25 12 2017  |  موضوع:  |  محل انتشار:  |  نسخه چاپ  

همیشه استوار همیشه خندان


همیشه استوار همیشه خندان
به یاد فاطی جریری
5 فروردین 1326 - 4 دیماه 1396

نخستین بار در زندان شاه بود که نام خواهران جریری را شنیدم. سه خواهر از یک خانواده را گرفته بودند و خواهر چهارم، سیمین، فراری بود. استقامت سنگین و جانانه فاطی در زیر شلاق برای همه زندانیان، موجب غرور و مایه ایستادگی بود.
اولین خبرها از ارتباط خواهران جریری با مجاهدین خلق حکایت داشت. چون که در سال های قبل تر آنها از هوداران پر و پا قرص حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی بودند. اما طولی نکشید که خبر آمد آنها در زندان زنان به فداییان خلق پیوسته اند و با رفقای ما کار می کنند. در زندان زنان، جریری ها به عنوان ستون های استوار و قابل اعتماد برای همه شناخته شده بودند.
پاسخ حکومت به سرافراشتگی فاطی، در بازجویی ها و دادگاه، صدور حکم زندان ابد برای او بود. حکمی که بر چهره ی همیشه خندان فاطی هیچ رد پایی به جا نگذاشت. او جزو آخرین یاران ما بود که در روزهای قبل از انقلاب از زندان آزاد شد. فاطی از همان نخستین روز آزادی از زندان به سازمان فداییان پیوست. او قبل از زندان دبیری محبوب و خوش سابقه در مدارس جنوب تهران بود. مشارکت در بنیان گذاری «معلمان پیشگام»، همراه با زنده ياد مرتضي ميثمي، از نخستین برگ های کارنامه فاطی جریری در ایام بعد از انقلاب است.
درهای خانه پدری جریری ها در حوالی دانشگاه به روی همه رفقا باز بود. بارها و بارها شد که با مسوولین سازمان میهمان مادر و خواهران جریری بودیم، و همه با روی باز و بس مهربان. جریری ها از همان نخستین روزهای انقلاب یار و غمخوار مادران مصیبت دیده بودند، با آنها می نشستند و مرهم گذاشتن بر دل های زخم خورده پاره ای از هستی روزمره آنان بود.
داغ سیمین - که در سال 55 در درگیری با ماموران ساواک جان باخت - هنوز بر دل مادر و 10 فرزند او بود که خبر آمد برادر بزرگ را در جبهه های جنگ ایران و عراق به اسارت برده و سر به نیست کرده اند. و سال بعد مصیبتی دیگر برای برادر دیگر و سال بعد یورش ماموران حکومت دستگیری خواهران جریری و فراری شدن فاطی و دستگیری دیگران.
17 بهمن ماه سال 61، از پی دستگیری رهبران حزب توده ایران برای ما قطعی شد که تا یورش به سازمان بیش از چند ماه فاصله نیست؛ تحولی که انتظارش را می کشیدیم و برایش آمادگی داشتیم. روز 19 بهمن 61 بود که جلسه هیات دبیران سازمان برای خروج فوری هفت نفر از اعضای کمیته مرکزی، به شمول رفیق رضا جوشنی، تصمیم گرفت. طی بهار و تابستان بقیه رفقای مسوول به تدریج از کشور خارج شدند. از پائیز 62 هیات مسوولین سازمان در تاشکند مستقر شد و خروج کادرهایی که تحت پیگرد قرار گرفته و مخفی بودند، از نخستین اقدامات ما بود و نام فاطی جریری در میان نخستین ها. شهامت، دقت و فداکاری فاطی در آن روزهای وحشت و تعقیب و گریز یک تکیه گاه قوی بود برای نجات رفقایش.
فاطی در بهار سال 63 زمانی به تاشکند رسید که سی و هفتمین بهار زندگی را پشت سر می گذاشت. فاطی در همان حوالی خانه ما، در ساختمان شماره 6، در آپارتمان کوچکی مستقر شد که دکتر رضا جوشنی هم در همان ساختمان خانه داشت. و من و صبا از نخستین نزدیکانی بوديم که دانستیم که این همسایگی روحی تازه در جسم و جان هر دو نازنین دمیده است.
وقتی در مهرماه سال 63 نخستین پلنوم کمیته مرکزی سازمان در یکی از میهمان خانه های حزب کمونیست ازبکستان در تاشکند تشکیل شد، در پایان کار اعلام خبر نامزدی فاطی و رضا عطر زندگی را در فضای غمزده و گرفته پلنوم ما پرواز داد.
جشن عروسی رضا و فاطی در خانه فرهنگ محله ما، که اسمش severo-vestok - یعنی محله شمال شرقی - بود برگزار شد. خاطره خوش آنشب در عمق ذهن همه رفقای حک شده باقی است. نه فقط به این دلیل که این اولین خوشی واقعی ما بود بعد از یک سال درد و در به دری و دوری و ترس و فرار؛ بلکه به این خاطر که دو نازنین به نحو غريبي از یک جنس وجوهر بودند: هريك همانقدر محکم، همانقدر زلال و صمیمی، همانقدر بردبار و پر اميد که دیگری. زیبایی عشقی اعجاز گونه، در تک تک ذرات وجود هر دو كبوتر به یک سان تلالو داشت.
از نخستین پلنوم تا نخستین کنگره، از سال 63 تا 69، دشوارترین و تلخ ترین سال های تمام دوران زندگی سیاسی من بود. در آن سال های غربت، شبی نبود که ما خبر دستگیری، خبر شکنجه، یا خبر اعدام و مرگ عزیزی را با هم تقسیم نکنیم. لحظه نبود که به چشم نبینیم نشانه های فروپاشی کعبه بزرگ آرزوهای خود را. روزی نبود که بحران عدم اعتماد رابطه صمیمی ترین رفقا را ویران نکند و اختلاف روی اختلاف تلنبار نشود. و در آن فضای سنگین، بیرحم، و پر سوء ظنِ در تاشکند، چهره خندان و همیشه نيك بين خاله فاطی، و نیکی های بی دریغ عمو رضا، مرهمی بود بر زخم های همه جناح ها و جبهه بندی ها.
سرانجام کعبه رویاهای ما، «کشور شوراها» از درون فروریخت و فداییان خلق، بدون کوچک ترین اندوخته، بدون آشنایی با زبان، و همه 40، 50 ساله، همه بی زبان، همه دست خالی و بی هیچ اندوخته، و همه با فرزنداني خردسال، راهی غرب شدند، با کوله باری از غم و درد و داغ دست دادن ده ها و صدها رفیق و یار دیرین.
هر يك از رفقا به گوشه ای پرتاب شد. و رضا و فاطی هم ، که در آن روزها هنوز عضو و عضو مشاور کمیته مرکزی بودند، در پایان راهی دراز، سرانجام در برلن سكني گرفتند. و هر دو، همراه با دیگر اعضا و مشاورین کمیته مرکزی، در کنگره اول از نامزدی مجدد امتناع کردند، بی کوچک ترین تغییر در رابطه خود با رفقا یا در پشتیبانی خود از سازمان.
درِ دل های فاطی و رضا به روی همه رفقا هم چنان باز بود. گذشت و فداکاری، رفاقتِ بی چشم داشت، مهربانی بی کرانه، و چهره خندان آندو برای همه ما مامنی بود برای جان گرفتن و امید ساختن.
اما حیف که خیلی زود، خیلی زودتر از آنچه می پنداشتیم، در 52 سالگی سکته های مکرر او را از نفس انداخت. هنوز به 60 نرسیده بود که پس از بازگشت از سفری به ایران براي هميشه در بیمارستان ماندگار شد.
از دهسال به این سو فاطی آرام آرمیده بود. او در سه ساله آخر تنها نفسی گرم داشت و چشمان کم فروغش گاه، و خیلی به ندرت، به دنبال نور می چرخید. نه می شناخت و نه می گفت. فاطی جریری، رفیق بی قراری که قهقه هاش سقف می شکاف، سال ها بود که لب فرو بسته و تنها با نفس گرم اش، لذتِ وجود را با يار وفادارش، و ديگر دلبستگانش، تقسیم می کرد.
و در این دنیای بی انتها، برای 10 سال و 9 ماه، تنها یک نفر بود که هر بامداد را با یاد فاطی و به عشق دیدارش از بستر بر می خاست و نیمی از هر روز را - بی هیچ غیبت - در کنار آن بستر خاموش می نشست.
و سرانجام در بامداد روز چهارم دیماه نفس گرم فاطی برای همیشه سرد ، و یاد پرمهر و سخاوتمند او در قلب یاران تا همیشه ماندگار، شد.
می دانم که فقدان فاطی برای یار همیشگی اش، رضا جوشنی، سنگین ترین درد است. اما یقین دارم که او توان تحمل خواهد داشت. فقدان فاطی را به سارا و حمزه عزیز، به بهزاد جان ارمغانی، به بهروزه جان و مهناز جان، و به همه خواهرها و برادرها و دیگر خویشاوندان تسلیت می گویم و برای ایشان آرزوی صبر دارم.
روز جمعه 5 ژانویه در برلین مراسم تشییع فاطی برگزار خواهد شد. صبا و بهمن و من هم راهی هستیم. خیلی از مشتاقان آن نازنین نیز خواهند آمد برای آخرین وداع.
————————-

خاکسپاری، ساعت 9 صبح روز جمعه 5 ژانویه
مکان:
Friedhof in den Kisseln
Pionier Strasse 82
13589 Berlin

مجلس یادبود، بلافاصله بعداز پایان مراسم خاکسپاری
مکان: سالن نوستالژی
Nostalgie
Askanierring 93a / Ecke Streit Str.
13585 Berlin

————————————————————————————————————————————————-
** عکس های سیاه و سفید مربوط است به مراسم عروسی رضا و فاطی در تاشکند. در آن شب مریم سطوت هم چند حلقه عکس گرفت که به نحو مرموزی سرقت شدند و هرگز معلوم نشد کار چه کسی بود و چگونه به کجا فرستاده شد. احتمالا تا روزی که صندوقچه اسرار نظام باز شود این راز هم سر به مُهر خواهد ماند.
** عکس های رنگی، در اردوی تابستانی انجمن پژوهش در سوئد، در اواخر دهه 90 میلادی گرفته شد






Bookmark and Share
©negahdar.net