تظاهرات بزرگ برلین و مساله رهبری
ایرانیان خارج کشور برای روز 22 اکتبر، 30 مهرماه، دعوت شده اند که در تظاهرات عمومی علیه جمهوری اسلامی ایران شرکت کنند. نظر به این که این دعوت به وسعت مورد حمایت ایرانیان قرار گرفته به نظر میرسد عملا نوعی همآهنگی و سازمان یافتگی در اعتراضات برون مرز در حال گسترش است. اهمیت کلیدی دارد که تاثیر و پیآمد این سامان یابی در روندهای سیاسی آتی به دقت مورد واکاوی قرار گیرد.
آقای حامد اسماعیلیون چهره شاخص دعوت کنندگان است. حضور ایشان در سپهر عمومی باز می گردد به فاجعه ساقط کردن پرواز ps752 و همدردی عمیق جامعه ایرانی با او و با تلاش های انجمن قربانیان آن فاجعه برای اجرای عدالت.
سخنی با دل نگران ها
به این ترتیب سابقه کنشگری سیاسی وی به دو سال نمی رسد. در این مدت او با جدیت و ابتکار از رهبران کشورها، بخصوص کانادا و امریکا، خواسته که از هیچ فشاری برای به پای میز محاکمه کشیدن سران حکومت، به خاطر نقششان در این فاجعه، فروگزار نکنند.
برخی جریان ها در داخل و خارج کشور نگرانند که مبادا این فعالیت ها به «رهبر تراشی» یا «آلترناتیو سازی» توسط امریکا منتهی شود. مکرر اشاره می شود که برخی ِحامیان فراخوان دهندگان، از جمله اروین کوتلر، Irwin Cotler، از حامیان سرشناس مجاهدین خلق بوده اند و کارشان چلبی سازی است.
با شناختی که از وضعیت جامعه ایرانی و تلانباشت نارضایتی ها در دست است؛ و نیز با شناختی که از چلبی و کرزای و رجوی، و از ماهیت حمله امریکا به افغانستان و عراق، در دست است، بعید میدانم شواهد متقنی برای شبیه سازی های فوق به دست آید. هرچند فشار آنها برای تشدید تحریم ها، فراخواندن سفرا، قطع هرگونه مذاکره، اقداماتی در راستای بازگردانیدن استراتژی «تغییر رژیم» به کاخ سفید است و جوهره آن همان پیشنهاد خانم سیما ثابت است به غرب برای اوکراینی کردن ایران.
برخلاف دهه های قبل، این انتظار کاملا بی جاست که روی آوردن بایدن به شعار «تغییر رژیم» در میان معترضان، مثل دهه های قبل، واکنش منفی یا دلسرد کننده علیه امریکا، یا علیه مراجعه کنندگان، را فراگیر کند. جامعه معترض به مقابله با این شعار بر نخواهد خاست. اما قطعا روند واگرایی نیروهای وفادار به نظام را معکوس کرده و شکاف های درون آن را ترمیم خواهد کرد.
آیا این ترمیم کار ایران برای گذر صلح آمیز به دموکراسی و آزادی را تسهیل می کند؟ یک پارچه ماندن حکومت کار را برای دموکراسی خواهان بس دشوارتر، و گذار مسالمت آمیز به دموکراسی را نامحتمل تر، خواهد کرد.
آیا ممکن است امریکا و غرب زیر فشار اپوزیسیون ایرانی به سیاست «تغییر رژیم» باز گردند؟ فعلا بعید است بایدن به این فشار تن دهد. تصادفی نیست که او و بلینکن، در دیدارهای اخیر با ایرانیان، بسیار محتاطانه تقاضای مراجعان را مسکوت گذاشته فقط بر پشتیبانی سیاسی و اخلاقی از معترضان تاکید کردند. آنها، برخلاف اسراییل و رقبای دست راستی، فکر می کنند اوکراینی کردن وضعیت ایران، حتی با صرف هزینه هایی بس کلانتر از افغانستان، در راستای سیاست های استراتژیک ایشان عمل نخواهد کرد.
برای دهه هشتادی ها، که نیروی محرکه اصلی اعتراضات کنونی هستند، این واقعا روشن نیست که آرزوی زندگیِ بدونِ تحقیر از راه «تغییر در رژیم»، زیر فشار جامعه مدنی، متحقق می شود یا از راه «تغییرِ رژیم» زیر فشار حداکثری، با ارسال اسلحه و مستشار، به پیرامون کشور.
رفتار سیاسی حامد اسماعیلیون نیز می گوید وی نیز پیگیر فشار حداکثری است. او اخیرا از طوماری حمایت کرد که خواهان فراخواندن سفرای G7 از ایران است. اما کارنامه حامد هنوز نانوشتهتر از آن است که کسی بتواند، مثل گروه های کارنامه دار، از قبیل مجاهدین یا پهلوی طلبان، درباره آن قضاوت نهایی کند. نگرانی از این که او در مسیرهای آینده به سوی یکی از این گروه های کارنامه دار بچرخد، بی پایه است. چنین اتفاقی نخواهد افتاد. کسی هنوز نمی داند که او هم - مثل مجاهدین و پهلوی طلبان - قربانی یا اهرم پیشرفتِ تشبثات محافل قدرتمند راستگرا برای اوکراینی کردن وضعیت در ایران خواهد شد، یا او از تاریخ و تجربه خواهد آموخت که جامعه مدنی ایرانی تکیه گاه اصلی تحول دموکراتیک در ایران است.
در ارزیابی روند اعتراضات سراسری برخی از امکان شکست و یا سرکوبِ جنبش صحبت می کنند. در این رابطه باید گفت ماهیت و سرنوشت این جنبش با خیزش های 98 و 96، حتی با جنبش سبز، از اساس متفاوت است. این جنبش از جنس دیگر است. این جنبش برچیدنی نیست. این جنبش حاصل یک paradigm shift یا چرخش در ایده آل هاست. راز هستی و ماندگاری این جنبش گذر نسل جوان ایران است از حس تعلق و هویت جمعیِ نسل های پیشین، و رسیدن به یک وجدان خود بنیاد و مستقل فردی، گذر از جامعه ولایی به جامعه شهروندی، است.
شکست و سرکوب، افسانه یا واقعیت؟
این جنبش خصلت هیبریدی دارد. آمیزه ای از یک جنبش مدنی و مطالباتی و یک حرکت سیاسی و انقلابی است. وجه مدنی آن نه سرکوب می شود و نه تمام می شود. شعار اصلی زن زندگی آزادی و نقش محوری زنان، امکان شکست، آن طور که پس از 28 مرداد رخ داد، را منتفی می کند. هزیمت و فرار معترضان، و تکرار فجایع دهه 60 هم دامان این جنبش را نمی تواند بگیرد. جامعه توانمند تر، و حکومت منزوی تر، از آنست که حتی اوضاع به قبل از 24 شهریور بازگردد.
در ذهن کدام فعال فمینیست بیمِ شکست و سرکوب، یا بازگشت به نقطه صفر، پر پر می زند؟ رفتار زنان در کوچه و خیابان، از نوع کاری که الناز رکابی کرد، مظهر یک روحیه ریخت پیدا کرده است. این روحیه به حالت قبل بر نمی گردد. همین روحیه در اعتراضات دانشجویی، کارگری، کارمندی، قومی، اصناف و غیره روحیه مسلط است. پیدایی همین روحیه است که ورزشکاران، هنرمندان، نخبگان فرهنگی، اساتید دانشگاه ها را به حمایت می کشاند و سیر اعتلایی جنبش را میسر می کند.
وقتی امروز قوه قضائیه از آقای علی دایی تقاضا می کند ادعای خود در مورد قتل اسرا پناهی را مدلل کند، این یعنی تعادل قدرت میان جامعه و حکومت به هم خورده و حکومتگران دیگر نمی توانند به سیاق سابق یکه تازی کنند.
پیش بینی «شکست» و «سرکوب» برای وجه مدنی و مطالباتی این جنبش واقع بینانه نیست. از هر سو بنگریم نقش و تاثیر جنبش ها و اعتراضات مدنی همچنان رو به گسترش است. خدای دهه 60 - که زمانی با نعره های «یا روسری یا توسری» در خیابان ها نفس کش می طلبید - مدت هاست میدان را ترک کرده است.
وجه دیگر این «جنبشِ هیبریدی» وجه سیاسی و انقلابی آن است. گستردگی شعارهای مرگ بر خامنه ای، مرگ بر دیکتاتور، یا «جمهوری اسلامی نمی خوایم نمی خوایم» این پرسش را مطرح است که زمینه پیشرفت و پیروزی، یا سرکوب و شکست، چگونه است؟
نیروهایی هستند که روند جاری را آغاز یک انقلاب واقعی برای انتقال قدرت از جمهوری اسلامی به اپوزیسیون نظام تحلیل می کنند و برای تحقق این هدف شورای گذار، دولت موقت، ستاد رهبری و غیره تشکیل داده اند.
آنها، برخلاف فعالین جنبش زنان، نمی توانند شق شکست و سرکوب را کلا از ذهن خود بیرون کنند. آنها، مثل مجاهدین دهه 60، متاسفانه تصور می کنند اگر حکومت سرنگون نشود تمام جنبش های مدنی و اعتراضی هم سرکوب می شوند. تفکر براندازانه و قدرت محور به استقلال جنبش های مدنی و مطالباتی باور ندارد. آنها عموما این جنبش ها را زیر قباله یا عصای دست نیروهای سیاسی برای کسب قدرت تصور می کنند.
در سوی دیگرنیروهایی هستند که خصلت مدنی و مطالباتی جنبش حاضر، را اهرم اصلی و قابل اتکایی برای تولید شکاف در حکومت، برای عقب نشاندن حکومت، تصور می کنند. شکافی که برای باز شدن فضای سیاسی و به میدان آمدن احزاب سیاسی، برای تغییر در ساختار نظام و ترکیب حکومت پیش شرطی الزامی است.
آنها به شکست ناپذیری و سرکوب ناپذیری جامعه مدنی، چنانچه به مقابله قهرآمیز کشیده نشود، باور دارند. آنها می بینند قدرت مردم در نقطه ای در آینده ای نه چندان دور، مساله زن به محور تمام کشاکش های درون نظام فراخواهد روئید و سرنوشت نظام را به سرنوشت کشاکش میان طرفداران «ایستادگی» و طرفداران «تغییر» گره خواهد زد.
تا زمانی که فشار و گستردگی جنبش مدنی هنوز چنان نیست که حکومت را از درون بشکافد؛ استبداد پا برجا می ماند. و تا زمانی که استبداد برجا بماند راه شکل گیری رهبری سیاسی در داخل کشور هم بسته میماند. سازمان ها و احزاب سیاسی معترض و منتقد، به شمول تمام چهره های سیاسی مطرح در سطح کشور، تا وقتی حکومت یک دست باشد، امکان برآمد سراسری و چالشگرانه نخواهند یافت.
تکوین رهبری سیاسی در داخل
برخی تحلیلگران از امکان شکل گیری رهبری سیاسی از میان کنشگران میدانی، در داخل کشور صحبت می کنند. اما چنانچه دامنه حضور و تاثیر فعالیت سیاسی آنها از سطح محلی فراتر رود و سراسری شود، زیر ضرب خواهند رفت. مروری بر نام فعالین سیاسی بازداشتی نشان می دهد که هر چهره ای که دامنه تاثیر او از سطح محلی یا گروهی فراتر رود از صحنه خارج و به حبس و حصر فرستاده می شود.
آیا فشار جنبش های مدنی و مطالباتی میتواند در حکومت شکاف بیاندازد و حکومت را به عقب نشینی وادار سازد؟ این پرسشی نیست که مورد آن در صفوف اپوزیسیون اجماع باشد. اپوزیسیون انقلابی می گوید هر عقب نشینی پایان کار نظام است. نیروهای رفرمیست و تحول خواه می گویند بستگی به شرایط دارد.
ایستادگی میلیونی زنان بحث حجاب را، به اعماق حکومت برده، از رهبر گرفته تا هر بسیجی ساده، همه در مانده اند و دارند فکر می کنند که با مساله حجاب چه باید بکنند. اما مساله حجاب همان مساله زن است. در این حکومت دینی، که حفظ نظام اوجب واجبات است، اجماع در مساله زن محال است. این که رهبر می گوید حجاب مساله اصلی نیست، نشان عمق اختلاف در مساله زن است. فشار برای برچیدن گشت ارشاد و لغو حجاب اجباری حمایت بخش های بزرگ تری از حکومت هم به دست خواهد آمد. مساله زن یک بمب ساعتی، یک اسب تروا، در اندرونی جمهوری اسلامی است.
به این بمب ساعتی باید افزود فضای بشدت معترض به وضعیت اقتصادی و بی عدالتی طبقاتی در گستره طبقه کارگر، و هم چنین فضای ملتهب در مناطق قومی کشور را. دامنه اعتراضات کارگری و التهابات قومی رو به گسترش است و به علت تداوم وضع بد اقتصادی چشم اندازی برای کاهش درجه فشار اقشار محروم بر حکومت وجود ندارد.
علاوه بر این در 5 عرصه زیر بین نیروهای نظام اختلاف کاملا حاد است:
جامعه شهروندی ما در هر 5 زمینه فوق بشدت حساس، بسیار هشیار، و کاملا جانبدار است: یک اکثریت بزرگ در یکسو و یک اقلیت کوچک در سوی دیگر.
- هم گرایی با روسیه یا بازگشت به برجام،
- چگونگی مدیریت انتخابات،
- جایگاه سپاه در مدیریت کشور.
- چگونگی تعیین جانشین برای رهبر،
- میزان تداخل دین و حکومت
سنگینی فشار جنبش های اجتماعی و حِدت اختلاف سیاسی در نظام، امکان تداوم وضع موجود را هر زمان محدودتر می کند. کسی نمی داند شکاف یا انفجار در حکومت کی رخ مینماید. اما قطعا رخ خواهد داد و این زمان خیلی دور نیست و احتمالا قبل از حل مساله جانشینی.
با اطمینان باید گفت که گستره و ژرفای هیچ اختلافی در حکومت به اندازه مساله زن نیست. جالب توجه است که عموم کسانی که با حجاب اجباری مخالفند در هر 5 مورد فوق عمدتا هم نظر هستند. بسیار محتمل است که هر نوع صفآرایی که برای برداشتن گشت ارشاد و حجاب اجباری شکل بگیرد، همه نیروهای مدافع برجام، انتخابات رقابتی، جانشینی اجماع گرایانه، محدودیت نقش سپاه، و مهار مداخله دین در حکومت هم در آن مجتمع شوند.
قدرت زن سرانجام هسته سخت حکومت را، دیرتر یا زودتر، خواهد شکاف و زمینه شکل گیری رهبری سیاسی در داخل کشور گشوده خواهد شد. موضوع مهم اما زمان بروز این شکاف است.
طی 25 ساله اخیر روندها در حکومت بر محور شکاف زدایی و یک دست سازی چرخیده و امکان سامان یابی و تشکل نیروهای ناراضی و ارتباط آنان با مردم را محدودتر کرده است.
تکوین رهبری سیاسی از خارج
اما به نظر می رسد این روند به پایان خود نزدیک شده است. اکنون دیگر وضع این طور نیست که اگر همین خط ادامه یابد جنبش اعتراضی هم چنان «بی سر» و «بی صاحب» بماند.
اگر حکومت به راه 25 ساله ادامه دهد و روند شکل گیری شکاف در حکومت کُندتر از روند سامان یابی نیروهای معترض در خارج کشور گسترش یابد، بی تردید روز به روز زمینه برای شکل گیری رهبری سیاسی میدانی از خارج تقویت خواهد شد.
چنانچه سیر شکل گیری شکاف در حکومت شتاب گیرد و به آزادی زندانیان سیاسی، به آغاز رفت و آمد و رایزنی با شخصیت های رانده شده از قدرت، به سازمان گری بحث های جدی میان رهبران در حصر، چهره های مورد اعتماد مخالفان منتهی شود، روند سامان یابی و همگرایی نیروهای معترض در خارج کشور تحت تاثیر این تحولات در درون نظام کُند یا معکوس خواهد شد.
استقبال وسیع از فراخوان به تظاهرات روز شنبه آینده یک پیام مهم برای حکومتگران خواهد داشت:
وضع دیگر آن طور نیست که با دستگیری فعالین مدنی و سیاسی در ایران مسئولیت سامان دهی، سازمانگری و همآهنگی اعتراضات، امر جهت دهی به شعارها، شکل یابی رهبری سیاسی و تدوین نقشه راه، مثل دهه های گذشته، روی زمین بماند. با به زندان انداختن فعالین مدنی و سیاسی در داخل کشور، شکل گیری رهبری سیاسی معوق نمی ماند. به خارج کشور منتقل می شود.
وضع دیگر اصلا این طور نیست که با حصر موسوی و کروبی و رهنورد، با حبس نسرین ستوده و نرگس محمدی و سعید مدنی، یا با دستگیری مصطفی تاجزاده و محمدرضا جلایی پور و فائزه هاشمی، اعتراضات خاموشی بگیرد.
وضع دیگر این طور نیست که تا ابد جامعه ایرانی معترض، در انتظار پایان حصرها و حبس ها خانه نشینی کند. وضع دیگر اصلا این طور نیست که با پر کردن زندان ها و کشتن صدها، حتی هزاران شهروند معترض بر سنگفرش خیابان ها، توپخانه های رسانه ای در خارج کشور فقط بی هدف تیر هوایی شلیک کنند و «اپوزیسیون خارج کشور» فکر کند جز صدور چند خط اطلاعیه در محکوم کردن کشتار، کاری از دستش ساخته نیست.
وضع به گونه ایست که هر روز تاخیر در تصمیم حکومت برای «نرمش قهرمانانه» بخصوص در مساله حجاب، شرایط را به سمتی می برد که امر هماهنگی، سامان دهی، و هدایت امواج اعتراضی از داخل کشور هم به خارج کشور منتقل شود. بسیار محتمل است که روند همگرایی و یک پارچگی ایرانیان از سطح خارج کشور فراتر رفته و در برآمدهای داخل کشور هم به ظهور برسد. حامد اسماعیلیون گفته است که تا زمانی که در تهران نباشد، فراخوانی برای دعوت به تظاهرات نخواهد داد. اما این انتظار بیهوده است که با وجود توپخانه های رسانهای نیرومند در خارج کشور امر سامان دهی اعتراضات از خارج کلا معلق بماند.
نمایش قدرت ایرانیان در خارج کشور در روز شنبه 30 مهرماه، و دیدبانی اتفاقاتی که همزمان در ایران اتفاق می افتد، با وضوح بیشتری نشان خواهد داد که این نظریه که سامان دهی و هدایت جنبش اعتراضی از خارج کشور زمینه عینی دارد و واقع بینانه است.
کسانی، در اعتراض به تحلیل فوق، مکرر و به درستی از امکان بهره برداری نیروهای ضد ایرانی از وضع موجود، صحبت میکنند. آنها درباره سوابق و انگیزه های برخی از نهادهای پشتیبانی کننده از فراخوان دهندگان مکرر هشدار می دهند. آنها نگرانند که مبادا این رهبران به نیرویی بدل شوند یا باشند که منافع ایران را مقدم قرار نمی دهد.
انتخاب جهت اصلی اعتراض
کسانی مثل علی علیزاده و یوسف عزیزی، در واکنش به سیاست دست راستیهای غرب، «جهت اصلی اعتراض» خود را نه به سوی حکومت، که به سوی کسانی گرفتهاند که غرب را به سیاست «تغییر رژیم» دعوت می کنند. اما حد گستردگی نارضایی و اعتراض چنان است که اگر کسی بگوید «اعتراضات طراحی امریکاست» در میان جامعه معترض علیه امریکا نفرت درست نمیکند؛ او خود را منزوی میکند.
مسئولیت تولید نارضایی و خشم مردم از حکومت بر عهده امریکا نیست. تمام این مسئولیت بر عهده حکومتی است که صندوق رای را از میانه برمیدارد، که حقوق قانونی شهروندان برای اجتماع و اعتراض را سلب می کند، نیرویی که حتی برجام را هم قربانی رقابت جناحی می کند.
این که حکومتی انتخابات را فرمایشی کند و در همان حال از رای دهندگان انتظار داشته باشد که در برابر فشار امریکا از وی حمایت کنند نشانه میهن دوستی نیست، این انتظار نشانه آنست که ولعِ ماندنِ در قدرت هوش و حواس او را مختل کرده است.
اما مسئولیت کنشگران سیاسی دلسوز و میهن دوست تنها به انتخاب درست «جهت اصلی اعتراض» محدود نیست. چنانچه آنها در اینجا توقف کنند بی شک پیاده نظام نیروهایی خواهند بود که خواب تکرار نقش امریکا در افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و اوکراین را در سر دارند.
نیروهای میهن دوست و مردمی اگر نگران اوکراینی کردن ایران هستند، اگر نگران اوضاع در بلوچستان و کردستان غیره هستند، اگر در چشم انداز میبینند که سر دست گرفتن پروژه «تغییر رژیم» توسط امریکا ممکن است به ارسال مستشار و تسلیحات منتهی شود، باید برای تسریع تغییر ساختار و شیوه حکمرانی و اداره امور کشور بر اساس انتخابات آزاد در میدان بیایند. راه مقابله با تهدیدهایی که با افزایش تاثیر جریان های دست راستی متوجه جنبش اعتراضی می کند، رها کردن جهت اصلی اعتراض به حکومت و گرفتن توپخانه به سمت مردم به ستوه آمده نیست.
برخلاف نگاه امثال علی علیزاده ها و یوسف عزیزی ها، اتفاقا افشاگری علیه اسماعیلیون و حامیان پروژه «تغییر رژیم» نه تنها محبوبیت آنان نزد مردمی که حکومت خودی صدایشان را نمیشنود، بیشتر میکند.؛ بلکه خود آنها را هم در چشم مردم به پیاده نظام حکومت و تداوم استبداد حاکم بدل میکند.
اگر آنها در ادعای میهن دوستی صادق باشند باید مدام به حکومت بگویند که امتناع شما از برگزاری انتخابات واقعی در 98 و 1400، تن ندادن به مذاکره مستقیم با بایدن، به ویژه جلوگیری از هر تلاشی برای شکل دهی یک اپوزیسیون قانونی، مستقل و واقعی در داخل کشور، راه انتقال اتوریته سیاسی از داخل به خارج کشور را هموار کرد. آنها باید صراحتا بگویند مسئولیت اصلی انتقال رهبری اعتراضات به خارج کشور، اگر رخ دهد، تماما بر عهده دستگاه رهبری جمهوری اسلامی است در 25 سال اخیر است.
مسئولیت کاهش این شکاف هولناک و گسترش یابنده بر عهده نیروهایی نیست که اصل نظام ولایی را قبول ندارند. این وظیفه حاکمان فعلی، وظیفه مشترک همه نیروهای درون و پیرامون جمهوری اسلامی است که برای پر کردن شکاف هولناکی که بین خود و مردم، حتی بین حکومت و پایه حکومت، درست کردهاند، اقدام کنند.
از نوشته کوتاه محمدرضا جلایی پور در زندان، که هفته گذشته در سایت ایران امروز نشر شد، نیز می توان همین نتیجه را بیرون کشید.
نیروهای میهن دوستی که اصل نظام ولایی را قبول ندارند خوب میدانند که راه رسیدن ایران به آزادی و دموکراسی تشویق پرزیدنت بایدن به پذیرش سیاست «تغییررژیم» نیست. راه درست افزایش فشار همه نیروهای سیاسی کشور به رهبر جمهوری اسلامی است برای وادار ساختن او به پذیرش ضرورت تحول بنیادین در ساختار و در شیوه حکمرانی.
هرگاه مجموعه نیروهای درون و پیرامون نظام، که نگران حد تقابل حکومت با مردم اند، مجتمع نشوند و قدم پیش نگذارند، ایران در مسیر فاحعهای قدم خواهد گذاشت که خانم سیما ثابت برای کشور آرزو میکند. خواهیم دید.
https://www.negahdar.net/index.php/article/160