصلا امیدی هم به انتخابات آزاد حتی درحد اصلاح طلبان میانه رو نیست"ایشان حتی حاضر نیستند در حد ناچیزترین مطالبات مردم یعنی همان بقایای اصلاح طلبان، صندوق رای را تف کنند کف خیابان! خلاصه بعد از تشریح وضعیت اصول گرایان مطرح می کنی؛ " در میان نسل کم تجربه این سؤال پیش می آید که چرا نباید برای رهایی از دست حکومتی که چنین است و چنان به حمایت جامعه بین المللی متکی شد؟ به عبارتی شما اظهار می دارید که این سؤال در اثر این رخداد ها ممکن است به وجود آمده باشد یا به وجود آید! چنین نیست ، این سؤال که نه، اصولا این موضوع عینیت جهان کنونی است ، بستری لامحاله چه برای غرب است که قصد دارد از وجدان های آگاه جامعه مدنی خود رای بگیرد و چه برای نسلی که مداوم پای اینترنت نشسته و تازه فهمیده که موضوعات جهان از چه قرار است. نه شما ، نه هیچ حزب یا سیاستمدار دیگری این سؤال را برای جامعه مدنی و سیاسی ایران مطرح نکرده است، این سؤال همان همزاد مفهوم" به سردویدن خانم هیلاری کلینتون"،" بستر واقعی جامعه مدنی جهانی" و "افکار عمومی" دنیا و کابینه بی نام و نشان انواع رسانه ها یعنی قوۀ چهارم مؤلفه قدرت تمامی دولت هاست.
شما در عرصه های دیگر نیز می توانی نشانه های این سؤال را دریابی، آب مجازی در حوزه کشاورزی ویا استعمار بی نام نشان بدون مناقشه های سیاسی از این دست است، شما برو در برزیل 500 هزار هکتار زمین کشاورزی به نام کشور عربستان ، ژاپن یا هر کشور دیگر قرارداد ببند و محصول آنرا بدون موانع و تعرفه های گمرکی با نازلترین قیمت به کشور خود وارد کن! چرا وقتی مردم سومالی دچار خشکسالی و گرسنگی می شوند هیچ سیاستمداری (این بار بیش از همیشه) جرأت ندارد که همدردی و بلکه همکاری خود را، حتی اگر اعتقادی به این اتفاق و همبستگی انسان دوستانه نداشته باشد اعلام نکند؟ از جنتی خودمان! گرفته که در نماز جمعه گریه می کند تا فلان سیاستمدار غربی و قس علیهذا ، اما مگر فقط تازگی ها این اتفاق در سومالی یا کشور های آفریقایی رخ داده است؟!
اینکه می فرمایید " فجایع عراق و افغانستان و نیز تجربه کردن دولتی مثل دولت فعلی و مقایسه اش با دولت اصلاحات حواس ها را جمع کرد" ! ضمن اینکه مردم سرزمین خود را تهدید می کنید به این موضوع توجه ندارید که باید طالبان، بعث و القاعده را محکوم کرد و نکته دوم که باید درس آموز شوداین که، حتی اصلاحات و آرای70 درصد مردم نیز در این حکمرانی برگشت پذیر است یعنی چنانچه برفرض محال هم یک انتخابات آزاد فراهم گردد و یک دولت بهتر ازدولت خاتمی هم به وجود آید باز امکان برگشت وجود دارد، لذا این یک راهکار اساسی و بنیادین نیست، مگر اینکه بخواهیم انتخابات بازی کنیم، هیجان مردم را بالا ببریم و دوباره مأیوسشان کنیم، یعنی به قول اینها رویشان را کم کنیم ( اگر هم نشد در کهریزک که می شود) انتخابات آزادی به سبک آنچه انجام نشده انجام دهیم چه بسا مردم به تمامی مؤلفه های قدرت و حکمرانی آگاه شوند، خب که چی؟ در هیچ کجای دنیا تمامی آحاد یک کشور نمی خواهند حکومت کنند بلکه می خواهند در اداره امور مملکت شان مشارکت داشته باشند، ما هی مردم را بکشانیم به صحنه دوباره بزنیم توی سرشان و از صحنه خارج کنیم ! این، کار اینهاست کار شما نیست آقای نگهدار!
انتخابات یا هر مبارزه سیاسی مشخص در یک زمان و تاریخ مشخص باید نتیجه معین داشته باشد، نمی گویم باید نتیجه داشته باشد، زیرا مبارزه نتیجه را در بطن خود دارد، امّا آنجا که مردم جلو می آیند باید در آخر کار احساس تغییری در زندگی مادی خود داشته باشند؛ مردم عروسک شامورتی نیستند که هی پشتک و وارو بزنند! حتما پس از هر شکستی در عرصه دستاوردهای ملموس و عملی باید راه کارها و تدابیر جدید اندیشید. مردم از انتخابات مأیوس نشده اند از قدرت بلامنازع ، بی انتها و خارج از قانون حکمرانان به تنگ آمده اند، مردم احساس تنهایی و بی پناهی می کنند و برعکس آنچه شما می گویید خاموش نمانده اند، آنها همیاری و همکاری بین المللی را طلب می کنندو صد البته شکل و شمایل و نوع آنرا شیوه برخورد حکمرانی مشخص می کند، اگر فردا مثل معمر قذافی مردم را زیر چرخ تانک ها له کردند ، جوابش همانست که شد. شما مردم لیبی را با مردم ایران قیاس نکنید، از آن اتفاقات خشونت بارـ که احساس شما و صدها هزار انسان کنار گود نشسته را جریحه دار کردـ نمی افتد خوب است که شما قبل از پیروزی نهایی انقلاب بهمن ماه از زندان آزاد شدید و صحنه هایی از خشم و نفرت مردم را دیدید البته مردمی که آسیب دیده بودند نه آنهایی که بدون پرداخت کمترین هزینه ای در طول انقلاب بعد ها حسب نوع احکام و ایدئولوژی، چوبه های دار را برافراشتند!
آقای نگهدار! مشخص نیست چگونه شما از اطلاعات و عدم رغبت آمریکا و متحدان آن مطلع شده اید و مطلعان آمریکایی چگونه به عدم گستردگی حمایت مردم ایران برای تغییر پی برده اند ، شما حتما بارها و بارها از مقامات حکومتی و نمایندگان مجلس درباره رغبت و میل فرزندانشان و البته اکثر جوانان ایرانی به فیلم های آمریکایی شنیده اید. من می گویم از بند پوتین تا دانشگاه تا ماشین تا هر چه که شما فکرش را می کنید، آمریکایی! حال این نظرسنجی شما برچه اساسی است ؟ طبعا توهم است فرخ جان! به قول بچه های تهران بی خیال، دلت را به این حرفها اصلا خوش نکن، همانطوری که80 درصد کارمندان دولت شبها عرق می خورند و فردا برای اینکه موقعیتشان در خطر قرار نگیرد در صف اول نماز می ایستند، چنین فرض کن.
این روشنفکران شرمنده فلک زده دوروی ما هم ، فکر می کنند "اگر اینطور بگوییم فردا متهم به بی وطنی نمی شویم" آنها خاطرات جعلی رجال سیاسی سالهای 32 و بعد از آن را مطالعه کرده اند، خوف دارند حرف ته دلشان را بزنند، طبعا اگر مبارزان جدی ، صادق و مٌحقی همچون جنابعالی ، همصدا و موازی با تبلیغات گسترده و بلاوقفه صدا و سیمای حکمرانی، از این بحث ها بکنند همان می شود که شما می خواهید، قٌبح تاریخی و صبغه و سابقه و انواع و اقسام اتهامات وطن فروشی و بیگانه پرستی آنقدر در ضمیر ناخودآگاه جامعه مدنی ریشه دوانیده است که اگر جوسازی صورت بگیرد به آن سمت خواهد رفت، اما واقعیت جامعه مدنی بخصوص جامعه شهری بویژه رخدادهایی که با عنوان بهار عربی صورت گرفت، استقبال و بلکه پذیرایی است نه مقابله جویی با مداخله بشردوستانه! مردم هرگونه حمایت انسان دوستانه را رهایی بخش تلقی می کنند، بخش اعظم و به قول حکومت همان14 میلیون، کمیتی است که البته90 درصد کیفیت در عرصه ساختار اجتماعی تاریخی کشور را داراست(یعنی گرچه رای یک پزشک، استاد دانشگاه، دبیر دبیرستان ، روزنامه نگار یا یک دانشجو با یک روستایی که شاید شناسنامه اش را فروخته از نظر حقوق اجتماعی یکسان است اما دارای کیفیت های متفاوتی هستند) غالبا جنس آرای این14 میلیون از همان نوع استقبال است که یک فرماسیون مدرن را به یک ساختار عقب افتاده تاریخی زبان نفهم ترجیح می دهند.
اینان می دانند و البته می گویند مبارزه برای(بر فرض محال) اخراج یک اشغالگر مدرن بسیار قانونمندتر و کم آسیب تر از یک حکمرانی است که در قعر تاریخ ایده ورزی می کند.
قادر نیستم زیاد در مورد 3 عامل بازدارنده ای که گفته ای آشکارتر سخن بگویم ولی به رغم مقدمات درست، مبنای واقعی ندارند، شما حتماً بدانید حکمرانی در مقابل عمل و اقدام آمریکا و متحدانش نه بر بنیادهای مقبول دیپلماتیک بلکه حسب سابقه و شیوه عمل به گونه ای تقابل جویی خواهد کرد که آرای چین، روسیه، ترکیه و چند کشور محدود دیگر را نیز از دست خواهد داد. شما موضوع را در حال سکون و در جایگاه مٌحقّانه برای حکمرانی بررسی می کنید، خواهی دید عکس العمل به گونه ای ناشیانه و نابخردانه است که در عرصه جهانی همراهی برانگیز نیست!
در بخش دیگری از مقاله خود به فشار بر ایران برای حمایت از عربستان و اسرائیل به عنوان اهداف غرب یاد کرده اید! راستی تضاد عربستان و اسرائیل با حکمرانی یا همان که شما ایران می گویید چیست؟ چرا این دو کشور می خواهند اقتصاد و منابع قدرت ایران را تضعیف کنند؟ چرا در دوره رژیم گذشته چنین نبود؟ آیا این تضاد یا دشمنی، ذاتی و در حوزه ژئوپلیتیکی اجتناب ناپذیر است؟ بر فرض، اگر حکومت ایران توسط یک جریان دمکراتیک وغیر ایدئولوژیک که با رای مردم بر سر کار آمده بود اداره می شد باز هم غرب به دفاع از منافع اسرائیل و عربستان سعودی قصد تضعیف اقتصادی و فشار بر ایران را در اهداف خود قرار می داد؟! چرا این فشار و تضعیف برای ترکیه وجود ندارد؟! حتما متوجه هستی که من هم قبول دارم به هر حال رقابت برای کسب منافع بیشتردر میان تمامی کشورهای دنیا مرسوم است ولی این با آنچه شما مبنای تحلیل خود قرار داده اید ماهیتاً متفاوت است.
بسیار طبیعی است که شما با این نگرش و استناد به چنین مفاهیمی در پایان تحلیل خود به این نتیجه می رسی که مردم یا جریانات سیاسی داخل و خارج مخالف حکمرانی، برائت خود را از تقاضای همکاری و جلب کمک بین المللی به اثبات برسانند تا مگر در اثر این اجماع عمومی، رژیم یا همان حکمرانی یک انتخابات آزاد برگزار کند و مثلا یک دوم خرداد دیگرتکرار شود و یا تصورمی کنی ، مردم خود به خود و متأثر از آن اجماع به صحنه می آیند ، صندوق ها را تصرف می کنند و نظاره گر انتخابات کاملاً آزادی خواهند بود که در خرداد 88 تقدیم شد،یادرپایان 8 سال دفاع مقدس! هدیه ارزشمندی مانند"شهریور67 "دریافت می کنند! به نظرم این رژیم تا این حد احمق و ساده لوح نیست که پس از عبور از چنین تندپیچ تاریخی و احساس غرور و بلکه تفرعنی که به دست آورده کلید گاوصندوق ارزشمند انتخابات آزاد را به اجماع عمومی مخالفان خودفریفته و خودخواهی واگذار کند که برای تزکیه نفس و مبرا شدن از اتهام وطن فروشی در چنبره ریاکاری حکمرانی آچمز شده اند، به واقع در چنان شرایطی هیچ گونه زمینه عقب نشینی از سوی رژیم پیروزمند وجود نخواهد داشت. دوست عزیز! از یک روشنفکر عربستان سعودی یا ژاپنی که شناختش از کشور ما منحصر به مطالعه چند کتاب و خبر است انتظار می رفت چنین نظراتی بدهد و نباید شماتت شود ولی شما حتما باید یک تحلیل تاریخی و البته طبقاتی از طیف وسیع حکمرانی داشته باشید، ما در همان ابتدای انقلاب فریب تحلیل طبقاتی و عمده کردن امپریالیسم را خوردیم، شاید در آن زمان چاره ای نداشتیم ولی حالا باید دقت کنیم.

در بخش ما با هردو مخالفیم:
بازهم در تعاریف و طرح مفاهیم دچار اشتباه شده اید چنان از موافقان سخن می گوئید انگار بالای 70 درصدند! حتی اگر بود با آنچه حکمرانی در مورد 30 درصد انجام داده است مطلقا مشروعیت ندارد، هیچ اکثریتی- اگر واقعا باشند- خاوران درست نمی کند، یک اکثریت مطلق 70 درصدی ماهیتاً چه نیازی به طیف گسترده آنچه که طی 30 سال گذشته انجام گرفته دارد؟ چرا اصرار دارید مشروعیت بدهید؟ بر چه مبنایی این کار را می کنید؟ آیا مردم محکومند و حکمرانان و پیروان آنان محق؟
شما می گوئی هر دو کشورشان را دوست دارند(مخالفان و موافقان)، کشور یعنی چه؟ یعنی من ، یعنی اقلیت های مذهبی، یعنی حق کار، یعنی همه! شما چگونه و براساس کدام ارزیابی از دوستی موافقان رژیم نسبت به کشور سخن می گوئی ؟ آقای نگهدار! می شود دو نفر کشوری را دوست داشته باشند بعد یکی از آنها دیگری را بکشد، شکنجه دهد، ویران کند، بسوزاند و همه آنچه که بهتر می دانید!؟ آیا شما هم بر این باورید که آنچه شما معترضان می خوانیدشان، عوامل سرویس های اطلاعاتی موساد و غرب و بیگانه هستند؟
مفاهیم را خلط می کنی و بعد برای خودت نتیجه دلخواه می گیری، اگر این دو، کشور را دوست داشتند که این مسائل پیش نمی آمد، می گوئید مخالفان و موافقان جمهموری اسلامی هر دو شهروندان ایرانند، هر دو کشورشان را دوست دارند و حق دارند در اداره امور سهیم باشند! این در شرایطی است که مشروعیتی در میان باشد و یا اصول حکمرانی رعایت شود.
موضوع پایانی بحث شما، یعنی عنوان"ایستادگی در برابر تهاجم، مساوی با همبستگی برای انتخابات آزاد" را نیز پاسخ دادم تمامی اجزاء ، جزئیات و تجربیات 30 سال حکمرانی و حتی مردم نشان نمی دهد که این احتمال به وقوع بپیوندد! هیچ نشانه ای از تحقق این فرض خوش خیالانه در تاریخ 32 سال گذشته کشور وجود ندارد.

م- یادگار
2/9/1390





Bookmark and Share
©negahdar.net