05 09 1993
|
موضوع: مطالب كتاب «دمكراسى براى ايران»
|
محل انتشار: ایران امروز
|
نسخه چاپ
آقاى رفسنجانى؛ تصميم بگير!
فرخ نگهدار
شهريور ۱۳۷۲
كار مخالفان، در همه جا، البته اين نيست كه در ارزيابى از نقاط قوت و ضعف كارنامه حريف نقاط قوت را برشمارند. حريفان خود بهتر از هر كسى اين كار را مىكنند. هنر و كار مخالفان اين است كه جهات منفى را ببينند و برجسته كنند، مشروط به آن كه داورى را به اغراض شخصى و گروهى نيالايند و آن را تحت تاثير رفتارها و گفتارهاى حريف در باره خود قرار ندهند و حتى از آن هم فراتر - اگر بتوانند - مصالح طرف مقابل را نيز در نظر آورند. و تفاوت با حزباللهيان از جمله در اين جاست كه ما مىكوشيم و افتخار مىكنيم كه مىكوشيم كه در داورى نسبت به عمل آنان به شيوه فوق عمل كنيم و آنها مىكوشند و افتخار مىكنند كه در داورى نسبت به ديگران تنها منافع و اغراض خود را برجسته كنند و ملاك بگيرند.
در هر حال ما بر منش خود مىايستيم و مىگوييم: شخص آقاى رفسنجانى با توجه به موقعيتى كه داشت در وضعيتى كه براى وى و دولت پديد آمده بيشترين تقصيرها را عهدهدار است. زيرا:
او در مقابل نيروىى كه اكنون از جمله حول اسلام است سياستى در پيش گرفت كه هدفش تكيه بر رسالت بود و اين ضربهاى شد هم بر امكاناتش و هم بر حيثيتش. او در برابر رسالت و شركا سياستى در پيش گرفت كه در عمل به حرف شنوىى از آنها و تمكين به مطامع بىحساب آنها انجاميد و چون از تكيه بر هر نيروى غير مهم واهمه كرد در اين مخمصه گير آمد كه يا اطاعت كند و يا ترك خدمت. او در برخورد با كادرهاى كاردانى كه براى اداره كشور برگزيد به غايت محتاطانه و تنگنظرانه عمل كرد: او از آنان خواست كه صرفا خدمت كنند و هيچ دم برنياورند. به او مطلقا اعتماد و اتكا كنند. اما خود از اعتماد و اتكاى متقابل امتناع كرد. او حتى از اين كه حقايق را با آنان با صداقت و صراحت در ميان گذارد و از ايشان واكنشى مسئولانه طلب كند نيز امتناع كرد. نمونه زير خصلت نماست:
او پس از ۲ماه كشمكش پنهان با مجلسيان و مرتجعين متحجرى كه جز به جيب گشاد خود به چيزى فكر نمىكنند و جاىى را جلوتر از نوك بينىشان نمىبينند، سرانجام خود را مجبور ديد دستكم ۶وزير را عوض كند تا كابينهاش راى اعتماد بگيرد. تازه مجلس راضى نشد و ركن سياستهاى اقتصادى دولت، يعنى وزير اقتصاد و داراىى، را در سكوتى آمرانه و پر معنا از تركيب كابينه بيرون كشيد و ببينيد آقاى رئيس جمهور در قبال قضا يا چگونه واكنش نشان داد:
«بايد اظهار تشكر بكنيم از شيوهاى كه در تعيين دولت جديد پيش آمد و از سرعت و از زيباىى كارى كه در مجلس گذشت. من به عنوان مسئول دولت صميمانه از مجلس و از نمايندگان تشكر مىكنم. بسيار خوب برخورد كردند... يك وزير را از دست داديم كه به نظر من طبيعى بود. برنامهريزى قبلى وجود نداشت. چون در مجلس كسى عليه او صحبت نكرد...«
با اين كه مردم ما ۱۵سال گذشته را مدام با اين نوع مانورها و مارمولك بازىها سر كردهاند اما با اين حال بعيد است آنان كه از راديوها و تلويزيون اين حرفها را شنيدند از ته دل دشنامى نثار گوينده آن نكرده باشند. اين حرفها را البته خود رفسنجانى و سردمداران راستگرا و محافظهكار مجلس و رژيم بسيار «مدبرانه» يافته و از آن حظ كردهاند. درست همانگونه كه، نه تنها همه مخالفان و ناراضيان از رژيم، بلكه بخش عمدهاى از حاميان آن نيز - كه از گونهاى اصلاحات جانبدارى مىكنند - آنها را دروغهاى ظاهرسازانه، مردمفريبانه و بسيار زشت و زيانبارى يافتهاند كه تاريخ مصرف آن سالها گذشته است.
رفسنجانى از اين كه نوربخشها را در سكوت برمىدارند، ابراز آرامش مىكند. سكوتى كه براى نوربخشهاى دولت و نيز براى همه مردم هزار بار خطرناكتر و دردآورتر از هزار انتقاد و استدلال مخالف است.
اين شيوه همه مستبدين و مرتجعين است. اين فرهنگ و منش همه آنهاست كه وقتى قدرت را دست دارند، در خفا تصميم بگيرند و در باره علت اين تصميمها به مردم - حتى به هواداران خود نيز - هيچ نگويند. آنها كه «توضيح» نمىدهند، نزد ما «مافياىى» عمل مىكنند و هيهات كه رئيسجمهور كشور، حتى در قبال دوستان خود نيز اين شيوه مجلسيان را مرضيه مىبيند و مىستايد.
آقاى رئيسجمهور براى باز هم مردد نگاه داشتن و نگاه داشتن كادرهاىى كه در دستگاه دولت در سالهاى اخير او را تكيهگاه و نقطه اميد خود يافتهاند، فرصت زيادى ندارد. او از مراجعه به مديران و مسئولان دستگاه دولتى كه خود ساخته است، از اعتماد و تكيه بر آنها، از تشكل آنها، از طرف مشورت قرار گرفتن، از صاحبنظر شدن، حتى از مطلع شدن آنها از حقايق نيز بيمناك است. او بيم دارد كه اين كارها عليه حاكميت مطلقه روحانيت - كه او خود پارهاى از آن است - سمت گيرد و يا حتى تلقى شود. اما اگر او بخواهد بادرايت باشد، خوب مىبيند كه زمان به سود تقويت حمايت مسئولان و مديران از او نمىگردد. اگر او دورنگر باشد، بايد اين را نيز دريابد كه بدون هيچ دستگاه حاكمهاى هيچ نتواند كرد جز رو به پايان بردن دوران سلطه خويش.
زمان، نه تنها او كه همه مسئولان را به انتخابى قطعى - و آن هم نه در آيندهاى دور - فرا مىخواند: آنها بايد در ستيزى كه مسئوليت حفظ حاكميت (ولايت فقيه) را در مقابل مسئوليت اداره كشور قرار مىدهد، يكى را انتخاب كنند و رفسنجانى نيز نمىتواند هم مسئول اداره كشور باشد و هم مطيع مطامع روحانيت و شركا. زمان او را نيز ناگزير به انتخابى قطعى خواهد كرد.
تنها دو راه پيش روى كشور مانده است: يا در ستيز ميان دولت و ولايت بايد دولت بر ولايت دست كم تقدم يابد و يا كشور درگير توفان و طغيانى بىامان گردد كه بهمنوار فرا مىرسد كه طومار همه چيز و از جمله اين ستيز را در هم پيچد.