08 03 1991  |  موضوع: مطالب كتاب «دمكراسی برای ايران»  |  محل انتشار: ایران امروز، کار  |  نسخه چاپ  

در باره اشكال و مضامين فعاليت فدائيان در داخل كشور


فرخ نگهدار
اسفند ۱۳۶۹

مقدمه
از زمانى كه بر ما مسلم شد راديوى زحمت‏كشان ايران در شرف تعطيل قرار گرفته است، گروه كار راديو - كه من هم عضو آن بودم - تصميم گرفت حداكثر تلاش به عمل آيد كه در فرصتى كه باقى مانده، گفتارهاىى در رابطه با امكانات و عرصه‏هاى فعاليت فدائيان در داخل كشور تهيه كند كه پس از تصويب در گروه كار از راديو پخش شود. نامه‏اى كه گروه كار داخل در همان روزها براى گروه كار راديو ارسال كرده بود، نشان مى‏داد كه خوش‏بختانه در زمينه مسايل عمده‏اى چون امتناع از ساختن شبكه تشكيلات مخفى و توصيه فعاليت محفلى، و نيز در باره اين كه فعالين داخل در انتخاب اشكال و عرصه‏هاى فعاليت خود بايد كاملا مستقل و آزاد عمل كنند، با نظريات اعضاى گروه كار راديو تشابه اصولى وجود داشت.
گروه كار راديو وظيفه تدوين اين گفتارها را بر عهده من گذاشت و حاصل كار ۶گفتار حدودا ۲۰دقيقه‏اى شد كه از ۲۹بهمن ماه تا ۲۲اسفند ماه ۱۳۶۹از راديو به تدريج پخش شدند.
در متن حاضر اصلاحات كوچكى به عمل آمده است كه بيش‏تر شامل حذف قسمت‏هاىى است كه فقط براى پخش راديوىى مناسب يا ضرور بوده‏اند. برخى كلمات و عبارات نيز جداگانه تغيير داده شده‏اند تا نكاتى كه صرفا مورد تاكيد يا اعتقاد من بوده و احتمالا با نظر شوراى مركزى يا گروه كار داخل دقيقا سازگار نبوده‏اند، از جانب من بدون ساييدگى در اين جا نقل شوند. اين مقدمه - و موخره نيز - بعدا اضافه شده‏اند.

جنبش ما جنبشى جاودانه است
فدائيان خلق طى ۲۰سال مبارزه خود تجارب ارزشمندى اندوخته‏اند. اين تجارب بر راستاهاى گرايش‏هاى سياسى - نظرى و فعاليت‏هاى تشكيلاتى - عملى فدائيان خلق تاثير نهاده و در مجموع آن‏ها را سمت مى‏دهند. هدف و گرايش عمومى و اساسى نهضت فدائيان خلق ايران در مرحله كنونى رشد آن، تلاش و پيكار در راه دموكراسى براى ايران را بازتاب مى‏دهد. آن چه اكنون به مثابه خواست و مطالبه عمده جنبش ما شناخته شده است، در زير عنوان شعار دموكراسى براى ايران خصلت‏نماست. فدائيان خلق ايران در راه استقرار رژيمى مبارزه مى‏كنند كه بر پايه انتخابات آزاد پايه‏گذارى شود، قانونيت را محترم شمارد، آزادى احزاب، مطبوعات و اجتماعات و به طور كلى حقوق بشر، مندرج در اعلاميه جهانى را رعايت كند.
در عين حال نهضت ما فدائيان خلق همواره نهضتى ميهن‏پرست و عدالت‏خواه بوده است. فدائيان خلق مدافع سرسخت استقلال، تماميت كشور خويش و خواهان صلح و سعادت براى ايرانيان و خواهان سربلندى و آبادانى اين سرزمين‏اند. آن‏ها عليه هر نوع ستم اجتماعى، طبقاتى، ملى، عقيدتى و جنسى پيكار مى‏كنند. دفاع از حقوق زحمت‏كشان، از حقوق مليت‏هاى محروم ساكن كشور، از حقوق زنان در هر دوره و در هر شرايطى يك انگيزه نيرومند براى همه فدائيان و حتى انگيزه اصلى فدائى بودن آنان بوده و هست. نهضت ما هم چنين نهضتى صلح‏دوست و مدافع خلق‏هاى كشورهاى محروم در پيكار عليه استعمار و استعمار نو و خواهان لغو بى‏عدالتى‏ها و نابرابرى‏هاى عظيمى بوده است كه جهان ما را تقسيم مى‏كنند.
اما در طول اين ۲۰سال راه‏هاىى كه ما جهت رسيدن به اين آرمان‏ها در پيش گرفته‏ايم، و يا تصوراتى كه از راه تحقق خواست‏هاى‏مان داشته‏ايم، نه يك‏سان بوده و نه همواره موفق بوده‏اند كه ما را و جامعه ما را در سوى آن اهداف هدايت كنند. ما راه ۲۰ساله را هم‏راه با سختى‏هاى بسيار، هم‏راه با اشتباهات و تلفات و ضربات و سپس از نو تلاش براى جبران مافات پيموده‏ايم.
و امروز كه از فراز ۲۰سال به گذشته نظر مى‏كنيم، با قدرت و تجربه‏اى شايد ۲۰بار بيش از ۲۰سال پيش مى‏توانيم و بايد راه آينده خود را ورانداز و انتخاب كنيم. راهى كه مى‏تواند و بايد حتى ۲۰بار كم‏تر ما را به گزند خطاهاىى كه پشت سر گذاشته‏ايم و پيش رو داريم، مبتلا سازد.
هر گاه از يك سو اهداف و آرمان‏هاى سياسى و اجتماعى خود را پيش روى قرار دهيم و از سوى ديگر مجموعه شرايط واقعى كه جامعه ما و جهان ما را احاطه كرده است زير نظر گيريم، آشكارترين واقعيتى كه در برابر چشمان ما خود مى‏نمايد، اين حقيقت است كه نهضت ما فدائيان خلق نهضتى نيست كه در روزها و ماه‏ها و سال‏هاى نزديك به اهداف خود دست يابد. پيكار ما پيكارى است تاريخى كه هم‏پاى رشد و تكامل عمومى جامعه زمينه تحقق اهداف آن فراهم مى‏آيد.
كافى است تنها به عمده‏ترين شعار سياسى سازمان نظر افكنيم. نخستين كنگره سازمان مى‏گويد: سازمان ما در راه استقرار دموكراسى پارلمانى در فرم جمهورى فدراتيو مبارزه مى‏كند. يك لحظه فكر كنيد، چند سال است كه مبارزه براى دموكراسى پارلمانى در كشور ما آغاز شده است؟ آيا نهضت مشروطه خواست‏هاى جز اين داشته است؟ آيا اين خواسته صد ساله اكنون تحقق يافته است؟ راستى تا پايان يافتن حاكميت جمهورى اسلامى و استقرار دموكراسى پارلمانى در كشور ما چه قدر راه است؟ آىإ؛ففم‏م اين راه نزديك است يا نه؟ تازه ما تصريح مى‏كنيم كه شعار ما فراتر از شعار مشروطه است. ما خواهان جمهورى هستيم. آن هم نه هر نوع جمهورى، بلكه جمهورى فدراتيو. ما هنوز تا اين جا از تخمين ميزان طولانى بودن روند تحقق ساير اهداف بنيادين صحبتى نكرده‏ايم و ناگفته پيداست كه آن راه باز هم طولانى‏تر است.
صلح، دموكراسى، پيش‏رفت، عدالت اجتماعى و در يك كلام بناى جامعه‏اى كه بين آحاد آن - و بناى جهانى كه بين جوامع آن - و نيز بناى جامعه و طبيعت - مناسباتى انسانى، عادلانه و بر پايه خرد پاى‏ريزى شود، اهداف و انديشه‏هاىى نيستند كه يك بار براى هميشه تحقق يابند و از آن پس جنبش ما اهداف ديگرى را فرا روى خود قرار دهد.
ما نمى‏توانيم چنان جامعه‏اى را در ذهن خود تصوير و يا حتى تصور كنيم كه در آن تمام اهداف و آرمان‏هاى ما تحقق يافته و در واقع رسالت جنبش ما به پايان رسيده است. تصور مدينه فاضله غيرممكن است. نهضت ما نهضتى جاودانه است.

در باره دموكراسى مشروح‏تر صحبت كنيم
در سال‏هاىى كه پشت سر گذاشته‏ايم وقتى بحث انتخاب اشكال مبارزه و چگونگى فعاليت‏هاى تشكيلاتى - عملى پيش مى‏آمد، معمولا عنوان مى‏شد كه ما اشكال مبارزه را تعيين نمى‏كنيم، عامل عمده در اين ميان شرايط عينى است. و به دنبال اين تذكر، بحث به بررسى شرايط عينى كشيده شده، جستجو مى‏شد كه آيا دوره ركود مبارزه توده‏هاست يا دوره رونق آن؟ در جنبش توده‏اى ما با برآمد و اعتلا و قيام مواجهيم يا با افت و عقب‏نشينى و ركود؟
البته شك نيست كه در هر موضع‏گيرى عملى و سازمان‏دهى حركات سياسى و توده‏اى، ابتدا بايد ديد اوضاع چگونه است و ما بعد از چند سال بحث و مجادله و بيش‏تر به همت رفيق جزنى به همين نتيجه رسيديم. اما راستى پرسيدنى است كه آيا براى تعيين مجموعه وظايف آحاد نهضتى ميهن‏پرست، آزادى‏خواه، عدالت‏طلب و صلح‏جو تنها داشتن تحليلى از وضعيت حركات خودانگيخته توده‏اى و يا حتى وسيع‏تر از آن از اوضاع سياسى كشور كافى است؟
اگر به راستى هر يك از ما فدائيان خلق ايران در پيكار به خاطر تحقق آماج‏هاىى كه خصلت‏نماى نهضت ماست پى‏گير باشيم، اگر به راستى هر يك از ما تصور روشنى از معنا و مفهوم آماج‏هاى خود به ويژه از دموكراسى و عدالت در ذهن داشته باشيم، هم چنين اگر به راستى هر يك از ما تصوير و تصور روشنى از ويژگى‏ها و مشخصات تاريخى - اجتماعى ميهن و جامعه خود پيش چشم داشته باشيم، آن گاه ما قادر خواهيم شد نه تنها در باره وظايفى كه شرايط لحظه در مقابل‏مان قرار مى‏دهد تصميم درست بگيريم، بلكه موفق خواهيم شد از وظايفى كه انجام آن‏ها يك عمر، يك نسل و حتى نسل‏ها از ما طلب مى‏كند، نيز درك روشنى داشته باشيم.
از ميان آماج‏هاى بزرگ سازمان مبرم‏ترين آن‏ها را برگزينيم. اين آماج دموكراسى پارلمانى يا جمهورى پارلمانى و فدراتيو يا به طور خلاصه ‌«دموكراسى‌» نام دارد. تا كنون ما وظايف ناشى از اين آماج را چنين خلاصه و فرموله كرده‏ايم: بسيج توده‏ها، متحد كردن همه نيروهاى دموكراتيك كشور، سرنگونى رژيم و استقرار دموكراسى توسط نيروهاى سرنگون‏كننده به جاى آن. كه در اين ميان امكان بسيج توده‏ها و سرنگونى را عموما به عوامل عينى و اتحاد نيروها را عموما به عوامل ذهنى مربوط و مشروط دانسته و در هر مرحله و موقعيتى كوشيده‏ايم بر اساس تحليل عوامل ياد شده، وظايف خود را معين كنيم.
حال بياييد از اين حد فراتر رويم و كمى از دور به صحنه نگاه كنيد. راستى چرا انقلاب بهمن به استقرار دموكراسى در ايران منجر نشد؟ فرق كشور و جامعه ما كه همواره در طول تاريخ در آن استبداد ‌«نهادى‌» بوده است با كشورهاىى كه در آن‏ها آزادى سياسى نهادى شده است در كجاست؟ آيا اتحاد نيروها و سرنگونى رژيم براى استقرار دموكراسى شرط لازم و كافى را فراهم مى‏آورد؟ براى اين كه در جامعه ما نيز دموكراسى ‌«نهادى‌» و غيرقابل بازگشت گردد، كدام تحولات ضرورى است؟ نيك پيداست كه پاسخ به اين سوالات وظايفى را، وراى وظايف سياسى و احيانا سازمانى لحظه‏اى و مقطعى، بر دوش ما خواهد نهاد.
دموكراسى در وهله اول يعنى تامين حق انتخاب حكومت براى مردم. و هر چه قدر كه سطح شعور و شناخت آحاد مردم از حقايق و شرايط تاريخى و اجتماعى كشور بيش‏تر باشد، ‌«حق انتخاب‌» جنبه واقعى‏ترى به خود مى‏گيرد. در شرايطى كه معيار قضاوت مردم به هنگام انتخاب حداكثر برخى روايات و تمايلات طبيعى مذهبى باشد، در شرايطى كه روحيه عدم اعتمادى ريشه‏دار و تاريخى و حتى كينه و نفرت عميق نيروهاى سياسى جامعه را مى‏شكافد و رو در روى يك‏ديگر قرار مى‏دهد و هنوز روحيه هم‏زيستى و تحمل متقابل بسيار ضعيف است، صرف تامين حق انتخاب و مراجعه به آراى عمومى، گر چه خود يك تحول دموكراتيك عمده است، اما چنان كه تجربه بهمن نيز نشان داد به معناى استقرار دموكراسى در كشور نخواهد بود. تغيير تركيب قدرت سياسى و روى كار آمدن آن‏ها به جاى اين‏ها، حتى روى كار آمدن آنان كه سخت مدعى دموكراسى هستند، هيچ معلوم نيست كه به استقرار دموكراسى بيانجامد. مساله همواره اين نيست كه سران حكومت‏ها نمى‏خواهند مردم حق راى واقعى داشته باشند. در مواردى حدت تضادها در جامعه به گونه‏اى است كه تامين آزادى احزاب فورا يك انقلاب سياسى و سرنگونى قهرآميز حكومت را در پى دارد، بى‏آن كه لزوما دموكراسى را از پى داشته باشد. چه بسا آنان كه سلاح بيش‏تر انبار كرده‏اند يا در فريب مردم استادترند يا به حمايت خارجى تكيه بيشترى دارند، به قدرت برسند. تا كنون دو بار همين فاجعه در ميهن ما تكرار شده است. دموكراسى سنت و سابقه و نهادهاى خاص خود و فرهنگ خاص خود را طلب مى‏كند. تشكل‏هاى توده‏اى مستقل، كار فرهنگى وسيع و به ويژه بسط مناسبات ميان همه نيروها و گرايش‏هاى مختلف سياسى از جمله از لوازم و مقدمات استقرار دموكراسى به جاى استبداد است. اكنون چاه براى دزديدن منار الزامى است.
استقرار دموكراسى در كشور نيز متضمن برنامه‏ريزى براى انجام وظايفى نه با خصلت آنى و ضربتى، كه با خصلت طولانى و تدريجى است. فعالين ما بايد توجه خود را روى برنامه‏ريزى براى ۴۰ ۳۰ ۲۰سال و يا حتى براى يك عمر متمركز كنند.

× × ×

سازمان‏دهى: مرورى بر تجارب گذشته
سازمان ما طى ۲۰سال اخير، و در هر دوره‏اى به شكلى، كوشيده است نيروهاى خود را سازمان‏دهى و متشكل كند. در تمام اين سال‏ها تشكيلات ما تشكيلاتى غيرعلنى و مخفى بوده است. حتى در روزهاى انقلاب، حتى در سال‏هاى ۶۰و ۶۱نيز ما از فعاليت تشكيلاتى مخفى صرف‏نظر نكرديم. در سال‏هاى پس از انقلاب بخش عمده نيروهاى سازمان در محيط خود به هوادارى از سازمان و يا بعضا فعاليت در تشكيلات آن شناخته شده بودند، اما كوشش اين بود كه موقعيت و مسئوليت سازمانى توده اعضا ناشناخته بماند.
تا سال ۶۲تشكيلات سازمان متمركز بود و تمام فعالين سازمان در رده‏هاى مختلف از حوزه پايه تا كميته مركزى سازمان‏دهى مى‏شدند. بعدها از سال ۶۳تا ۶۷طرح سازمان‏دهى غيرمتمركز به صورت گروه‏هاى مخفى متشكل از انقلابيون حرفه‏اى به اجرا گذاشته شد. انقلابى حرفه‏اى كسى شناخته مى‏شد كه مسئوليت تشكيلاتى و مبارزه تحت رهبرى تشكيلات را وظيفه اصلى خود مى‏شمرد و براى مقابله با ضربات و پى‏گيرى پليس آمادگى كامل داشت، از جمله براى رها كردن زندگى عادى به شمول شغل و محل سكونت و روى آوردن به زندگى مخفى. لازم به يادآورى است كه تا انقلاب اساسا كسى عضو سازمان شناخته مى‏شد كه شغل او مبارزه در صفوف سازمان بود و زندگى مخفى داشت.
تجارب عملى طى ۸ ۷سال اخير بار ديگر ثابت كرد كه هر گاه ارزيابى و نظر اين باشد كه هر عنصر فدائى ضرورتا بايد براى تمام زندگى خود و حداقل چند دهه فعاليت‏هاى سياسى و اجتماعى انديشه كند، هر گاه جنبش ما به اين نتيجه‏گيرى رسيده باشد كه تحقق آرمان‏ها و اهداف آن، مستلزم پى‏گيرى و ممارستى طولانى‏مدت و اساسا بى‏پايان است، لذا اشكال تشكل و سازمان‏دهى نيروها و نيز اشكال مبارزه و نوع فعاليت‏هاى ما تبعا تابع اشكالى نخواهد بود كه قادر به تامين شرايط ادامه كارى جنبش ما نيستند.
تجربه نشان داده است كه به خصوص در شرايطى كه استبداد بر كشور حاكم است و پيگرد پليس با شدت ادامه دارد، تز سازمان‏دهى انقلابيون حرفه‏اى، به خصوص كشيده شدن به شيوه‏هاى زندگى مخفى و حرفه‏اى ديرتر يا زودتر فعال سياسى را در معرض ضربات پليس قرار خواهد داد. كاهش سطح فعاليت فعالين سياسى مخفى حرفه‏اى يا كاهش سطح فعاليت شبكه تشكيلات فقط به ميزان و مدت محدود مى‏تواند تلاشى و پايان عمر شبكه را به تاخير اندازد. به علاوه تئورى بقا هر گاه مبنا قرار گيرد، عملا تاثير فعاليت و نقش سياسى و اجتماعى نيروهاى متشكل در شبكه به صفر نزديك مى‏شود و اين خود، تغيير روحيات فعالين شبكه و بى‏اعتقادى آنان به حفظ مناسبات تشكيلاتى را باعث مى‏شود.
فعالين سازمان ما تقريبا بلااستثنا هنوز هم در طيف ۲۰تا ۴۰سال مى‏گنجند و همگى آنان مبارزه سياسى و فعاليت اجتماعى را، مثل بيش‏تر احزاب و جوامع حداكثر از ۲۵سالگى آغاز كرده‏اند. تجربه نشان داده است در پيش گرفتن خط مشى و روشى در مبارزه كه در عمل، ديرتر يا زودتر به قطع پروسه تحصيل و به ايجاد اختلال يا وقفه در رشد علمى و آموزشى فعالين جنبش منجر مى‏گردد، اين پديده در درازمدت اثرات منفى بى‏شمارى را در پى خواهد داشت. از ميان هزاران و حتى ده‏ها هزار جوان فعال انقلابى كه نيروى محركه بزرگ مبارزات سياسى طى دو دهه اخير بوده‏اند، عناصر بسيار كمى قادر شده‏اند وقفه‏هاىى را كه در زندگى و رشد طبيعى فرهنگى و معنوى آنان ايجاد شده است را جبران كنند، و تاثير و نقش خود را در حيات اجتماعى در حد استعدادها و ظرفيت‏هاى خود، حفظ نمايند. استبداد فقط خون‏ريزى و كشت و كشتار فرزانگان و بهترين جوانان را به كشور تحميل نمى‏كند. بسيارى از استعدادهاىى كه مى‏توانند ناهنجارى‏هاى بزرگ اجتماعى را جبران كنند نيز، زير تيغ استبداد عملا مى‏سوزند يا بلااستفاده مى‏مانند. در سال‏هاى ۵۰تا ۵۷هر ساله عملا حدود ۱۰درصد دانشجويان كشور كه در عين حال آگاه‏ترين و مستعدترين دانشجويان محسوب مى‏شدند، زير تيغ استبداد از ادامه تحصيل و رشد تا مرحله‏اى كه بتوانند در رشد اجتماعى، فرهنگى و مادى و معنوى كشور سهم قابل ملاحظه‏اى ايفا نمايند محروم شده‏اند. در سال‏هاى پس از انقلاب تا همين امروز اين فاجعه در ابعادى ده‏ها برابر وسيع‏تر به ايران تحميل شده است. رژيم براى مقابله با روشن‏فكران و افكار ترقى‏خواهانه اصلا براى چندين سال دانشگاه‏ها را تعطيل كرد. اكثريت بزرگ دانشجويانى كه بين سال‏هاى ۵۴تا ۵۸به دانشگاه پذيرفته شده بودند را رژيم از تحصيل محروم كرد. حداقل ۲۰هزار نفر از فرهنگيان اخراج شدند، بخش بزرگى از متخصصين كشور و از اكثريت بزرگ و خدمت‏گزاران هنر و ادبيات و ورزش و به طور كلى بيش‏تر سرمايه معنوى غنى جامعه ما را استبداد سوزاند و با لطمات بزرگ مواجه ساخت.

تشكل‏هاى طبيعى به جاى تشكيلات مخفى
اكنون اين سال‏ها گذشته است و جامعه ما عملا دوران ديگرى جز سال‏هاىى كه بر سازمان ما گذشت را آغاز كرده است. جنبش چپ ايران بايد يك بار ديگر به انديشه بنشيند كه نيروهاى آن به خصوص طيف وسيع روشن‏فكران ترقى‏خواه كشور در كدام مسير و چگونه بايد زندگى خود را در خدمت آرمان‏هاى آن قرار دهند. فعالين فداىى به جاست نيروى خود را در راستاى جنبش در كدام سو و چگونه به كار گيرند؟ اكنون مسلم است كه سازمان‏دهى مخفى و مسلح ما و مجاهدين در دهه ۵۰و نيز اشكال تشكل مخفى، متشكل از انقلابيون حرفه‏اى، نه مى‏توانند ادامه كارى نسل ما را در شرايط استبداد تضمين كنند و نه مى‏توانند از حداكثر انرژى و توان سياسى و فرهنگى فعالين چپ جهت روشن‏گرى و تاثيرگزارى به محيط اجتماعى بهره‏گيرى كنند.
بسيارى از عناصر چپ اكنون به همين شناخت رسيده‏اند. اما برخى از آن‏ها از اين حقيقت، نفى هر نوع تشكل و فعاليت جمعى را نتيجه مى‏گيرند. بسيارى اين روزها فقط اشكال فردى فعاليت و مبارزه سياسى را موثر و مفيد مى‏شناسند. در اين مورد باز هم به تجارب رجوع مى‏كنيم: واقعيات و شواهد حاكى از آن است كه مبارزه و فعاليت سياسى و اجتماعى امرى است اساسا جمعى. بدون ارتباطات و مناسبات جمعى معين، مشاركت عملى و موثر در حيات سياسى و اجتماعى و فرهنگى جامعه عملا ميسر نيست. مسئله اين نيست كه مبارزه امرى است جمعى يا فردى، طبيعى است كه امرى است جمعى. مسئله انتخاب اشكال مبارزه جمعى است. مبارزه صرفا فردى توهم است، واقعيت نيست.
اصل اساسى در انتخاب اشكال فعاليت و مبارزه - به ويژه در شرايط ترور و خفقان - اصل طبيعى بودن مناسبات و روابطى است كه در هر فعاليت جمعى برقرار مى‏شود. فعالين فدائى بايد فعاليت سياسى و اجتماعى را بر محيط اجتماعى خود، بر مناسبات فاميلى و محيطهاى دوستى خود، بر محيط كار و زندگى خود و بر فضاى مناسبات حرفه‏اى و تخصصى خود منطبق كنند. اين مناسبات را خود آن‏ها بايد گسترش دهند. هيچ ارگانى يا مركزى وجود ندارد و نبايد وجود داشته باشد كه افراد را دور هم بچيند و براى آن‏ها حوزه و كميته و گروه درست كند. سازمان چنين نقشه‏اى ندارد و به ساير نيروهاى سياسى هم توصيه مى‏كند چنين نكنند. علاوه بر اين شوراى مركزى سازمان تذكر مى‏دهد كه جز روابط طبيعى شناخته شده و مطمئنى كه در محيط طبيعى كار و زندگى نيروهاى هوادار سازمان شكل گرفته است، نيروهاى سازمان نبايد به هيچ ارتباط مخفى كه از سوى اين يا آن فرد برقرارى آن توصيه مى‏شود، تن دهند. به ويژه تاكيد بر اين رهنمود از زاويه مقابله با ارگان‏هاى سركوب رژيم و خنثى كردن تلاش آن‏ها براى دام‏گسترى نيز مورد توجه است.
مضمون روابط و مناسبات دوستى و هم‏كارى و هم‏حرفه بودن طبيعتا همگانى نيست و عناصر مخالف سازمان و جنبش اطلاعات وسيعى از آن نخواهد داشت. به زبان ديگر كسانى كه اين نوع مناسبات را با يك‏ديگر دارند، طبعا احتياط مى‏كنند كه مبادا عناصر غيرمطمئن، به خصوص عوامل رژيم در آن راه پيدا كنند. اما در عين حال هيچ نوع تعهد و سازمان‏دهى و تقسيم مسئوليت سرى و اقداماتى كه اين مناسبات را به سوى تبديل شدن به يك تشكيلات و سازمان مخفى سوق دهد، وجود نخواهد داشت. افرادى كه در اين مناسبات قرار مى‏گيرند طبيعتا وزن و تاثير يك‏سان ندارند. برخى رشديافته‏تر و موثرتر و برخى نيز نوخاسته‏ترند. به اين اعتبار تقسيم كار و نقش در محيط اجتماعى طبيعتا شكل خواهد گرفت و حتى اتوريته و اتوريته‏پذيرى نيز در جريان بسط و تعميق اين مناسبات گريزناپذير خواهد شد. لذا نيازى هم نخواهد بود كه كسانى كه به اين شكل روابط و مناسباتى طبيعى با هم دارند، اين روابط و مناسبات را تبديل به روابطى ارگانيك كنند. يعنى از درون خود ارگان‏هاىى چون حوزه و كميته و گروه بسازند. ارگان‏هاىى كه جلسه رسمى و تصميم‏گيرى بر اساس حق راى و تبعيت از تصميمات ارگان لازمه آن است.
فعاليت‏هاىى كه در قالب روابط و مناسبات و ويژگى‏هاى فوق در محيط اجتماعى افراد شكل مى‏گيرد، در فرهنگ سياسى ايران فعاليت و روابط محفلى شناخته شده است. حاصل جمع‏بندى تمام تجارب گذشته و توصيه اكيد شوراى مركزى سازمان حاكى از آن است كه در چشم‏انداز دور و نزديك و در مرحله‏اى كه از سال‏هاى اخير تا سال‏هاى آتى تداوم مى‏يابد نيروهاى پايه اجتماعى وسيع سازمان در داخل كشور مى‏توانند و بايد در مناسبات محفلى - كه دامنه آن را ويژگى‏هاى محيط و خصوصيات نيروهاى محفلى تعيين مى‏كند - براى آينده‏اى درازمدت حيات و فعاليت سياسى و اجتماعى خود را پى بگيرند و از هر نوع تشكل و يا دعوت به ساختن تشكيلاتى كه ارگانيزه و داراى حوزه و كميته و بالا و پايين باشد، پرهيز كنند. روابط و اتوريته‏هاىى كه در جريان بسط طبيعى مناسبات در محيط اجتماعى شكل مى‏گيرد، در روندهاىى كه پيش روست، موثرترين و مقاوم‏ترين اشكال را براى تاثيرگزارى بر جامعه و سمت‏دهى نيروها به سوى هوادارى از آرمان‏هاى سازمان و تلاش در راستاى تحقق اهداف سياسى و اجتماعى آن به شمار مى‏روند.

در باره ارتباط ميان داخل و خارج
در فاصله سال‏هاى ۶۲تا ۶۷يعنى از بدو خروج دستگاه رهبرى سازمان از كشور، تا دو سال پيش، سازمان در نقاط مختلف كشور داراى گروه‏هاى سازمان‏يافته مستقل و مرتبط با دستگاه رهبرى سازمان بود. بسيارى از اين گروه‏ها طى آن ۶ ۵سال و به ويژه طى سال ۶۵زير ضربات پليس قرار گرفتند و بقيه گروه‏ها كه از ضربات مصون مانده بودند، ارتباطشان چه به دليل بحران و آشفتگى كارها در خارج كشور و چه به دليل قطع اميد از مفيد بودن اين نوع ارتباطات ميان داخل و خارج عموما قطع و يا نامنظم شد. اكنون حدود دو سال است كه ارتباط منظم تشكيلاتى با فعالين سازمان در داخل كشور وجود ندارد. در اين دوره حتى ارسال نشريات نيز عملا متوقف شده است.
ارتباطات تشكيلاتى در دوره ۶۲تا ۶۷عمدتا از طريق اعزام پيك از طرف گروه‏ها به خارج كشور، از طريق مسافرت برخى از مسئولين به خارج كشور و در موارد معدود اعزام از خارج به داخل برقرار مى‏شد. ارتباط جارى ميان گروه‏ها يا سرپل‏هاى ارتباطى در خارج عموما از طريق تلفن و نامه بود.

در باره راديوى زحمتكشان ايران
از ابتداى سال ۶۳كه راديوى زحمتكشان ايران تاسيس شد، كانال عمده ارتباط با توده فعالين و نيروهاى اجتماعى سازمان، كانال عمده تماس رهبرى سازمان با مردم، به ويژه با نيروهاى چپ همين راديوى زحمتكشان ايران بوده است. طى سال‏هاى اخير مواضع، ارزيابى‏ها و نقطه‏نظرهاى دستگاه رهبرى سازمان، اطلاعات در باره فعاليت سازمان و ساير نيروهاى جنبش و مجموعه آن چه را كه وظيفه نشريات سازمانى است و پخش آن از راديو ميسر است، از راديو پخش شده و در حد قدرت و برد فنى راديو، در سطح كشور انتشار يافته است.
اما فعاليت راديوىى چون راديوى زحمت‏كشان ايران، مستلزم وجود شرايط خاصى در مناسبات منطقه‏اى و نخستين شرط آن حد معينى از وخامت در اين مناسبات بين‏المللى است.
در سال‏هاى پس از انقلاب خوى تعرضى و مداخله‏جوى سياست حاكم بر ايران در رابطه با افغانستان، تلاش آمريكا و متحدان از كانال مصر و عربستان و تركيه و برخى از ديگر دولت‏هاى غرب‏گراى منطقه براى عودت توازن تازه‏اى كه انقلاب بهمن در منطقه ايجاد كرده بود، و بالاخره دولت عراق با طمع بهره‏گيرى از نابسامانى‏هاى پس از انقلاب و چنگ اندازى به خاك و منابع ميهن ما، در مجموع امكانات معين براى نيروهاى مخالف رژيم ايران فراهم مى‏آورد.
بهره‏گيرى از اين امكانات براى يك نيروى ميهن‏دوست و دموكراتيك، اولا تابع اين ضابطه است كه دولت مربوطه اهدافى عليه منافع ملى ايرانيان را دنبال نكند، ثانيا تابع اين ضابطه است كه استقلال كامل نيروىى كه از اين امكانات بهره مى‏گيرد، بتواند تضمين شده و خدشه‏دار نشود.
سازمان ما و حزب توده ايران امكانات دولت عراق را از يك جهت و امكانات مصر و عربستان و تركيه را از جهت ديگر نپذيرفتند. زيرا اهداف اين دولت‏ها با منافع ايران و ايرانيان در تضاد بود. ماجراجوىى و توسعه‏طلبى رژيم فقها تعيين‏كننده واكنش اين دولت‏ها در قبال ايران نبود، دست‏آويز آن‏ها بود. ما مكررا به ديگر نيروهاى سياسى كشور نيز هشدار داده‏ايم كه به اين امكانات تكيه نكنند.
ولى جهان و مناسبات بين‏المللى در سال‏هاى اخير دست‏خوش دگرگونى‏هاى بزرگ شد است. طى سال‏هاى اخير بسيارى از مخاصمات منطقه‏اى راه حل سياسى يافته‏اند و يا كلا حل و فصل شده‏اند. از سوى ديگر سياست جمهورى اسلامى نيز در قبال ساير كشورها طى سال‏هاى اخير در مقايسه با سال‏هاى پيش‏تر دگرگونى‏هاى زيادى را پشت سر گذاشته و مى‏گذارد. جنبه‏هاى تعرضى، توسعه‏طلبانه، مداخله‏جويانه و ماجراجويانه سياست خارجى جمهورى اسلامى به وضوح ساييده شده و اين تحول هم‏چنان ادامه دارد.
طى سال‏هاى اخير به جنگ ايران و عراق پايان داده شده، مرگ بر شوروى كنار گذاشته شده و مناسبات دو كشور رو به گسترش است، در رابطه با افغانستان اين روند كندتر و متناقض‏تر است، اما در هر حال در همين سوست، با اردن تجديد رابطه شده و مناسبات با ساير كشورهاى عربى تابع نتايج و پيامدهاى جنگ خليج فارس است.
بايد از اين تغييرات، از برقرارى صلح به گرمى استقبال كرد. حسن هم‏جوارى و هم‏كارى صلح‏آميز و متقابلا سودمند با همسايگان و ديگران به سود منافع ملى ماست.
از سوى ديگر اين تحولات بدان معناست كه نيروهاى جنبش دموكراتيك ايران در برابر شرايط تازه‏اى قرار گرفته‏اند و از جمله بهره‏گيرى آنان از امكانات فرستنده‏هاى راديوىى با شرايط در حال تكوين و فضاى در حال گسترش مناسبات بين‏المللى مطابقت نخواهد داشت. اين تذكرات بدان معناست كه در آينده از جمله بايد به اين مسئله هم انديشيد كه رابطه ميان دستگاه رهبرى سازمان با نيروى اجتماعى و فعالين آن در داخل كشور به كدام طرق و شيوه‏هاى ديگر امكان‏پذير است.
قابل يادآورى است كه در كشورهاىى كه آزادى بيان و دموكراسى برقرار است، هم اكنون امكان تاسيس فرستنده‏هاى راديوىى براى همه وجود دارد. سمت كلى تحول اوضاع نيز در راستاى گسترش حقوق و آزادى‏هاى فردى و اجتماعى است. به خصوص در برخى كشورهاى اروپاىى فعاليت در راه دفاع از حقوق بشر و دموكراسى داراى زمينه و امكانات مساعد است و از حمايت طيف‏هاى وسيع‏ترى از اقشار اجتماعى برخوردار است. اپوزيسيون ترقى‏خواه ايران نيز مى‏تواند از اين امكانات بهره گيرد. اما اين بهره‏گيرى اولا مستلزم هزينه‏هاىى است كه براى جنبش چپ ايران بسيار سنگين است، ثانيا هر گاه چنين شود و صداى آن ايران را بپوشاند، سرنوشت آن نيز در وضع فعلى بعيد است تابع شرايط سياسى و مناسبات بين‏المللى قرار نگيرد.

اشكال و مضامين ارتباط با خارج
ارزيابى‏هاى واقع‏بينانه حاكى از آن است كه در روندهاى آتى براى برقرارى روابط ميان فعالين داخل كشور با ارگان‏هاى رهبرى سازمان و به طور كلى براى برخوردار ساختن فعالين داخل از امكانات خارج كشور بايد بر روابط طبيعى و عادى كه ميان هر فعال فدائى در داخل كشور با دوستان و آشنايان و اقوام و محيطها و محافل مقيم خارج كشور وجود دارد و نيز بر امكانات و روابط مشابهى كه ميان هر فعال فدائى در خارج كشور با داخل كشور برقرار است، تكيه شود. سالانه ده‏ها و يا شايد هم صدها هزار رفت و آمد عادى بين ايران و خارج و بالعكس انجام مى‏شود. اگر اين امكانات موجود شناساىى و كنترل شود، اگر ارتباط فعالين خارج كشور در محيط خود گسترش يابد، اگر فعالين داخل كشور ارتباطات و صميميت‏هاى خود را در جهت كسانى كه امكان مسافرت به خارج دارند، گسترش دهند و نمونه‏هاى مناسب را شناساىى و گزين كنند، بر محمل روابط عادى و طبيعى امكانات بسيار وسيع‏تر ارتباطى ميان فعالين داخل و خارج بسيج خواهد شد.
با مسافرت به خارج مى‏توان و بايد به سهولت به نشريات متعدد و مسايل و مواضع سياسى و فكرى جريان‏هاى سياسى مختلف دست يافت. مطالعه اين نشريات و منابع، به غنى كردن و زنده كردن مباحثات و مطالعات سياسى و فكرى در محيطهاى و محفل‏هاى سياسى و اجتماعى در داخل كشور كمك مى‏كند. با مسافرت به خارج فعالين خارج، به ويژه ارگان‏هاى دستگاه رهبرى مى‏توانند در جريان ارزيابى‏ها، اطلاعات و مسايل فعالين داخل كشور قرار گيرند. مسافرت به خارج مى‏تواند راى و نظر و برداشت و گرايش نيروهاى فعال در داخل كشور را در ارگان‏هاى رهبرى سازمان انعكاس دهد و در تصميمات سازمانى و سياسى دخالت داده شود. مسافرت به خارج مى‏تواند و بايد به جلب حمايت مادى و عملى نيروهاى خارج از فعالين داخل به اشكال مختلف كمك كند.
ارتباط تنگاتنگ و با فاصله زمانى كم با ارگان‏ها و مسئولين سازمان در خارج ضرور نيست. يك مسافرت سالانه براى يك يا حتى چند محفل در شرايط سياسى موجود كاملا كفايت مى‏كند. انتقال جزوات و منابع مفيد به طرق مطمئن به داخل كشور نيز مى‏بايد مورد توجه قرار گيرد. ملاقات‏هاى مفيد با دوستان فداىى و يا با ديگران و مبادله اطلاعات و اخبار و مشورت و تبادل نظر در باره مسايل مبرم سازمان، جنبش و كشور و حل و فصل مشكلات و مسايل فى‏مابين در اين ديدارها اهميت بسيار دارد. ابن كار بخصوص براى پرورش فكرى و سياسى فعالين جوان‏تر و كم سابقه‏تر سازمان در داخل كشور بسيار مفيد خواهد بود. براى اين انتقالات شبكه‏سازى و تشكيلات حزبى سنتى ضرور نيست. هر كس بايد از امكانات شخصى و جنبى خود براى برقرارى اين ارتباطات بهره گيرد.

وظايف و امكانات فعاليت سازمان در خارج
در مورد نقش و مسئوليت ارگان‏هاى دستگاه رهبرى سازمان مستقر در خارج كشور براى حل و فصل مسايل و مشكلات نيروهاى فعال در داخل كشور و نيز حتى پيرامون نقش و تاثير نيروهاى داخل كشور بر عمل‏كرد و تصميمات ارگان‏هاى مستقر در خارج نبايد ارزيابى‏هاى ذهنى داشت. چشم‏داشت‏ها عملا بيش از حد امكان‏ها، ظرفيت‏ها و واقعيت‏هاىى بوده كه طى سال‏هاى اخير وجود داشته‏اند. مجموعه كارها و مسئوليت‏هاىى كه ارگان‏هاى دستگاه مركزى سازمان و نيز كل تشكيلات سازمان در خارج كشور بر عهده دارند و يا حتى مى‏توانند بر عهده داشته باشند بدين شرح است:
۱. تدوين خط مشى و سياست و مواضع سازمان در زمينه‏هاى مختلف و اعلان آن با استفاده از امكانات مختلف از جمله از طريق انتشار آن‏ها در يك يا چند نشريه به نام سازمان. اخيرا شوراى مركزى تصويب كرده است سازمان يك نشريه به نام نشريه كار داشته باشد و تهيه و انتشار يك نشريه عمومى خبرى، سياسى، تحليلى كه مواضع سازمان را در پريود معين هفتگى بيش‏تر در زمينه‏هاى مختلف منعكس مى‏كند مهم‏ترين وظيفه شوراى مركزى است. سازمان ما در خارج كشور توان تهيه و انتشار يك چنين نشريه‏اى را دارد. سرعت و دامنه انتشار و توزيع البته در شرايط فعلى به روحيه و ميزان نيروى موجود در هر شهر و كشور و منطقه مشروط مى‏شود.
۲. برقرارى مناسبات با رهبران ساير جريان‏هاى اپوزيسيون، تبادل نظر و همفكرى با آنان و در مواردى كه مسئله‏اى مطرح مى‏شود سازماندهى برخى همكارى‏ها ميان فعالين ما و آن‏ها در خارج كشور. وسعت مسافرت‏ها و ديدارها به عوامل مختلف و از جمله به منابع مالى براى تأمين هزينه مسافرت‏ها بستگى مى‏يابد.
۳. انعكاس مبارزات مردم در داخل كشور و افشاى موارد نقض حقوق بشر توسط رژيم در خارج كشور و تلاش براى جلب حمايت خارجى از اين مبارزات و تحت فشار قرار دادن رژيم. برقرارى مناسبات با ساير نيروهاى سياسى در ساير كشورها به ويژه آنان كه از اهداف و آرمان‏هاى سازمان پيروى يا پشتيبانى مى‏كنند.
۴. بسيج و جمع‏آورى امكانات مالى براى كمك به فعالين و محافل هوادار در داخل كشور به طرق مختلف، حمايت مادى از خانواده شهدا و آسيب‏ديدگان از استبداد.
۵. پاسخ‏گوىى به مراجعات فعالين داخل كشور. ارگان‏هاى مركزى سازمان امكان و توان اين كار را دارند. اين مراجعات مى‏تواند براى تبادل نظر و ارائه پيشنهادها و راى خود در زمينه مواضع و خط مشى سازمان و در زمينه انتخاب مسئولين براى تبادل اطلاعات مربوط به خارج و داخل. براى تبادل امكانات براى برقرارى و گسترش ارتباطات، براى گرفتن امكانات مالى و امكانات براى انتقال نشريات و ساير نيازهاى متقابل سازماندهى شود.
۶. علاوه بر اين‏ها فعالين سازمان كه مجبور به مهاجرت شده‏اند مى‏توانند و بايد از اين فرصت براى پرورش و ارتقاى سطح آگاهى و دانش علمى خود تا هر حد ممكن بهره بيشترى بگيرند. اين كه انبوه كادرهاى مهم سازمان سال‏هاى مهاجرت را به بطالت و صرف كارهاى عملى بگذرانند و توشه‏اى براى فردا برنگيرند يك زيان و ضربه بزرگ را متوجه سازمان و جنبش به طور كلى مى‏كند. در عين حال اين كادرها مى‏توانند نتايج كار خود را به صورت ترجمه، تأليف و يا تحقيقات مفيد بازتاب داده و حتى در اغلب موارد در داخل كشور علنا منتشر كنند.

تذكر مهم
واقع‏بينى حكم مى‏كند كه حد تاثير و نقش ارگان‏هاى سياسى و تشكيلاتى مستقر در خارج براى حل و فصل مسايل عملى و مشخص فعالين سازمان در داخل كشور در همين حد گفته شده در نظر گرفته شده و ارزيابى شود. اين ارزيابى بدان معناست كه تصميم‏گيرى پيرامون همه مسايل فعالين داخل بايد در داخل كشور اتخاذ شود. فعاليت در داخل كشور بايد كاملا مستقل از خارج سازماندهى و هدايت شود.
سياست‏گذارى و اعلام مواضع سازمان در زمينه‏هاى مختلف البته كه وظيفه ارگان‏هاى مركزى است و فعالين پراكنده چنين امكان و وظيفه‏اى ندارند. به زبان ديگر رهبرى سياسى سازمان متمركز است و ارگان‏هاى آن نيز در خارج مستقرند. اما رهبرى امور سازمانى و تصميم‏گيرى پيرامون مسايل عملى و مشخص هر فعال فداىى و هر گروه از فعالين سازمان مشخصا بر عهده همان فعالينى است كه اين مسايل به آن‏ها مربوط مى‏شود. در اين عرصه‏ها تبعيت از رهبرى سازمان بى‏معنا و بلاموضوع است.
مجددا تاكيد مى‏شود شوراى مركزى سازمان تمام نظريات و اطلاعات خود را پيرامون اشكال فعاليت و سازماندهى نيروها در داخل كشور و شيوه‏ها و امكانات ارتباطى ميان داخل و خارج را طى اين بحث‏ها در اختيار فعالين داخل قرار مى‏دهد و توجه به آن را به آن‏ها توصيه مى‏كند. تصميم‏گيرى پيرامون اين نظريات و توصيه‏ها طبعا در اختيار همان رفقاىى است كه اين توصيه‏ها به حركت و مبارزه خود آن‏ها مربوط مى‏شود.

در باره راستاهاى فعاليت ما در داخل كشور حضور مستقيم
استبداد سياسى حاكم بر كشور ما، در مرحله كنونى آن، قبل از همه با سركوب احزاب و سازمان‏هاى سياسى كشور و با پيگرد شديد نيروهاى آن‏ها شناخته مى‏شود. اعضا و هواداران سازمان ما و ديگر سازمان‏هاى سياسى نمى‏توانند علنا به نام سازمان مورد علاقه خود فعاليت كنند. فعاليت به نام و به سود سازمان اكيدا ممنوع است. مثلا افرادى كه نشريات سازمان را توزيع و يا توليد مى‏كنند، كسانى كه علاقه‏مندان به سازمان را متشكل و ارتباط آنان را با سازمان برقرار مى‏كنند، كسانى كه تشكيلات سازمان را مورد حمايت تأمينى، مالى و خدماتى خود قرار مى‏دهند، مى‏كوشند و بايد بكوشند اين كارها از چشم رژيم پنهان بماند. آن‏ها مى‏دانند اگر شناخته شوند تحت فشار و پيگرد و بازداشت و شكنجه و حتى اعدام‏هاى بى‏رحمانه قرار خواهند گرفت.
هم از اين روست كه فداييان در آن بخش از فعاليت‏هاى خود، كه مستقيما به نام سازمان و يا براى سازمان انجام مى‏گيرد، نهايت احتياط را به كار مى‏گيرند كه اين فعاليت آن‏ها، از چشم رژيم پنهان بماند. ما قبلا گفتيم كه تشكيل شبكه مخفى نه تنها يگانه راه پنهان كارى و حفظ موجوديت فعالين سازمان نيست، بلكه احتمالا ضربه‏پذيرى‏ها را بيش‏تر خواهد كرد. اكنون نيز بار ديگر تاكيد مى‏كنم: فعاليت به سود سازمان، به صورت توزيع يا تكثير نشريات مركزى، ارتباطگيرى با ارگان‏هاى مركزى و مشاركت در تعيين سياست‏ها و انتخاب اعضاى ارگان‏هاى دستگاه رهبرى سازمان و ساير فعاليت‏هاىى كه رژيم در پى كشف و از بين بردن آن‏هاست طبعا بايد با حداكثر احتياط و پنهان‏كارى صورت گيرد. معناى اين احتياط آن است كه هيچ شبكه مخفى براى انجام اين كارها نبايد ايجاد كرد. بلكه بايد حداكثر تلاش به عمل آيد كه اين نوع فعاليت‏ها، تا آن جا كه ممكن است حتى فردى باشد هيچ ضرورتى ندارد جز همان كس كه نشريه‏اى را توزيع مى‏كند، يا با رهبرى تماس مى‏گيرد شخص ديگرى در داخل كشور در جريان اين كارها قرار گيرد. مى‏توان نشريات را به دست آورد و توزيع كرد بى‏آن كه دريافت كننده بداند كه ارسال كننده كيست. مى‏توان با مسئولين سازمان در خارج كشور تماس گرفت اما هيچ ضرورتى ندارد كس ديگرى در داخل كشور از اين راز با خبر شود و يا به كسى در اين باره گزارشى داده شود.
در عين حال مى‏توان در محافل خصوصى و با افراد قابل اعتماد پيرامون مسايل سازمان، مواضع آن و نيز در باره گذشته و حال و آينده جنبش فدائيان، در باره جهات مثبت و منفى فعاليت و حيات آن بحث و تبادل نظر داشت. يا اطلاعات و اخبار مربوط به فعاليت و يا تحولات در سازمان و در ساير نيروهاى سياسى كشور را منتقل كرد، بى‏آن كه منبع و منشا خبر و نظريات ارائه شده مورد اشاره قرار گيرد و يا تصريح شود. البته لزومى ندارد كه اين بحث و گفتگوها به صورت دعوت به جلسه رسمى يا سازمانى صورت گيرد. روابط و ديدارهاى دوستانه و خصوصى و مهمانى‏هاى عادى ميان خانواده‏ها محمل مناسب چنين گفتگوهاىى است.
اوضاع سياسى كشور فعلا ايجاب نمى‏كند كه حضور مستقيم و محسوس سازمان در تمام جامعه تأمين شود. ساير نيروهاى مخالف رژيم همين وضع را دارند. فعلا حضور مستقيم سازمان را فقط مى‏توان حداكثر در سطح نيروهاى پايه اجتماعى آن حفظ كرد. بدين معنا كه مى‏توان و بايد علاقه‏مندان به سازمان را از خطوط كلى خط مشى و مواضع سازمان و از كلى‏ترين تحولات و مباحث نظرى و برنامه‏اى مطلع كرد. توده هواداران سازمان، هر چند با تاخير، ممكن است از جهات عمده فعاليت عملى سازمان، مثلا از مناسبات با ساير نيروهاى سياسى كشور و يا از برخى تلاش‏هاى مؤثر در راه جلب حمايت بين‏المللى عليه نقض حقوق بشر، مطلع گردند.
تلاش براى تأمين اين حد از حضور مستقيم سازمان در جامعه قطعا ضرورى است و از سوى تمام فعالين سازمان بايد پى گرفته شود. در شرايط فقدان فعاليت راديوى زحمت‏كشان، امكانات براى تأمين اين سطح از حضور سازمان در جامعه بسيار محدودتر و لذا جبران آن تلاشى وسيع‏تر را طلب مى‏كند.
مسلم است كه پيش‏برد مباحثات نظرى و برنامه‏اى گسترده، تدوين خط مشى سياسى واحد و موضع‏گيرى سراسرى، متحد كننده و سمت دهنده، تلاش براى برقرارى و بسط مناسبات و ارتباطات ميان مسئولين جريان‏ها و شخصيت‏هاى سياسى اپوزيسيون، تلاش براى بسط همكارى ميان نيروهاى دموكراتيك كشور و نيز جلب حمايت بين‏المللى كارهاىى نيستند كه بتوان آن‏ها را از داخل كشور پى گرفت و يا در سطح سازمان هماهنگ كرد.
به دلايل فوق به جاست در اين جا مجددا تكرار كرد كه رفت و آمد و اشكال مختلف ارتباط ميان خارج و داخل در وضع موجود و روندهاى آتى اهميتى فوق‏العاده كسب مى‏كند. زيرا يگانه ضامن حضور مستقيم سازمان و هر نوع تاثير غير مستقيم آن در جامعه است. بدون حفظ ارتباطات ميان خارج و داخل حفظ موجوديت و حضور محدود سازمان در كشور در سطح پايه اجتماعى آن و نيز مشاركت و تاثير نيروهاى سازمان در حيات فكرى و سياسى آن در سازمان‏دهى و گزينش ارگان‏هاى مسئول و از همه مهم‏تر سمت‏دهى و هدايت فعاليت اجتماعى نيروهاى سازمان در راستاى واحد غير ممكن خواهد بود.

حضور غير مستقيم؛ مرورى بر گذشته
نيروهاى جنبش ما در سطح كشور قادر خواهند شد حضور و تاثير غير مستقيم سازمان را در حيات سياسى و اجتماعى و فرهنگى كشور تأمين نمايند. و بايد توجه داشت كه در شرايط استبدادى نقش و تاثير سازمان در جامعه اساسا از طريق حضور غير مستقيم انجام مى‏گيرد.
عمده‏ترين اهرم تاثيرگذارى سازمان بر حيات سياسى و فرهنگى جامعه فعاليت‏هاىى است كه نيروهاى سازمان در محيط اجتماعى - و طبعا نه به نام سازمان - پى مى‏گيرند. اين فكر اشتباه است كه استبداد مذهبى قادر است جلوى نفوذ و اشاعه انديشه‏هاى ترقى‏خواهانه، دموكراتيك و صلح‏جويانه در جامعه را به كلى مسدود سازد. اين فكر اشتباه است كه حاكميت استبداد سياسى و مذهبى يعنى كه در جامعه ما فقط نظريات و افكار و انديشه‏هاى ارتجاعى نشر مى‏يابند و ارتجاع واقعا داراى چنان قدرت و نفوذى است كه قادر است تاريكى و سياهى مطلق را در همه جا بگستراند. چنين توانى را براى ارتجاع در نظر گرفتن غير واقعى، به شدت غلوآميز و بيش‏تر ناشى از سرخوردگى است.
پيروان اصيل خمينى البته همواره قصد و آرزو داشته‏اند كه جامعه‏اى بسازند كه همگان فقط ارزش‏ها و انديشه‏هاى آنان را بپذيرند. اما اين آرزوها هم با واقعيت جامعه و هم با توان آنان سخت بيگانه از كار در آمده‏اند. آن‏ها هم مثل همه رژيم‏هاى استبدادى ديگر فقط توانسته‏اند جلوى فعاليت آزادانه احزاب سياسى را بگيرند و در راه اشاعه افكار ترقى‏خواهانه و تجددطلب موانع معين ايجاد كنند. وجود و حضور ميليون‏ها روشن‏فكر و روشن‏بين ايرانى در تمام شهرها و حتى در اعماق روستاهاى كشور ما خود عملا يعنى توان استبداد براى جلوگيرى از اشاعه افكار دموكراتيك، تجددطلب و مترقى با وضوح بسيار، محدود و مشروط است.
واقعيات حاكى از آن است كه رژيم از همان لحظه اوج تحكيم پايه‏هاى استبداد در كشور مجبور شده است گام به گام و مرحله به مرحله، تعبير و تحقق خواب و خيال‏هاى ارتجاعى خود را براى زنجير زدن به سير اشاعه فرهنگى و انديشه‏هاى غير ولايت فقيهى غير مقدورتر بيابد. همين وضعيت در دهه ۴۰و اوايل دهه ۵۰در كشور ما وجود داشت. شاه تلاش و آرزوى بسيار داشت كه افكار و تمايلات دموكراتيك را به زور استبداد و بگير و ببندها نابود كند و شعور اجتماعى را صرفا در همان قالبى فرو كند كه خود مى‏خواست اما ساخت و بافت جامعه، به ويژه حد پيشرفت آن به هيچ وجه با اين خواسته تطابق نداشت.
شاه در دهه ۴۰و ۵۰مدام دستگاه ساواك و نهادهاى كنترل عمل شهروندان را تقويت مى‏كرد و گسترش مى‏داد. اما هر زمان قشر وسيع‏ترى از روشن‏فكران با انتشار انبوه مقالات، حتى در مطبوعات مجاز كشور، با ترجمه و تأليف بسيارى آثار ارزشمند، با سرودن شعرها و خلق رمان‏ها و فيلم‏ها و تابلوها، حتى با فعاليت مؤثر در راديو و تلويزيون دولتى و به ده‏ها و ده‏ها وسيله ديگر به اين تلاش استبداد ‌«نه‌» مى‏گفتند و آن را در بطن خود مى‏پوشاندند.
گلسرخى و دانشيان و علامه‏زاده، به‏آذين و كشاورز، مومنى‏ها و قاضى‏ها، فروغ و جلال و صمد و كسرائى، شاملوها و دولت‏آبادى‏ها و سلطان‏پورها و ديگران و ديگران، شريعتى و مهرگان و لطفى، آريان‏پورها و ساعدى‏ها و ده‏ها و ده‏ها فرزانه و فرهيخته ديگرى كه احساس و انديشه معاصر، دموكراتيك و ترقى‏خواه ايران را بيان مى‏كنند، پس از رويدادهاى اوايل ده ۴۰درست زمانى عزم آغاز راه و يا عزم ادامه آن را جزم كرده‏اند كه رژيم شاه يورش تازه‏اى براى بسط سلطه ساواك و سياهى استبداد را آغاز مى‏كرد و پى مى‏گرفت.
و كاملا قابل توجه است كه اين نيروى خلاقه عظيم از نظر سياسى به هيچ وجه به اصطلاح بى‏طرف نبوده و نيست. فعاليت خلاقه هر يك از آنان در راستاى اشاعه تقويت همان احساس‏ها، ارزش‏ها و انديشه‏هاىى در جامعه ما تاثير كرده است كه جنبش‏ها و جريان‏هاى معين و شناخته شده ميهن ما پى‏گير و مبشر آن‏ها بوده‏اند.
انديشه و احساس نيروى عظيم جنبش دموكراسى براى ايران كه در راه انقلاب بهمن و نيز در سخت‏ترين و خون‏بارترين روزها تحت سلطه استبداد مذهبى درخشيد، قبل از همه پرورش يافته نسلى از روشن‏فكران و مبارزان فرهيخته‏ايست كه پا به پاى اوج‏گيرى استبداد پهلوى از آن نهراسيده‏اند و عليرغم خواسته و تلاش صاحبان قدرت و ثروت پرچم روشن‏گرى را، حتى در ساكت‏ترين روزها افراشته داشته‏اند.


سلطه استبداد بر كشور، خود بدين معناست كه زمان، زمان ميتينگ‏ها و راه‏پيماىى‏ها، گشايش دفاتر حزبى و فروش نشريات حزبى در روزنامه‏فروشى‏ها، و يا زمان شركت در مبارزات انتخاباتى و مناظره‏هاى تلويزيونى هنوز فرا نرسيده است. اين كارها مال دوران بعد از پيروزى و استقرار دموكراسى در كشور است. وظيفه پايه‏اى امروز كمك به اشاعه احساس و انديشه دموكراتيك، انسانى و ترقى‏خواه در تار و پود جامعه است.

حضور غير مستقيم در وضع موجود
تحليل اوضاع فعلى كشور و ارزيابى واقع‏بينانه امكانات موجود در بطن جامعه، به وضوح اين فكر را؛ه‏ه‏م‏م رد مى‏كند كه مسئولان رژيم، به ويژه طى سال‏هاى اخير، موفق شده‏اند يا موفق خواهند شد كه موج عظيم جنبش روشن‏فكران ايران براى اشاعه افكار دموكراتيك و مترقى در جامعه را مهار كنند و يا آن‏ها را به عقب‏نشينى وادارند. روندها درست برعكس است. عليرغم تمام تلاش ارگان‏هاى كنترل و سركوب رژيم و عليرغم تمام اعتراضات و دل‏نگرانى‏هاى بى‏پايانى كه در بسيارى از محافل حاكمه موج مى‏زند، هم اكنون صدها نشريه و روزنامه و مجله كه به هيچ وجه نمى‏توان و نبايد آن‏ها را در خط ولايت فقيه و يا استبداد و ارتجاع ارزيابى كرد در تهران و شهرستان‏ها منتشر مى‏شود. پس از چندين و حتى ده‏ها بار تصفيه مطبوعات دولتى، نظير كيهان و اطلاعات و پاك‏سازى‏هاى وحشيانه دستگاه بسيار عظيم صدا و سيما، هم چنان گماشتگان ولايت فقيه قادر نشده و نخواهند شد اين مؤسسات را از انديشه‏ها و افكار ترقى‏خواه، دموكراتيك و تجددطلب كاملا تهى كنند. اين كار اصلا غير ممكن است. در آينده نيز در همين رسانه‏هاى گروهى كشور روندها در جهت تثبيت و تحكيم سلطه عملى و فكرى ولايت فقيه و استبداد مذهبى سير نخواهد كرد. در جهت تضعيف اين سلطه سير خواهد كرد.
به ليست انبوه كتاب‏هاىى كه در چند سال اخير منتشر شده نگاه كنيد! واقعا چه ميزان از اين ليست مطابق خواسته و مورد نياز استبداد مذهبى است و چه ميزان از آن آن‏ها نيست؟ به ليست فيلم‏ها، نمايشنامه‏ها، حتى ترانه‏ها و تابلوها و تصويرها نگاه كنيد!
آرى اين درست است كه در اين سال‏ها در همه اين جبهه‏ها نبردى سنگين در جريان بوده است. اما در همه اين جبهه‏ها تعرض از آن نيروى ترقى‏خواه و انديشه دموكراتيك و انسانى و عقب‏نشينى توام با مقاومت يا هم‏سازى از آن نيروى ارتجاع و عقب‏ماندگى بوده است.
نگاه كنيد به دانشگاه‏ها. مسلم اين كه هدف آن ‌«انقلاب فرهنگى‌» كذائى دقيقا انهدام فرهنگى بود. بسيارى از آن‏ها مى‏خواستند و تصور كردند مى‏توانند يا دانشگاه را قرق‏گاه ارتجاع سازند و يا آن را به كلى تعطيل كنند. اما اكنون پس از يك دهه ببينيم نتيجه نبرد چه بوده است؟ آيا طى اين ده سال جهالت و تاريك‏انديشى توانسته است دانشگاه‏ها را از آن خود سازد و اگر نشد تعطيل كند؟ عليرغم آرزوى آقاى رهبر كه چندى پيش باز هم گفت كه دانشگاه‏ها را بايد به اصطلاح ‌«اسلامى‏تر‌» كرد، روند عينى و غير قابل مهار در دانشگاه‏ها آشكارا در جهت تضعيف موقعيت، اعتبار و امكانات استبداديان و جهال جريان يافته است. عليرغم سنگين‏ترين تصفيه‏ها باز هم درست مثل زمان شاه در بخش عمده استادان و كاركنان در دانشگاه‏ها و حتى در وسيع‏ترين طيف دانشجويان تمايلات و انديشه‏هاى دموكراتيك و تجدد طلب مسلط است. تمايلات و انديشه‏هاىى كه هم بازتاب و هم بازتاب دهنده ايده‏آل‏ها و آرمان‏هاى جنبش دموكراتيك كشور به شمول جنبش فدائيان خلق است. به اين‏ها بايد ليست نمايشنامه‏ها، كنسرت‏ها، نمايشگاه‏ها، سخن‏رانى‏ها و ديگر عرصه‏هاى فعاليت فرهنگى و هنرى را اضافه كرد.
بدين ترتيب نقش و تاثير سازمان ما در جامعه به هيچ وجه به فعاليت در خود و بر خود فدائيان و نقش و تاثير مستقيم سازمان بر جامعه محدود نبوده و نيست. اكثريت بزرگ روشن‏فكران فرهيخته‏اى كه فضاى فكرى و فرهنگى جامعه را در دوره استبدادى كنونى تحت تاثير احساس‏ها و انديشه‏ها، ارزيابى‏ها و دانش خود مى‏گيرند نه در راستاى ترويج افكار و انديشه‏هاى ارتجاعى، كه در راستاى آرمان‏ها و ارزش‏هاى جنبش عام دموكراتيك ايران و از آن جمله در راستاى اهداف سازمان ما و حركت تاريخى آن گام بر مى‏دارند. آن‏ها بذر ايده‏ها و انديشه‏هاى دموكراتيك، صلح‏خواهانه، ميهن‏دوستانه و عدالت‏طلبانه را در بطن جامعه مى‏كارند. پيشرفت و پيروزى جنبش ما براى استقرار دموكراسى با ميزان نقش و تاثير پيشگامان جنبش روشن‏فكرى ايران ارتباط مى‏يابد. اگر عمل اين قشر روشن‏فكران پيشرو در تاروپود جامعه ما تنيده نبود، در اين شرايط سركوب تلاش رهبران احزاب و سازمان‏هاى سياسى كشور براى استقرار دموكراسى و تجددطلبى در جامعه قطعا سترون مى‏ماند و رؤياى ارتجاع؛ بازگشت شرايط قرن‏هاى از دست رفته تحقق مى‏يافت. زمينه استقرار دموكراسى در ايران با عمق و دامنه نفوذ ايده‏هاى دموكراتيك در جامعه پيوندى نزديك دارد. اين ايده‏ها، فردا، پس از استقرار نظام دموكراتيك در كشور تازه شروع به اشاعه و نفوذ در جامعه نخواهد كرد. استقرار دموكراسى خود حاصل و دست‏آورد نفوذ و اشاعه ايده‏هاى ترقى‏خواهانه در جامعه و پرورش نسلى از روشن‏فكران آزادى‏خواه و خردمند در جامعه است. نسلى كه مى‏تواند و بايد خود رسالت برپاىى دموكراسى در ايران را بر عهده گيرد و پاسدار آن گردد.

ما بايد خيلى بيش‏تر بياموزيم
جنبش فدائيان خلق براى اين كه بتواند به شايستگى از عهده اين رسالت بزرگ برآيد لزوما بايد با تلاشى عظيم و پر دوام در راه غناى فرهنگى و معنوى خود گام بردارد. براى تربيت فكرى و فرهنگى نيروى چپ بر خلاف آن چه كه تاكنون تصور مى‏شد نبايد تنها به مطالعه آثار ماركسيستى قناعت كرد. زيرا به صراحت بايد گفت آن چه كه به نام منابع ماركسيستى شناخته شده است، در جهان متحول آستانه قرن ۲۱بخش محدود و بسيار محدودى از آن چه كه يك انديشمند و متفكر مسايل سياسى و اجتماعى بايد بداند را تشكيل مى‏دهد. به علاوه امروز آشناىى با اين آثار بيش‏تر از جنبه شناخت گذشته براى ما حائز اهميت است تا از جنبه جستجوى توان‏مندى‏هاى آن براى پاسخ‏گوىى به مسايل حال و آينده جامعه ما و جهان ما.
در ضمن لازمه پرورش نسلى و نيروىى واقعا ترقى‏خواه، تجهيز آن به دانش و خردى است كه ايرانيان و نيز ساير ملل طى نسل‏ها براى حل و فصل مسايل جامعه خود اندوخته‏اند. دامنه مضمون اين دانش و خرد محدود به آموزش مسايل خط مشى و برنامه سياسى نيست. ما در اين جا براى مثال فقط به يكى دو مورد اشاره مى‏كنيم:
پيكار در راه دموكراسى پيكارى است در راه تأمين حقوق شهروندان و به زبان ديگر، بسط دموكراسى در كشور با مناسبات حقوقى ميان شهروندان از جمله ميان دولت و شهروندان ارتباط نزديك دارد. نظام حقوقى در رژيم‏هاى دموكراتيك حاصل يك پيكار تاريخى است. پيكارى كه هدف آن تأمين آزادى بيش‏تر براى هر شهروند به مثابه شرط آزادى همگانى است. مبارزه‏اى كه هم چنان ادامه دارد. آشناىى با نظريات و انديشه‏هاىى كه در روند اين پيكار تاريخى طرح شده، اشاعه اين نظريات در كشور و آشناىى با تاريخ به طور كلى يكى از مهم‏ترين نيازها و نيز عرصه‏هاى فعال فكرى و نيروهاى ما در مرحله كنونى است.
از سوى ديگر زبان ابزار نيرومند هر نوع آموزش و هر نوع خلاقيت فكرى و فرهنگى است. فعالين ما بدون تسلط بر زبان و ادبيات كشور خود، بدون جذب شاهكارهاى شگرف كلاسيك‏ها و كارهاى ارزشمند متأخران، قادر نخواهند شد ايده و انديشه خود را، آن گونه كه شايسته است به ميان مردم برند. بازدهى آموزش و خلاقيت با ميزان تسلط بر زبان ارتباطى نزديك دارد.
به علاوه فعالينى كه حداقل به يك زبان خارجى زنده و مفيد مسلط نيستند در شرايط جامعه ايران محكوم‏اند كه از زمانه عقب بمانند و از تماس مستقيم با پديده‏هاى نو، بغرنج و بى‏شمار در جهان معاصر محروم شوند. زبان خارجى، به ويژه انگليسى، براى يك مبارز سياسى معاصر تا حد يك ابزار كار روزانه و تا حد ‌«جواز نوجوىى و نوانديشى‌» نقش ايفا مى‏كند.

افشاى موارد نقض حقوق بشر وظيفه‏اى همگانى است
بر عرصه‏اى ديگر از مبارزه‏اى كه عليه استبداد در كشور ما جريان دارد، به حساس‏ترين عرصه مبارزه ما نگاه مى‏كنيم. به پيكار عليه ترور و اختناق، عليه شكنجه و اعدام. به عرصه‏اى كه برخلاف مبارزات فكرى - فرهنگى، هر حركت جزئى آن نيز با حساسيت و خشم بسيار استبداد مواجه است. عرصه‏اى كه در آن رژيم حاكم بر ايران سياه‏ترين و زشت‏ترين چهره خود را نمايانيده است. آمار اعدام‏ها، ميزان شكنجه، تعداد زندانيان سياسى و حجم فعاليت پليسى و جاسوسى عليه مردم و دامنه توهين به شرف و حيثيت انسانى در ايران با هيچ كشور ديگرى، حتى با مستبدترين آن‏ها قابل قياس نيست.
اما از سوى ديگر حد افشاگرى‏ها عليه اين جنايات، حد فشارى كه طى اين سال‏ها، به خصوص پس از قطع جنگ، بر گرده اين رژيم و براى كوتاه كردن دست او از اين همه جنايت وارد شده و مى‏شود با هيچ رژيم ديگرى در دنيا قابل مقايسه نيست.
اكنون ۶سال است كه سازمان ملل متحد جمهورى اسلامى را در ليست كشورهاىى وارد كرده است كه وضع حقوق بشر در آن‏ها وخامت‏بار است. ۲سال است كه نماينده ويژه سازمان ملل موفق مى‏شود به ايران برود و گزارش تهيه كند. پريروز نيز اين مأموريت براى يك سال ديگر تمديد شد. گزارش نماينده ويژه گوشه‏اى از حقايق هولناك مربوط به جنايات رژيم را بازتاب مى‏دهد.
يك لحظه فكر كنيد سازمان ملل از چه طريق پى برده است كه وضع رعايت حقوق بشر در ايران وخيم است؟ منبع اطلاعات مندرج در گزارش آقاى گاليندوپل از كجاست؟ آيا تصميم سازمان ملل و مفاد گزارش مبتنى بر اطلاعات انتشار يافته از جانب خود رژيم يا خبرگزارى‏هاى خارجى است؟ يا صدها و هزارها و صدها هزار خبر و گزارش و اطلاعى كه از حانب ده‏ها هزار فعال سياسى آزادى‏خواه طى اين ۱۲سال به خارج از كشور درز كرده است باعث تكان خوردن سازمان ملل و منبع اصلى مفاد مندرج در گزارش نماينده ويژه بوده است؟
اين تصميم سازمان ملل و اعزام نماينده به ايران و تن دادن رژيم به اين خواسته بين‏المللى و نتايج به دست آمده هيچ معناىى جز تلاش آزادى‏خواهان كه در اقصى نقاط كشور و خارج از كشور عليه شكنجه و اعدام، عليه ترور و اختناق مبارزه مى‏كنند، نداشته است.
اگر تلاش آزادى‏خواهان ايران نبود، نه مسئله رسيدگى به موارد نقض حقوق بشر در ايران در دستور كميسيون حقوق بشر سازمان ملل قرار مى‏گرفت و نه گزارشى رسمى از آن چه بر مردم ايران گذشته است تهيه مى‏شد و انتشار مى‏يافت.
كسى مدعى نيست كه ميزان توجه دولت‏ها به مسئله حقوق بشر در ايران از منافع و مطامع سياسى آنان متأثر نيست. بارها ديده‏ايم كه چگونه تقلاى رژيم براى خريدن راى دولت‏ها در جهت مسكوت گذاشتن جناياتى كه در ايران گذشته است اثر خود را بخشيده و سركوب‏شدگان ايران را قربانى كرده است.
اما هر قدر كه افشاگرى ايرانيان در خارج كشور وسيع‏تر بوده است، هر قدر كه اين افشاگرى‏ها توده‏هاى بيشترى را در اروپا و آمريكا از واقعيت اوضاع در ايران آگاه كرده است، به همان ميزان دست و بال دولت‏ها را براى ساخت و پاخت پنهانى در بالا و لگد كردن حق مردم با محدوديت‏هاى بيشترى مواجه كرده است.
خطاست هر گاه تصور شود تغيير موضع رژيم در جهت پذيرش هيئت ويژه سازمان ملل عوامل درونى داشته است. آن‏ها كه ۳سال پيش فرمان قتل ناجوان‏مردانه هزاران زندانيان سياسى را صادر كردند، هنوز هم هستند. تركيب اين رژيم تغيير نكرده است. اگر آن موج سنگين اعتراض عليه جنايات اين‏ها نبود آيا قابل تصور بود كه رژيم حاضر شود پيش‏نويس قطع‏نامه‏اى در تأييد نقض حقوق بشر و اعلام تعهد خود به رعايت آن را تهيه كند و براى تصويب به سازمان ملل پيشنهاد كند؟
فكر مى‏كنيد اگر بانگ اعتراض عليه شدت استبداد در ايران اين قدر سنگين نبود، آيا رژيم حاضر مى‏شد نسبت به بازديد مستمر نمايندگان كميته بين‏المللى صليب سرخ از ايران برخورد مثبت از خود نشان دهد؟ آيا اين كه در آستانه سفر دوم نماينده ويژه اكثر زنان شناخته شده و قهرمان اسير ايرانى سخاوت‏مندانه به مرخصى فرستاده شده و يا آزاد مى‏شوند، نتيجه بروز عناصر دموكراسى در ساخت استبدادى رژيم است يا تحت تاثير فشارهاىى است كه بر آن وارد آمده است؟ چرا قانون مربوط به داشتن حق وكيل مدافع فقط پس از ۱۲سال از تصويب مجلس مى‏گذرد و چرا طرح قانون تفويض حق تعيين رئيس كانون وكلا به رئيس قوه قضائيه در مجلس رد مى‏شود. آيا اين كارها نشانه آن است كه رژيم از استبداد فراگير منصرف شده است؟ يا تحت تاثير فضاىى كه مبارزه آزادى‏خواهان ايران پى گرفته‏اند براى وى غير مقدور و يا زيان‏بار شده است كه باز هم مدعى شود در قانون شرع و محاكمات شرعى موضوع وكيل مدافع پيش‏بينى نشده است؟
تمام اين فاكت‏ها نشان مى‏دهند كه چنان چه آزادى‏خواهان ايران روش درست انتخاب كنند و اعتراض عليه ترور و اختناق، عليه شكنجه و اعدام را پى گيرند و هر مورد شكنجه و اعدام و ترور مخالفان را با قدرت و وسعت، با احساس مسئوليت دقيق در قبال حقيقت در چهار گوشه جهان افشا كنند قطعا مى‏توانند رژيم را تحت فشار قرار دهند و سر انجام آن را به عقب‏نشينى‏هاى معين و حتى مهم وادارند. تجربه نشان داده است كه دست زدن به ترور و اعمال خشونت‏آميز در مقابل ترور و خشونت دست‏آويز رژيم خواهد شد براى فضاى ترور و اختناق در كشور:
افشاگرى و باز هم افشاگرى پيرامون جنايات رژيم مؤثرترين تاكتيك براى آگاه كردن توده نسبت به حقوق سياسى تضييع شده خود و نيز براى وادار كردن رژيم به عقب‏نشينى است.

خواست‏هاى آنى، خواست‏هاى اساسى
موفقيت‏هاىى كه آزادى‏خواهان ايران تنها طى ۲ساله اخير به دست آورده‏اند بار ديگر نشان مى‏دهد كه اشتباه بزرگ آن است كه همه خواست‏هاى دموكراتيك در مورد رعايت حقوق بشر در ايران به بعد از استقرار دموكراسى پارلمانى در كشور موكول گردد. خواست‏هاى مربوط به قطع شكنجه، قطع اعدام‏ها، قطع ترور مخالفان و آزادى زندانيان عقيده را بايد با قدرت پى گرفت و پيش‏برد اين خواست‏ها مبرم‏ترين خواسته‏هاى آزادى‏خواهان ايران در لحظه كنونى است.
از هم اكنون بايد براى يك سال ديگر، براى يك سال پر ثمر ديگر برنامه‏ريزى كرد. مأموريت هيئت سازمان ملل براى يك سال ديگر تمديد شده است. بايد براى جمع‏آورى تمام اطلاعات در باره موارد نقض حقوق بشر در ايران بسيج شد. مى‏توان و بايد براى قطع اعدام‏ها، براى قطع شكنجه، براى قطع ترور مخالفان و براى آزادى زندانيان عقيده در مقياس جهانى نيروى عظيمى را بسيج كرد. اما اين بسيج قبل از همه در گرو تلاش‏هاىى است كه در ايران طى يك سال آينده صورت مى‏گيرد. اين بسيج در گرو آن است كه دنيا هر چه بيش‏تر از تمام جزئيات مواردى كه رژيم اعلاميه جهانى حقوق بشر را زير پإ مى‏نهد مطلع شود.
از سوى ديگر بايد براى خواسته‏هاى اساسى جنبش دموكراسى در ايران نيز تدارك ديد. آزادى فعاليت احزاب سياسى، آزادى مطبوعات و انتخابات آزاد از عمده‏ترين خواست‏هاى مبارزه ما در راه استقرار دموكراسى در كشور است. حال كه رژيم براى ظاهرسازى در سازمان ملل تعهد خود را به اعلاميه حقوق بشر اعلام كرده است بايد اين خواسته‏هاى اساسى را نيز به وسعت به ميان مردم برد.
ارزيابى ما البته كه اين نيست رژيم آن چه را كه در سازمان ملل مى‏گويد همان را در كشور عمل مى‏كند. رژيم حتى پخش خبر مربوط به اعلام پاى‏بندى خود به اعلاميه جهانى حقوق بشر را در ايران سانسور كرده است. اجراى آن كه جاى خود دارد. اما اين را هم بايد دانست كه رژيم فقط تا مدت محدودى مى‏تواند ظاهرفريبى كند. حال كه موضع رژيم حالت تدافعى به خود گرفته است اشاعه خواست‏هاى مربوط به آزادى مطبوعات، احزاب و انتخابات وسيع‏ترين نيروها را به حمايت از جنبش دموكراسى براى ايران، براى تغيير بنيادين در نظام سياسى كشور و عبور به يك نظام دموكراتيك گردآورى مى‏كند.

نخستين شرط، بسط مناسبات ماست
موفقيت ما در مبارزه در راه قطع اعدام‏ها، قطع شكنجه، قطع ترور مخالفان و آزادى زندانيان عقيده نخستين شرط آن است كه ما فعاليت خود را در چارچوب محافل خصوصى فدائيان محصور نكنيم. بسط مناسبات فعالين ما با كسانى كه انگيزه آزادى‏خواهى دارند اما از سازمان هوادارى نمى‏كنند يا نسبت به ساير شعارهاى ما بى‏تفاوت يا حتى مخالف‏اند اهميت كليدى دارد. خيلى صريح بايد گفت وظيفه هر فدائى در اين دوره آن است كه با عناصر وابسته به وسيع‏ترين طيف تمايلات سياسى و اجتماعى موجود در كشور روابط و رفت و آمد و آشنائى داشته باشد. اين كه فلان كس به رژيم وابسته است يا فلانى از رژيم سابق هوادارى مى‏كند فى‏نفسه دليل منع مناسبات اجتماعى با وى نيست.
اين فكر اشتباه است كه اجازه داده شود در محيط اجتماعى روابط ما فقط با كسانى گسترش يابد كه مثل ما فكر مى‏كنند. اين كار براى كسى كه در راه آرمان‏هاى نيك اجتماعى تلاش مى‏كند مرگ‏آور است. زيان فرو رفتن در خود فقط اين نيست كه امكانات مبارزه عليه وضع موجود محدود و محدودتر مى‏شود. فرو رفتن در لاك خود فعالين ما را كم‏تدبير، كم‏اطلاع و غيرمنعطف و يك‏جانبه به بار مى‏آورد و آنان را نسبت به مردم غريبه مى‏كند و زمينه‏هاى هم‏كارى ما با ساير نيروها را نيز تضعيف مى‏كند.
استبداد خود بدين معناست كه محدوديت‏هاى بى‏شمار در راه تماس جنبش ما با گرايش‏هاى اجتماعى موجود در كشور وجود دارد. وظيفه يك مبارز ضد استبداد اين است كه با عمل خود در جهت بسط مناسبات در پايين به اين محدوديت‏ها تن ندهد و به هر شكل ممكن با آن‏ها مقابله كند.
بيم از شناخته شدن توسط مخالفان سياسى بى‏معناست. اين كار وقتى مى‏تواند احتمالا بى‏مبالاتى تلقى شود كه فدائى در يك شبكه مخفى سازمان‏دهى شده بيم لو رفتن وى را تهديد كند. وقتى چنين محذورى نباشد چه بيم از بسط مناسبات اجتماعى مى‏تواند وجود داشته باشد؟ هيچ شرط و محدوديت فكرى، عقيدتى، سياسى و سازمانى براى بسط مناسبات و هم‏كارى‏هاى فعالين ما با عناصر وابسته به گرايش‏هاى سياسى ديگر اعم از حاكم و غيرحاكم در راه آن چه كه ما به سود آرمان‏ها و ارزش‏هاى مورد قبول فرد تشخيص مى‏دهيم نبايد در نظر گرفته شود. فقط خود فعالين ما در محيطهاى اجتماعى هستند كه مى‏توانند تشخيص دهند با چه كسى تا چه حدى و با كدام هدف و چشم‏انداز مى‏توان و يا بايد رابطه داشت و يا هم‏كارى كرد. در اين مورد هيچ‏گاه نبايد كسى شرايط و محدوديت‏هاى كلى و هميشگى وضع كند. در عوض همواره بايد تاكيد داشت كه ميزان موفقيت جنبش ما در راه آرمان‏هاى‏مان با بسط مناسبات و نزديكى‏هاى فعالين ما با وسيع‏ترين طيف عناصر وابسته به گرايش‏هاى سياسى و اجتماعى و عقيدتى گوناگون ارتباطى بسيار نزديك دارد.

در باره كار در ميان مردم

مرورى بر تجارب

در سنت و تاريخ مبارزه ما فدائيان خلق كار توده‏اى و اشكال تحقق آن، از عمده‏ترين و پركشش‏ترين مقولات بوده است. اساسا انگيزه پيداىى جنبشى به نام فدائيان خلق تلاشى بوده است براى غلبه بر جدائى روشن‏فكران ترقى‏خواه از توده‏ها. در پيكار مسلحانه ما سرنگونى شاه هدف بعدى بود. هدف آغازين زدن نقبى به سوى توده‏ها بود.
بعدها، در سال‏هاى ۵۹تا ۶۲كه با فروكش كردن فضاى انقلاب انبوه مردم از پيرامون رهبران مذهبى پراكنده مى‏شدند و فشار براى قطع فعاليت سازمان‏هاى توده‏اى جنبى وابسته به احزاب و سازمان‏هاى سياسى تشديد مى‏گرديد، هزاران نيروىى كه در سازمان‏هاى جنبى موسوم به پيشگام متشكل شده بودند، در چهار گوشه كشور به سوى فعاليت در انواع تعاونى‏ها، شوراهاى محلى شهرها و روستاها، اتحاديه‏ها و سنديكاهاى كارگرى، تشكل‏هاى توده‏اى زنان در محلات و حتى تيم‏هاى ورزش محلى و به سوى كار در هر تشكل ديگرى از اين دست روى آوردند. آن‏ها از اين طريق مى‏كوشيدند توده‏ها را در جهت تحقق مطالبات‏شان بسيج كنند و در عين حال پلى باشند ميان سازمان و مردم.
اما بعد از سال ۶۲با يورش رژيم به اين فعالين، كار در اين تشكل‏ها رو به افول گذشت. سازمان از سال ۶۳به بعد ايده تشكيل هسته‏هاى مخفى از كارخانه‏ها و دانشگاه‏ها و ديگر مراكز فعاليت سازمان را طرح كرد. عليرغم برداشت‏هاى گوناگون از اين ايده، آن چه روشن بود اين بود كه نيروهاى سازمان در محيطهاى كار و تحصيل بايد بكوشند براى رهبرى مبارزات توده‏اى يك هسته مخفى رهبرى كننده ايجاد كنند. مطابق اين رهنمود فعالينى كه قدرت و زمينه هدايت حركات توده‏اى را در شرايط استبدادى دارند، قطع نظر از گرايش‏هاى سياسى و يا وابستگى سازمانى‏شان، مى‏توانند در اين هسته متشكل شوند.
راست اين است كه اكنون با اين كه ۷ ۶سال از زمان ارائه اين رهنمود گذشته است هنوز هيچ ارزيابى و گزارش دقيقى از ميزان ثمربخشى آن وجود ندارد. اگر چه هيچ جمع‏بندى معينى از نتايج كار و مسايل و مشكلات هسته‏هاىى كه تشكيل شده‏اند، انتشار نيافته است. اما تجارب عمومى حاكى از آن است كه هسته رهبرى كننده - در معناى واقعى و متعارف آن - فقط زمانى در محيطهاى كار و تحصيل زمينه ايجاد پيدا مى‏كنند كه در آن محيط سطح معينى از مبارزه و حركت وجود داشته باشد. علاوه بر اين شرط تشكيل واقعى يك هسته رهبرى كننده در محيط كار و تحصيل وجود رابطه توام با اعتماد ميان افراد هسته توده شركت كننده در حركت‏هاى اعتراضى و مطالباتى است.
بدين ترتيب تجارب عمومى نشان مى‏دهد كه اولا تشكيل هسته مخفى رهبرى كننده در همه جا و در هر شرايطى ممكن نيست و يا غير ضرور است. ثانيا براى فعاليت‏هاى عناصر فداىى و به طور كلى براى عناصر پيش‏رو در محيطهاى كار و تحصيل در شرايط فعلى هيچ شكل محدودكننده و يك‏سانى را نمى‏توان و نبايد يك‏بار براى هميشه و براى همگان توصيه كرد. تجربه نشان مى‏دهد كه بهترين و صالح‏ترين افراد براى تعيين چگونگى مناسبات ميان فعالين پيش‏رو و نيز چگونگى مناسبات ميان آن‏ها و توده كارگران، دانش‏جويان و غيره خود همان فعالين هستند.

تشكل‏هاى كارگرى و دانشجوىى
بايد گفت كه حق تشكل سنديكاىى خواسته‏اى كاملا برحق و عادلانه است كه هم در واحدهاى كوچك و پراكنده و هم در واحدهاى بزرگ و دولتى از حمايت عمومى كارگران برخوردار است.
جنبش سنديكاىى ايران در سال‏هاى پس از انقلاب در شكل محسوس خود رشدى چشم‏گير داشته است. تا سال‏ها در واحدهاى بزرگ كارگران مبارزه سنديكاىى را عمدتا از كانال شوراهاى كارگرى پى گرفته‏اند. در واحدهاى كوچك سنديكاها شكل عمده تشكل بوده‏اند.
اما هنوز مبارزه كارگران براى كسب حق تشكل مستقل سنديكاىى به پيروزى دست نيافته است. با اين كه مبارزات گسترده و بسيار موثر توده كارگران از سال ۶۰به بعد عليه پيش‏نويس‏هاى ارتجاعى قانون كار كه فدائيان و توده‏اى‏ها در آن نقش بسيار داشتند با موفقيت‏هاىى قرين بوده است و هيئت حاكمه را به عقب‏نشينى‏هاى حتى بزرگى وادار ساخته است، با اين حال هنوز قانون كارى كه تصويب شده است نه حق تشكل مستقل كارگران را به رسميت مى‏شناسد و نه حق اعتصاب و ممنوعيت هر گونه تعرض و مجازات براى اعتصابات كارگرى را مورد تاييد قرار داده است.
با تاكيد مى‏گوييم حق تشكل مستقل سنديكاىى حقى است كه كارگران مى‏توانند و بايد از رژيم جمهورى اسلامى بگيرند.
به علاوه به ياد داشته باشيم كه كسب حق تشكل مستقل كارگرى از رژيم در عين حال يك گام بزرگ در راه تجهيز جامعه استبدادزده ما به بنيادى‏ترين لوازم استقرار دموكراسى در كشور است.
در اين جا يك نكته اساسى ديگر را نيز بايد خاطرنشان ساخت: به همان اندازه كه اهميت دارد كارگران ايران حق تشكل مستقل كسب كنند و بتوانند اتحاديه‏ها و سنديكاهاى صرفا كارگرى تشكيل دهند، به همان اندازه مهم است كه در مرحله كنونى مبارزه دانشجويان عليه تحميلات ارتجاعى در دانشگاه‏ها و در راه كسب امكانات دموكراتيك با مشاركت و حمايت استادان و كليه دانشگاهيان پى گرفته شود. شعار وحدت استاد و دانشجو را بايد جاى‏گزين شعار وحدت حوزه و دانشگاه ساخت. تشكيل كانون‏ها و كلوب‏هاى فرهنگى و فوق‏برنامه و تشكيل جلسات سخن‏رانى‏ها، ميزگردها و غيره با شركت استادان و دانشجويان از اقدامات عملى و مفيد در دانشگاه‏هاست.

كارمندان و معلمين
عليرغم اين كه كارمندان دولت، به ويژه معلمان از وسيع‏ترين و در عين حال محروم‏ترين اقشار جامعه شهرى به شمار مى‏روند و عليرغم سطح به طور نسبى بالاى آگاهى سياسى و اجتماعى و نفوذ قابل ملاحظه گرايش چپ و دموكراتيك در ميان اين اقشار، با اين حال سطح تشكل و حتى سوابق و تاريخ مبارزه اين اقشار در راه تشكل بسيار محدود است. در كشورهاى پيش‏رفته نه تنها كارگران و كارمندان، بلكه ماموران انتظامى و گاردهاى امنيتى هم تشكل صنفى مستقل خود را دارند. ولى در ايران ما جز برخى كانون‏ها و كلوب‏هاى معلمان هيچ سابقه تشكل ديگرى وجود ندارد. با اين وجود حركات اعتصابى و اعتراضى وسيع كارمندان و معلمان در پاييز گذشته نشان داد كه وضع زندگى و معيشت كارمندان و به خصوص فرهنگيان به گونه‏اى نيست كه براى آن‏ها قابل تحمل باشد. اعتراضات هم‏چنان ادامه خواهد يافت. كانون‏هاى محلى و منطقه‏اى تكيه‏گاه معلمين و كارمندان براى پى‏گيرى مطالبات آن‏هاست.

وكلا و پزشكان
براى سال‏ها كانون وكلا و سازمان نظام پزشكى دو تشكل حرفه‏اى شناخته شده و نيرومند در امور مربوط به خود بوده‏اند. كانون وكلا در طول تاريخ در عين حال يك مركز تجمع عناصر ملى و مخالف استبداد شناخته شده است. نظام پزشكى ايران نيز در سال‏هاى پس از انقلاب سهمى شايسته در مقابله با ويران‏كارى‏هاى ارتجاعى ايفا كرده است.
متاسفانه نيروهاى سازمان به علت موقعيت اجتماعى خود تا كنون كم‏تر توانسته‏اند در اين مجامع فعال باشند. اكنون زمينه تشكيل و احياى اين كانون‏ها و تشكل‏هاى مشابه مشخصا مساعد است. به خصوص در اين روزها كه در پيش داريم دفاع و پشتيبانى از احيا و استقلال كامل كانون وكلا اهميت بسيار يافته است.

ترميم حقوق و دست‏مزد،: خواسته مركزى زحمت‏كشان است
طى سال‏هاى اخير تورم لجام‏گسيخته چنان زندگى حقوق‏بگيران را تحت فشار قرار داده است كه ادامه معيشت عادى اساسا براى آن‏ها ناممكن شده است. سطح زندگى كارگران و كارمندان دولت طى سال‏هاى اخير بيش از ساير اقشار كاهش يافته است. حركات وسيع اعتصابى و اعتراضى توده معلمين در پاييز گذشته و نيز واكنش شتاب‏آلود دولت در افزايش ۲۰در صد به حقوق كارمندان گوياى غيرقابل تحمل بودن اين وضع است.
قطع هزينه‏هاى سنگين جنگ از يك سو و افزايش درآمد نفتى دولت امكانات براى افزايش درآمد حقوق‏بگيران را گسترش داده است و خواست اضافه دست‏مزد و تسهيلات معيشتى براى كارگران و كارمندان را به خواسته‏اى معقول، تحقق‏پذير و كاملا به حق تبديل كرده است. مبارزه براى جبران لطماتى كه جنگ، تورم و سياست‏هاى رژيم به مزدبگيران وارد كرده است از پشتيبانى وسيع در ميان عموم كارمندان و كارگران برخوردار است.
در محيطهاى كارگرى علاوه بر افزايش دست‏مزد خواست مربوط به طبقه‏بندى مشاغل و پرداخت بر اساس كميت و كيفيت كار بايد در مركز توجه فعالين ما قرار گيرد.
و بالاخره بايد توجه داشت كه نياز سازمان‏دهى حركات توده‏اى آن است كه مطالبات اقتصادى در وضع فعلى نبايد با شعارهاى تند سياسى ضدرژيم درآميخته شود. اما اگر عليرغم تمام احتياطهاى ما رژيم به سركوب و بگير و ببند روى آورد براى دفاع از كسانى كه در جريان حركات اعتراضى بازداشت، اخراج و يا تبعيد شده‏اند بايد با تمام قوا تلاش كرد. به خصوص حمايت از خانواده آن‏ها داراى اهميت فوق‏العاده است.

كار در ميان مليت‏ها
در سال‏هاى پس از انقلاب بار ديگر در ايران نوعى رستاخيز احياى ملى به چشم مى‏خورد. از بلوچ‏ها و تركمن‏ها گرفته تا آذرى‏ها و كردها، هر يك به تناسبى شور تازه‏اى بروز مى‏دهند. پس از انقلاب در ايران به طور كلى مسئله مليت‏ها در ايران حدت بيشترى يافته است. علت اصلى اين وضع شكسته شدن قدرت دولتى متمركز، نيرومند و سركوب كننده‏اى بود كه رژيم شاه در ايران مستقر كرده بود.
فعالين فدائى اين سال‏ها پشتيبان خواست‏هاى ملى مردم كردستان، تركمن صحرا و بلوچستان بوده‏اند. فدائيان در دوره‏اى حتى به مثابه يك سازمان سراسرى در مبارزه نيروهاى ملى كرد شركت مستقيم داشتند.
به طور روشن بايد گفت، تجربه نشان مى‏دهد كه تا وقتى دين سالارى و شيعه‏گراىى افراطى جمهورى اسلامى پا بر جاست تنش‏ها در مناطق ملى از بين نخواهد رفت. با اين حال در شرايط حاضر، بر خلاف دوران شاه، اين امكان و زمينه فراهم هست كه روشن‏فكران بلوچ و تركمن و آذرى و كرد براى ترويج زبان و فرهنگ و سنن ملى خود ابتكار كنند. انتشار اشعار و داستان‏ها و نشريات به زبان‏هاى مادرى، تشكيل انجمن‏ها و مجامع فرهنگى و ادبى، و گروه‏هاى بررسى‏هاى تاريخى، تشكيل كلاس‏هاى تدريس زبان مادرى و تشكيل گروه‏هاى هنرى و فلكلوريك و غيره بزرگ‏ترين خدمت به رشد شعور و فرهنگ ملى مردم در شرايط حاضر است. فعالين فداىى در مناطق ملى بايد چنين فعاليت‏هاىى را در راس وظايف خود قرار دهند. اين كارها همه بايد در چارچوب فعاليت‏هاى علنى و قانونى انجام شود تا بتواند بر مردم مؤثر افتد. اشتباه بزرگ خواهد بود كه برخى اين طور برداشت كنند كه گويا فعاليت‏هاى فرهنگى از اين نظر مفيد است كه پوشش و توجيهى است براى كارهاى پنهانى عليه رژيم.
فعالين فدائى در دوره‏هاىى كه در پيش دارند در رابطه با مسايل مليت‏ها يك وظيفه بسيار مهم ديگر نيز در پيش رو دارند: انديشه چپ در ايران در زمينه مناسبات مليت‏ها پيرامون شيوه‏هاى حل ستم ملى تا امروز به طور مشخص تحت تاثير تلقى‏ها، ديدگاه‏ها، راه‏حل‏ها و شعارهاىى چون حق تعيين سرنوشت، خود مختارى و فدراليسم مليت‏ها، آن گونه كه در شوروى و ساير كشورهاى مرسوم به سوسياليستى پياده و ترويج شده‏اند قرار داشته است. اكنون اين آزمون‏ها با شكست فاحش مواجه شده‏اند. در اين رابطه بسيار ضرورى است كه فعالين ما براى تنظيم نظر خود پيرامون چگونگى تنظيم مناسبات ميان خلق‏هاى ساكن اين سرزمين بيش از همه به تاريخ كشور خود و به شعور و شناخت و تجارب واقعى خود ايرانيان متكى شوند. چرا كه براى تعيين شيوه‏هاى آتى زندگى مشترك ايرانيان و تنظيم مناسبات ميان خلق‏هاىى كه اين كشور را ساخته‏اند فقط سوابق تاريخى خود اين مردم پاسخ‏گوست.

زنان
بى‏ترديد بايد گفت مبارزه و مقاومتى كه توده زنان تجددطلب ايران در مقابله با رژيم پى مى‏گيرند از جدى‏ترين مشكلات رژيم جمهورى اسلامى است. رژيم مى‏بيند و مى‏داند كه چه بخواهد و چه نخواهد در ايران طيف وسيع و پرنفوذى از زنان با فرهنگ و تحصيل كرده و آشنا به تمدن معاصر زندگى مى‏كنند كه به هيچ وجه نه مى‏توانند و نه مى‏خواهند معيارهاى ارتجاعى و نظام فكرى ضد اخلاقى آخوندها را بپذيرند و راهنماى زندگى خود كنند. زنان تجددطلب و روشن‏فكر ايران نه تنها به اين افكار ارتجاعى تن نمى‏دهند بلكه در راه مبارزه عليه آن از هر فرصتى بهره مى‏گيرند. به خصوص زنان امروزى ايران در يافتن راه‏هاى تن ندادن به تحميلات ارتجاعى از خود هوشمندى و ابتكارهاىى نشان مى‏دهند. اين روحيه در مسئله حجاب و آرايش كاملا مشهود است و تا امروز رژيم را تا حد معين به عقب‏نشينى و تحمل وادار ساخته است.
يك خواست بزرگ مرتجعين، استقرار نظام آپارتايد جنسى در جامعه است. از نظر آن‏ها دو نوع انسان وجود دارد. درجه يك و درجه دو. كه معاشرت آن دو موجب بروز فساد در جامعه است. اما افكار عمومى جامعه ما اين ديدگاه‏هاى افراطى را نمى‏پذيرد. مردم نه مى‏توانند و نه مى‏خواهند زندگى مدرن را بر اساس افكار پوسيده‏اى كه گاه مضحك و گاه بسيار پليدند استوار سازند. با توجه به سطح فرهنگ و شعور بدوى عناصر هىأت حاكمه كه هر نوع مناسبات اجتماعى ميان زنان و مردان را نوعى مناسبات جنسى درك مى‏كند، نبايد از ياد برد كه يك منشأ جنجال وقيحانه پيرامون صيغه، معضلاتى است كه سيستم آپارتايد ايجاد كرده است. به علاوه در هىأت حاكمه در برخورد با مسئله زن اختلاف نظر حاد وجود دارد و در چندين مورد به تظاهرات خيابانى عليه مشى رفسنجانى كشيده شده است. از اين تضاد در جهت كسب امتيازات بيش‏تر مى‏توان سود جست. در مرحله كنونى ما بايد دو وظيفه مركزى را در مقابل خود قرار دهيم.: از يك سو بايد جنبش روشن‏گرى پيرامون حقوق زن و تجهيز زنان به اطلاعات و ديدگاه‏هاى ترقى‏خواه را بسط دهيم. به ويژه بايد دست‏آوردهاى مبارزه زنان در جوامع پيشرفته، بخصوص حقوقى كه آن‏ها در خانواده و در جامعه از آن برخوردارند را در ايران هر چه وسيع‏تر اشاعه داد. هم چنين بايد هر مورد تجاوز به حقوق زن، هر مورد سنگسار، تعزير و شكنجه زنان را با قدرت و وسعت هر چه بيش‏تر افشا كرد و در جهان انتشار داد. بايد حقايق تلخ مربوط به ستمى كه رژيم اسلامى در حق زن در خانواده و در حيات اجتماعى روا مى‏دارد را مورد به مورد در سطح جامعه و جهان بازتاب داد.
از سوى ديگر مى‏توان و بايد عليه تحميلات ارتجاعى رژيم عليه زنان، مبارزه و مقاومت وسيعى را پى گرفت و هر مورد از موفقيت در برابر رژيم را در سطح جامعه به هر شكل ممكن انتشار داد. كار در محافل زنان در محلات، كانال مؤثر پى‏گيرى اين وظايف است.

كشاورزان
در شرايط فعلى مبارزه دهقانى از يك سو متوجه دفاع از منافع توليد كننده خرد در روستا در قبال سلف‏خرها، زمين‏خواران، رباخواران و بانك‏ها و نيز مأمورين و مؤسسات دولتى است و از سوى ديگر متوجه تقويت زير بناى اقتصاد روستا و جبران عقب‏ماندگى آن از اقتصاد شهرى و جلوگيرى از تخليه و ويرانى روستاهاست.
تشكل كشاورزان در اتحاديه‏هاى تعاونى توليدى و نيز حتى در تعاونى‏هاى مصرف براى دفاع از منافع خود و تأمين قدرت رقابت با سرمايه‏هاى مهاجم حائز اهميت درجه اول است. در اين عرصه وام كم بهره، كود، بذر، ماشين‏آلات و بيمه محصولات در مركز مطالبات روستاييان قرار دارد.
تشكل دهقانان در شوراهاى روستاىى و عمل متحد آن‏ها، در حد خود، مى‏تواند در وضع فعلى به برخى مسايل در جهت تقويت زير بناى روستا منجر شود. در مركز مبارزه روستاييان تسريع عمران روستا در راستاى ارتباط هر چه فعال‏تر با اقتصاد كشور و جبران اختلاف سطح زندگى شهرى و روستاىى است. راه، برق و مخابرات، مدرسه، درمانگاه، آب لوله‏كشى در راس اين خواسته‏هاست.
با توجه به گرايش‏هاى معين در برخى نهادهاى دولتى، براى فعالين سازمان در روستاها امكانات وسيعى براى تشكل دهقانان در تعاونى‏ها و شوراهاى روستاىى و پى‏گيرى مطالبات كشاورزان وجود دارد.
علاوه بر اين‏ها در برخى جاها هنوز مسئله احقاق حقوق مالكيت كشاورز و خلع يد از مالكين مطرح است و در اين زمينه نيز فعاليت فدائيان، هم چون سال‏هاى گذشته، در ارتباط با هيئت‏هاى ۷نفره حائز اهميت است.

جوانان
عمده‏ترين خواست جوانان آموزش است. اما از خود جوانان براى جبران وضع وخيم آموزش كشور كار زيادى ساخته نيست. سياست و سمت‏گيرى رژيم تعيين كننده است و تحقيقات جامعه‏شناسى معاصر نشان مى‏دهد كه سرمايه‏گذارى موزون و حساب شده در عرصه آموزش كادر فنى و علمى براى كشور ضرورترين و پر بازده‏ترين عرصه سرمايه‏گذارى براى تسريع رشد اقتصادى اجتماعى است.
با اين حال پرورش فكرى و اجتماعى جوانان امرى است كه بايد بيش‏تر توسط جوانان پى گرفته شود. مؤسسات آموزشى، كارخانه‏ها و محلات عمده‏ترين مراكز حضور و تجمع جوانان به شمار مى‏روند. فعالين فدائى در هر يك از اين محيطها مى‏توانند به ايجاد شرايط و امكانات ضرور براى پرورش فكرى، اجتماعى و فرهنگى جوانان كمك كنند. ايجاد كتابخانه‏هاى محلى، انجمن‏هاى تفريحى، گروه‏هاى هنرى، تيم‏هاى ورزشى، سازمان‏دهى گردش‏ها و مسافرت‏هاى دسته‏جمعى، تشكيل گروه‏هاى مطالعات تحقيقى و غيره از نمونه‏ها و عرصه‏هاىى هستند كه مى‏توان در اين راستا از آن‏ها بهره گرفت.

موخره
فدائيان خلق از ۲۰سال پيش كه پديد آمدند تا امروز راهى طولانى پيموده‏اند. در تمام اين سال‏ها اين جنبش در كليت خود به همان چيزى عمل مى‏كند كه باور دارد به سود مردم ايران است. اين ادعا كه ما فدائيان را - حتى براى يك روز - انگيزه‏هاىى جز منافع ملى و مطالبات مردم زحمت‏كش ايران به تكاپو انداخته، سخت ناجوانمردانه و حتى بى‏رحمانه است. زندگى ما، از همان نخستين روز وقف آزادى و بهروزى ايرانيان بوده و خواهد بود. فدائى خلق ايران بوده، هستيم و خواهيم بود. ما به اعتقاد و آرمان خود وفادار مانده‏ايم.
با اين حال صادقانه بايد اذعان كرد: برنامه عملى كه فدائيان خلق در آغاز راه پذيرفتند و حتى راهى كه براى تحقق آرمان‏هاى خود تا همين اواخر مى‏پيمودند، با آن چه كه اكثريت بزرگ آنان امروزه بدان فكر و يا عمل مى‏كنند، اساسا دگرگون شده است. ما خطاها و ذهنى‏گرى‏هاى بسيار را جبران كرده و در آينده نيز قطعا تصحيحات بسيار در كار خود خواهيم داشت.
اما يك تغيير بزرگ راه را بر بسيارى از اشتباهات بزرگ بسته است. اين تغيير بزرگ استقرار دموكراسى به جاى فرمان‏دهى در حيات درون‏سازمانى ماست. امروز ديگر اعضاى سازمان ما دستور نمى‏گيرند. خود انتخاب مى‏كنند. تصميم‏گيرى بالاىى‏ها براى اين كه پايينى‏ها چه بكنند و چه نكنند و كدام برنامه عمل را به اجرا گذارند، حتى اگر از سوى بالاىى‏ها پى گرفته شود، توده اعضا لزوما خود را ملزم به اجراى آن نخواهند ديد.
از اين گذشته فعالين سازمان در داخل كشور، به ويژه در اوضاع كنونى كه ارتباط عملا بسيار ضعيف است، تنها كسانى هستند كه حق و صلاحيت دارند كه ‌«انتخاب كنند‌» و تصميم بگيرند كه برنامه عمل آن‏ها چگونه باشد. ديگران و ديگران فقط مى‏توانند هر يك با ارائه نظر خود زمينه يك انتخاب واقعى و امكان تصميم‏گيرى شايسته‏تر را براى آن‏ها فراهم سازند و مجموعه‏اى كه شما اكنون آخرين سطور آن را مى‏خوانيد، اگر بتواند به مثابه يك نظر و يك واريانت مورد توجه فعالين فدائى قرار گيرد، نقش خود را به درستى ايفا كرده است.





Bookmark and Share
©negahdar.net