16 11 2011  |  موضوع: مصاحبه  |  محل انتشار: ندای سبز  |  نسخه چاپ  

اعتصاب و تحریم همگانی: بدیل اتکاء به قدرت خارجی


مصاحبه کننده: آرش حسینی پژوه / ندای سبز آزادی

وقتی ایالات متحده آمریکا، ایران را به دست داشتن در طرح ترور سفیر عربستان متهم کرد، اولین زمزمه‌های بالا گرفتن درگیری ایران و آمریکا، آغاز شد، در حالی که این موضوع همچنان موضوع داغ رسانه‌های بین‌المللی بود، گزارش آژانس بین‌المللی انرژِی اتمی هم منتشر شد، و به این گمانه‌زنی‌ها دامن زد که روابط ایران و غرب به خصوص آمریکا، در نقطه بحرانی قرار گرفته است.
این گمانه زنی‌ها در هفته‌های اخیر از تحریم‌های گسترده و حتی احتمال استفاده غرب از گزینه نظامی خبر می‌دهد، و همین گمانه زنی‌ها باعث شده است تا بحث‌های زیادی پیرامون این موضوع در بگیرد، به همین بهانه به سراغ فرخ نگهدار رفته‌ایم که سابقه سال‌ها فعالیت سیاسی را در کارنامه خود دارد، و پیرامون مباحث مختلف حول محور این موضوع به گفتگو نشستیم
:


با توجه به اتفاقات هفته‌های گذشته و ایراد اتهام امریکا نسبت به ایران مبنی بر دست داشتن در طرح ترور سفیر عربستان، و بعد از آن انتشار گزارش آژانس انرژی اتمی، گمانه زنی ها از اعمال تحریم های سنگین و حتی رفتن به سمت گزینه نظامی خبر می‌دهند، به نظر شما احتمال حمله و دخالت نظامی در ایران در چه حد است و آیا این گزاره با درنظر گرفتن شرایط اقتصادی و سیاسی غرب و ایران ممکن است؟

برداشت من از این گفته‌ها و خبرهایی که در هفته‌های اخیر، که توسط منابع غربی و اسرائیلی عنوان شده به راستی اینطور نیست که وضعیت در منطقه و در رابطه با ایران در آستانه درگیری نظامی قرار گرفته است. معنای این موضع گیری‌ها این است که ما از گفت و گو با ایران ناامید شدیم و حالا سیاست افزایش تنش و یا افزایش فشار بر دستگاه حاکم ایران را در پیش گرفته‌ایم. یعنی فهم ما از این مطالب نباید این باشد که الان یک چرخشی در زمینه تدارکات برای حمله نظامی به کشور صورت گرفته و یا ایران در آستانه جنگ قرار گرفته است. بلکه باید این باشد که غرب به این نتیجه رسیده که گفت و گو با رژیم فعلی ایران کم نتیجه و یا بی‌نتیجه است و بیشتر باید به مقابله با رژیم ایران رو بیاورند.
اگر این نتیجه گیری من نادرست باشد و ما در آستانه جنگ قرار داشته باشیم آن وقت تدابیر از سوی دولت و همه فعالان باید اندیشیده شود که مانع از جنگ شویم. فعلا خطر هجوم نظامی به کشور عاجل نیست و برنامه‌های فعلی غرب برای تضعیف کشور است.

آقای نگهدار به نظر شما نیروهای اپوزوسیون و مخالف جمهوری اسلامی، از اصلاح طلبان تا طیف‌های دیگر چه نقشی می توانند بازی کنند؟ با توجه به اینکه حاکمیت نه در مقابل مخالفان داخلی خودش نرمش نشان داده و نه در مقابل تهدیدات خارجی، نقش اپوزیسیون جمهوری اسلامی این میان چیست؟

موضع گیری آقای محمد خاتمی که چند روز پیش اعلام شد، یک موضع گیری دقیق، میهن دوستانه، صلح جویانه و آزادی خواهانه است. زیرا تکلیف غرب و کسانی که به تهدید علیه ایران متوسل می‌شوند را کاملا روشن می‌کند و به آنها می‌گوید که اگر ایران مورد تعرض قرار بگیرد، اصلاح طلب و غیر اصلاح طلب، همه به مقابله برخواهند خواست. دادن این اطمینان به غرب از زاویه نگاه و تحلیل من مهم ترین تضمین بازدارنده است که مانع از آن می‌شود که کشور ما مورد تعرض قرار بگیرد.
من در تحلیلی که چند روز پیش منتشر کردم از برخی از گروه‌های مخالف، از جمله سازمان مجاهدین، برخی از محافل سلطنت طلب و برخی از محافل قومی، که تهدید غرب را وسیله تهدید حاکمیت قرار می دهند دعوت کرده‌ام که آنها هم با این تهدیدات خارجی اعلام مقابله کنند و به آن با تقویت همبستگی ملی پاسخ گویند.
آقای خامنه ای به روشنی گفته‌اند که انتخابات را به مثابه تهدید امنیتی می‌بیند و بسیاری از مسئولین حکومت هم گفته‌اند که در انتخابات امکاناتی برای گروه‌های ناراضی به وجود نخواهد آمد. به نظر می‌رسد که همه حکومتیان سر این که به هیچ یک از جریان های منقد و ناراضی اجازه شرکت ندهند متحدند. قصد این است که حق انتخاب را، از مردمی که از حکومت ناراضی اند، سلب کنند و قشر گسترده ای از مردم را از حق شرکت محروم کنند.
پاسخ ما به این تهدیدات و این فشارهای حکومتی نباید توسل به غرب و فشارهای خارجی باشد. ما باید در برابر این فشارها با اتکا به نیروی ملت بایستیم. بهترین و قاطع ترین پاسخ به فشارهایی که حاکمیت علیه مردم اعمال می کند، تکیه بر منابع و تهدیدات خارجی نیست؛ تکیه بر نیروی ملت، از جمله از طریق اعتصاب و تحریم همگانی، است.

همینطور که خود شما می دانید، مردم با وضعیت بد اقتصادی رو به رو هستند، آزادی های اجتماعی آنها سلب شده و بسیاری مشکلات دیگر، که مردم روزانه با آنها زندگی می کنند. شاید گزینه نظامی برای برخی بدون آنکه تحلیل سیاسی دقیقی حول آینده آن داشته باشند، گزینه مناسبی باشد. حالا ما به عنوان نیرویی که مخالف دخالت نظامی و جنگ هستیم، اگر نتوانستیم حاکمیت را قانع کنیم تا انتخابات آزاد برگزار کند و به سایر خواسته‌های جنبش سبز تن بدهد، چه طور می شود مردم را قانع کرد که اعتصاب و تحریم همگانی، یک تدبیر عملی هست و اگر عملی شود حکومت را به عقب نشینی وامی دارد؟ به علاوه با این وضعیت، چه طور می توانیم مردمی را که از وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعه خسته هستند را قانع کنیم که شما متحد شوید و در برابر حمله و دخالت نیروهای خارجی بایستید؟ این راهی که مردم را قانع کند تا تبدیل به ملت شوند و در مقابل نیروهای خارجی بایستند کدام است؟ چه طور می توان راهی به مردم نشان داد که به سمت استقبال از جنگ نروند؟

مردم ایران ممکن است که از فرط عصبانیت و عسرت حتی آرزوی روزهای بدتر هم بکنند. شاید همه ما دچار این تصور شویم که این تلخ ترین روزهایی است که ما در حال سیر آن هستیم و روزی تلخ تر از این نخواهد بود. من این حرف ها را می فهمم، اما قبول ندارم. قبول ندارم که سطح آگاهی سیاسی و اشراف بر مسائل در کشور ما به گونه ای است که اکثریت مردم در رابطه با جنگ و حمله نظامی به کشور دچار این تصور شده اند. یعنی اگر شما در محافل و کوچه و بازار در ایران خبر قریب الوقوع بودن بمب باران تهران را پخش کنید، مردم بیشتر نگران خواهند شد و نه اینکه استقبال کنند. ممکن است در محافلی که دستی از دور بر آتش دارند، یا کسانی که در خارج از کشور زندگی می کنند، و یا دلبستگی های دیگری از جمله دلبستگی های قومی دارند، یک همچین تصوری از جنگ و پی آمدهای آن شکل بگیرد، اما قبول ندارم که اکثریت مردم ایران ممکن است ندانند معنای جنگ و حمله نظامی چیست و یا نسبت به آن بی تفاوت باشند. مردم به آن سمت نخواهند رفت.
در سال های پس از انقلاب این سومین بار است که چنین روحیه ی یاس و سرخوردگی بر شهروندان غالب می‌شود. بیاد بیاورید سال های قبل از 2 خرداد 76 که هیچ امیدی به تغییر وجود نداشت. به یاد بیاورید سال های اول دهه هشتاد را که یاس و سرخوردگی و تشتت مردم به غلبه احمدی نژادی ها در انتخابات شورای تهران و سپس ریاست جمهوری منجر شد؛ روحیه ای که دوباره اوج گرفت و به 22 خرداد رسید. حالا هم همین وضع است. این که این بار مردم با کدام جرقه برمی خیزند هنوز برای هیچ کس روشن نیست. اما میزان نارضایی به حدی بالاست که نمی توان تصور اوج گیری مجدد را نداشت.

این تدبیر سیاسی که در آن سالها باعث شکسته شدن آن روحیه شد، در برهه زمانی امروز چیست؟ فعالان سیاسی باید به کدام سو بروند؟ چه فضایی را ایجاد کنند؟ چه کنشی را ارائه دهند که بتوانند این فضا را بشکنند؟

فعالان سیاسی به جای اینکه بین گزینه جنگ و تسلیم در مقابل حکومت خودشان را محصور کنند، و مردم را به یکی از این دو راه تشویق کنند، باید مردم را قانع کنند که راه حل بهتری وجود دارد. همانگونه که در سوال قبلی شما هم گفتم آن راه حل اتکا به نیروی خود است.
مردمی که هنوز امکان اینکه متحداً دست به اعتصاب همگانی بزنند را ندارند، قطعا در زیر فشارهای خارجی هم قدرت تصمیم گیری برای تعیین سرنوشت کشور خود را نخواهند داشت. برنده آن اوضاع عده ای خواهند بود که برای به دست آوردن قدرت، با قدرتها خارجی زد و بند کرده اند.
اما من عمیقا معتقدم که اکثریت فعالین سیاسی ما در اینکه جایگزین جنگ اعمال فشار مدنی بر حکومت است تردید ندارند. درست است که نزدیک به یک سال است که جنبش سبز نمایش ویترینی نداشته اما نه قضاوت مردم در باره حکومت عوض شده و نه قضاوت آنها درباره رهبران سبز. تا وقتی چنین است تجربه تاریخی نشان می دهد که دور نیست روزی یک جنبش فراگیر همگانی متکی به نیروی خود از نو برخیزد و حکومت را به عقب براند. دور نیست روزی که آن عزیزانی که امروز در بند هستند و آن عزیزانی که امروز ندای انتخابات آزاد سر می‌دهند در داخل و خارج کشور می توانند همدیگر را پیدا کنند، و در یک فراخوان عمومی مردم را به مقاومت در برابر حکومت دعوت کنند، مقاومتی که نتیجه خواهد داد.
من بر “اعتصاب و تحریم همگانی” به عنوان یک راه حل انگشت می گذارم زیرا بنا به تجربه تاریخی هر دو باری که ملت ایران بر استبداد پیروز شده از همین راه بوده است. ما در انقلاب مشروطه همین واکنش ملی را داشتیم. نهضت مردمی با حکم آیت الله میرزای شیرازی و با تحریم تنباکو آغاز شد و با اعتصاب و بست نشینی در تهران، و به پیروزی رسید. استبداد پهلوی را هم همین اعتصاب و تحریم همگانی از پای انداخت. اعتصاب و تحریم همگانی و روش سنتی مبارزه مردم ایران است. برعهده فعالین سیاسی و اجتماعی است که از حافظه تاریخی ملت غبار روبی کنند. هنوز مطمئن نیستم که ما از این راه در رویدادهای پس 22 خرداد نمی توانستیم استفاده کنیم. برای من قضاوت قطعی در این باره دشوار است. برایم سوال است که آیا در آن روزها امکان و تمایل عمومی برای سازمان گری یک تحریم و اعتصاب همگانی تا چه حد بوده است.
اگر شما امروز می‌گویید که مردم آمادگی همچین حرکتی را ندارند، من به هیچ وجه هیچ جایگزین دیگری ندارم که روی میز بگذارم. معتقد نیستم که گزینه هایی مانند کودتای نظامی، حمله خارجی و جنگ داخلی بتواند جایگزین همت مردم شود. یک چنین راهی البته ممکن است توسط عده ای در پیش گرفته شود. اما برعهده تمام آزادی خواهان است که از آن دنباله روی نکنند و در مقابل آن بایستند و به خشونت تن ندهند. راه باید راه مسالمت آمیز باشد تا به دموکراسی منجر شود. راه پیشنهادی من، راهی که فکر می کنم تجربه تاریخی داریم اعتصاب و تحریم همگانی است.

اگر از گزینه نظامی بگذریم که به گفته شما احتمال آن نیز کم است گزینه تحریم های سنگین اقتصادی پیش رو است. به نظر شما این تحریم ها چه تاثیراتی بر روی جامعه مدنی ایران می گذارد به خصوص تاثیری که در طبقه متوسط جامعه می گذارد و در کل چه تاثیر و سودی برای مردم خواهد داشت؟ تشدید تحریم ها بیشتر به نفع مردم است یا باعث تضعیف طبقه متوسط جامعه می شود؟

ببینید ایران یک رژیم دارد و یک مردم. اینطور نیست که فشار خارجی بخشی از این ایران را تحت فشار قرار دهد و بخشی از ایران را تحت فشار قرار ندهد. تحریم ها مانند آلودگی هواست. نمیتوان گفت که آلودگی هوا به نفع مردم است و یا به ضرر رژیم و یا به نفع رژیم است و به ضرر مردم. این تصور اشتباه است. تحریم و تحریم های اقتصادی نقشه ای علیه ایران است. این حرف که آلودگی هوا بیشتر به ضرر رژیم است و کمتر به نفع مردم، حرف پوچ و بی پایه ای است. این آلودگی به زیان ایران است. تحریم اقتصادی برای تضعیف کشور است نه تضعیف رژیم و اگر هم متوجه تضعیف رژیم باشد متوجه تضعیف اقتصاد و تضعیف مردم هم هست. به خصوص طبقه متوسط زیر بار این تحریم ها هم ارتباطش با دنیا محدودتر خواهد شد و هم ارتباط با مردم و قشرهای دموکراسی خواه. با تشدید تحریم ها موقعیت نیروهای دموکراسی خواه در ایران تضعیف خواهد شد. من مخالف تحریم ها هستم به این دلیل که تحریم ها متوجه تضعیف ایران است و موقعیت ایران را در رقابت های منطقه ای تضعیف می کند. به همین خاطر برخی از رقبای اقتصادی ایران در منطقه موافق این تحریم ها هستند و فشار هم می آورند تا بر تحریم ها افزوده شود. اما خیری از تحریم ها نصیب مردم ایران نخواهد شد.

به عنوان سوال آخر، با توجه به تصمیم ها و گزینه های روی میز دولت های غربی، شما آینده ایران را چه طور می‌بینید؟

اگر در یک چشم انداز کلی بگوییم جنبش دموکراسی خواهی ایران در هر دوره ای هم با نگاه روشنتر و هم تحلیل روشنتر تمام فعالین سیاسی ایران برآمده کردند و هم با پایه اجتماعی وسیع تر. شما جنبش سبز را نمی توانید با جنبش دوم خرداد همتراز ببینید از نظر میزان اشرافی که مردم و شرکت کنندگان در این جنبش نسبت به خواستها و مطالبات عینی و واقعی خودشان در جهت دموکراسی داشتند. سیر تحولی ایران از انقلاب مشروطه تا امروز رو به تقویت تمایل به دموکراسی و آزادی بوده. اما وقوف به این تحلیل کلی تاریخی کافی نیست. وضعیت سیاسی جاری به ما امید می دهد که این سیر تحول تاریخی به روز ثمر دهی دارد نزدیک می شود.
به این فکر کنید که چرا به‌رغم قلع و قمع همه احزاب و جناح های منقد و معترض باز حکومت نمی تواند انسجام خود را حفظ کند؟ چرا شکاف های درون حکومت حالت انفجاری دارد و نمی تواند نداشته باشد؟ به این فکر کنید که چرا بعد از 15 خرداد 42 حکومت توانست شکاف های درونی را کاملا محو کند و حالا نمی توانند. من یک پاسخ بیشتر برای این سوالها ندارم: زیرا تغییر در ذهنیت شهروندان و ناباوری عمیق آنان نسبت به حقانیت و صلاحیت حکومت به درون خود حکومت کشیده شده و باورمندی آنان به حقانیت و صلاحیت و توان و آینده خود را زایل کرده است.
همین وضع را من در اوایل دهه هشتاد میلادی در اتحاد شوروی سابق شاهد بوده ام. انسجام آن حکومت را هم نه فشار غرب، که فشار نارضایی عمیق شهروندان، به خصوص سطح آگاهی اقشار میانی شهری در روسیه، از هم گسیخت. فشار ایرانیان هم برای حل مشکل خود با حکومت نه تابع “گزینه های غرب” است و نه از آن ها قوت می گیرد.
آنچه که من می بینم که در عرصه سیاست در ایران در حال وقوع است روند مهار ناپذیری شکافهای درون سیستم حاکم است. این شکاف ها با سرعتی بیش از پیش بینی اکثر فعالین سیاسی حالت مهارناپذیر به خود می گیرد. انسجام حکومت علیه جنبش سبز مانند برف در تموز در حال ریختن و فرو ریختن و از هم پاشیدن است. خبرهایی که ما از درون دستگاه می شنویم نشان از درگیریهای حاد و قریب الوقوع دارد.
آنچه غیرممکن است در دستگاه حکومتی ایران پیاده شود همانا احیای انسجام درونی سیستم حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است و این بزرگترین فرصت برای فعالین دموکراسی خواه در ایران خواهد بود که یک بار دیگر حاکمیت را با همان قدرت که در 22 خرداد به چالش کشیدند به چالش بکشند و آن را به عقب نشینی و اجرای خواست ها و مطالبات خود، که حتی قانون اساسی نیز بر آنها صحه گذاشته، وادار سازند. اجرای حقوق مندرج در آن قانون راه را برای گشایش های بیشتر باز می کند. اگر توانمندی جامعه مدنی به حدی برسد که بتوانند حقوق ملت، مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را، احیا و اجرا کنند، راه برای تغییرات مثبت - و نه از قماش آن تغییراتی که به توصیه آقای خامنه ای طراحی شده و می خواهند به اجرا بگذارند - در قانون اساسی نیز گشوده خواهد شد.
در گفته ها و نوشته های بعد از 22 خرداد 88 همواره گفته ام: “انتخابات مُرد، زنده باد انتخابات”. حالا هم تصریح می کنم نخستین گام در مسیر آزادی همانا وادارساختن این حکومت خود سر به برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه است و این دست یابی به این مهم هیچ تدبیری مطمئن‌تر و کم هزینه‌تر از راهی نیست که ملت ما آن را در دو برآمد تاریخی خود در قرن بیستم پیروزمندانه تجربه کرده است: سازمان‌گری یک اعتصاب و تحریم همگانی.






Bookmark and Share
©negahdar.net