24 09 2009
|
موضوع:
|
محل انتشار:
|
نسخه چاپ
جنبش سبز نباید روی تضاد میان شرق و غرب برای پیشبرد امر خود سرمایهگذاری کند
مباحثی که به رویکردها و راهکارهای جنبش اعتراضی مردم برمیگردند، بسیار وسیع و پردامنهاند. اما من در این نظرسنجی «گذار»، از همه مسایل میگذرم و تنها به طرح این سوال بسنده میکنم که آیا مردم سایر ملل، قدرتهای بینالمللی، و موسسات مدافع حق و عدالت در عرصهی جهانی تا چه حد میتوانند در تحقق اهداف مردم ایران موثر باشند و جایگاه آنها در این میدان کجاست؟
به گمان من نهادها و گروههای فعال در داخل کشور، و حمایت افراد و نهادهای ایرانی خارج از کشور از آنان در تحقق خواستهای دموکراتیک نقش اصلی و تعیین کننده دارند. نقش جامعهی بینالمللی، نقش تبعی و فرعی است.
حرفم با ایرانیان خارج از کشور، که خود یکی از آنان هستم، این است که نظر به اختناق موجود وظیفه ماست که از هیچ تلاشی برای اطلاعرسانی، برای مربوط کردن ایرانیان در داخل کشور به یکدیگر، و برای یافتن مواضعی مشترک در بیان شعارها و خواستهها میان مردم داخل و خارج، فروگذار نکنیم.
در عین حال دولتها و نهادهای بینالمللی و افکار عمومی مردم کشوری را که در آن زندگی میکنیم هم از آنچه در ایران میگذرد آگاه کنیم و حمایتشان را جلب نمائیم. اما تصریح میکنم این حمایت محدود است به اعمال فشار به دولت ایران برای رعایت حقوق بشر. تصمیمگیری در سایر مسایل بر عهدهی نمایندگان سایر ملل نیست. اپوزیسیون نباید برای بازداشتن دولت ایران از این یا آن کار، از قدرتهای خارجی به خواهد بر دولت ایران اعمال فشار کنند.
برای مثال در زمینهی هستهای، در نفی یا تائید، ما مطالبهای از قدرتهای خارجی نخواهیم داشت. ما نباید برای تصحیح سیاست خارجی و داخلی کشور – جز در زمینه حقوق بشر - از اهرم فشار خارجی استفاده کنیم. مطالبه وصل مناقشهی هستهای با مساله حقوق بشر در ایران فاجعه است.
اطلاعرسانی و جلب حمایت معنوی مردم سایر ملل عرصه دوم کار ما در سطح بینالمللی است. این حق ماست که «مانند اندیشان» خودمان را در عرصهی بینالمللی پیدا بکنیم و آنها را در جریان خواستهها و مطالبات خودمان قرار دهیم. حمایت معنوی آنها در تقویت روحیه و اعتماد به نقش جنبش ما بسیار موثر است.
به جز این دو مورد، یعنی اعمال فشار به دولت ایران در زمینهی نقض حقوق بشر و مراجعه به افکار عمومی برای جلب حمایت مردمی، هیچ عرصهی دیگری را برای فعالیت بینالمللی و مراجعه به عوامل غیرایرانی ضرور و مناسب نیست.
جلب حمایت بینالمللی برای شکست دادن این یا آن جناح و جریان سیاسی در انتخابات یا در هر رقابت سیاسی دیگری کاری فوقالعاده زیانبار و تفرقهافکن است. نتیجه این کار تشدید سوءظن جریانهای سیاسی از یکدیگر و تشدید بدبینی اقشار اجتماعی از یکدیگر است. به رهبران گروههای «اپوزیسیون» در ۳۰ ساله اخیر نگاه کنید. هرکدام که بهتر موفق شدند بر قدرتهای خارجی متکی شوند در چشم مردم ایران منزویتر شدند.
در زمان مشروطه تصور خیلیها این بود که مشروطهخواهی اساسا یک فکر یا یک توطئه انگلیسی است و مشروطهخواهان اصلا از انگلیس پول میگیرند. در ذهن مشروطهخواهان هم مستبدین «روسی» بودند.
زمانی بود که تودهایها مصدقیها را «آمریکایی» و مصدقیها هم تودهایها را «روسی» و هر دو شاه دوستها را «انگلیسی-امریکایی» میخواندند.
اکنون در مسیر این جنبش سبز متاسفانه بار دیگر آن حس نفرتانگیز دوباره ممکن است سر بلند کند. طرفداران احمدینژاد فکر میکنند طرفداران موسوی همه از آمریکا و انگلیس و غرب پول و حمایت میگیرند و بسیاری از مخالفان هم بر این تصورند که احمدینژاد دست پخت روسها و چینیهاست.
چون منافع استراتژیک آمریکا و غرب در ایران با منافع روسیه و چین در اکثر موارد متفاوت است لذا آنها عموما سیاستها و امیدهای متفاوتی نسبت به کشاکشهای میان نیروهای سیاسی در ایران داشتهاند.
جناحهای سیاسی در ایران نباید پای قدرتهای بزرگ در منازعات داخلی کشور باز کنند. تکرار کاری که رهبران سیاسی دو کمپین در اوکراین یا لبنان کردند، در ایران اشتباهترین کار است. وضعیت ایران با اوکراین یا لبنان از اساس متفاوت است. بحران سیاسی در ایران بحران قومی نیست. در ایران معرفی کمپین مقابل جنبش سبز به عنوان «روسی-چینی» همانقدر ضایع است که کار علیرضا مجتبی معاون دادستان کل کشور دایر بر آمریکایی و انگلیسی خواندن فعالان جنبش سبز. «سبز» و «ضد سبز» در ایران بعد قومی-ملی ندارد؛ اگر داشت هر دو کمپین دنبالههای بینالمللی و پیدا میکرد. فکر نکنیم در کشوری که جناحهای سیاسی همدیگر را «نوکر اجنبی» میبینند صندوق رای میتواند میزان و فصلالخطاب شود.
جنبش سبز نباید روی تضاد میان شرق و غرب برای پیشبرد امر خود سرمایهگذاری کند. جنبش سبز نباید طوری حرف بزند که گویا تضاد منافع قدرتها و ابرقدرتها در ایران است که آن را به جنب و جوش انداخته. فاجعه وقتی است که شعار “مرگ بر آمریکا” و “مرگ بر انگلیس” خصلت نمای رایدهندگان به احمدینژاد شود و شعار “مرگ بر روسیه” و “مرگ بر چین” خصلت نمای رایدهندگان به موسوی.
درس بزرگ نیم قرن زندگی سیاسی من آنست که مستبدین در ایران مدرن هیچ گاه نه متکی بر شرق بر مردم حمکرانی کردهاند و نه متکی بر غرب. رفتار حکومت شاه و خامنهای با مردم خویش هیچگاه به فرموده خارجیها نبوده و هر دو از این نظر کاملا مستقل و بر نهادهای امنیتی خود متکی بودهاند. منتها چون نه با رای مردم بلکه با زور حکومت میکنند در چشم مردم متکی بر بیگانه و غیرمستقل به نظر میآیند. ملتی که آزادی را حس میکند نمیتواند دولتش را به بیگانه متکی ببیند.
هر کس مستبدین کنونی را وابسته و یا متکی بر قدرتهای خارجی بداند و یا بکوشد با اتکای قدرتهای بینالمللی رقیب، جنبش آزدایخواهی را در ایران وسعت دهد و به پیروزی برساند؛ نه تنها طرف مقابل را به گمراهی میبرد که جنبش ما را در جهت منافع خارجی ببینند، بلکه گروههای اجتماعی همسو با «سبز» و «ضد سبز» در ایران را هم، طی زمان، به این خطا خواهد انداخت که یک دیگر را وابسته به شرق و وابسته به غرب تصور کنند و این بدترین ضربه به وحدت ملی است.
منبع : سايت گذار
باز نشر: سایت جرس