19 06 2020  |  موضوع:  |  محل انتشار:  |  نسخه چاپ  

30 خرداد 60: نقطه عطف تاریخی


۳۰ خرداد ۶۰ یک نقطه عطف مهم در تاریخ معاصر ایران است. ورود سازمان محاهدین خلق به «فاز نظامی» از یک سو، و ورود حکومت به «خشونت حداکثری» از سوی دیگر، مشخصه اصلی این نقطه عطف تاریخی اند. اعدام شتاب‌زده ۲۳ زندانی سیاسی، که اکثر آنها مثل زنده یاد سعید سلطان‌پور، با تظاهرات ۳۰ خرداد ربطی نداشتند، نخستین نشانه ورود حکومت به فاز «خشونت حداکثری» بود، فازی که تا قتل عام بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ ادامه یافت.

ورود به فاز نظامی اشتباه بود. مجاهدین با این کار به اکثریت مردم، که حامی حکومت بودند، اعلان جنگ دادند. ورود به فاز نظامی، تاب و توان مقاومت در برابر خشونت حکومت‌گران را تضعیف کرد و تحلیل برد.

در آخرین دیدار بین ما و مجاهدین، مسعود رجوی گفته بود: «هرچه زودتر وارد “فاز نظامی” شوند شانس پیروزی بیشتر است. » و من اصرار داشتم که گرچه سرکوب در چشم‌انداز محتمل است، اما هرچه دیرتر رخ دهد خسارات آن کمتر و توان مقاومت مردمی گسترده‌تر خواهد بود.

مجاهدین در واقع برای جلوگیری از استقرار نظام ولایت قیام کردند. در حالی‌که امکان جلوگیری صفر بود. در آن روزها اکثریت مردم تحت رهبری آیت‌الله خمینی بودند. در آن روزها دو راه بیشتر پیش پای بقیه نیروها نبود: تلاش برای کسب حق فعالیت علنی و قانونی، یا قیام علیه حکومت با توسل به خشونت. هیچ معلوم نبود که راه اول زود به نتیجه برسد یا سرکوب رخ ندهد. اما یقینا بهتر از راه دوم تعرض نیروهای سرکوبگر را مهار یا محدود می‌کرد.

سازمان ما در همان زمان به روشنی پیش‌بینی کرد که ورود به فاز نظامی نه تنها قلع و قمع مجاهدین را برای حکومت سهل‌تر می‌کند، بلکه آنان را به طرف همکاری با هارترین جناح‌های دست‌راستی سرمایه‌داری جهانی سوق می‌دهد. این تحلیل‌ها در نشریه کار شماره های ۱۱۵ تا ۱۱۷ به تفصیل عرضه شده است. حکومت با اعدام‌های بی‌رحمانه، شتابزده و گسترده مجاهدین را در وضعیتی قرار داد که نتوانند جز به ادامه خشونت به هیچ راه دیگر فکر کنند.

فدائیان اکثریت و توده‌ای‌ها در آن روزها برای حفظ فضای صلح‌آمیز و تقویت زمینه‌ها برای فعالیت علنی و قانونی تلاش می‌کردند. ما اطلاعیه ۱۰ ماده ای دادستانی انقلاب را پذیرفتیم. از گفتگو با مسئولین جمهوری اسلامی حمایت و در مناظره تلویزیونی با آنها شرکت کردیم. ما سلاح‌های خود را زمین گذاشته و به حکومت تحویل دادیم. اعضای ما در فاصله مهر ۵۹ تا خرداد ۶۱ ایستادگی در برابر تجاوز صدام را وظیفه میهنی می‌دانستند و فهرست شهدای فدایی در جنگ طولانی‌تر از قربانیان ما به دست عوامل سرکوبگر حکومتی بود. ما رفتار خود را تابع رفتار حاکمان نکردیم. ما درگیری خشونت‌بار با حکومتی که درگیر یک جنگ تدافعی است و از سوی دست‌راستی‌ترین دولت‌ها، از سوی ریگان و تاچر، زیر فشار است را خودکشی سیاسی و فیزیکی می‌دانستیم.

حکومت سیاست «سرکوب حداکثری» را کمی دیرتر علیه فدائیان و توده‌ای ها هم به کار بست و ما نیز بدون سنجش وضعیت سیاسی و بدون فهم معنا و پیامدهای عملی آن «مبارزه برای سرنگونی حکومت» را پذیرفتیم و از «مبارزه برای مهار استبداد» نومید شدیم. اما به محض پیدایش شکاف‌ها در حکومت و انتشار نشریه سلام، از اوایل دهه ۷۰ سازمان ما به طرف ترویج روش‌های مسالمت‌آمیز و مدنی مبارزه برای دموکراسی تمایل یافت.

اگر فاز نظامی و محاسبات هوس‌آلود مجاهدین در کار نبود، اگر مجاهدین به جای دست بردن به اسلحه و بمب‌گذاری و ترور به مبارزه برای کسب حق فعالیت علنی و قانونی روی کرده بودند، ظرفیت‌های دموکراتیک نهفته در انقلاب بهمن به این سرعت پرپر نمی شد. ۱۶ سال بعد ما به ۲ خرداد ۷۶ رسیدیم و با گشایش نسبی فضای سیاسی، با رونق کار مطبوعات و برخی احزاب سیاسی مسلم شد که بخش عمده‌ای از مصیبت‌های دهه ۶۰ اجتناب‌پذیر بود. اگر مجاهدین از آن راه نمی‌رفتند، هیچ دلیلی نداشت که صلح با عراق، بعد از فتح خرمشهر، عملی نشود، و یا فضای مناظره‌های و اجرای اطلاعیه ده ماده‌ای به این سرعت نابود شود. ۳۰ خرداد بهترین هدیه به نیروهای حکومتی با طرز فکر اسدالله لاجوردی بود.

سازمان ما در فاصله زمستان ۵۹ تا زمستان ۶۱ اقدامات خشن و تلافی‌جویانه مجاهدین و حکومت را مسئول فجایع جاری دانسته و آنها را توامان محکوم کرده است. اطلاعیه‌ها و موضع‌گیری‌های رسمی ما از هر دو طرف مکرر می‌خواهد که به موج ترور و اعدام خاتمه دهند. این موضع‌گیری‌ها کاملاً درست و در راستای مصالح کشور و مردم بوده است.

اما پافشاری بر این جهات درست نباید جهات نادرست در خط سیاسی سازمان ما در آن دوران را در سایه قرار دهد. راست این است که رفتار ما و توده‌ای‌ها با جریان‌هایی که مدافع منافع بورژوازی لیبرال ایران بودند از اساس اشتباه بود. ما تصور کردیم که جریان های مثل جبهه ملی و نهضت آزادی تماماً در مسیر منافع امریکا حرکت می‌کنند و باید طرد و منزوی شوند. ما به غلط فکر کردیم مجاهدین دارند به طرف لیبرال‌ها می روند. در حالی‌که آنها داشتند به سرعت از لیبرالیسم فاصله گرفته و به سوی یک سازمان توتالیتر حرکت می‌کردند. به لحاظ سیاسی هم خط لیبرال‌ها بدتر از مجاهدین نبود. اتفاقا در قیاس با چپ‌ها و مجاهدین نگاه و روش مبارزاتی لیبرال‌ها با وضعیت سیاسی تطابق بیشتری داشت.

زمانه به من آموخت که در مسیری که کشور ما پیش روی دارد حرکت چپ‌ها نه تنها در مقابل لیبرال‌ها نیست، بلکه با آن همپوشی‌های گسترده دارد.

این را هم بگویم که ناپختگی و سطح نازل اعتماد به نفس سیاسی باعث شد سازمان ما ظرفیت کافی برای تحمل اختلاف نظر و بحث و گفتگوی سازنده در صفوف خود نداشته باشد و انشعاب رخ دهد. اما در میان ما این درایت و پختگی وجود داشت که گفتگو و روابط صلح آمیز با اقلیت را ادامه دهیم. ۳۰ خرداد به یک باره فاصله ما و آنها را چندین برابر کرد و روند گفتگو به کلی قطع شد. دیگر نه ما صدای آنها را شنیدیم و نه آنها صدای ما را. و اگر می شنیدیم نه در ما این حد از خوش‌بینی به خط امام شکل می گرفت و نه در بین آنها میل به خشونت و مبارزه مسلحانه تا این حد غلبه می‌کرد.

توجه کنیم که طی ده بیست ساله اخیر روابط میان جریان های فدایی به تدریج ترمیم شده، روش مبارزه مسالمت‌آمیز به مشی عمومی فدائیان بدل گردیده و اکنون با تشکیل حزب چپ (فدائیان خلق) گام‌های بزرگ در راستای وحدت نیروهای چپ برداشته شده است. از سوی دیگر روابط با جبهه ملی و نهضت آزادی و نیروهای ملی مذهبی کاملاً دوستانه و نزدیک است. بخش بزرگی از نیروهایی که ۴۰ سال پیش در حکومت از سرکوب فدائیان و توده‌ای‌ها و نهضت آزادی و جبهه ملی حمایت می‌کردند امروز در کنار ما قرار دارند و با هم مناسبات خوب و گسترده داریم.

زخم هایی که با ۳۰ خرداد و ورود به «فاز نظامی» و «سرکوب حداکثری» پیکر جامعه سیاسی ایرانی خون چکان و تکه پاره کرد، جز در هسته مرکزی آن، از راه گفتگو رو به التیام رفته است.

نوشته فوق برای رادیو زمانه تهیه شده و یکی از اظهار نظرهای مندرج در پرونده ایست که به مناسبت سالگرد 30 خرداد منتشر شده است. لینک پرونده اینجا است. https://www.radiozamaneh.com/512413






Bookmark and Share
©negahdar.net