13 11 2013
|
موضوع: تحلیل
|
محل انتشار: روزآنلاین
|
نسخه چاپ
چگونه «برد-برد» را مستمر کنیم؟
قصدم از نوشتن این یادداشت قبل از همه یادآوری تفاوت فضای سیاسی در کشور در پائیز ۱۳۸۲ در مقایسه با پائیز ۹۲ است. در ادامه به جمعبندی تغییراتی میپردازم که نسبت به ده سال پیش در مواضع امریکا و متحدان و در آرایش قدرتهای منطقهای و جهانی پدید آمده است. در پایان نیز نکاتی را برخواهم شمرد که گرایش های سیاسی و دستگاه حاکم شایسته است در روندهای آتی مد نظر قرار دهند.
نخست یادآور میشوم که کسانی که می گویند در اثر تحریم ها محتوای بسته پیشنهادی ایران عوض شده و با بسته پیشنهادی سال ۸۲ تفاوت بنیادین دارد، مستند صحبت نمی کنند. اساس بستهی پیشنهادی ایران همان است که ده سال پیش بود. آقای ظریف همبه صراحت گفته است بنیانهای حقوقی و تعهدات ما کاملا یکسان است. جالب است که آقای روحانی در آن زمان رئیس هیات مذاکرهکننده و آقای ظریف هم عضو فعال دستگاه دیپلماسی کشور بود. این ادعا را که در اثر تحریم ها، سطح مطالبات حقوقی ایران پائین تر و سطح تعهدات ایران بالاتر رفته است با فاکت ها سازگاری ندارد. دیدگاههای اساسی تیم مذاکرهکنندهی فعلی - به ویژه در زمینهی حقوق و تعهدات الزامآور- دقیقا همان است که در سال ۸۲ بود. آنچه تغییر کرده، فضای سیاسی است که شرح آن در ذیل آمده است.
وضعیت سیاسی داخلی در ۸۲
در درون حکومت در پائیز ۸۲ به جز اصلاحطلبان و تیم روحانی، هیچیک از گروهبندیهای اصولگرا، چه سنتی و چه افراطی، از بستیه پیشنهادی تیم مذاکرهکنندهی ایران حمایت نکردند و آن را بده بستانی زیانبار شناختند. از جمله آقای لاریجانی مخالف بود. او بعدها گفت «دُرِّ غلطان دادیم آبنبات چوبی گرفتیم». کیهان و امثال آن، از این هم تندتر رفتند. ده سال پیش فقط اعتدالگرایان و اصلاحطلبان در پی «توافق با آژانس» بودند. اما اصولگرایان افراطی و اصولگرایان سنتی، هر دو، علیه طرح و نقشهی آقای روحانی، که یک هدف مهم آن اجتناب از ارجاع پرونده به شورای امنیت بود، موضع گرفتند.
در صفوف اپوزیسیون در پائیز ۸۲، بیشتر گروهها مینوشتند حکومت غنیسازی را برای همیشه زمین بگذارد. کمتر کسی از نقشهی راهی که روحانی روی میز گذاشته بود حمایت می کرد. خیلیها، مثل دیپلماتهای وقت امریکا، فکر میکردند که اصلا نباید برنامهی هستهای داشت. خیلیها هم میگفتند این برنامهای اساسا نظامی و برای بمب است و باید کلا متوقف شود. عدهای هم تاکید داشتند که اگر این فشار غرب برای برچیدن برنامهی هستهای بر حکومت بیشتر شود، ممکن است حکومت عقبنشینی کند یا تضعیف شود و این تضعیف استبداد است.
در میان مردم در پائیز ۸۲، آگاهیها نسبت به برنامهی هستهای بسیار محدود بود. کمتر کسی با بستیه پیشنهادی آقای روحانی آشنا بود. در آن روزها مردم واقعا خیلی کم میدانستند که هزینهی مواضعِ مخالفانِ حکومتی و ضد حکومتیِ آقای روحانی برای کشور تا چه میزان است. در آن روزها سخن گفتن پیرامون برنامهی هستهای ممنوع بود و روزنامهها و رسانهها حق نداشتند در اینباره خبر و تفسیر منتشر کنند.
از ۸۲ تا ۹۲: عمدهترین تحولات
گرچه محتوای بستهی پیشنهادی فعلی آقای روحانی با سال ۸۲ تشابه بسیار دارد، اما راهبردهای سیاسی ایران برای اجرایی کردن آن، و نیز وضعیت سیاسی در عرصهی بینالمللی و مواضع طرفهای دیگر، با ده سال پیش تفاوتهای فاحش دارد. در فرازهای زیر مهمترین تفاوت ها را بر شمرده ام.
ده سال پیش امریکا بههیچروی هیچ نوع فعالیت هستهای را برای ایران مجاز نمیشناخت. ده سال پیش امریکا میگفت توقف کامل غنیسازی، شرط آغاز مذاکره با ایران است. امروز امریکا غنیسازی در ایران را شرط گفتگو قرار نمیدهد و حاضر است حدی از آن را تحت شرایطی بپذیرد. ده سال پیش امریکا متحدان خود را برای سرسختتر کردن آنان در مقابل ایران تحت فشار قرار میداد. ده سال پیش، نئوکانهای حاکم از هیچ تلاشی برای خنثی کردن ابتکارهای اروپایی خودداری نمیکردند. با اصرار امریکا بود که پروندهی ایران به شورای امنیت رفت. پس از روی کار آمدن احمدینژاد، امریکا حتی توانست اصلیترین رقبای جهانی خود، چین و روسیه، را نیز در شورای امنیت در مقابل ایران قرار دهد. اسرائیل و عربستان هم برای حملهی نظامی فشار می آوردند.
اکنون در امریکا دولت اوباما بر سر کار است. او از ابتدا خواهان پایان دادن به خصومت دیرین میان امریکا و ایران بود. او هرچه جلوتر آمده، بیشتر اعتقاد یافته که حل و فصل مسایل پیچیدهی خاورمیانه بدون حضور و همکاری ایران همانقدر نامیسر است، که بدون متحدان امریکا در منطقه. ده سال پیش آقای بوش برای سخت کردن مواضع متحدان منطقهای علیه ایران تلاش میکرد. امروز اوباما و کری آشکارا برای نرم کردن مواضع متحدان در مقابل ایران تلاش میکنند.
ده سال پیش امریکا از دولتهای اسرائیل و عربستان میخواست که فشارها بر ایران را افزایش دهند و آنها نیز چنین میکردند. ده سال پیش فقط سه دولت اروپایی تا حدی مواضعی متمایز داشتند. اسرائیل و عربستان در ۶۰ سالهی اخیر همواره مطمئنترین متحدان امریکا در منطقه بوده اند. امروز تقریبا در بسیاری عرصههای مهم -که به ایران هم مربوط نیست- تفاوت مواضع حاکمان بر اسرائیل و عربستان با منافع امریکا و متحدان اروپایی آشکار است. این دو کشور به «خطر ایران» نیاز دارند. هم از این رو خطر توافق ایران و امریکا برای این دو کشور حتی بیش از خطر تسلیح ایران به سلاح هستهایست. امروز، جز عربستان سعودی و اسرائیل، هیچیک از قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای، به شمول ترکیه و قطر، علیه توافق ایران و غرب اقدام نمیکنند.
امروز آقای خامنهای، برخلاف ۱۰ سال پیش، رسما تاکید میکند که مانع مذاکرهی تیم ایران با امریکا نیست. در دورهی احمدی نژاد، اسرائیل را در مرکز حمله قرار میدادند تا راه مذاکره با امریکا را مسدود کنند. امروز، در دورهی روحانی، تیم او اسرائیل را در سایه میگذارد تا راه مذاکره با امریکا هموار شود. امروز تیم سیاست خارجی ایران میداند که بهای هرگونه افزایش تنش در رابطهی شیعه و سنی، هرگونه افزایش تنش میان ایران و اسرائیل، یا میان ایران و عربستان، از دست رفتن فرصتها برای حل و فصل مناقشهی هستهای و برداشتن تحریم هاست.
امروز ایالات متحده و بریتانیا به توافق هستهای با ایران نیاز دارند. آنها می دانند بدون مشارکت ایران، نه خروج از افغانستان سهل است و نه امنیتی در عراق باقی میماند، نه حل بحران در سوریه میسر است و نه اسرائیل به مذاکرهی جدی با فلسطین تن میدهد. امروز مصالح ایالات متحده و بریتانیا در منطقه، لزوماً با منافع دولتهای حاکم بر عربستان و اسرائیل یکی نیست. عربستان بسط تنش میان شیعه و سنی را ناگزیر میبیند و آن را ضامن تعویق اصلاح نظام سیاسی فرسودهی خود تصور میکند. اسرائیل از رویارویی عربستان با جمهوری اسلامی بیش از همه منتفع می شود.
به این ترتیب، گرچه محتوای بستهی پیشنهادی ایران با ده سال پیش تفاوت بنیادین ندارد، اما چنانکه دیده میشود، در مقایسه با ده سالهی گذشته، توازن قدرت به وضوح به سود ایران تغییر کرده و قدرت چانهزنی آن نسبت به ده سال پیش به مراتب بیشتر شده است.
چرا در ژنو توافق نشد؟
سئوال مهم اکنون این است که پس چرا -علیرغم این همه تغییرات مثبت در وضعیت سیاسی- مذاکرات هستهای ژنو به توافق منجر نشد؟ چرا، علیرغم امیدهای فراوانی که طی سه شبانه روز هر دم فزونی میگرفت، و علیرغم حضور و تلاش چشمگیر و مشفقانهی وزرای خارجه آقایان کری و هیگ و همکاری صمیمانهی خانم اشتون، مذاکرات بدون دسترسی به یک توافق جدی به پایان رسید؟ آیا امیدی هست که این توافق در آینده نزدیک صورت گیرد؟
بلافاصله بعد از اعلام خبر عدم امضای توافقنامه، به فاصلهی چند دقیقه، فضای مجازی انباشته شد از اعتراضات به موضع وزیر خارجه فرانسه. دستکم جامعهی مدنی ایران شخص فابیو را مسئول شکست مذاکرات فهمید.
روز بعد آقای کری در ابوذبی اعلام کرد که هر شش کشور مذاکره کننده با ایران تا پایان توافق نظر داشتند و هیچ اختلافی میان امریکا و متحدان موجود نیست. او البته مواضع اسرائیل را کمی مستثنی کرد و گفت «مواضع آقای ناتانیاهو ناپخته premature است». او افزود که این ایران بود که در آخرین لحظه پیشنهاد مشترک غرب را نپذیرفت.
هرکس دیگری هم بود احتمالا از همین حرفها میزد. برای به نتیجه رساندن مذاکرات، امریکا باید متحدان اروپایی و منطقهای خود را در نهایت با خود همراه کند. و سخنان آقای کری نیز بیان دیپلماتیک همین امر است.
در یک تحلیل غیرقضاوتمندانه میتوان به روشنی فهمید که «خطر ایران هستهای» برای فرانسه، بیش از انگلستان یا آلمان نیست. لذا اگر مسئله فقط «نگرانیهای غرب از اهداف برنامهی هستهای ایران» باشد، پس طبیعتا باید مواضع و مطالبات اروپائیان در قبال ایران حدوداً یکسان باشد. از سوی دیگر نیک پیداست که حساسیت اسرائیل و عربستان نسبت به ایران با دلایل متفاوت بههیچوجه محدود به برنامهی هستهای نیست. این دو دولت به «خطر ایران» به دلیل ملاحظات دیگر نیاز دارند. این دو دولت بهشدت به عدم توافق غرب با ایران نیازمندند. با این توافق «تولید ترس در درون اسرائیل» و حفظ ائتلاف حاکم دشوارتر میشود. با این توافق «تولید ترس در درون جوامع سنی» و تضمین بقای سیستم بسیار عقب مانده ی حکومتگریِ به سبک سعودیها باز هم دشوارتر میشود.
این تصور که امریکا جهاندار است و اسرائیل و عربستان عروسکهای دست آن، در دهههای اخیر کلاً کهنه شده است. هرچه جلو آمدهایم قدرتهای منطقهای در آرایش قوای جهانی صاحب نفوذتر شدهاند. این که فرانسه در مذاکرات هستهای ساز مخالف با امریکا و انگلستان زد، محصول فشار نتانیاهو و ملک عبدالله است. همانگونه که غرب بدون ایران قادر به حل مسائل منطقه نیست، بدون عربستان و اسرائیل، بدون ترکیه و امارات و قطر نیز حل بحران در کشورهای بحرانزده، در عراق و سوریه و مصر و افغانستان و پاکستان و غیره، میسر نیست.
هم از این روست که باید واقعبینانه پذیرفت که بسیار طبیعی است اسرائیل و عربستان تمام امکانات سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک و تبلیغی خود را به کار گیرند تا نگذارند غرب به توافق با ایران رضایت دهد. تهدید به خروج سرمایهها و قطع سفارشات نظامی، کاهش واردات و انتقال پیمانکاریها به دیگران، بر کشورهای نیازمندتر بیشتر اثر میکند و فرانسه البته «حلقهی ضعیفتر» است. فرانسه به نقش ایران در منطقه، به اندازهی امریکا و انگلیس نیازمند نیست؛ ولی به سرمایهی سعودی و حمایت سرمایههای مالی حامی اسرائیل بیش از آن دو وابسته است. تفاوت این سود و زیانهاست که مواضع فرانسه را از دیگر قدرتهای غربی متمایز میکند.
اهمیت توافق برای ایران
دیپلماسی ایرانی در این روزها یکی از حساسترین و سرنوشتسازترین دورهها را پشت سر میگذارد. موفقیت و شکست در مذاکرات ژنو بههیچوجه به اهمیت ادامه یا قطع برنامهی هستهای ایران محدود نیست. توافق با قدرتهای جهانی بر سر حق غنیسازی، جدا ار درجه و حجم آن، به معنای به رسمیت شناختن جایگاه و نقش ایران در حل و فصل مسائل حاد منطقه و حق حضور و مشارکت در عرصهی بین المللی است.
۳۴ سال است که ایران طوری رفتار کرده که غرب، از جمله زیر نفوذ و فشار رقبای منطقهای ما، و در دورههایی به دلیل سلطهی نیروهای راست و میلیتاریست بر سیاست امریکا، از قبول جمهوری اسلامی ایران به مثابه یک شریک برابرحقوق در جامعهی بینالمللی طفره رفته است.
۳۴ سال است که غرب میگوید: «همهی گزینهها روی میز است». این یعنی هرگز نبوده است روزی در این ۳۴ سال که غرب فکر خود را از وسوسهی «سرنگونی جمهوری اسلامی ایران» آسوده کرده باشد. برای سالها محافل بسیار قدرتمند در ایالات متحده و متحدان منطقهای، اپوزیسیون سرنگونیطلب جمهوری اسلامی را «تجهیز» و «تقویت» کرده اند. اکنون ما به روزهایی نزدیک میشویم که ممکن است گرایش مسلط در غرب «همکاری با جمهوری اسلامی ایران» را بیشتر به سود خود تشخیص دهد. اکنون ما ممکن است به روزهایی نزدیک شویم که غرب دریابد که توانمندیهای بالفعل و بالقوه در کشور ما، اگر با قدرت اقتصادی کشورهایی چون ترکیه و کره جنوبی و هند و چین و برزیل و روسیه و افریقای جنوبی قابل قیاس نباشد، با دیگر کشورهای «جهان سوم» نیز قابل قیاس نیست. اکنون این فرصت برای جمهوری اسلامی ایران ممکن است فراهم شود که یک فرآیند «برد-برد» با غرب را تجربه کند.
چگونه «برد-برد» را مستمر کنیم؟
نزدیک به ۱۰۰ روز از تشکیل دولت آقای روحانی گذشته است. در این صد روز، دستآوردها در زمینهی سیاست خارجی واقعاً چشمگیر بوده است. جمهوری اسلامی ایران در صد روز واقعا موفق شده است سیمای خود را در عرصهی جهانی دگرگون کند و چشماندازی بگشاید که، چنانچه محقق شود، «مخالفانِ توافقِ هسته ای با ایران»، به حاکمان بر اسرائیل و عربستان محدود گردد.
به یاد آوریم که در این لحظه هنوز تا «پیروزی» راه باقی است. هنوز خطر آن هست که آن «عدم خوشبینی آقای خامنهای» به طرفهای غربی نیز منتقل شود. لذا اکنون هنوز سئوال این است که چه کنیم که چنان نشود و فرآیند «برد-برد» مستمر گردد؟
فعالان مدنی و سیاسی در این روزهای سرنوشتساز با حساسیت بسیار به کشورهایی حمله می کنند که «توافق هسته ای ایران و غرب» را قبول ندارند. فرانسه که تا روز ۱۸ آبان در نظر ایرانیان هیچگاه «شیطان بزرگ» نبود، از ۱۹ آبان یکباره شیطان بزرگ شد. نفرت از مواضع عربستان سعودی و اسرائیل به سرعت دارد به پدیده ای همه گیر می شود.
بر عهدهی همه رهبران سیاسی، اعم از حاکم یا غیرحاکم است که نگذارند این احساسات دامن زده شود و بر روند سیاسی تحمیل گردد. همه باید توجه کنیم که تمام تلاش ایالات متحده این است که «توافق هسته ای میان ایران و غرب» در شرایطی انجام پذیرد که اضطرابات اصلیترین متحدان غرب در منطقه، یعنی اسرائیل و عربستان، به حداقل برسد. ایران می تواند در کاهش یا افزایش این اضطرابات نقش عمده ایفا کند. هرچه تنش میان ایران و اسرائیل و ایران عربستان بالاتر رود زمینه برای «توافق ایران و غرب» سست تر می شود.
اگر جمهوری اسلامی ایران واقعا خواستار بازگشایی دور تازهای از مناسبات با غرب است، لزوماً باید به هیچ روی به اسرائیل و عربستان فرصت ندهد که مواضع و اقدامات ایران را علیه موجودیت و امنیت خود قلمداد کنند. پرهیز از هر نوع تنشافزایی در مناسبات منطقهای نشانه خردمندی است.
آقای ظریف به درستی گفته است که تنش میان شیعه و سنی بزرگترین خطری است که منطقه را تهدید می کند. در این دورهی گذار هر کمکی به این تنش، یک خیانت آشکار به منافع ملی ماست. این تنشافزایی دسیسهای است برای به شکست کشاندن دولت روحانی و تداوم انزوای کشور. آن دستی که از آستین قوهی قضائیه ایران بیرون میآید و ۱۶ سنی را به انتقام کشتار مرزبانان ایران -حتی بدون رعایت تشریفات قانونی- به دار می کشد و آن را «جواب دندان شکن» میخواند، دستی چدنی است که زیر روکش مخملی پنهان است. اعدام معارضان کُرد، به هر بهانه ای که باشد، نه فقط اقدامی غیرانسانی، که دسیسه ای است برای لطمه زدن به پایگاه اجتماعی دولت منتخب. هدف این اعدام ها تحریک جوامع غیرشیعی از یک سو و محروم کردن دولت روحانی از حمایت بخش هایی است که به دلایلی جز مذهب به او رای داده اند. هشدار آقای خاتمی که گفت «میخواهند عقبه اجتماعی دولت را از دولت جدا کنند» بسیار دقیق و هوشمندانه است. (توجه کنید که هیچیک از شخصیتها، احزاب، مجامع، نهادها، و مقاماتی که هویت شیعی دارند، نسبت به اعدامهای کردستان و بلوچستان اعتراض نکردهاند و همهی آنان که یا شیعه نیستند و یا شیعه بودن را هویت سیاسی و اجتماعی قلمداد نمیکنند، به اینگونه اعدامها کرده اند.)
شایسته است حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، به ویژه دستگاه رهبری آن، در این ایام گذار، به تمام ماموران و ایادی خود اخطار دهد که اجرای تمام احکام اعدام متوقف شود؛ و هیچ دادگاهی برای رسیدگی به جرایمی که قانون، به اشتبا،ه حکم مرگ برای آن در نظر گرفته تشکیل نشود مگر آن که آن دادگاه علنی باشد و تمام تشریفات حقوقی در مورد آن رعایت شود.
تمام امکانات و فرصتها به کار گرفته شود که باب مذاکرات و بده بستان با عربستان سعودی، امارات متحده و کویت گشوده بماند و مختل نشود. اهمیت کلیدی دارد که حکومتهای این کشورها دریابند که پیشنهادهای ایران آنقدر «اقناع کننده» هست که ارزش بررسی داشته باشد. راست این است که از بسته شدن باب مراودات هر دو طرف زیان میبینند. اکنون وقت آنست که از همه امکانات برای مهار تنشها در خلیج فارس و عادیسازی مناسبات به خدمت گرفته شوند. از هیچ ابتکار دیپلماتیک برای عادیسازی رابطه با سعودی ها نباید چشم پوشید. کسانی که به تحریکات علیه پادشاهی سعودی، یا گروه های غیر شیعی دامن می زنند باید تحت پیگرد قرار گیرند.
اصرار بر ادامهی حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و دیگر زندانیان سیاسی نه تنها عاری از هرگونه منطق حقوقی است، بلکه وسیله ایست برای محروم کردن جمهوری اسلامی از تمام ظرفیت خود در چالش های بین المللی. اکنون که مذاکرات ژنو با دشواری مواجه شده است، زمان آنست که با تصحیح اشتباهی که خیلی زودتر از اینها میباید جبران میشد، فضایی ساخته شود که به جامعهی جهانی نشان دهد ایران یک پارچه است و برخلاف بسیاری کشورهای منطقه که در اتحاد تنگاتنگ با غرباند، ایران کشوری با ثبات است که در مسیر دموکراسی پیش میرود و گرایشهای موجود در کشور در روند سیاسی و سرنوشت کشور حق مشارکت دارند. وجود زندانی سیاسی این سیما را می شکند و باطل می کند. وجود زندانی سیاسی نشانه پایمال شدن حق مشارکت بخشی از جامعه، نشانه وجود شکاف میان دولت-ملت است و این شکاف درونی مهم ترین نقطه ضعف دولت در هر چالش بین المللی است.
با افزایش و کاهش امیدها نسبت به موفقیت مذاکرات با غرب، تلاش افراطگرایان حکومتی، برای تضعیف دولت، کاهش یا افزایش مییابد. افراط گرایان حکومتی حفظ قدرت خود را از سرنوشت کشور بیشتر دوست دارند. شعارهایی که در تظاهرات ۱۳ آبان از سوی افراد مورد اعتماد حکومت داده شد، با مواضع گروه مذاکره کننده در ژنو ضدیت آشکار داشت. انها شعار «مرگ بر امریکا» را پیش کشیدند که شعار «برد-برد» را منسی کنند. آنها بیش از دیگران سنگ رهبر را به سینه می زنند تا با امنیت بیشتر سر مذاکرات با غرب را بر سنگ بکوبند. این افراطیون حداکثر ۱۱ درصد رای دارند. اما از حق انحصاری صدور احکام اعدام، حق بازداشت مخالفان و منقدان، حق انحصاری به راه انداختن تظاهرات، و از همه مهم تر حق دسترسی نامحدود به اطلاعات در باره همگان برخوردارند.
برخی رهبران سیاسی کشور ممکن است بخواهند از این افراطگرایان برای مهار افراطگرایی در طرف مقابل استفاده کنند. اما این کار کارشکنی در کار دولت است. کار اینها خلاف منافع ملی و قدرت کشور است. آنها، اگر در قدرت بمانند، دیرتر یا زودتر روند مذاکرات جاری را به همان سرنوشتی دچار می کنند که ده سال پیش کردند. در روندهای آتی مهم ترین منشاء خطر برای کشور کسانی نیستند که برای «توافق هسته ای با غرب» تلاش می کنند. مهم ترین منشاء خطر برای کشور کسانی هستند که می خواهند شعار «مرگ بر امریکا» را دوباره به جای شعار «برد-برد» بنشانند. بدون تضعیف و طرد افراط گرایی از حکومت مستمر کردن «برد-برد» ناممکن است.