10 01 2009  |  موضوع: تحلیل  |  محل انتشار: ایران امروز  |  نسخه چاپ  

اتحادها در ۲ سطح: جبهه وسیع و ائتلاف فراگیر


در ۲ هفته‌ی اخیر تعداد هر چه بیشتری از شخصیت‌های سیاسی، از حزب کارگزاران تا فعالان ملی- مذهبی و اخیرأ ادوار تحکیم¹، ضرورت تشکیل یک جبهه‌ی فراگیر سیاسی تحت رهبری موسوی- کروبی را مطرح کرده‌اند. در همین ارتباط آقای علیرضا بهشتی (فرزند شادروان آیت الله بهشتی) خبر از فعالیت مهندس موسوی برای تشکیل چنین جبهه‌ای و امکان اعلام خبر تشکیل آن در روزهای آتی داد.

یکی از طرح کنندگان ضرورت تشکیل جبهه، آقای ابراهیم یزدی، در مطلبی که هفته‌ی پیش انتشار یافت (در ذیل بند ۶) نوشته‌اند:
“اکنون که مقامات رسمی پرونده انتخابات را بسته شده می‌دانند. کاندیداهای اصلاح‌طلب و سایر فعالان سیاسی از گروه‌های مختلف می‌توانند و ضروری است با پشت سر گذاشتن موانع و ذهنیت‌های گذشته، در راستای ایجاد یک رهبری واحد گام بردارند. خوشبختانه چنین تمایل و توجهی در بیانیه‌های اخیر آقایان کروبی و موسوی دیده می‌شود.”

من کاملأ با این نظر رهبر نهضت آزادی ایران موافق هستم و گمان می‌کنم که کمتر فعال اصلاح‌طلب و نیروی خواهان تغییر در سپهر سیاسی ایران هست که شرایط فعلی را مناسب‌ترین موقعیت پس از انقلاب ۵۷ و شاید بهترین شرایط برای شکل گیری وسیع‌ترین ائتلاف ممکن، در تاریخ معاصر ایران، نداند. در واقع برآنیم که بی‌توجهی به موقعیت جدید پیش آمده پس از اعلام نظر نهایی شورای نگهبان و با پیش زمینه‌ی بزرگترین جنبش مدنی تاریخ ملت ایران، گناه کبیره‌ای است که مبادا ما مبارزین راه دموکراسی در ایران مرتکب آن شویم!

یک جنبش اصیل اجتماعی را با گستردگی کمی و کیفی نیروهای اجتماعی شرکت کننده، اهداف بلاواسطه و میان مدت، نحوه‌ی سازمان یابی و منش حاکم بر آن و بالاخص رهبری آن می‌سنجند. آنچه در این رابطه جلب نظر می‌کند و مایه‌ی خوشبختی بسیار اکتورها و گردانهای مختلف “جنبش سبز امید” است، هم نظری و هم رأیی بی‌نظیری است که در میان همه‌ی “ما” شکل گرفته، و البته این مهم را بیش و پیش از هر چیز و هر کسی مدیون جوشش خود انگیخته‌ی مردممان و بخصوص زنان و جوانان وطنمان هستیم. همگان جنبش “رأی من کو” را بزرگترین جنبش مدنی تاریخ ایران می‌دانند که از درجه‌ی فوق العاده بالایی از مدنیت رفتاری و همگرایی حول اصیل‌ترین مطالبات دموکراتیک مبتنی بر حقوق شهروندی برخوردار است و رهبران آن مورد پذیرش و وثوق کلیه‌ی طیف‌های شرکت کننده در آن هستند.

به جز انبوهی از مقالات و یادداشتهای روزهای اخیر، ۳ مقاله‌ی آخر دوستانمان فرخ نگهدار، محسن حیدریان و عیسی سحرخیز (درست یک روز پیش از دستگیری) و همچنین بیانیه‌های رسمی آقایان موسوی و کروبی، چهارچوب نظری و راهبردی لازم برای عملیاتی کردن پیشنهاد دبیر کل نهضت آزادی، که همانا پیشنهاد طیف وسیع احزاب و سازمانهای سیاسی، تشکلهای مدنی و شخصیتهای سیاسی ایران نیز هست، را بخوبی تبیین کرده‌اند. این چهارچوب عبارتست از:

۱- هدف جنبش نه سرنگونی نظام بلکه بازگرداندن جمهوریت نظام از طریق به شکست کشاندن کودتای انتخاباتی و بنابراین ساقط کردن دولت احمدی نژاد است! این که ولی فقیه سرنوشت خود را عملأ و تا حدود زیادی به سرنوشت احمدی‌نژاد پیوند زده بدین معناست که پیروزی در این مرحله در عمل به تضعیف محسوس جنبه‌ی ولایی ج. ا. در برابر جمهوریت آن و تغییر رادیکال توازن قوای این ۲ رکن ج. ا. خواهد انجامید. به نظر من در یک شرایط مفروض امکان عقب نشینی بارز آقای خامنه ای، برای تلاش در جهت حفظ هر چه بیشتر قدرت خود، در آینده‌ای نه چندان دور خیلی دور از ذهن نیست (اولین نشانه‌ی بارز آن در سخنان دوشنبه ۱۵ تیر ۸۸ ایشان آشکار شد). و مافیای نظامی- امنیتی ممکن است در صورت پیشروی قدرتمند جنبش، معامله‌ای شبیه آنچه پینوشه دیکتاتور شیلی در ابتدای عقب نشینی خود با اپوزیسیون کرد پیشنهاد کرده و یا آنرا در شرایط معینی به جنبش تحمیل کند!

۲- رهبری موسوی- کروبی (Senior-Junior) بر جنبش برای تمام نیروها و گردانهای جنبش پذیرفته شده است.
۳- تأکید اصلی جنبش بر عدم مشروعیت دولت کودتا و هدف اولین مرحله‌ی آن ساقط کردن این دولت است.
۴- منش تردیدناپذیر جنبش علاوه بر مسالمت جویی، مبتنی بر استفاده‌ی حداکثری از ظرفیت‌های قانونی (مبتنی بر منبسط‌ترین تفاسیر از قوانین موجود و بخصوص قانون اساسی) و تمامی اشکال ابتکاری مقاومت مدنی است.
۵- خواسته‌های ۱۰ گانه در بیانیه‌ی شماره ۹ آقای موسوی، که در برگیرنده‌ی تمامی پیش شرط‌های اصلی انتخابات آزاد نیز هست، مبنای بسیار خوبی برای ائتلاف وسیع تمامی جمهوریخواهان دموکرات و راهنمای مناسبی برای پیگیری مطالبات توسط بخشها/گردانهای مختلف “جنبش سبز امید” می‌باشد.

در مقاله‌ی دوستمان عیسی سحرخیز همچنین به تشکیل دولت سایه توسط میرحسین موسوی اشاره شده بود که بنظر نمی‌رسد، حداقل در مرحله‌ی فعلی، از طرف رهبری جنبش و بیشترین بخشهای آن راهکار مناسبی تشخیص داده شود، ولی نیاز به یک جبهه‌ی وسیع را تقریبأ همه مورد تأکید قرار می‌دهند.

علاوه بر شرایط درونی جنبش در داخل کشور، همراهی دهها هزار هموطن مقیم خارج (بخصوص در غرب) نه تنها پشت جبهه‌ی بسیار محکمی برای جنبش سبز بوجود آورده، بلکه باعث شده که افکار عمومی در کشورهای میزبان، به وسعتی که تا بحال سابقه نداشته است، بنفع مردم ایران و در تقبیح حاکمان ظالم جهت گیری پر قدرتی از خود نشان دهند. و همین امر علاوه بر عوامل دیگری که به درجات گوناگون در رابطه‌ی این کشورها با ایران عمل می‌کند، حکومتهای غربی را به مواضعی ترغیب کرده که کاملأ در جهت منافع جنبش دموکراتیک ایرانیان است.

مبارزه برای جمهوری دموکراتیک مبتنی بر حقوق جهانشمول بشر، مضمون اصلی “جنبش سبز امید”

سال‌ها است، دست کم از پیش از هشتمین دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری که به ریاست جمهوری محمد خاتمی برای دور دوم او انجامید، بر این نظر بوده‌ام که ۳ راهبرد/پروژه‌ی اصلی در رابطه با ایران مطرح و قابل تشخیص بوده‌اند. در واقع دیگر استراتژی‌های سیاسی یا بینابین این ۳ راهبرد بوده‌اند و یا طرح کنندگان و هواداران آنها آنچنان کم و ضعیف بوده‌اند که قابل طرح نیستند. عاملین این ۳ راهبرد اصلی که قدمتی به اندازه‌ی عمر ج. ا. داشته‌اند، بخصوص از سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳ میلادی) و پس از اشغال عراق توسط آمریکا و شرکا و تغییر توازن نیروها در عرصه‌ی ملی و بین‌المللی، با مشخصات و مختصاتی که در زیر می‌آید به نبردی جدی برای رسیدن به اهداف استراتژیک خود پرداخته اند:

۱- خلافت/حکومت اسلامی: هدف این راهبرد از بین بردن و یا بی‌معنی کردن جمهوریت نظام و برقراری نوعی خلافت اسلامی با تأکید ویژه بر ولایت مطلقه‌ی فقیه بوده است. عاملین این پروژه همانهایی هستند که کودتای انتخاباتی اخیر را سازماندهی کرده و به مورد اجرا گذاشتند. ایدئولوگ این راهبرد مصباح یزدی و بازیگر نقش اصلی نیز محمود احمدی نژاد است. اینها همانهایی هستند که هر ۹ روز یکبار بحرانی را برای دولت آقای خاتمی بوجود آورده و به اتکای تمامی نهادهای انتصابی و بخصوص قوه‌ی قضائیه و با تکیه بر ولی فقیه، سد راه پیشروی اصلاحات شدند. برای شناخت بیشتر این مجموعه، که به مافیای نظامی- امنیتی‌ها شهرت یافتند، رجوع کنید به مقاله‌ی آقای محمد برقعی تحت عنوان “چرا آیت‌ا‌لله خامنه‌ای این چنین جانب احمدی‌نژاد را گرفت”.

۲- تغییر رژیم به اتکای نیروی خارجی و بالاخص ایالات متحده‌ی آمریکا: دوران زمامداری جرج دبلیو بوش، به خصوص پس از پیشروی‌های سریع آمریکا در ۲ جنگ افغانستان و عراق، عاملین این پروژه را نسبت به اجرایی کردن آن بسیار امیدوار کرد و باعث چند برابر شدن تحرکات ایشان شد. متأسفانه در آستانه‌ی انتخابات دور نهم ریاست جمهوری در ایران بخشی از هموطنانی که تا پیش از آن از شخصیت‌های اصلاح‌طلب و ملی کشور بودند با طرح رفراندوم که چشمش به حمایت غرب بالاخص آمریکای بوش بود و به اجرایی کردن نوعی “انقلاب مخملی” امیدوار، باعث انشقاق در صفوف حامیان راهبرد سوم شد. دولت اسرائیل که دشمن اصلی اصلاحات در عرصه‌ی بین الملل است، تأثیر مخرب زیادی بر سیاست دولت بوش در قبال ایران گذاشت. این دولت که عموم ناظرین اطاعت بی‌چون و چرایش از لابی اسرائیل را در بین دولتهای ۶۰ سال اخیر آمریکا بی‌نظیر دانسته اند، حتا به قیمت صدمه زدن به منافع ملی ایالات متحده، سیاست تضعیف دولت اصلاحات و پشتیبانی مستقیم از حاملین راهبرد دوم و کمک مالی گسترده به آنها را پیش برد و به نظر نگارنده در تقویت باند احمدی نژاد و سپس روی کار آمدن آن تأثیر غیر مستقیم جدی داشته است.

۳- راهبرد اصلاحات: جدا از تعیین حدود مختلفی برای اصلاحات توسط طیف‌های مختلف و اطلاق نام‌های متفاوت به اصلاحات رقیق و نیم بند تا تغییرات بنیادی ساختاری توسط سازمانها و تحلیل گران گوناگون، می‌توان راهبردی را که هدفش نه سرنگونی یا تغییر رژیم بلکه اصلاح آن از طریق راهکارهای مختلف قانونی و مدنی، به اتکای نیروی بومی و به روش مسالمت آمیز و الویت منافع و مصالح ملی است، پروژه‌ی اصلاحات نامید. پروژه‌ای که منشأ آن ملزومات رشد و توسعه‌ی ایران در مسیر مدرنیته و نیازهای جوان‌ترین جامعه‌ی دنیا است و شروع آن به یک سری اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در دولت آقای‌هاشمی و تلاش برای آغاز اصلاحات سیاسی از انتخابات دوره‌ی پنجم مجلس برمی گردد و ۲ خرداد ۷۶ را می‌توان نقطه عطف آن دانست.

جامعه‌ای که تغییرات فرهنگی و جمعیتی شگرفی را در مدت کوتاهی پس از جنگ ۸ ساله و ۲ دوره دولت سازندگی آقای رفسنجانی طی می‌کرد نیازهای بیشماری داشت که توسط حکومت پاسخی درخور به آنها داده نمی‌شد و می‌رفت که با انفجاری اجتماعی روبرو شود. برای همین بود که جوانان و به خصوص نوجوانانی که ۱۲ سال بعد نیروی اصلی حماسه‌ی ۲۲ و ۲۵ خرداد شدند، با احساس باز شدن روزنه‌ای که در ابتدا بسیار کوچک بنظر می‌آمد، با تشویق خانواده‌های خود برای شرکت گسترده در انتخابات هفتمین دوره‌ی ریاست جمهوری، حماسه‌ی ۲ خرداد را به وجود آوردند. نسلی که ج. ا. تمام تلاش خود را برای تربیتشان در جهت ایفای نقش سربازان “امام زمان” صرف کرد، به اصلی‌ترین حاملین ارزشهای جهانشمول حقوق بشر و مردمسالاری و نماد تحسین برانگیز مدنیت جهانی شده تبدیل شد و تمامی ناظرین داخلی و خارجی را حیرت زده کرد!

راهبرد اصلاحات از همان ابتدا نیز تقویت بخش انتخابی (جمهوریت) نظام را وجهه‌ی همت خود قرار داده و با این فکر که پس از تسخیر نهادهای انتخابی، هم به اجرای مواد مغفول مانده قانون اساسی می‌پردازد و هم در جهت اصلاح قوانین مهمی چون قوانین انتخابات، مطبوعات و احزاب حرکت می‌کند، بیشترین نیروی خود را صرف پیروزی در انتخابات مختلف کرد. با ورود نابهنگام و قدرتمند اصلاح‌طلبان ۲ خردادی، جناح اصولگرا که پیشتر حتا در مقابل ورود یاران آقای رفسنجانی به مجلس پنجم سد ایجاد کرده بود، شوکه شده و آینده‌ی قدرت خویش را در خطر جدی دید. از همین رو پس از رد کردن شوک اولیه و تحمل ضربات سهمگینی که در جریان ایستادگی خاتمی در مقابل ماجرای قتلهای زنجیره‌ای و تسویه‌ی وزارت اطلاعات متحمل شد، شروع به جمع و جور کردن خود و سازماندهی دولت موازی کرد. از همان موقع برداشتی از ج. ا. که خاتمی آنرا منطبق بر ایده‌هایش برای حکومتی مبتنی بر مردمسالاری دینی می‌دانست در مقابل تلاش ارتجاعی‌ترین طیف اصولگرایان برای پیشبرد امور در جهت عکس، یعنی بی‌معنی کردن و تابع کردن بخش انتخابی نسبت به بخش انتصابی و مطلق کردن جنبه‌ی ولایی تا جایی که ملت را امت دیده و برای آن نقشی جز بیعت با جانشین امام زمان (و فرستاده‌ی خدا) که توسط خبرگان “کشف” شده و به مردم معرفی می‌شود قائل نیست، قرار گرفت. این بخش از اصولگرایان همان عاملین و حاملین راهبرد “خلافت اسلامی” هستند که هر آنچه در چنته داشتند برای سد کردن پروژه‌ی اصلاحات و برنامه ریزی در جهت غلبه‌ی مطلق بخش ولایی و سرانجام یکدست کردن حکومت بکار گرفتند. راهبران استراتژی “حکومت اسلامی” حرکت خود را پیش از ۲ خرداد ۷۶ آغاز کرده بودند و پیروزی سهمگین خاتمی در دور هفتم ریاست جمهوری عزم ایشان را برای پیگیری استراتژی خود جزم‌تر کرد. همان موقع که آنها حتا مصلحان اصولگرایی چون محمد باقر قالیباف را نیز برنتابیدند شاید می‌شد حدس زد که پروژه‌ی ایشان دارد وارد فاز نهایی خود می‌شود. تسویه‌های گسترده در سپاه و نیروهای امنیتی و انتظامی، تغییر هزاران مدیر در وزارتخانه‌ها، ادارات و حتا مؤسسات تحت مدیریت دولت، باز گذاشتن دست سپاه برای تسلط بر پروژه‌های مختلف اقتصادی و حتا کنار گذاشتن یا تضعیف شدید طیف‌های معقول‌تر و معتدل‌تر محافظه کاران تا حد خیز برداشتن برای حذف یاران قدیمی دیروز، همچون‌هاشمی‌ها، همه و همه برای به سرانجام رساندن راهبرد “خلافت اسلامی” و یکسره کردن کار بوده است!

از آنجا که پس از کودتای انتخاباتی ۲۳ خرداد، عملاً جمهوریت نظام تعطیل شده است، مبارزه برای احیای آن به مضمون اصلی جنبش سبز امید تبدیل شده است! و از آنجا که نامزدهای اصلاح‌طلب آقایان کروبی و موسوی در برنامه‌ی انتخاباتی خود وعده‌ی تأمین بسیاری از حقوق تضییع شده‌ی شهروندی، از جمله ارائه‌ی لایحه‌ی تغییر قانون انتخابات و حذف نظارت استصوابی، آزادی اطلاع رسانی و تشکلهای مدنی منجمله احزابی که می‌خواهند در چهارچوب قانون فعالیت کنند، را داده و به پایبندی به کنوانسیون‌های جهانی حقوق بشر سوگند خورده و از جمله برنامه‌هایی برای رفع تبعیض بر علیه اقلیت‌های قومی و مذهبی و حرکت در جهت اصلاح قوانین زن ستیز و موارد بسیار دیگری از این قبیل ارائه کرده اند، جمهوریخواهی ایشان و بطور کلی “جنبش سبز امید” محتوای دموکراتیک و حقوق بشری دارد.

ائتلاف و جبهه‌ی فراگیر سبز (در ۲ سطح)، ضرورت درنگ ناپذیر جنبش سبز

الف: جبهه

شورای رهبری٬ سازماندهی٬ ترکیب نیروهای فعال٬ اهداف٬ شعارها٬ برنامه‌ها٬ شیوه پیام رسانی٬ ارتباط با افکار عمومی جهان و نمادهای مدنی بین‌المللی٬ و روش‌های جنبش اعتراضی٬ مسایل بسیار مهمی هستند که هم به دلیل شرایط خاص و سرعت رویدادها و هم به خاطر عدم آمادگی قبلی و ضعف فکری٬ تا کنون به هیچیک از آنها به صورت دقیق پرداخته نشده است. این مطلبی است که مهندس موسوی صادقانه مطرح کرده‌اند و با طرح اتاق فکر٬ و نیز با عنوان کردن هر ایرانی یک ستاد که پس از تقلب انتخاباتی به صورت هر ایرانی یک فعال اجتماعی - سیاسی - فرهنگی مطرح شد٬ در این زمینه از همگان کمک خواسته‌اند. این مطلب تلاشی است برای پاسخ گفتن به این فراخوان.

تا کنون تنها کلیاتی از جنبش تا حدودی مشخص شده است. می‌دانیم که رهبری جنبش به صورت جمعی خواهد بود و آقایان موسوی٬ کروبی و خاتمی در هسته اصلی این رهبری قرار دارند. می‌دانیم که این جنبش مخالف خشونت است٬ حرکات و روش‌های آن مخالف اسلام نیست٬ شعار اصلی خود را ایران قرار داده است و اسلام را بخشی از فرهنگ ایران می‌داند و به روح قانون اساسی برآمده از انقلاب ۵۷ وفادار است٬ آمده است تا (همانطور که شرحش در بالا آمد) جمهوریت نظام را احیا کند٬ اصلاح‌طلب است و نه تنها می‌خواهد مناسبات و روش‌های مدیریت کلان کشور را تغییر دهد٬ بلکه خواهان آن است که بخشی از قوانین موجود و حتی برخی از مواد قانون اساسی تغییر کند اما این کار را نه از طریق ساختار شکنی٬ بلکه از مجرای قانونی انجام می‌دهد.

بدیهی است که این کلیات برای پیشبرد چنین جنبش گسترده‌ای کافی نیست. همه ایرانیان و فعالان جنبش وظیفه دارند در هر مورد با تحلیل نظری و نشان دادن راهکارهای عملی٬ به جنبش کمک کنند تا از دو خطری که معمولأ چنین جنبشهای گسترده‌ای را تهدید می‌کند رها شود. این تحلیل‌ها و راهکارها نباید در سطح محافل و این یا آن گروه فعال اجتماعی باقی بماند. بلکه لازم است به عنوان خروجی اتاق فکر و حاصل اندیشه نخبگان و فرهیختگان جامعه٬ به رهبران جنبش عرضه شود و نهایتاً به صورت تحلیل و راهکار مورد توافق٬ در سطح جنبش مورد بحث واقع شود و به اجرا درآید.

وحدت متکثر

در جنبش‌های ملی٬ برخلاف حرکت‌های طبقاتی٬ قومی٬ ایدئولوژیک٬ صنفی و جنسیتی٬ همه ملت مشارکت دارند و طبیعی است که اقشار و آحاد ملت٬ دارای اندیشه‌ها٬ خواست‌ها٬ دیدگاه‌ها٬ روش‌ها و سلیقه‌های متفاوت هستند. هرقدر مسئله جنبش٬ شعار و هدف‌های آن عمومی‌تر باشد٬ مشارکت ملت گسترده تر٬ و کمیت و مقاومت نیروهای ضد ملی کمتر خواهد بود.

اما این مقاومت کم و آن گستردگی٬ الزاماً به معنی پیروزی جنبش نیست. دو خطر بزرگ چنین جنبشی را تهدید می‌کند. اگر جریان اکثریت و مسلط جنبش٬ برای سایر جریانات حقی قائل نشود و با تکیه بر حمایت توده وار٬ «وحدت» مورد نظر خود را بر گروه‌های اقلیت تحمیل کند٬ جنبش قبل یا پس از پیروزی ظاهری دچار انحراف و جمود خواهد شد و نوعی از فاشیسم و دیکتاتوری از دل آن سر بر می‌آورد. جریان مسلط که تا قبل از پیروزی٬ تلاش‌ها٬ فداکاری‌ها و ازخودگذشتگی‌های دیگر جریانات را به سود خود می‌بیند٬ بدون به رسمیت شناختن آنان از انرژی٬ اندیشه٬ انگیزه و شور و اشتیاقی که فعالیت این نیروها می‌آفریند به سود خود بهره می‌گیرد. اما پس از پیروزی ظاهری٬ برای حفظ قدرت و بیرون راندن رقبای احتمالی٬ تضاد با آنان را برجسته می‌کند و این نیروها را یکی پس از دیگری سرکوب می‌نماید. به این ترتیب خود جریان اکثریت نیز از پویایی باز می‌ایستد و به ریزش نیرو٬ تفرقه و فروپاشی دچار می‌شود.

خطر دوم از گروه‌های اقلیت ناشی می‌شود. اگر این نیروها بخواهند با تکیه بر تکثر٬ هر یک حرف خود را بزنند و راه خود را بروند٬ جنبش از همان ابتدا دچار تفرقه و تشتت می‌شود٬ تضادهای کم اهمیت پررنگ می‌گردد٬ نیروهایی که می‌توانستند همراه یکدیگر باشند در برابر هم قرار می‌گیرند٬ بخشی از نیروها به وحشت می‌افتند و از خیر حل مسئله اساسی جنبش می‌گذرند٬ بخشی از مردم نیز دچار سردرگمی و خستگی می‌شوند٬ انگیزه‌های خود را از دست می‌دهند٬ زمینه مساعدی فراهم می‌گردد تا فریب نیروهای ضدملی را بخورند٬ منفعل شوند یا حتی به حمایت از نیروهای ضدملی برخیزند. نیروهای ضدملی با آگاهی از این روند٬ گاه خود آگاهانه دست به تشکیل دارودسته‌های تفرقه طلب می‌زنند یا از نابخردان به صورت غیر مستقیم حمایت می‌کنند و با مطرح کردن خطر آنان٬ انفعال جنبش ملی را پی می‌گیرند.

رهبرانی که به شعار و خواست اقلیت وقعی نمی‌گذارند٬ شایستگی رهبری جنبش‌های ملی را ندارند. نیروهای اقلیت نیز که گمان می‌کنند با طرح شعارهای خاص٬ مهر خود را بر جنبش زده‌اند و حضور مستقل خود را اعلام کرده اند٬ تنها به هرج و مرج دامن می‌زنند و جنبش را تضعیف می‌کنند. هر دو جریان به این موضوع توجه ندارند که جامعه یک موجود زنده است و حرکت آن٬ خواست‌های آن٬ و اکثریت و اقلیت آن تغییر می‌کند. نه وضعیت کنونی را باید ابدی دانست و نه آنچه را ممکن است در آینده به مسئله روز جامعه تبدیل شود باید مسئله امروز فرض کرد.

وحدت نیروهای متکثر٬ رمز پیروزی قطعی جنبش و جلوگیری از انحراف آن است. در این وحدت٬ هم رهبری جنبش و هم شعارها و برنامه‌های آن در هر مقطع٬ واحد است. اما این وحدت بر اساس مذاکره و توافق رسمی نیروهای فعال در جنبش حادث می‌شود و همواره گفتگو و نقد و انتقاد بین این نیروها جریان دارد. با تغییر شرایط و بر مبنای وزن و تأثیر این نیروها و خواست اقشار مختلف جامعه٬ باید این امکان وجود داشته باشد که توافق‌های جدیدی صورت گیرد تا رهبری جنبش٬ شعارها و برنامه‌های آن در هر مقطع٬ منعکس کننده خواست ملت باشد.

در کشور ما که سابقه دموکراتیک طولانی ندارد٬ چنین مذاکرات و توافق‌هایی مرسوم نبوده است٬ اکثریت نپذیرفته است که به رسمیت شناختن حق اقلیت لازمه دموکراسی است٬ و اقلیت نیز به جای تلاش برای قبولاندن خود از طریق مذاکره و توافق رسمی٬ یا مظلومانه به خدمت نیروی مسلط درآمده است و یا با تکروی به جنبش آسیب رسانده است و در نهایت به جای طرد نیروهایی که در صفوف اقلیت رخنه کرده‌اند تا جنبش را به انفعال بکشانند٬ از آنان دنباله روی کرده است. انقلاب مشروطه٬ جنبش ملی شدن صنعت نفت٬ انقلاب اسلامی٬ جنبش دوم خرداد٬ همه نمونه‌هایی از این ضعف بزرگ را در خود دارند. با بررسی مسایل روز جنبش اعتراضی کنونی ایران٬ اجازه ندهیم این جنبش نیز در معرض همان دو خطر یاد شده قرار گیرد.

قدمهای اول برای تشکیل جبهه‌ی فراگیر سبز

اقشار گوناگون مردم با خواست‌ها و آرزوهای متنوع خود به جنبش سبز روی آورده‌اند. تجربه تلخ افغانستان و عراق، دو كشور همسایه ما نشان می‌دهد خطر رشد اختلاف‌های فرعی در صفوف مردم و شكل گیری جنگ داخلی، و همچنین خطر تضعیف موقعیت بین المللی كشور در شرایط تنوع خواست‌ها و نبود رهبری واحد جدی است. برای جلوگیری از پراكندگی، انحراف و سرخوردگی جنبش، ضروری است ائتلاف تشكل فعالان سیاسی و اجتماعی حول رهبری واحد شكل بگیرد، اهداف و برنامه‌های مقطعی تعیین شود و آموزش‌های تبلیغی و ترویجی گسترده‌ای در مورد این اهداف و برنامه‌ها صورت گیرد.

آقای رفسنجانی در خطبه‌های نماز جمعه تاریخی اخیر، شكلی از مردمسالاری را در حكومت مدینه مطرح كردند كه برای شرایط كنونی می‌توان از آن استفاده كرد. ایشان عنوان كردند كه پیامبر با گروه‌ها و تشكل‌های مختلف، از قبایل گوناگون گرفته تا پیروان ادیان یهودی، مسیحی و حتی خداناباوران، برمبنای تفاهم روی مطالبات آنان و شرایط خود بیعت می‌كردند. طبیعی است كه در زمان ما، انجمن‌ها و تشكل‌های مردمی، و نیز چگونگی ائتلاف نیروها، شكل دیگری دارد. اما بنیان‌ها را می‌توان همچنان یكسان تلقی كرد.

این بنیان‌ها قبل از هرچیز مشاهده تنوع نیروها در واقعیت، درك نیاز متقابل، پذیرش تعامل به جای مقابله، داشتن اراده لازم برای اتحاد، و صداقت و شفافیت در آن است. وجود رهبری و پذیرش آن از سوی دیگران، مذاكره، طرح مطالبات و شرایط طرفین و توافق در مورد آنها، بخش دیگری از خمیرمایه مشترك این دو مقطع متفاوت تاریخی است.

بدون برداشتن این گام‌های اولیه، نه تنها جنبش به سركوبگرانی كه برعلیه جمهوریت و اراده مردم كودتا كرده‌اند تسلیم می‌شود، بلكه استقلال كشور و امنیت مردم هم در خطر خواهد افتاد. از سوی دیگر ائتلاف فراگیر سبز موجب می‌شود تشكل‌های متنوع آن در داخل و خارج از كشور با توان و امكانات متفاوت خود، مكمل یكدیگر باشند. تقویت هر یك از این تشكل‌های مستقل و تقسیم كار برمبنای ویژگی‌هایشان، در خدمت توانمندسازی كل جنبش است.

نیروهای بالقوه‌ی چنین جبهه‌ای شامل تمام شخصیتهای حقیقی و حقوقی که در جریان انتخابات از نامزدی هر کدام یا هر دوی اصلاح‌طلبان حمایت کردند (از احزاب ۲ خردادی گرفته تا نیروهای تشکیل دهنده‌ی جنبش مطالبه-محور، تشکلهای مدنی زنان، دانشجویان، روشنفکران، جوانان، کارگران، کارآفرینان، معلمان و هنرمندان تا اتحاد جمهوریخواهان ایران) می‌شود! این جبهه جنبه‌ی راهبردی داشته و فقط برای اهداف مقطعی و ساقط کردن دولت کودتا نیست، بلکه برای متحقق کردن برنامه‌هاییست که نامزدان اصلاح‌طلب در جریان تبلیغات انتخاباتی خود ارائه دادند و هدفش تأمین حقوق شهروندی و آزادیهای دموکراتیک، تغییر مدیریت اجرایی و اقتصادی، تغییر سیاست خارجی در جهت منافع و مصالح ملی و در نهایت حاکمیت ملی است! مسلمأ رهبری جنبش که پس از تشکیل جبهه مساوی خواهد بود با رهبری واحد آن خود را با مطالبات تعمیق یافته‌ی مردم پس از کودتای ۲۳ خرداد تطبیق داده و خود را متعهد به پیگیری آنها خواهد دانست. بدیهی است که شکست کودتا و به کرسی نشاندن رأی مردم هدف اولیه و مقدم جبهه‌ی فراگیر سبز است.

از آنجا كه جبهه‌ی فراگیر سبز در صدد سرنگونی نظام نیست، خود را ملزم می‌داند كه در چارچوب قانون عمل كند. اما شواهد بسیاری نشان می‌دهد كه كودتاگران، قانون را بر نمی‌تابند. در واقع آنها با تلاش برای حذف جمهوریت و دست زدن به تقلب گسترده در انتخابات، شعار سرنگونی داده‌اند و قانون اساسی موجود را از پایه نقض كرده‌اند. استدلال‌های آقای یزدی در مورد تئوری نصب، به روشنی ناقض اصل پنجاه و ششم قانون اساسی است كه به هر تقدیر انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاكم می‌داند. كسانی كه هرگز به حق حاكمیت ملت معتقد نبوده اند، سال‌ها برای بیان آشكار باور خود و محقق كردن آن توطئه چینی كرده‌اند. آنها در شعبده بازی اخیر، كوشیدند این پیام را با صدای بلند به گوش كاندیداهای رقیب و حامیان آنان برسانند كه حاضرند هرگاه لازم باشد قانون را به بیشرمانه‌ترین شكل زیرپا بگذارند.

در گذشته نیز قانون در دست آنان تنها ملعبه‌ای برای پیاده كردن نیات خودشان بوده است. كافی است به صحبت‌های سرگرد صدرالاسلام و همپالكی‌هایش چون نقدی، بحرینی و كلانتری در همایش كوثر در مقطع كشتار دانشجویان در ۱۸ تیر (سایت آقای باطبی) گوش دهیم تا ببینیم از سالها پیش چگونه ارگان‌هایی نظیر معاونت اطلاعات ناجا با توصیه اكید به نقض قوانین موجود و تشكیل اطلاعات موازی و سازمان‌های محرمانه، به جای تأمین امنیت جامعه به دنبال پرونده سازی برای همه رقبای خود اعم از‌هاشمی و خاتمی و رضایی بوده‌اند و از نیروهای تحت امر خود در سراسر كشور می‌خواهند كه اگر اصلاح‌طلبان حتی شكایتی در كلانتری‌ها داشته‌اند كه منتفی شده و به دادگاه كشیده نشده است، گزارش شود تا از طریق شورای نگهبان آنها را به قول خود كله پا كنند! میزان خشم و نفرت این سرداران از همه نیروهای غیر كودتاچی را می‌توان از اظهارنظرشان در مورد آنان (مثلاً: حالا حتی این میثمی كور هم وارد بازی شده) به دست آورد.

كودتاچیانی كه به آرام‌ترین مخالفت مدنی عنوان انقلاب مخملی دادند، رییس سابق مجلس و نخست وزیر سال‌های جنگ و رییس كنونی مجمع تشخیص مصلحت و مجلس خبرگان را قانون شكن نامیدند، قوانین صریح و شفافی چون اصل بیست و هفتم قانون اساسی را وقیحانه نادیده گرفتند، به هیچ عنوان اجازه فعالیت قانونی به رهبران جنبش سبز نخواهند داد. زمانی كه رهبران نیروی كودتا از سازش ناپذیری رهبران نیروی مردم مطمئن شوند، از هیچ خشونتی برای طرد و نفی آنان دریغ نخواهند كرد.

جبهه‌ی سبز گرچه در چارچوب قانون عمل خواهد كرد و از هر امكان قانونی برای فعالیت استفاده می‌كند، اما می‌داند كه دولت كودتا اجازه تشكیل حزب یا جبهه به او نخواهد داد. این دولت غیرقانونی كه در دوران فعالیت چهارساله اش همه نهادهای مدنی را منحل كرد، چگونه ممكن است مجوزی صادر كند كه راه تشكیل ائتلاف سبز را هموار می‌كند؟

اما جنبش سبز همچنان قانونی عمل خواهد كرد. البته توجیه مقامات در باره بی‌قانونی خودشان را نمی‌پذیرد و فریب بازی دفع الوقت آنان را نخواهد خورد. شكل شبكه‌ای سازمان دادن جنبش كه توسط آقای بهشتی مطرح شده است، می‌تواند پاسخی هوشمندانه به محدودیت‌های موجود باشد. این كار علاوه بر تقویت تشكل‌های موجود و ایجاد تشكل‌های مدنی گوناگون، مستلزم ارتباط تشكل‌ها با یكدیگر و با رهبری جنبش، و توافق و همكاری آنان است.

ب: ائتلاف فراگیر

همه می‌دانیم که مخالفان و منتقدان دولت آقای احمدی‌نژاد و مافیای نظامی-امنیتی‌ها را فقط اصلاح‌طلبان و معترضینی که به خیابانها آمدند تشکیل نمی‌دهد، بلکه شامل اکثریت اصولگرایان و همچنین مردم عادی که فریب شعارهای پوپولیستی ریاست دولت کودتا را خوردند نیز می‌شود. واقعیت آنستکه حتا اکثریت نمایندگان مجلس هشتم، که حاصل بسته‌ترین و غیر دموکراتیک‌ترین انتخابات تاریخ ج ا است، نیز دل خوشی از این دولت ندارند. مافیای حاکم در سپهر سیاسی ایران و حتا در میان اصولگرایان نیز اقلیت کوچکی است که هر چه می‌گذرد بیشتر از قبل و خیلی بیش از اوایل دولت نهم متکی به نیروی قهر و متوسل به ارعاب برای ساکت کردن اصولگرایان منتقد می‌شود؛ این موضوع را براحتی می‌توان از مقالات سردبیر کیهان (که همزمان بازجو و شکنجه گر نیز هست) و دیگر رسانه‌های وابسته به مافیا دریافت.

ائتلاف فراگیر دایره‌ی بزرگتری است که علاوه بر نیروهای تشکیل دهنده‌ی جبهه‌ی فراگیر سبز، می‌تواند شامل تمامی نیروهای سیاسی کشور بجز احزاب و ارگانهای حامی آقای احمدی نژاد باشد! از شخصیتهایی چون آقایان محسن رضایی (نامزد این دوره از انتخابات ریاست جمهوری)، قالیباف (شهردار تهران)، و لاریجانی (رئیس مجلس) تا تشکلهایی چون روحانیت مبارز و بطور کلی اکثریت مطلق روحانیون بشمول بسیاری از نمایندگان مجلس خبرگان و همچنین مجمع تشخیص مصلحت و حتا بدنه‌ی نیروهای نظامی و انتظامی و بعضأ اعضای احزابی که ظاهرأ از حامیان آقای احمدی نژاد هستند همچون هیئت مؤتلفه از آنچه در یک ماه و ۱۰ روز اخیر رخ داد ناراضی هستند و هر چه بیشتر به این درک می‌رسند که ماندن در اردوی کودتاچیان سرمایه گذاری روی اسب بازنده است.

در این میان سخنان آقای‌ هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه‌ی تاریخی ۲۶ تیر ماه نقطه عطف مهمی بود که نشان داد جبهه‌ی کودتا تا چه حد منزوی و گستره‌ی مخالفت با آن تا چه میزان گسترده است. واقعیت آنستکه نقش شخصیتهایی چون آقای‌هاشمی در این مرحله از مبارزه و برای تشکیل ائتلاف فراگیر بی‌بدیل است؛ برای همین است که ما شاهد یک خوشحالی وسیع در میان مردم پس از نماز جمعه‌ی اخیر و دیدن حضور ایشان در جبهه‌ی مردم بودیم.

در خاتمه نگارنده امیدوار است که بزودی بتواند افکار خود در مورد مهمترین مشکلات پیش روی تشکیل جبهه، که بنظر من عمدتأ شامل موانع ذهنی (عدم شناخت کافی از یکدیگر، پیشداوریها و “مصلحت‌ها”) می‌شوند را به بحث فعالین جنبش بگذارد. ولی در اینجا لازم است نسبت به ۲ انحراف بزرگ که می‌تواند ضربات مهلک استراتژیک به جنبش بزند هشدار دهیم:

۱- اینکه از اشتباهات اصلاح‌طلبان در مقطع انتخابات مجلس ششم همچون راندن متحدین مهمی چون خانواده‌ی ‌هاشمی درس لازم گرفته نشده باشد و اهمیت تمرکز روی ضعیف‌ترین حلقه‌ی نیروی مقابل و تلاش برای وسیع‌ترین ائتلاف ممکن برای ساقط کردن دولت کودتا و رسیدن به پیروزی‌های مقطعی که برای روحیه‌ی جنبش اهمیت حیاتی دارد، بدرستی درک نشود!

۲- و دومین اشتباه که در جهت مخالف اشتباه اول است ولی بهمان اندازه می‌تواند مهلک باشد اینکه برای راضی کردن مؤتلفین و تحت عنوان “مصلحت” از تلاش لازم برای تشکیل جبهه‌ی فراگیر و دعوت از تمامی نیروهایی که بر اساس آنچه در بالا آمد جایشان در این جبهه است، غفلت شده و رهبری جنبش بخواهد بر سر شرکت تعدادی از این نیروها با آنهایی که لازم است با ایشان ائتلاف کنیم، معامله کند! آقایان موسوی، کروبی و خاتمی و احزاب ۲ خردادی بدانند که قدرت و منزلت ایشان در جبهه به خاطر گستردگی نیروهای اجتماعی‌ای است که در این جنبش شرکت فعال دارند و اگر به موازین دموکراتیک پایبندند باید آماده‌ی همکاری با نمایندگان سیاسی این طیف گسترده که حاضر شدند رهبری ایشان را بپذیرند باشند!


پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۸
فرهاد روحی، سوسیال-دموکرات و عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوریخواهان ایران
۱- من پیشنهادات ایشان برای تشکیل جبهه‌ی ملی و فراگیر معترضان را در جهت افکار خود می‌دانم!






Bookmark and Share
©negahdar.net