08 03 2023
|
موضوع: پاسخ به یک پرسش
|
محل انتشار: A PhD Candidate Dissertation
|
نسخه چاپ
چرا فداییان در تظاهرات زنان
در ۸ مارس ۵۷ شرکت نکردند؟
راست این است که ما فداییان خلق همه افراد غیر مذهبی بودیم و هستیم. هیچ یک از ما اعتقاد به حجاب ندارد و در محیط کار و زندگی خود نیز همیشه منتقد مدافع برابری جنسیتی بودهایم و آن را بیش از سایر گروههای سیاسی همعصر خود در عمل، در زندگی خصوصی و اجتماعی، رعایت و ترویج کردهایم.
با این همه واقعیت این است که سازمان ما هم - مثل بقیه احزاب و سازمانهای بزرگ سیاسی در آن زمان - برای شرکت در تظاهرات ۸ مارس ۱۳۵۷ اطلاعیه ندادیم و مشارکت فعال نداشتیم.
تظاهرات روز ۸ مارس ۱۳۵۷ توسط زنان فعالی که قسما با فداییان هم مربوط بودند سازماندهی شده بود. اتحاد ملی زنان، که اکثرا هوادار بودند، در این سازماندهی نقش اصلی را داشت.
آن روزها ما در ستاد مرکزی سازمان در خیابان میکده جمع بودیم. یادم میآید در این باره هم بین رفقای مسئول سازمان صحبت شد. اما بحث به تصمیمگیری منجر نشد. من نمیتوانم به یاد آورم که هرکس چه گفت. اما خوب میتوانم بفهمم که حال و هوای آن روزها چگونه بود و اعتراض زنان به چه صورت در ذهن ما بازناب مییافت.
همه ما در آن روزها به لحاظ تئوریک معتقد بودیم که ستم بر زنان ریشه طبقاتی دارد و ما باید از راه دامن زدن به پیکار توده مردم زحمتکش علیه غارتگری سرمایهداری بکوشیم در جامعه تغییرات بنیادین درست کنیم. فکر میکردیم تنها اگر جامعه سرمایهداری برچیده شود امکان برابری زن و مرد فراهم میشود. این طرز فکر اهمیت ستم بر زمان را در ذهن ما از بین نمیبرد. اما آن را انضمامی میکرد و از اهمیت آن میکاست.
اما به نظر من این برداشت تئوریک عامل اصلی در کم توجهی فداییان خلق به مساله زن نیست. فضا و ذهنیت حاکم بر جامعه در آن روزها عامل اصلی بود.
یادم میآید که صف زمان تظاهر کننده در روز هشت مارس مسیر را طوری تعیین کرده بودند که از مقابل ستاد سازمان ما در خیابان میکده هم عبور کنند. خیابان میکده یک خیابان فرعی و نسبتا کوتاه بود. وقتی جمعیت تظاهر کننده که شمار آن شاید به یکی دو هزار نفر میرسید از مقابل ستاد میگذشت حس غریبی درمیان گروهی از فداییان که در ساختمان بودند به وجود آورد. حسی متناقض، حسی آمیخته به همدلی و هم ذات پنداری از یک سو و حس بیگانگی و دوری از توده مردم و وسیع ترین اقشار زحمتکش از سوی دیگر.
من خیلی خوب یادم هست که وقتی جمعیت به روبروی ستاد رسید من از پنجره طبقات بالا جمعیت را دیدم. صف بلندی دیدم همه از خانمهای خوش پوش. فورا رفتم آمدم و به خیابان رفتم. تفاوت میان پوشش و آرایش این خانمها و چهره درد کشیده و فقیر تودههای انبوه زنان در راهپیمایی های قبل و بعد از انقلاب جلوی چشمم مجسم شد. تفاوت از زمین تا آسمان بود.
نوعی تمایل قلبی و شاید هم ناخودآگاه در وجود ما بود که دوست نداشت در جایی قرار گیرد که در آن ردپایی از توده زحمت نیست. شاید بتوانم شهادت دهم که تمایل یا آرزوی اکثریت فداییان در آن روزها آن بود که بین سیمای خود و سیمای توده مردم زحمتکش ضدیت درست نکند.
اگر در عکسها و فیلمهایی که از آن دوران به جا مانده دقت کنید میبینید که پوشش پسران و دختران فدایی آنقدر ساده است که گویا قصدی یا تمهیدی برای رعایت آن وجود داشته است. این پوشش با آنچه ما بر تن دیگر اعضای خانواده خود میدیدیم بشدت تفاوت داشت.
محال بود دختری خود را فدایی بداند و در عین حال به خود جواهر آویزان کند یا به آرایشگاه زیبایی برود. نداری علت نبود. علت اصلی نوعی آرمانگرایی انقلابی بود. انتخاب این سادگی برای این بود که ما از یک طرف به توده مردم زحمتکش بگوییم ما با شما هستیم، و از طرف دیگر به اعضای خانواده حقیقی و خاستگاه اجتماعی پیام بدهیم که ما از سرشت دیگر هستیم.
واقعیت این بود که اکثریت ما فداییان دانشجو یا فارغالتحصیل دانشگاهها بودیم و از خانواده های متوسط و با فرهنگ تر شهری میآمدیم.
در آن فضای بشدت ملتهبی که میلیونها انسان را از اعماق جامعه برکنده و به خیابان ها کشانده، در شرایطی که طبقه حاکمه از تخت به زیر کشیده شده و صاحبان ثروت و قدرت با مشارکت فعال تودههای میلیونی مردم زحمکت کش بی اعتبار و یا سرافکنده شدهاند سیمای زنانی که شجاعانه برای گرفتن حق خود و برای برابری به میدان آمده بودند با ویژگیهای میلیونها مردمی که طبقه حاکمه را به زیر کشیده بودند تفاوت محسوس داشت و در هم نمی آمیخت. این تفاوت در جمع حاملان روحیه انقلابی، به اشتباه نوعی بیگانگی و هراس از پیوستن درست میکرد. بیگانگی و هراسی که در عمل مانع اصلی برای پیوستن شد.