02 12 2008
|
موضوع: یادداشت
|
محل انتشار: سهشنبه نهم آبان ١٣٨٥
|
نسخه چاپ
چرخش در سیاست هستهای ايران
هدف مقاله حاضر تحلیل ماهیت چرخش در سیاست هستهای ایران و بررسی انگیزهها، پی آمدهها آن بر سیاست، اقتصاد و آینده کشور است. مقاله، با توجه به زمینههای تغییر در سیاست ایالات متحده امریکا در رابطه با ایران، گزینههای ممکن در مقابل حاکمیت جمهوری اسلامی را بر شمرده و به ارتباط این گزینهها با شانس پیگیری برنامهی هستهای اشاره میکند.
ماهیت چرخش
سیاست هستهای جمهوری اسلامی تغییر کرده است. جمهوری اسلامی تا همین اواخر پشتیبان توافقی بود که دو سال پیش بر سر “تعلیق داوطلبانه و موقت” با اروپا به دست آمد. اما امروز رئیس دولت جمهوری اسلامی ایران اعلام میکند که موضوع غنیسازی موضوع مذاکره ایران و اروپا نیست و ایران در ازای هیچ امتیازی، حتی برای یک روز یا یک ساعت هم، حاضر نیست غنیسازی را تعلیق کند. خارج کردن “هر نوع تعلیق” از دستور مذاکرات با اروپا یک چرخش عمده در سیاست هستهای جمهوری اسلامی است.
زمانی که آقای حسن روحانی، در نوامبر ٢٠٠٤، در ازای امیتازهای معین، تعلیق موقت و داوطلبانه غنیسازی را اعلام کرد، دکتر علی لاریجانی، سرمذاکره کننده فعلی، گفته بود “مروارید غلطان دادیم آب نبات چوبی گرفتیم”. در ذات این گفته اعتراض به میزان آنچه بدست آوردیم نهفته بود. ایشان هیچ گاه تا کنون نفس مذاکره روی غنیسازی را مردود ندانسته و بده بستان روی آن را کان لم یکن تلقی نکرده است. او حتی چندی پیش خود تصریح کرده بود که موضوع “تعلیق موقت” از دستور مذاکرات خارج نیست.
متاسفانه حاکمیت جمهوری اسلامی ایران امکان هر گونه اظهار نظر مستقل و کارشناسانه را از عموم سیاستمداران و صاحبنظران در ایران سلب کرده است. تشخیص نظر سران سابق و لاحق حکومت تنها بر مبنای پیشینه شناسی و قرائن و شواهد امکان پذیر است.
سایر اعضای هیات حاکمه ایران، روسای جمهور قبلی، آقایان رفسنجانی و خاتمی، وزرای خارجه سابق، آقایان ولایتی و خرازی، روسای سابق مجلس، آقایان ناطق و کروبی امکان اظهار نظر در این مساله حیاتی ملی را نیافته و طرف گفتگوی رهبری و ریاست جمهوری اسلامی ایران قرار نگرفتهاند.
با این حال مروری بر پیشینه و کارنامه این کسان محرز میکند که تمام آنها، علیرغم فراز و نشیبها، از سیاست تعامل با اروپا و عدم درگیری با امریکا پیروی میکردهاند. به عینه شاهد بودهایم که آنها همگی، در جهت پیشبرد این سیاست، برنامه هستهای را، از جمله، یک وسیله چانهزنی و کسب امتیاز از غرب هم تلقی میکردهاند. این که امروز از سوی هیچ یک از این اشخاص هیچ سخنی در دفاع از موضع رئیس جمهوری - مبنی بر “غنی سازی به هر قیمت” - شنیده نمیشود را نمیتوان به حساب رضایت آنان نوشت. با توجه به کاراکتر و کارنامه سیاسی این آقایان، میتوان پنداشت که حداقل برخی از آنان در دل میگویند: “حالا اگر شرایط به نفع ایران تغییر کرد، اگر مروارید غلطان جای آب نبات چوبی بدهند چرا که نگیریم!؟”
تاریخ و سیر حرکت جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاست خارجی در کلیت خود خود طی سالها نشان داده است که در این حکومت هیچ گاه “غنیسازی به هر قیمت” موضعی جا افتاده و همه پذیر نبوده است. برای طیف وسیعی فکر “تعلیق موقت” به عنوان وسیلهای شکاف انداز میان اروپا و امریکا، یا مشوق امریکا به تضمین عدم تهاجم و عدم تلاش برای تغییر حکومت، و یا وسیله کسب امتیازهای سیاسی و اقتصادی دندانگیر، به عنوان تدبیری هوشمندانه همواره مورد نظر بوده است.
در ذهن رئیس جمهور کنونی، برعکس، “غنیسازی” نه یک وسیله چانهزنی با غرب و شکافانداز در صفوف آنان تلقی میشود و نه یک پروژه صرفا اقتصادی برای متنوع کردن منابع انرژی. “غنیسازی به هر قیمت” در ابعاد فعلی، نه یک تدبیر برای تضمین امنیت ملی است و نه پروژهای با هدف کسب برتری یا برابری نظامی با همسایگان. فکر جاری رئیس جمهور، قبل از هر چیز، فکری است بسیار پر هزینه، بشدت عوامگرایانه و خطرخیز برای این که:
اولا: در درون کشور در ذهن مردم طرفداران تعامل با غرب را “هراسان و تمکینکننده به زور” تصویر کنند.
ثانیا: در میان عوام در جوامع عربی و اسلامی به تلویح این تلقی را درست کنند که ایران دارد برای محو اسرائیل سلاح اتمی تولید میکند.
انگیزه چرخش
تحولاتی که طی دو ساله اخیر در اوضاع بینالمللی پدید آمده است مهمترین عامل و انگیزاننده چرخش در سیاست هستهای جمهوری اسلامی است. طی این دو سال ایالات متحده امریکا، به مثابه مهم ترین قدرت مخالف ایران، بسیار کمتر از گذشته قادر است برای حدی از غنیسازی که ایران دنبال میکند، قطع نامهای را در شورای امنیت برای مجازات سنگین به تصویب برساند. ابتکار اروپایی، به صورت مجازات سبک، در حد تحریم کالاها و خدمات مربوط به فعالیتهای هستهای و تحرکات سیاسی مربوطه، با این هدف بوده است که چین و روسیه “رابطه خوب” با ایران را به مخاطره بیاندازند. با توجه به مشکلات روزافزون امریکا در عراق و خاورمیانه، و با توجه به میزان محدود غنیسازی در ایران، آن کشور در لحظه حاضر امکان کمتری، نسبت به ٢ سال پیش، برای متحد کردن “دنیا” در شورای امنیت برای اعمال یک مجازات سنگین در اختیار دارد.
از آن سو، در درون دستگاه حاکمه ایالات متحده امریکا بحثهایی در جریان است که ممکن است، بعد از انتخابات کنگره، به یک چرخش جدی، از تقابل با ایران بسوی همکاری با ایران، منجر شود. صحبت از این است که ایران و سوریه، در تامین امنیت در عراق مشارکت داده شوند.
وضع پدید آمده به رهبری جمهوری اسلامی دلگرمی میدهد که - علیرغم لفاظیهای سیاسی در اروپا و امریکا و اسرائیل - زمینه برای یک اقدام جدی بینالمللی علیه ایران در آینده نزدیک فراهم نیست. لذا هنوز فرصت هست که از مزایایی که ادامه غنیسازی در سطح ملی و منطقهای برای ایشان تولید میکند بهره برداری شود.
این که غنیسازی در ابعاد فعلی (چند صد سانتریفوژ)، و یا تعلیق موقت آن، روی زمان مورد نیاز برای دستیابی به سلاح هستهای تا چه حد تاثیر میگذارد دقیقا قابل اندازهگیری نیست. به زبان دیگر احتمالا رفتار جاری ایران طوری تنظیم شده که نگرانیها در طرف مقابل را چنان بالا نبرد که تفرق موجود در شورای امنیت، آنطور که در مورد کره شمالی اتفاق افتاد، به یک باره به وحدت بدل شود.
به این ترتیب تغییر تصمیم رهبری جمهوری اسلامی به ادامه غنیسازی، مبتنی بر یک ارزیابی خوشبینانه از شرایط لحظه است. شواهد نشان میدهد که اتخاذ این موضع با هدف عقب راندن منقدان درونی و جا باز کردن در میان مردم سرخورده از غرب در منطقه بوده است و تا این جا هنوز نمیتوان از آن یک تصمیم استراتژیک، بیبازگشت و غیر منعطف برداشت کرد.
پیآمدهای چرخش
اما انگیزههای خارج کردن غنیسازی از دستور مذاکره با اروپا با پیآمدهای داخلی و خارجی آن لزوما یکی نیست. این تصمیم در عمل مواضع عناصری را در حکومت تقویت میکند که برنامه هستهای را مهمترین حلقهی استراتژی عمومی برای تامین سرکردگی خود در منطقه میفهمند و آرزویشان گسترش جبهه گشاییهای نظامی و میلیتاریزه کردن تمام حیات کشور است. فرماندهان سپاه و تریبونهایشان از قبیل روزنامه کیهان اکنون طوری حرف میزنند که گویی “تسلیحات هستهای” دارد به خواست و آرزویی ملی بدل میشود.
تصمیم رهبری جمهوری اسلامی به تعلیق مذاکرات با اروپا یک پیروزی بزرگ برای جریان خزنده نظامیگراست؛ جریانی که کره شمالی را، چه در زمینه رفتار با شهروندان و چه در زمینه رفتار با جهانیان، الگویی بسیار جذاب یافته است. رویای این جریان تبدیل هر ایرانی به یک عضو نیروهای مسلح و تبدیل کشور به یک ماشین نظامی است.
تعلیق مذاکرات هستهای با اروپا روحیه جریان نظامیگرا در حکومت را تهاجمیتر و افراطیترین و غیرواقعبینترین سیاستها در قبال امریکا، اسرائیل و تمام غرب را میداندارتر کرده است. تبلیغات رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی و لحن آقای رئیس جمهور طوری است که در میان مردم احساس تنفر و جنگ با امریکا و اسرائیل را تولید کند و هر گونه چشم انداز و زمینه بهبود رابطه و مذاکره را مسدود سازد.
شدت امریکاستیزی و حدت شعارهای ضداسرائیلی در رسانهها در طول یک دهه اخیر بیسابقه است. پیآمد تصمیم رهبری به تعلیق مذاکرات تقویت لگام گسیخته نیروهای تندرو و تخریب جدی زمینههای شکل گیرنده گفتگو با ایالات متحده امریکا است.
تا کنون موضع رسمی ایران این بوده است که برنامه هستهای ایران برنامهایست صرفا اقتصادی و مطلقا صلحآمیز در چارچوب ان.پی.تی و هدف آن صرفا متنوع کردن منابع تامین انرژی برای کشور است. ایران تا کنون بشدت تکذیب کرده است که برنامه هستهای اهدافی نظامی و امنیتی را دنبال میکند.
اما وقتی اعلام میکنند که “غنیسازی امری غیرقابل مذاکره” است این یعنی غنیسازی دیگر پروژهای صرفا اقتصادی نیست. چون موضوع اقتصاد موضوع “اختصاص منابع” است و مبنای تصمیم گیری برای اختصاص یا عدم اختصاص منابع نیز سنجش بهرهها و هزینههاست.
اگر انرژی هستهای صرفا مسالهای اقتصادی است پس باید ماهیتا موضوع مذاکره و چانهزنی براساس وزن بهرهها و هزینهها باشد. به زبان دیگر اگر غرب میزان غرامت پرداختی به ایران را در ازای “تعلیق موقت”، بالا و بالاتر ببرد علم اقتصاد میگوید منطقا باید نقطهای باشد که ایران به خواسته غرب رضایت دهد و “تعلیق موقت” را با “بستهای پیشنهادی” مبادله کند. اما وقتی “غنیسازی” را متاعی بدون نرخ اعلام میکنند این یعنی دیگر غنیسازی پروژهای اقتصادی نیست و مصالح دیگری - جز هزینه و بازده - مبنای تصمیم رهبری جمهوری اسلامی ایران بوده است.
خروج ایران از مذاکره با اروپا پیرامون غنیسازی اقدامی به سود نظر ایالات متحده امریکا و اسرائیل در باره اهداف غیر اقتصادی برنامه هستهای ایران است. پیآمد غیرقابل کنترل تعلیق مذکرات اتمی با اروپا تثبیت این فکر در جهان است که برنامه هستهای ایران قطعا برنامهایست آمیخته با اهداف سیاسی و نظامی.
مطبوعات تندرو در داخل کشور هم اکنون خود تصریح میکنند که غنیسازی اورانیوم برای تاثیر گذاری بر “معادلات قدرت” در سطح ملی و منطقهایست. توجه کنیم که موضوع سیاست - و امتداد آن: جنگ - نیز اساسا تغییر در معادلات قدرت است؟
امتناع جمهوری اسلامی از توافق، برای کشور پیآمدهای اقتصادی کلان دارد. از همان یکسال و اندی پیش، که جرقههای تغییر در رویکرد ایران زده شد، ایالات متحده امریکا دست اندر کار بوده است که امکانات سرمایهگذاری خارجی در ایران و امکان همکاری مالی، فنی و خدماتی بین ایران و کشورهای عمده صنعتی را هرچه محدودتر کند. اکنون صاحبان کسب و کار و مدیران موسسات عمده در ایران به خوبی حس میکنند که تغییر در سیاست دولت تا چه میزان امکان گسترش همکاریهای خارجی آنان را محدودتر و بسیاری پروژهها را عملا معلق یا اساسا منتفی کرده است. یکسال و اندی است که هیچ قرارداد عمده با هیچ طرف خارجی امضاء نشده است. نمونه: قرارداد نفتی با ژاپن و موضوع خط لوله ایران- پاکستان- هند.
پیآمدهای اقتصادی تصمیم رهبری جمهوری اسلامی البته در کوتاه مدت کاملا عیان نمیشود. اما قرائن حاکی است که – حتی اگر شورای امنیت به یک اقدام فوری تنبیهی دست نزند – امکانات ایران برای بسط مناسبات با غرب قطعا به سیر محدود شونده خود ادامه خواهد داد. و این در حالی است که کشوری مانند هند نه تنها قادر است برای نوسازی تکنولوژی هستهای خود از کمکهای بیدریغ امریکا بهره گیرد بلکه از نظر گسترش مناسبات اقتصادی با غرب هم یکی از موفقترین کشورها باقی بماند. خوابیدن پروژههای بزرگ اقتصادی، بلاتکلیفی سرمایهگذاران داخلی و بیثباتی بیشتر مهم ترین پیآمدهای چرخش در سیاست هستهای کشور است.
نظریه
هرگاه برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران برنامهای صرفا اقتصادی و هدف آن تجهیز کشور به انرژی هستهای باشد آنگاه، تا وقتی اعتمادسازی نشده، یعنی تا وقتی اروپا و امریکا از غنیسازی در جمهوری اسلامی ایران برداشتهای سیاسی- نظامی دارند، عقل سلیم، و سنجش دقیق وضعیت، حکم میکند که ایران، از یک سو، بهای این عدم اعتماد را از طرف مقابل چنان طلب کند که تمام مافات و پس رفتهای ناشی از “تعلیق موقت” جبران شود؛ و از سوی دیگر، در دوره تعلیق برای رفع زمینههای عدم اعتماد، بازسازی سیاست خارجی را در دستور کار قرار دهد و بدین منظور قبل از همه زمینهها و مجاری گفتگو با غرب، به ویژه با امریکا را، هرچه بیشتر بازگشایی کند. با چنین نگاهی قطعا باید نتیجه گرفت که تصمیم رهبری جمهوری اسلامی ایران به قطع مذاکرات هستهای با اروپا یک اشتباه فاحش بوده است.
هرگاه برنامه هستهای جمهوری اسلامی ایران برنامهای صرفا اقتصادی نباشد؛ هرگاه هدف برنامه هستهای تجهیز کشور به چیزهایی فراتر انرژی هستهای باشد، آنگاه باید اذعان کرد که این برنامه - با توجه به سیاست امریکا ستیز و اسرائیل برانداز جاری - دیرتر یا زودتر ایران را در معرض یک رویارویی همه جانبه با غرب قرار خواهد داد. هزینه یک برنامه هستهای، با ماهیت سیاسی و نظامی و با هدف رویارویی با غرب، به مخاطره انداختن امنیت ملی و سرنوشت مردم است.
با سیاستی بشدت ضد غربی، امریکا ستیز و اسرائیل برانداز بسیار بعید است که ایران فرصت یابد صحیح و سالم به یک کشور صاحب سلاح هستهای بدل شود. با وجود سیاست خارجی کنونی، پایانه هر برنامه هستهای با اهداف نظامی، اگر جنگ و یا پاره کردن کشور نباشد، تحمیل انزوا و درماندگی بیشتر بر کشور است.
هنوز کاملا قطعی نیست که تعلیق مذاکرات یک چرخش تاکتیکی برای امتیاز گیری بیشتر در دور بعدی مذاکرات بوده است و یا این تعلیق سرآغاز یک چرخش استراتژیک برای تغییر بینادین سیاست هستهای کشور است[١].
این حقیقت دارد که خروج ارتش امریکا و انگلیس از عراق، بدون جلب همکاری ایران و سوریه در وضع فعلی بسیار بسیار دشوار و ادامه پیکار سربازان امریکایی و انگلیسی با شورشیان عراقی نیز با نارضایی و اعتراض داخلی روزافزون مواجه است. این حقیقت دارد که عدم توفیق ایالات متحده در عراق تعادل قوا را به طور محسوس بسود ایران بر هم زده به است. در چنین شرایطی دو نظریه سیاسی در جمهوری اسلامی ایران مورد توجه است:
نظریهای که میگوید فرصتی بیسابقه برای ایران فراهم است که از موضع قدرت و برای ایفای نقش تعیین کننده در تامین امنیت منطقه با ایالات متحده وارد گفتگو شود و گذشته تلخ را پشت سر بگذارد.
و نظریهای که میگوید امریکا فاقد چنان ظرفیت و قدرتی است که بتواند در منطقه بماند. میتوان و باید به اتکای “مقاومت مردمی” یک بار برای همیشه امریکا را از منطقه راند و رهبری ایران را جایگزین آن کرد.
هر دو این نظریات البته به اتمی شدن ایران هم میاندیشند. اما تشخیص این که شانسها برای موفقیت نظریه اول بیشتر است یا نظریه دوم اصلا کاری دشوار نیست.
———————
مقاله حاضر در اساس در دفاع از بیانیه ایست که روز یک شنبه هفتم آبان ماه ١٣٨٥ (٢٩ اکتبر ٢٠٠٦) از سوی “اتحاد جمهوری خواهان ایران”، که افتخار عضویت در آن را دارم، در اعتراض به خروج ایران از مذاکرات هستهای با اروپا انتشار یافته است.
[١] در آخرین ساعات خبر رسید که کره شمالی دوباره به میز مذاکره و امریکا به گفتگوی دو جانبه با کره شمالی روی آورده است.
واردات 119 میلیون دلار خون اروپایی، آمریکایی و عربی به ایران
اقتصاد > بازرگانی - احتمالا اکثر مردم ایران خبر ندارن د که خون انگلیسی و سوئیسی و اماراتی و آمریکایی و... در رگهای بعضیهایشان میجوشد!
روزنامه پول: آمار گمرک میگوید طی 5-4سال گذشته، واردات خون از کشورهای اروپایی و آمریکایی به کشورمان رونق خوبی داشته، در این گزارش به این مقوله پرداخته شده است. اگرچه فروش خون برای ایرانیان کمی عجیب است، اما در برخی از کشورها این تجارت کمسابقهای نیست. اگرچه در ایران نیز طی سالهای اخیر، فروش خون تحت عنوان«اهدای پلاسما» و حقالزحمه و هزینه ایاب و ذهاب در حال رواج یافتن است. اما با همه اینها، هنوز قاطبه مردم ایران به خونفروشی نیفتادهاند.در ایران، از زمانی که سازمان انتقال خون فعالیت خود را به صورت جدی آغاز کرد، بسیاری از مردم به خاطر مسایل انساندوستانه، به صورت رایگان اقدام به اهدای خون خود میکنند.
اما ظاهرا خون آنها کفاف نمیدهد، باید خونهای رنگینتری نزدیک به 182هزارتومان گرانتر، از کشورهایی مثل انگلیس، سوئیس، فرانسه، آمریکاو... به کشور وارد شود. در بررسی جداول آمار گمرک، واردات «خون انسان و حیوان» ذیل تعرفه «30029000» از مدتها پیش رواج دارد که از آن جمله میتوان به چهار سال قبل اشاره کرد. یادآور میشود، مقداری از این خونها برای مصارف پزشکی و داروسازی وارد میشوند که در تعرفه گمرک برای خون خالص و خونی که روی آن فعالیتهای پزشکی انجام شده، تفاوتی در نظر گرفته نشده است. بدیهی است، چنین خونی در حجم بسیار کم و با قیمت بالا به کشور وارد میشوند، اما باقی واردات خون که گاه به چند ده تن میرسد، خون عادی است که روی آن عملیات خاصی انجام نشده است.
خرید و فروش خون مجاز است؟
بر اساس معیارهای مذهبی که در ایران نیز یکی از پایههای اصلی قوانین و اصول هستند، خون از نجاسات محسوب میشود و به خاطر حرمت خون، بسیاری از فقها خرید و فروش آن را جایز ندانستند. آن دسته از شرکتهایی هم که خون خریداری میکنند، بهای آن را تحت عنوان حق ایاب و ذهاب به فروشندگان پرداخت میکنند. حال باید دید، آیا در واردات خون نیز تنها هزینه ترانزیت این مایع حیاتی پرداخته میشود؟ چراکه ایران از سال 1384 تا پایان 9ماهه اول سال 1388 طی کمتر از چهار سال، نزدیک به یکمیلیون و 240 تن خون انسان و حیوان وارد کرده است. پنج کشور اول واردکننده خون به ایران در سال 84 به ترتیب عبارت است از: انگلستان، ایتالیا، سوئیس، آلمان و فرانسه در سال 85 که واردات این کالا به کشور چیزی حدود 150 تن افزایش داشته است، خون به ترتیب ارزش از کشورهای انگلستان، فرانسه، سوئیس، امارات متحده عربی و ایتالیا به به ایران وارد شده است.
در سال 86 بیشترین میزان خون به کشور وارد شده، در این سال صادرکنندگان عمده به کشور عبارتند از: انگلستان، بلژیک، سوئیس، فرانسه و ایتالیا. از سال 87 واردات خون به کشور، آرامآرام کاهش میبابد، در این سال نیز کشورهای صادرکننده عمده به ایران عبارتند از: سوئیس، انگلستان، ایتالیا، بلژیک و آلمان. در سال 88 نیز واردات این کالا به کشور ادامه داشته است اما از آنجا که آمار مبادلات تجاری سال 88 در زمان تهیه این گزارش کامل نبوده است، بنابراین تنها به آمار 9ماهه اول سال پرداخته شده است. در 9ماهه اول سال 88 کشورهای سوئیس، آلمان، جمهوری کره، انگلستان و فرانسه صدرنشین صادرات به ایران هستند.
صنعت خون در جهان
اگرچه صنعت خون در ایران سابقه طولانی ندارد، اما این تجارت در برخی از کشورهای جهان، تجارت پرسودی است. بسیاری آن را در زمره تجارت اعضای بدن میدانند. در ایران به طور رسمی خون خرید و فروش نمیشود، اما خرید آن تحت عنوان اهدای پلاسمای خون اتفاق میافتد. روزنامه خبر، در گزارشی به این خرید و فروش اشاره کرده بود. بر اساس گزارش این روزنامه، اهداکنندگان دفعه اول، نزدیک به پنجهزار تومان و بارهای دیگر 12هزار تومان بابت ایاب و ذهاب دریافت میکنند. بر این اساس میتوان گفت هر لیتر خون در ایران بین پنج تا 12 هزارتومان پرداخته میشود. این یعنی هر لیتر خون در ایران حداکثر 12دلار خریده میشود. خرید و فروش خون در ایران در حالی به این قیمت انجام میشود که در همین حال همتایان مکزیکی فروشندگان خون، هفتهای چند بار از مرز میگذرند تا خون خود را به بانکهای خون آمریکا به بهای« 40دلار» بفروشند. تجارت محصولات خونی و فروش خون در مکزیک، به عنوان «مهمترین صادر کننده محصولات خون» تا اندازهای است که در روزنامههای محلی آگهی میدهند که فقرای مکزیک میتوانند بدون مشکل در تردد از مرز، به آمریکا بیایند تا خون خود را بفروشند.
قیمتها در عراق نیز بالاست و به گزارش تلویزیون الجزیره «قیمت 350 میلیلیتر خون در عراق بین 20 تا 30 دلار» است البته گزارشها حاکی از آن است که وضع مردم فقیر هائیتی و دیگر شهرهای برزیل حتی از تهرانیها هم بدتر است، خون آنها را فقط «لیتری سه دلار» میخرند. اکثر سازمانهای خیریه در این کشور پوششی برای تولید خون از کودکان یتیم و خانوادههای بیبضاعت هستند و اصطلاحاً به آنها «مزارع خون» میگویند.جالب آن است که اگرچه سازمانهای متولی این حوزه حاضرند برای وارد کردن خون به کشور، ارقام بالایی را پرداخت کنند، اما همچنان ایرانیان تنها میتوانند با اهداف انساندوستانه و به بیان دیگر به رایگان خون خود را اهدا کنند. سازمان انتقال خون برای خون اهداکنندگان ایرانی هیچ رقمی را پرداخت نمیکند، اما در عوض خون خارجیها را به قیمت بالایی خریدار است