01 05 1997
|
موضوع: مطالب كتاب «دمكراسی برای ايران»
|
محل انتشار: نشريه راه آزادى
|
نسخه چاپ
تحريم انتخابات و راى سفيد
ناشى از نادرستى تحليل و استراتژى بوده است
در پاسخ به سوالهاى طرح شده از سوى نشريه راه آزادى
فرخ نگهدار
تابستان سال 1376
پاسخ به مسائلى كه مطرح كردهايد. در دو سه جمله نمىگنجد. اما نظر به اينكه به همكارى با نشريات دموكراتيك (از جمله راه آزادى) علاقه مندم مىكوشم نظر خود را درباره انتخابات باتوجه به سوالهائى كه برايم فرستادهايد برايتان بنويسم ضمنا شايد بدانيد كه آنچه در زير مىآيد نظر شخصى است و اساس آن نيز در مقالهاى تحت عنوان در نقد عملكرد و مواضع شوراى مركزى در انتخابات رياست جمهورى در نشريه كار 159درج شدهاست. در هر حال:
1- شما پرسيدهايد دادن 20ميليون راى به خاتمى معلول چيست؟ اما شايد راحتتر اين باشد كه ببينيم معناى اين آراچيست؟ عموم نيروهاى اپوزيسيون تحليل مىكنند كه اين آرا نشانه شدت نفرت مردم از جمهورى اسلامى و راى عليه رهبرى آن است. به نظر من اين تفسير از علت مشاركت وسيع مردم و قبل از اينكه مبتنى بر يك نظرسنجى از مردم (راى دهندگان) باشد، مبتنى بر نظرسنجى تحريمكنندگان است. ترديدى نيست كه يك وجه معناى راى مردم به خاتمى اعتراض عليه ولىفقيه و سياستهاى عمومى جمهورى اسلامى، بيان نارضائى عميق مردم از وضع موجود و نيروهاى مسلط بر حكومت است. اما راست ايناست كه اگر همه احساس و آگاهىهاى مردم را فقط در وجه نفى ببينيم. نتيجه منطقى آن احساس ها و آگاهىها نه مشاركت و راى مثبت كه عدم مشاركت (تحريم و راى سفيد (، است. علت حمايت وسيع از خاتمى از يك سو روحيه اعتراض به رهبرى جمهورى اسلامى و بيم از سلطه مطلقه آن است و از سوى ديگر نوعى اميد به وجه معينى از انتظار در راستاى مثبت از آقاى خاتمى است و اين همان وجهى است كه تحريمكنندگان اصلا نمىتوانند و راى سفيد دهندگان كمتر مىتوانند آن را مشاهده كنند.
2- در هر انتخابات «هر چهقدر هم بسته و غير دموكراتيك» اگر فقط در قدرت عمده. با دو سياست آشكارا متمايز به مردم مراجعه كنند، در صورتىكه مردم باوركنند كه راىشان تعيين كنندهاست بسيار بعيداست بىتفاوت بمانند و تحريم پيشهكنند. بهخصوص در ايران ما كه در اين 20ساله پس از انقلاب سياست به اعماق جامعه راه يافته است، محال است قدرت سياسى حاكم از درون بشكافد و معناى اين شكاف بر سر سياستهاى متفاوت باشد و مردم به آن بىتفاوت باشند. بهخصوص كه از اين دو سياست و سمتگيرى يكى به معناى استبداد بيشتر و ديگرى در مخالفت آشكار با آن در ذهن مردم برآمد كرده باشند.
3- عموم نيروهاى اپوزيسيون، همسو با جناح مسلط بر حكومت تصور مىكردهاند كه ناطق نورى رئيس جمهور آينده ايران خواهد شد. شايد مهمترين سوالى كه اكنون بايد در مركز توجه قرار گيرد ايناست كه چرا چنين تصورى در اذهان نشسته بود. بهنظر من بين اين ارزيابى كه: » نام ناطقنورى قطعااز صندوق بيرون مىآيد» و اينكه: پس «انتخابات را بايد تحريم كرد» رابطهاى نزديك وجود داشته است. اما مگر سران رژيم چه چيز جز ارگانهاى سركوب حكومتى در اختيار داشتند؟ بحث من با كسانى كه از تحريم طرفدارى مىكردهاند اين بودهاست كه بنياد اين سياست بر تحليلى است كه ايران را به لحاظ جامعه شناختى عقبماندهتر از آنچه هست مىبيند. به زبان ديگر روند عقلانى شدن (ادارى شدن) سازمان قدرت سياسى به آنجا منجر شده و مىشود كه ادارات مختلف ديگر نه زايدههاى دستگاه سركوب (يعنى نيروهاى نظامى و انتظامى و امنيتى) كه به يك ركن مهم قدرت سياسى تبديل شوند. از سوى ديگر،اقتصاد سرمايهدارى فىنفسه پديدآورنده و رشددهنده انواع سازمانهاى غيردولتى و يا به زبان ديگر»نهادهاى جامعه مدنى» است. اين نهادها نيز جزئى از نهاد قدرت بهشمار مىروند.
آنان كه هنوز تحليلشان از ايران امروز با ايران زمان رضاخان خوانائى دارد، كسانى كه هنوز درنيافتهاند كه رژيم شاه چرا براى ايران دوام ناپذير شده بود امروز نيز فكر مىكنند چون آقاى خامنهاى كنترل وزارت اطلاعات و سپاه و بسيج و انصار حزبالله و ديگر «ارگانهاى حافظنظم و قانون» را تماما در دست دارد مىتواند تمام روندهاى سياسى و سياستگذارى در اين مملكت را كنترل و تعيين كند. در ايران كنونى ديگر نه يك نهاد قدرت كه در آخرين تحليل سه نهاد قدرت در تعيين تركيب حكومت و سمت آن موثرند؛ اين سه عبارتاند از:
1- دستگاه حافظ «نظم و قانون»
2- دستگاه بوروكراسى و سرويس رسانى
3- نهادهاى جامعه مدنى
بنيانىترين علت اين تصور كه خامنهاى مىتواند ناطقنورى را رئيس جمهور كند اين تحليل بودهاست كه گويا با كنترل نهادهاى سركوب ساير روندهاى سياسى نيز خود بهخود «و حتى در دراز مدت» كنترل مىشوند. مجاهدين، سلطنت طلبها و چپهاى انقلابى هر سه به طرز جالبى در مورد قدرت و تأثير سلاح در شكلدهى روندهاى سياسى جامعه ما تشابه نظر بسيار دارند. حال آنكه آنچه در افغانستان مطلقا و در كردستان عراق وسيعا تعيين كننده است در ايران فقط قسما تعيين كنندهاست.
4- اعتراض اپوزيسيون «چه تحريمىها و چه راى سفيدىها» اساسا متوجه آن بودهاست كه حق شركت مخالفان در انتخابات توسط شوراى نگهبان لگدمال شده است. به زبان ديگر، خواسته مركزى انتخابات آزاد بوده است، اما از اين نقطه به بعد اپوزيسيون دو شاخه مىشود يك گروه كه مىگويند جمهورى اسلامى بايد برود تا انتخابات آزاد در اين مملكت ممكن گردد (تحريمىهاى ارتودوكس) و گروه ديگر كه معتقدند در چارچوب همين نظام مىتواند و بايد اصلاحات معينى در راستاى آزادى انتخابات صورت گيرد تا امكان مشاركت در آن فراهم گردد «راى سفيدىها».
بحث من با تحريمىهاى ارتدوكس، با توجه به فقدان زبان مشترك البته بسيار دشوار و كم بار است. بحث من با كسانى است كه راى سفيد را توصيه كردهاند. زيرا اگر آنان واقعا مىپذيرند كه مشاركتشان در انتخابات موكول به بعد از جمهورى اسلامى نيست بايد قبول كنند در مبارزاتى مشاركت ورزند كه مىتواند به بازترشدن اين رژيم بسته كمك كند. مگر نه اينكه تا وقتى جا براى رقابت مسالمت آميز در درون سيستم بين خودىها پديد نيايد جائى براى رقابت و مبارزه سياسى مسالمت آميز و قانونى بين آنها و غير خودىها هرگز پديد نخواهد آمد؟ سوال من از راى سفيدىها اين است كه آيا هدف از اين راى شما تغيير در كدام تناسب نيروها بودهاست؟ اين راى چهگونه مىتواند به بازتر شدن امكانات درون سيستم يارى رساند؟ آيا اين صف آرائى جناحهاى درون سيستم آنهم بر سر ميزان استبداد و آزادى و غلبه و تقويت امكان استقامت گروه دوم در مقابل گروه اول نيست كه راه مشاركت سياسى اپوزيسيون، اگر بنا به هر فرضى ممكن باشد، را باز مىكند؟ راى سفيد با راى به خاتمى كدام يك در عمل ضربهى سختترى به «رهبرى» زدهاست؟
اپوزيسيون به مردم گفت «چون جاى من در اين بازى نيست پس تحريمش كنيد» و هر راى دهنده به خاتمى با راىاش پاسخ گفت كه اگر آزادى بيشتر بخواهيم آنرا صرفا از طريق جلوگيرى از رئيس جمهور شدن ناطقنورى مىتوان عملى كرد و اين خواسته را نه راى سفيد و نه تحريم هيچكدام برآورده نمىكنند.
5- در ارتباط با سياست گذارى براى چشماندازهاى آتى قبل از همه بازسازى درك موجود از ساختار قدرت سياسى در جامعه امروزى ما بر اساس دادههاى جامعه شناختى ضرورى است. من نه پيشبينى مىكنم كه «وحدت» جمهورى اسلامى از نو بتواند به آن بازگردد و قدرت ولى فقيه فراگير گردد و نه بر اين تصورم كه تمام قدرت «رهبرى» جمهورى اسلامى، يعنى «ولى فقيه«. به نهادهاى انتخابى «رئيس جمهور و مجلس» واگذار شود. كشاكش ميان وى با روحانيت بزرگ شيعه از يك سو و با دستگاه دولت «كه منتخب مردم است» از سوى ديگر ادامه خواهديافت. اين ستيز مسلما بر سر رابطه «ولايت» و «حكومت» است نه صرفا ناشى از قدرت طلبى افراد در جمهورى اسلامى. دو منشاء قدرت تبارز يافته و ما در اين مبارزه موضعى آشكار داريم. ما مخالف هر گونه اختيارات در دست ولى فقيه هستيم و بايد از تقويت اختبارات دولت و مجلس در برابر وى حمايت كنيم. روش آقاى خاتمى در مقابل خامنهاى بر همين مبنا بايد مورد نقد و يا تاييد قرار گيرد. اينكه در زمينه مسائل سياست داخلى و خارجى كشور كدام خطمشى معين پذيرفته شود امرى است كه كمى ديرتر بايد به آن پرداخت. زيرا سيماى قطعى دولت آتى و حدود قدرت سه جريان عمده موجود در حكومت هنوز دقيق روشن نيست.
ارزيابى من ايناست كه همه نيروهاى اپوزيسيون ناگزير شده و يا خواهند شد كه درك كنند فضاى عمومى سياست در ايران در روندهاى آتى (و نه صرفا در كوتاه مدت) تابع تغييرات در تناسب ساختارى تعادل نيروها در نظام جمهورى اسلامى خواهد بود و نه تابع تناسب قوا ميان نيروهاى اپوزيسيون و نيروهاى نظام.
اين ارزيابى فوقالعاده خطا و كودكانه است كه گويا انتخابات اخيرنشان داد كه چه امكانات عظيم بلااستفادهماندهاى در ايران وجود دارد كه مىتواند توسط اپوزيسيون (توسط هريك، بخشى، يا تمام آن) به خدمت گرفتهشود. وضعيت نيروهايى (مثل مجاهدين) كه خود را آلترناتيو مجموعه نيروهاى جمهورى اسلامى قرار داده و يا فكر مىكنند لحضه براى ايجاد چنين آلترناتيوى مساعد شدهاست غمانگيزتر شدهاست.
ازنظر من مسلم است كه نيروهايى كه سياست خود را در روندهاى آتى برپايه مقابله با كل نيروهاى درون جمهورى اسلامى تنظيم مىكنند، نيروهايى كه خيال مىكنند در اين روندها فضاى سياست در كشور مىتواند تحت تاثير مناسبات مجموعه طيفهاى تشكيلدهنده جمهورى اسلامى با مخالفان قرار گيرد، نيروهايى هستند كه روز به روز سياستشان براى مردم غيرقابل دركتر خواهد شد. گرانيگاه هر نوع مبارزهاى در راه دمكراسى براى ايران در كلىترين شكل آن هنوز روى محور رژيم - اپوزيسيون قرار نگرفته است. اين مركز ثقل روى محورى است كه يك سوى آن مدافعان ولايت مطلقه و در سوى ديگر منتقدان درونى آن قرارگرفتهاند. در وضعيت فعلى معناى پيكار در راه دموكراسى جز اين نيست كه سمت وارد آوردن ضربهى اصلى متوجه ولايت فقيه گردد.
در خاتمه مجددا تأكيد مىكنم كه تاكتيك رأى سفيد و تحريم از يك تحليل غلط و كهنهشده از ساختار قدرت سياسى در ايران و از استراتژى سياسى ناشى از آن نشات گرفته است. اين طرز فكر در صدد درست كردن «آلترناتيو دموكراتيك» رژيم است اما توجه نمى كند بدين منظور شكاف در جمهورى اسلامى به زيان «رهبرى» آن نه تنها امكانپذير كه مطلقا ضرورى است.