در باره اشكال و مضامين فعاليت فدائيان در داخل كشور
فرخ نگهدار
اسفند ۱۳۶۹
مقدمه
از زمانى كه بر ما مسلم شد راديوى زحمتكشان ايران در شرف تعطيل قرار گرفته است، گروه كار راديو - كه من هم عضو آن بودم - تصميم گرفت حداكثر تلاش به عمل آيد كه در فرصتى كه باقى مانده، گفتارهاىى در رابطه با امكانات و عرصههاى فعاليت فدائيان در داخل كشور تهيه كند كه پس از تصويب در گروه كار از راديو پخش شود. نامهاى كه گروه كار داخل در همان روزها براى گروه كار راديو ارسال كرده بود، نشان مىداد كه خوشبختانه در زمينه مسايل عمدهاى چون امتناع از ساختن شبكه تشكيلات مخفى و توصيه فعاليت محفلى، و نيز در باره اين كه فعالين داخل در انتخاب اشكال و عرصههاى فعاليت خود بايد كاملا مستقل و آزاد عمل كنند، با نظريات اعضاى گروه كار راديو تشابه اصولى وجود داشت.
گروه كار راديو وظيفه تدوين اين گفتارها را بر عهده من گذاشت و حاصل كار ۶گفتار حدودا ۲۰دقيقهاى شد كه از ۲۹بهمن ماه تا ۲۲اسفند ماه ۱۳۶۹از راديو به تدريج پخش شدند.
در متن حاضر اصلاحات كوچكى به عمل آمده است كه بيشتر شامل حذف قسمتهاىى است كه فقط براى پخش راديوىى مناسب يا ضرور بودهاند. برخى كلمات و عبارات نيز جداگانه تغيير داده شدهاند تا نكاتى كه صرفا مورد تاكيد يا اعتقاد من بوده و احتمالا با نظر شوراى مركزى يا گروه كار داخل دقيقا سازگار نبودهاند، از جانب من بدون ساييدگى در اين جا نقل شوند. اين مقدمه - و موخره نيز - بعدا اضافه شدهاند.
جنبش ما جنبشى جاودانه است
فدائيان خلق طى ۲۰سال مبارزه خود تجارب ارزشمندى اندوختهاند. اين تجارب بر راستاهاى گرايشهاى سياسى - نظرى و فعاليتهاى تشكيلاتى - عملى فدائيان خلق تاثير نهاده و در مجموع آنها را سمت مىدهند. هدف و گرايش عمومى و اساسى نهضت فدائيان خلق ايران در مرحله كنونى رشد آن، تلاش و پيكار در راه دموكراسى براى ايران را بازتاب مىدهد. آن چه اكنون به مثابه خواست و مطالبه عمده جنبش ما شناخته شده است، در زير عنوان شعار دموكراسى براى ايران خصلتنماست. فدائيان خلق ايران در راه استقرار رژيمى مبارزه مىكنند كه بر پايه انتخابات آزاد پايهگذارى شود، قانونيت را محترم شمارد، آزادى احزاب، مطبوعات و اجتماعات و به طور كلى حقوق بشر، مندرج در اعلاميه جهانى را رعايت كند.
در عين حال نهضت ما فدائيان خلق همواره نهضتى ميهنپرست و عدالتخواه بوده است. فدائيان خلق مدافع سرسخت استقلال، تماميت كشور خويش و خواهان صلح و سعادت براى ايرانيان و خواهان سربلندى و آبادانى اين سرزميناند. آنها عليه هر نوع ستم اجتماعى، طبقاتى، ملى، عقيدتى و جنسى پيكار مىكنند. دفاع از حقوق زحمتكشان، از حقوق مليتهاى محروم ساكن كشور، از حقوق زنان در هر دوره و در هر شرايطى يك انگيزه نيرومند براى همه فدائيان و حتى انگيزه اصلى فدائى بودن آنان بوده و هست. نهضت ما هم چنين نهضتى صلحدوست و مدافع خلقهاى كشورهاى محروم در پيكار عليه استعمار و استعمار نو و خواهان لغو بىعدالتىها و نابرابرىهاى عظيمى بوده است كه جهان ما را تقسيم مىكنند.
اما در طول اين ۲۰سال راههاىى كه ما جهت رسيدن به اين آرمانها در پيش گرفتهايم، و يا تصوراتى كه از راه تحقق خواستهاىمان داشتهايم، نه يكسان بوده و نه همواره موفق بودهاند كه ما را و جامعه ما را در سوى آن اهداف هدايت كنند. ما راه ۲۰ساله را همراه با سختىهاى بسيار، همراه با اشتباهات و تلفات و ضربات و سپس از نو تلاش براى جبران مافات پيمودهايم.
و امروز كه از فراز ۲۰سال به گذشته نظر مىكنيم، با قدرت و تجربهاى شايد ۲۰بار بيش از ۲۰سال پيش مىتوانيم و بايد راه آينده خود را ورانداز و انتخاب كنيم. راهى كه مىتواند و بايد حتى ۲۰بار كمتر ما را به گزند خطاهاىى كه پشت سر گذاشتهايم و پيش رو داريم، مبتلا سازد.
هر گاه از يك سو اهداف و آرمانهاى سياسى و اجتماعى خود را پيش روى قرار دهيم و از سوى ديگر مجموعه شرايط واقعى كه جامعه ما و جهان ما را احاطه كرده است زير نظر گيريم، آشكارترين واقعيتى كه در برابر چشمان ما خود مىنمايد، اين حقيقت است كه نهضت ما فدائيان خلق نهضتى نيست كه در روزها و ماهها و سالهاى نزديك به اهداف خود دست يابد. پيكار ما پيكارى است تاريخى كه همپاى رشد و تكامل عمومى جامعه زمينه تحقق اهداف آن فراهم مىآيد.
كافى است تنها به عمدهترين شعار سياسى سازمان نظر افكنيم. نخستين كنگره سازمان مىگويد: سازمان ما در راه استقرار دموكراسى پارلمانى در فرم جمهورى فدراتيو مبارزه مىكند. يك لحظه فكر كنيد، چند سال است كه مبارزه براى دموكراسى پارلمانى در كشور ما آغاز شده است؟ آيا نهضت مشروطه خواستهاى جز اين داشته است؟ آيا اين خواسته صد ساله اكنون تحقق يافته است؟ راستى تا پايان يافتن حاكميت جمهورى اسلامى و استقرار دموكراسى پارلمانى در كشور ما چه قدر راه است؟ آىإ؛ففمم اين راه نزديك است يا نه؟ تازه ما تصريح مىكنيم كه شعار ما فراتر از شعار مشروطه است. ما خواهان جمهورى هستيم. آن هم نه هر نوع جمهورى، بلكه جمهورى فدراتيو. ما هنوز تا اين جا از تخمين ميزان طولانى بودن روند تحقق ساير اهداف بنيادين صحبتى نكردهايم و ناگفته پيداست كه آن راه باز هم طولانىتر است.
صلح، دموكراسى، پيشرفت، عدالت اجتماعى و در يك كلام بناى جامعهاى كه بين آحاد آن - و بناى جهانى كه بين جوامع آن - و نيز بناى جامعه و طبيعت - مناسباتى انسانى، عادلانه و بر پايه خرد پاىريزى شود، اهداف و انديشههاىى نيستند كه يك بار براى هميشه تحقق يابند و از آن پس جنبش ما اهداف ديگرى را فرا روى خود قرار دهد.
ما نمىتوانيم چنان جامعهاى را در ذهن خود تصوير و يا حتى تصور كنيم كه در آن تمام اهداف و آرمانهاى ما تحقق يافته و در واقع رسالت جنبش ما به پايان رسيده است. تصور مدينه فاضله غيرممكن است. نهضت ما نهضتى جاودانه است.
در باره دموكراسى مشروحتر صحبت كنيم
در سالهاىى كه پشت سر گذاشتهايم وقتى بحث انتخاب اشكال مبارزه و چگونگى فعاليتهاى تشكيلاتى - عملى پيش مىآمد، معمولا عنوان مىشد كه ما اشكال مبارزه را تعيين نمىكنيم، عامل عمده در اين ميان شرايط عينى است. و به دنبال اين تذكر، بحث به بررسى شرايط عينى كشيده شده، جستجو مىشد كه آيا دوره ركود مبارزه تودههاست يا دوره رونق آن؟ در جنبش تودهاى ما با برآمد و اعتلا و قيام مواجهيم يا با افت و عقبنشينى و ركود؟
البته شك نيست كه در هر موضعگيرى عملى و سازماندهى حركات سياسى و تودهاى، ابتدا بايد ديد اوضاع چگونه است و ما بعد از چند سال بحث و مجادله و بيشتر به همت رفيق جزنى به همين نتيجه رسيديم. اما راستى پرسيدنى است كه آيا براى تعيين مجموعه وظايف آحاد نهضتى ميهنپرست، آزادىخواه، عدالتطلب و صلحجو تنها داشتن تحليلى از وضعيت حركات خودانگيخته تودهاى و يا حتى وسيعتر از آن از اوضاع سياسى كشور كافى است؟
اگر به راستى هر يك از ما فدائيان خلق ايران در پيكار به خاطر تحقق آماجهاىى كه خصلتنماى نهضت ماست پىگير باشيم، اگر به راستى هر يك از ما تصور روشنى از معنا و مفهوم آماجهاى خود به ويژه از دموكراسى و عدالت در ذهن داشته باشيم، هم چنين اگر به راستى هر يك از ما تصوير و تصور روشنى از ويژگىها و مشخصات تاريخى - اجتماعى ميهن و جامعه خود پيش چشم داشته باشيم، آن گاه ما قادر خواهيم شد نه تنها در باره وظايفى كه شرايط لحظه در مقابلمان قرار مىدهد تصميم درست بگيريم، بلكه موفق خواهيم شد از وظايفى كه انجام آنها يك عمر، يك نسل و حتى نسلها از ما طلب مىكند، نيز درك روشنى داشته باشيم.
از ميان آماجهاى بزرگ سازمان مبرمترين آنها را برگزينيم. اين آماج دموكراسى پارلمانى يا جمهورى پارلمانى و فدراتيو يا به طور خلاصه «دموكراسى» نام دارد. تا كنون ما وظايف ناشى از اين آماج را چنين خلاصه و فرموله كردهايم: بسيج تودهها، متحد كردن همه نيروهاى دموكراتيك كشور، سرنگونى رژيم و استقرار دموكراسى توسط نيروهاى سرنگونكننده به جاى آن. كه در اين ميان امكان بسيج تودهها و سرنگونى را عموما به عوامل عينى و اتحاد نيروها را عموما به عوامل ذهنى مربوط و مشروط دانسته و در هر مرحله و موقعيتى كوشيدهايم بر اساس تحليل عوامل ياد شده، وظايف خود را معين كنيم.
حال بياييد از اين حد فراتر رويم و كمى از دور به صحنه نگاه كنيد. راستى چرا انقلاب بهمن به استقرار دموكراسى در ايران منجر نشد؟ فرق كشور و جامعه ما كه همواره در طول تاريخ در آن استبداد «نهادى» بوده است با كشورهاىى كه در آنها آزادى سياسى نهادى شده است در كجاست؟ آيا اتحاد نيروها و سرنگونى رژيم براى استقرار دموكراسى شرط لازم و كافى را فراهم مىآورد؟ براى اين كه در جامعه ما نيز دموكراسى «نهادى» و غيرقابل بازگشت گردد، كدام تحولات ضرورى است؟ نيك پيداست كه پاسخ به اين سوالات وظايفى را، وراى وظايف سياسى و احيانا سازمانى لحظهاى و مقطعى، بر دوش ما خواهد نهاد.
دموكراسى در وهله اول يعنى تامين حق انتخاب حكومت براى مردم. و هر چه قدر كه سطح شعور و شناخت آحاد مردم از حقايق و شرايط تاريخى و اجتماعى كشور بيشتر باشد، «حق انتخاب» جنبه واقعىترى به خود مىگيرد. در شرايطى كه معيار قضاوت مردم به هنگام انتخاب حداكثر برخى روايات و تمايلات طبيعى مذهبى باشد، در شرايطى كه روحيه عدم اعتمادى ريشهدار و تاريخى و حتى كينه و نفرت عميق نيروهاى سياسى جامعه را مىشكافد و رو در روى يكديگر قرار مىدهد و هنوز روحيه همزيستى و تحمل متقابل بسيار ضعيف است، صرف تامين حق انتخاب و مراجعه به آراى عمومى، گر چه خود يك تحول دموكراتيك عمده است، اما چنان كه تجربه بهمن نيز نشان داد به معناى استقرار دموكراسى در كشور نخواهد بود. تغيير تركيب قدرت سياسى و روى كار آمدن آنها به جاى اينها، حتى روى كار آمدن آنان كه سخت مدعى دموكراسى هستند، هيچ معلوم نيست كه به استقرار دموكراسى بيانجامد. مساله همواره اين نيست كه سران حكومتها نمىخواهند مردم حق راى واقعى داشته باشند. در مواردى حدت تضادها در جامعه به گونهاى است كه تامين آزادى احزاب فورا يك انقلاب سياسى و سرنگونى قهرآميز حكومت را در پى دارد، بىآن كه لزوما دموكراسى را از پى داشته باشد. چه بسا آنان كه سلاح بيشتر انبار كردهاند يا در فريب مردم استادترند يا به حمايت خارجى تكيه بيشترى دارند، به قدرت برسند. تا كنون دو بار همين فاجعه در ميهن ما تكرار شده است. دموكراسى سنت و سابقه و نهادهاى خاص خود و فرهنگ خاص خود را طلب مىكند. تشكلهاى تودهاى مستقل، كار فرهنگى وسيع و به ويژه بسط مناسبات ميان همه نيروها و گرايشهاى مختلف سياسى از جمله از لوازم و مقدمات استقرار دموكراسى به جاى استبداد است. اكنون چاه براى دزديدن منار الزامى است.
استقرار دموكراسى در كشور نيز متضمن برنامهريزى براى انجام وظايفى نه با خصلت آنى و ضربتى، كه با خصلت طولانى و تدريجى است. فعالين ما بايد توجه خود را روى برنامهريزى براى ۴۰ ۳۰ ۲۰سال و يا حتى براى يك عمر متمركز كنند.
× × ×
سازماندهى: مرورى بر تجارب گذشته
سازمان ما طى ۲۰سال اخير، و در هر دورهاى به شكلى، كوشيده است نيروهاى خود را سازماندهى و متشكل كند. در تمام اين سالها تشكيلات ما تشكيلاتى غيرعلنى و مخفى بوده است. حتى در روزهاى انقلاب، حتى در سالهاى ۶۰و ۶۱نيز ما از فعاليت تشكيلاتى مخفى صرفنظر نكرديم. در سالهاى پس از انقلاب بخش عمده نيروهاى سازمان در محيط خود به هوادارى از سازمان و يا بعضا فعاليت در تشكيلات آن شناخته شده بودند، اما كوشش اين بود كه موقعيت و مسئوليت سازمانى توده اعضا ناشناخته بماند.
تا سال ۶۲تشكيلات سازمان متمركز بود و تمام فعالين سازمان در ردههاى مختلف از حوزه پايه تا كميته مركزى سازماندهى مىشدند. بعدها از سال ۶۳تا ۶۷طرح سازماندهى غيرمتمركز به صورت گروههاى مخفى متشكل از انقلابيون حرفهاى به اجرا گذاشته شد. انقلابى حرفهاى كسى شناخته مىشد كه مسئوليت تشكيلاتى و مبارزه تحت رهبرى تشكيلات را وظيفه اصلى خود مىشمرد و براى مقابله با ضربات و پىگيرى پليس آمادگى كامل داشت، از جمله براى رها كردن زندگى عادى به شمول شغل و محل سكونت و روى آوردن به زندگى مخفى. لازم به يادآورى است كه تا انقلاب اساسا كسى عضو سازمان شناخته مىشد كه شغل او مبارزه در صفوف سازمان بود و زندگى مخفى داشت.
تجارب عملى طى ۸ ۷سال اخير بار ديگر ثابت كرد كه هر گاه ارزيابى و نظر اين باشد كه هر عنصر فدائى ضرورتا بايد براى تمام زندگى خود و حداقل چند دهه فعاليتهاى سياسى و اجتماعى انديشه كند، هر گاه جنبش ما به اين نتيجهگيرى رسيده باشد كه تحقق آرمانها و اهداف آن، مستلزم پىگيرى و ممارستى طولانىمدت و اساسا بىپايان است، لذا اشكال تشكل و سازماندهى نيروها و نيز اشكال مبارزه و نوع فعاليتهاى ما تبعا تابع اشكالى نخواهد بود كه قادر به تامين شرايط ادامه كارى جنبش ما نيستند.
تجربه نشان داده است كه به خصوص در شرايطى كه استبداد بر كشور حاكم است و پيگرد پليس با شدت ادامه دارد، تز سازماندهى انقلابيون حرفهاى، به خصوص كشيده شدن به شيوههاى زندگى مخفى و حرفهاى ديرتر يا زودتر فعال سياسى را در معرض ضربات پليس قرار خواهد داد. كاهش سطح فعاليت فعالين سياسى مخفى حرفهاى يا كاهش سطح فعاليت شبكه تشكيلات فقط به ميزان و مدت محدود مىتواند تلاشى و پايان عمر شبكه را به تاخير اندازد. به علاوه تئورى بقا هر گاه مبنا قرار گيرد، عملا تاثير فعاليت و نقش سياسى و اجتماعى نيروهاى متشكل در شبكه به صفر نزديك مىشود و اين خود، تغيير روحيات فعالين شبكه و بىاعتقادى آنان به حفظ مناسبات تشكيلاتى را باعث مىشود.
فعالين سازمان ما تقريبا بلااستثنا هنوز هم در طيف ۲۰تا ۴۰سال مىگنجند و همگى آنان مبارزه سياسى و فعاليت اجتماعى را، مثل بيشتر احزاب و جوامع حداكثر از ۲۵سالگى آغاز كردهاند. تجربه نشان داده است در پيش گرفتن خط مشى و روشى در مبارزه كه در عمل، ديرتر يا زودتر به قطع پروسه تحصيل و به ايجاد اختلال يا وقفه در رشد علمى و آموزشى فعالين جنبش منجر مىگردد، اين پديده در درازمدت اثرات منفى بىشمارى را در پى خواهد داشت. از ميان هزاران و حتى دهها هزار جوان فعال انقلابى كه نيروى محركه بزرگ مبارزات سياسى طى دو دهه اخير بودهاند، عناصر بسيار كمى قادر شدهاند وقفههاىى را كه در زندگى و رشد طبيعى فرهنگى و معنوى آنان ايجاد شده است را جبران كنند، و تاثير و نقش خود را در حيات اجتماعى در حد استعدادها و ظرفيتهاى خود، حفظ نمايند. استبداد فقط خونريزى و كشت و كشتار فرزانگان و بهترين جوانان را به كشور تحميل نمىكند. بسيارى از استعدادهاىى كه مىتوانند ناهنجارىهاى بزرگ اجتماعى را جبران كنند نيز، زير تيغ استبداد عملا مىسوزند يا بلااستفاده مىمانند. در سالهاى ۵۰تا ۵۷هر ساله عملا حدود ۱۰درصد دانشجويان كشور كه در عين حال آگاهترين و مستعدترين دانشجويان محسوب مىشدند، زير تيغ استبداد از ادامه تحصيل و رشد تا مرحلهاى كه بتوانند در رشد اجتماعى، فرهنگى و مادى و معنوى كشور سهم قابل ملاحظهاى ايفا نمايند محروم شدهاند. در سالهاى پس از انقلاب تا همين امروز اين فاجعه در ابعادى دهها برابر وسيعتر به ايران تحميل شده است. رژيم براى مقابله با روشنفكران و افكار ترقىخواهانه اصلا براى چندين سال دانشگاهها را تعطيل كرد. اكثريت بزرگ دانشجويانى كه بين سالهاى ۵۴تا ۵۸به دانشگاه پذيرفته شده بودند را رژيم از تحصيل محروم كرد. حداقل ۲۰هزار نفر از فرهنگيان اخراج شدند، بخش بزرگى از متخصصين كشور و از اكثريت بزرگ و خدمتگزاران هنر و ادبيات و ورزش و به طور كلى بيشتر سرمايه معنوى غنى جامعه ما را استبداد سوزاند و با لطمات بزرگ مواجه ساخت.
تشكلهاى طبيعى به جاى تشكيلات مخفى
اكنون اين سالها گذشته است و جامعه ما عملا دوران ديگرى جز سالهاىى كه بر سازمان ما گذشت را آغاز كرده است. جنبش چپ ايران بايد يك بار ديگر به انديشه بنشيند كه نيروهاى آن به خصوص طيف وسيع روشنفكران ترقىخواه كشور در كدام مسير و چگونه بايد زندگى خود را در خدمت آرمانهاى آن قرار دهند. فعالين فداىى به جاست نيروى خود را در راستاى جنبش در كدام سو و چگونه به كار گيرند؟ اكنون مسلم است كه سازماندهى مخفى و مسلح ما و مجاهدين در دهه ۵۰و نيز اشكال تشكل مخفى، متشكل از انقلابيون حرفهاى، نه مىتوانند ادامه كارى نسل ما را در شرايط استبداد تضمين كنند و نه مىتوانند از حداكثر انرژى و توان سياسى و فرهنگى فعالين چپ جهت روشنگرى و تاثيرگزارى به محيط اجتماعى بهرهگيرى كنند.
بسيارى از عناصر چپ اكنون به همين شناخت رسيدهاند. اما برخى از آنها از اين حقيقت، نفى هر نوع تشكل و فعاليت جمعى را نتيجه مىگيرند. بسيارى اين روزها فقط اشكال فردى فعاليت و مبارزه سياسى را موثر و مفيد مىشناسند. در اين مورد باز هم به تجارب رجوع مىكنيم: واقعيات و شواهد حاكى از آن است كه مبارزه و فعاليت سياسى و اجتماعى امرى است اساسا جمعى. بدون ارتباطات و مناسبات جمعى معين، مشاركت عملى و موثر در حيات سياسى و اجتماعى و فرهنگى جامعه عملا ميسر نيست. مسئله اين نيست كه مبارزه امرى است جمعى يا فردى، طبيعى است كه امرى است جمعى. مسئله انتخاب اشكال مبارزه جمعى است. مبارزه صرفا فردى توهم است، واقعيت نيست.
اصل اساسى در انتخاب اشكال فعاليت و مبارزه - به ويژه در شرايط ترور و خفقان - اصل طبيعى بودن مناسبات و روابطى است كه در هر فعاليت جمعى برقرار مىشود. فعالين فدائى بايد فعاليت سياسى و اجتماعى را بر محيط اجتماعى خود، بر مناسبات فاميلى و محيطهاى دوستى خود، بر محيط كار و زندگى خود و بر فضاى مناسبات حرفهاى و تخصصى خود منطبق كنند. اين مناسبات را خود آنها بايد گسترش دهند. هيچ ارگانى يا مركزى وجود ندارد و نبايد وجود داشته باشد كه افراد را دور هم بچيند و براى آنها حوزه و كميته و گروه درست كند. سازمان چنين نقشهاى ندارد و به ساير نيروهاى سياسى هم توصيه مىكند چنين نكنند. علاوه بر اين شوراى مركزى سازمان تذكر مىدهد كه جز روابط طبيعى شناخته شده و مطمئنى كه در محيط طبيعى كار و زندگى نيروهاى هوادار سازمان شكل گرفته است، نيروهاى سازمان نبايد به هيچ ارتباط مخفى كه از سوى اين يا آن فرد برقرارى آن توصيه مىشود، تن دهند. به ويژه تاكيد بر اين رهنمود از زاويه مقابله با ارگانهاى سركوب رژيم و خنثى كردن تلاش آنها براى دامگسترى نيز مورد توجه است.
مضمون روابط و مناسبات دوستى و همكارى و همحرفه بودن طبيعتا همگانى نيست و عناصر مخالف سازمان و جنبش اطلاعات وسيعى از آن نخواهد داشت. به زبان ديگر كسانى كه اين نوع مناسبات را با يكديگر دارند، طبعا احتياط مىكنند كه مبادا عناصر غيرمطمئن، به خصوص عوامل رژيم در آن راه پيدا كنند. اما در عين حال هيچ نوع تعهد و سازماندهى و تقسيم مسئوليت سرى و اقداماتى كه اين مناسبات را به سوى تبديل شدن به يك تشكيلات و سازمان مخفى سوق دهد، وجود نخواهد داشت. افرادى كه در اين مناسبات قرار مىگيرند طبيعتا وزن و تاثير يكسان ندارند. برخى رشديافتهتر و موثرتر و برخى نيز نوخاستهترند. به اين اعتبار تقسيم كار و نقش در محيط اجتماعى طبيعتا شكل خواهد گرفت و حتى اتوريته و اتوريتهپذيرى نيز در جريان بسط و تعميق اين مناسبات گريزناپذير خواهد شد. لذا نيازى هم نخواهد بود كه كسانى كه به اين شكل روابط و مناسباتى طبيعى با هم دارند، اين روابط و مناسبات را تبديل به روابطى ارگانيك كنند. يعنى از درون خود ارگانهاىى چون حوزه و كميته و گروه بسازند. ارگانهاىى كه جلسه رسمى و تصميمگيرى بر اساس حق راى و تبعيت از تصميمات ارگان لازمه آن است.
فعاليتهاىى كه در قالب روابط و مناسبات و ويژگىهاى فوق در محيط اجتماعى افراد شكل مىگيرد، در فرهنگ سياسى ايران فعاليت و روابط محفلى شناخته شده است. حاصل جمعبندى تمام تجارب گذشته و توصيه اكيد شوراى مركزى سازمان حاكى از آن است كه در چشمانداز دور و نزديك و در مرحلهاى كه از سالهاى اخير تا سالهاى آتى تداوم مىيابد نيروهاى پايه اجتماعى وسيع سازمان در داخل كشور مىتوانند و بايد در مناسبات محفلى - كه دامنه آن را ويژگىهاى محيط و خصوصيات نيروهاى محفلى تعيين مىكند - براى آيندهاى درازمدت حيات و فعاليت سياسى و اجتماعى خود را پى بگيرند و از هر نوع تشكل و يا دعوت به ساختن تشكيلاتى كه ارگانيزه و داراى حوزه و كميته و بالا و پايين باشد، پرهيز كنند. روابط و اتوريتههاىى كه در جريان بسط طبيعى مناسبات در محيط اجتماعى شكل مىگيرد، در روندهاىى كه پيش روست، موثرترين و مقاومترين اشكال را براى تاثيرگزارى بر جامعه و سمتدهى نيروها به سوى هوادارى از آرمانهاى سازمان و تلاش در راستاى تحقق اهداف سياسى و اجتماعى آن به شمار مىروند.
در باره ارتباط ميان داخل و خارج
در فاصله سالهاى ۶۲تا ۶۷يعنى از بدو خروج دستگاه رهبرى سازمان از كشور، تا دو سال پيش، سازمان در نقاط مختلف كشور داراى گروههاى سازمانيافته مستقل و مرتبط با دستگاه رهبرى سازمان بود. بسيارى از اين گروهها طى آن ۶ ۵سال و به ويژه طى سال ۶۵زير ضربات پليس قرار گرفتند و بقيه گروهها كه از ضربات مصون مانده بودند، ارتباطشان چه به دليل بحران و آشفتگى كارها در خارج كشور و چه به دليل قطع اميد از مفيد بودن اين نوع ارتباطات ميان داخل و خارج عموما قطع و يا نامنظم شد. اكنون حدود دو سال است كه ارتباط منظم تشكيلاتى با فعالين سازمان در داخل كشور وجود ندارد. در اين دوره حتى ارسال نشريات نيز عملا متوقف شده است.
ارتباطات تشكيلاتى در دوره ۶۲تا ۶۷عمدتا از طريق اعزام پيك از طرف گروهها به خارج كشور، از طريق مسافرت برخى از مسئولين به خارج كشور و در موارد معدود اعزام از خارج به داخل برقرار مىشد. ارتباط جارى ميان گروهها يا سرپلهاى ارتباطى در خارج عموما از طريق تلفن و نامه بود.
در باره راديوى زحمتكشان ايران
از ابتداى سال ۶۳كه راديوى زحمتكشان ايران تاسيس شد، كانال عمده ارتباط با توده فعالين و نيروهاى اجتماعى سازمان، كانال عمده تماس رهبرى سازمان با مردم، به ويژه با نيروهاى چپ همين راديوى زحمتكشان ايران بوده است. طى سالهاى اخير مواضع، ارزيابىها و نقطهنظرهاى دستگاه رهبرى سازمان، اطلاعات در باره فعاليت سازمان و ساير نيروهاى جنبش و مجموعه آن چه را كه وظيفه نشريات سازمانى است و پخش آن از راديو ميسر است، از راديو پخش شده و در حد قدرت و برد فنى راديو، در سطح كشور انتشار يافته است.
اما فعاليت راديوىى چون راديوى زحمتكشان ايران، مستلزم وجود شرايط خاصى در مناسبات منطقهاى و نخستين شرط آن حد معينى از وخامت در اين مناسبات بينالمللى است.
در سالهاى پس از انقلاب خوى تعرضى و مداخلهجوى سياست حاكم بر ايران در رابطه با افغانستان، تلاش آمريكا و متحدان از كانال مصر و عربستان و تركيه و برخى از ديگر دولتهاى غربگراى منطقه براى عودت توازن تازهاى كه انقلاب بهمن در منطقه ايجاد كرده بود، و بالاخره دولت عراق با طمع بهرهگيرى از نابسامانىهاى پس از انقلاب و چنگ اندازى به خاك و منابع ميهن ما، در مجموع امكانات معين براى نيروهاى مخالف رژيم ايران فراهم مىآورد.
بهرهگيرى از اين امكانات براى يك نيروى ميهندوست و دموكراتيك، اولا تابع اين ضابطه است كه دولت مربوطه اهدافى عليه منافع ملى ايرانيان را دنبال نكند، ثانيا تابع اين ضابطه است كه استقلال كامل نيروىى كه از اين امكانات بهره مىگيرد، بتواند تضمين شده و خدشهدار نشود.
سازمان ما و حزب توده ايران امكانات دولت عراق را از يك جهت و امكانات مصر و عربستان و تركيه را از جهت ديگر نپذيرفتند. زيرا اهداف اين دولتها با منافع ايران و ايرانيان در تضاد بود. ماجراجوىى و توسعهطلبى رژيم فقها تعيينكننده واكنش اين دولتها در قبال ايران نبود، دستآويز آنها بود. ما مكررا به ديگر نيروهاى سياسى كشور نيز هشدار دادهايم كه به اين امكانات تكيه نكنند.
ولى جهان و مناسبات بينالمللى در سالهاى اخير دستخوش دگرگونىهاى بزرگ شد است. طى سالهاى اخير بسيارى از مخاصمات منطقهاى راه حل سياسى يافتهاند و يا كلا حل و فصل شدهاند. از سوى ديگر سياست جمهورى اسلامى نيز در قبال ساير كشورها طى سالهاى اخير در مقايسه با سالهاى پيشتر دگرگونىهاى زيادى را پشت سر گذاشته و مىگذارد. جنبههاى تعرضى، توسعهطلبانه، مداخلهجويانه و ماجراجويانه سياست خارجى جمهورى اسلامى به وضوح ساييده شده و اين تحول همچنان ادامه دارد.
طى سالهاى اخير به جنگ ايران و عراق پايان داده شده، مرگ بر شوروى كنار گذاشته شده و مناسبات دو كشور رو به گسترش است، در رابطه با افغانستان اين روند كندتر و متناقضتر است، اما در هر حال در همين سوست، با اردن تجديد رابطه شده و مناسبات با ساير كشورهاى عربى تابع نتايج و پيامدهاى جنگ خليج فارس است.
بايد از اين تغييرات، از برقرارى صلح به گرمى استقبال كرد. حسن همجوارى و همكارى صلحآميز و متقابلا سودمند با همسايگان و ديگران به سود منافع ملى ماست.
از سوى ديگر اين تحولات بدان معناست كه نيروهاى جنبش دموكراتيك ايران در برابر شرايط تازهاى قرار گرفتهاند و از جمله بهرهگيرى آنان از امكانات فرستندههاى راديوىى با شرايط در حال تكوين و فضاى در حال گسترش مناسبات بينالمللى مطابقت نخواهد داشت. اين تذكرات بدان معناست كه در آينده از جمله بايد به اين مسئله هم انديشيد كه رابطه ميان دستگاه رهبرى سازمان با نيروى اجتماعى و فعالين آن در داخل كشور به كدام طرق و شيوههاى ديگر امكانپذير است.
قابل يادآورى است كه در كشورهاىى كه آزادى بيان و دموكراسى برقرار است، هم اكنون امكان تاسيس فرستندههاى راديوىى براى همه وجود دارد. سمت كلى تحول اوضاع نيز در راستاى گسترش حقوق و آزادىهاى فردى و اجتماعى است. به خصوص در برخى كشورهاى اروپاىى فعاليت در راه دفاع از حقوق بشر و دموكراسى داراى زمينه و امكانات مساعد است و از حمايت طيفهاى وسيعترى از اقشار اجتماعى برخوردار است. اپوزيسيون ترقىخواه ايران نيز مىتواند از اين امكانات بهره گيرد. اما اين بهرهگيرى اولا مستلزم هزينههاىى است كه براى جنبش چپ ايران بسيار سنگين است، ثانيا هر گاه چنين شود و صداى آن ايران را بپوشاند، سرنوشت آن نيز در وضع فعلى بعيد است تابع شرايط سياسى و مناسبات بينالمللى قرار نگيرد.
اشكال و مضامين ارتباط با خارج
ارزيابىهاى واقعبينانه حاكى از آن است كه در روندهاى آتى براى برقرارى روابط ميان فعالين داخل كشور با ارگانهاى رهبرى سازمان و به طور كلى براى برخوردار ساختن فعالين داخل از امكانات خارج كشور بايد بر روابط طبيعى و عادى كه ميان هر فعال فدائى در داخل كشور با دوستان و آشنايان و اقوام و محيطها و محافل مقيم خارج كشور وجود دارد و نيز بر امكانات و روابط مشابهى كه ميان هر فعال فدائى در خارج كشور با داخل كشور برقرار است، تكيه شود. سالانه دهها و يا شايد هم صدها هزار رفت و آمد عادى بين ايران و خارج و بالعكس انجام مىشود. اگر اين امكانات موجود شناساىى و كنترل شود، اگر ارتباط فعالين خارج كشور در محيط خود گسترش يابد، اگر فعالين داخل كشور ارتباطات و صميميتهاى خود را در جهت كسانى كه امكان مسافرت به خارج دارند، گسترش دهند و نمونههاى مناسب را شناساىى و گزين كنند، بر محمل روابط عادى و طبيعى امكانات بسيار وسيعتر ارتباطى ميان فعالين داخل و خارج بسيج خواهد شد.
با مسافرت به خارج مىتوان و بايد به سهولت به نشريات متعدد و مسايل و مواضع سياسى و فكرى جريانهاى سياسى مختلف دست يافت. مطالعه اين نشريات و منابع، به غنى كردن و زنده كردن مباحثات و مطالعات سياسى و فكرى در محيطهاى و محفلهاى سياسى و اجتماعى در داخل كشور كمك مىكند. با مسافرت به خارج فعالين خارج، به ويژه ارگانهاى دستگاه رهبرى مىتوانند در جريان ارزيابىها، اطلاعات و مسايل فعالين داخل كشور قرار گيرند. مسافرت به خارج مىتواند راى و نظر و برداشت و گرايش نيروهاى فعال در داخل كشور را در ارگانهاى رهبرى سازمان انعكاس دهد و در تصميمات سازمانى و سياسى دخالت داده شود. مسافرت به خارج مىتواند و بايد به جلب حمايت مادى و عملى نيروهاى خارج از فعالين داخل به اشكال مختلف كمك كند.
ارتباط تنگاتنگ و با فاصله زمانى كم با ارگانها و مسئولين سازمان در خارج ضرور نيست. يك مسافرت سالانه براى يك يا حتى چند محفل در شرايط سياسى موجود كاملا كفايت مىكند. انتقال جزوات و منابع مفيد به طرق مطمئن به داخل كشور نيز مىبايد مورد توجه قرار گيرد. ملاقاتهاى مفيد با دوستان فداىى و يا با ديگران و مبادله اطلاعات و اخبار و مشورت و تبادل نظر در باره مسايل مبرم سازمان، جنبش و كشور و حل و فصل مشكلات و مسايل فىمابين در اين ديدارها اهميت بسيار دارد. ابن كار بخصوص براى پرورش فكرى و سياسى فعالين جوانتر و كم سابقهتر سازمان در داخل كشور بسيار مفيد خواهد بود. براى اين انتقالات شبكهسازى و تشكيلات حزبى سنتى ضرور نيست. هر كس بايد از امكانات شخصى و جنبى خود براى برقرارى اين ارتباطات بهره گيرد.
وظايف و امكانات فعاليت سازمان در خارج
در مورد نقش و مسئوليت ارگانهاى دستگاه رهبرى سازمان مستقر در خارج كشور براى حل و فصل مسايل و مشكلات نيروهاى فعال در داخل كشور و نيز حتى پيرامون نقش و تاثير نيروهاى داخل كشور بر عملكرد و تصميمات ارگانهاى مستقر در خارج نبايد ارزيابىهاى ذهنى داشت. چشمداشتها عملا بيش از حد امكانها، ظرفيتها و واقعيتهاىى بوده كه طى سالهاى اخير وجود داشتهاند. مجموعه كارها و مسئوليتهاىى كه ارگانهاى دستگاه مركزى سازمان و نيز كل تشكيلات سازمان در خارج كشور بر عهده دارند و يا حتى مىتوانند بر عهده داشته باشند بدين شرح است:
۱. تدوين خط مشى و سياست و مواضع سازمان در زمينههاى مختلف و اعلان آن با استفاده از امكانات مختلف از جمله از طريق انتشار آنها در يك يا چند نشريه به نام سازمان. اخيرا شوراى مركزى تصويب كرده است سازمان يك نشريه به نام نشريه كار داشته باشد و تهيه و انتشار يك نشريه عمومى خبرى، سياسى، تحليلى كه مواضع سازمان را در پريود معين هفتگى بيشتر در زمينههاى مختلف منعكس مىكند مهمترين وظيفه شوراى مركزى است. سازمان ما در خارج كشور توان تهيه و انتشار يك چنين نشريهاى را دارد. سرعت و دامنه انتشار و توزيع البته در شرايط فعلى به روحيه و ميزان نيروى موجود در هر شهر و كشور و منطقه مشروط مىشود.
۲. برقرارى مناسبات با رهبران ساير جريانهاى اپوزيسيون، تبادل نظر و همفكرى با آنان و در مواردى كه مسئلهاى مطرح مىشود سازماندهى برخى همكارىها ميان فعالين ما و آنها در خارج كشور. وسعت مسافرتها و ديدارها به عوامل مختلف و از جمله به منابع مالى براى تأمين هزينه مسافرتها بستگى مىيابد.
۳. انعكاس مبارزات مردم در داخل كشور و افشاى موارد نقض حقوق بشر توسط رژيم در خارج كشور و تلاش براى جلب حمايت خارجى از اين مبارزات و تحت فشار قرار دادن رژيم. برقرارى مناسبات با ساير نيروهاى سياسى در ساير كشورها به ويژه آنان كه از اهداف و آرمانهاى سازمان پيروى يا پشتيبانى مىكنند.
۴. بسيج و جمعآورى امكانات مالى براى كمك به فعالين و محافل هوادار در داخل كشور به طرق مختلف، حمايت مادى از خانواده شهدا و آسيبديدگان از استبداد.
۵. پاسخگوىى به مراجعات فعالين داخل كشور. ارگانهاى مركزى سازمان امكان و توان اين كار را دارند. اين مراجعات مىتواند براى تبادل نظر و ارائه پيشنهادها و راى خود در زمينه مواضع و خط مشى سازمان و در زمينه انتخاب مسئولين براى تبادل اطلاعات مربوط به خارج و داخل. براى تبادل امكانات براى برقرارى و گسترش ارتباطات، براى گرفتن امكانات مالى و امكانات براى انتقال نشريات و ساير نيازهاى متقابل سازماندهى شود.
۶. علاوه بر اينها فعالين سازمان كه مجبور به مهاجرت شدهاند مىتوانند و بايد از اين فرصت براى پرورش و ارتقاى سطح آگاهى و دانش علمى خود تا هر حد ممكن بهره بيشترى بگيرند. اين كه انبوه كادرهاى مهم سازمان سالهاى مهاجرت را به بطالت و صرف كارهاى عملى بگذرانند و توشهاى براى فردا برنگيرند يك زيان و ضربه بزرگ را متوجه سازمان و جنبش به طور كلى مىكند. در عين حال اين كادرها مىتوانند نتايج كار خود را به صورت ترجمه، تأليف و يا تحقيقات مفيد بازتاب داده و حتى در اغلب موارد در داخل كشور علنا منتشر كنند.
تذكر مهم
واقعبينى حكم مىكند كه حد تاثير و نقش ارگانهاى سياسى و تشكيلاتى مستقر در خارج براى حل و فصل مسايل عملى و مشخص فعالين سازمان در داخل كشور در همين حد گفته شده در نظر گرفته شده و ارزيابى شود. اين ارزيابى بدان معناست كه تصميمگيرى پيرامون همه مسايل فعالين داخل بايد در داخل كشور اتخاذ شود. فعاليت در داخل كشور بايد كاملا مستقل از خارج سازماندهى و هدايت شود.
سياستگذارى و اعلام مواضع سازمان در زمينههاى مختلف البته كه وظيفه ارگانهاى مركزى است و فعالين پراكنده چنين امكان و وظيفهاى ندارند. به زبان ديگر رهبرى سياسى سازمان متمركز است و ارگانهاى آن نيز در خارج مستقرند. اما رهبرى امور سازمانى و تصميمگيرى پيرامون مسايل عملى و مشخص هر فعال فداىى و هر گروه از فعالين سازمان مشخصا بر عهده همان فعالينى است كه اين مسايل به آنها مربوط مىشود. در اين عرصهها تبعيت از رهبرى سازمان بىمعنا و بلاموضوع است.
مجددا تاكيد مىشود شوراى مركزى سازمان تمام نظريات و اطلاعات خود را پيرامون اشكال فعاليت و سازماندهى نيروها در داخل كشور و شيوهها و امكانات ارتباطى ميان داخل و خارج را طى اين بحثها در اختيار فعالين داخل قرار مىدهد و توجه به آن را به آنها توصيه مىكند. تصميمگيرى پيرامون اين نظريات و توصيهها طبعا در اختيار همان رفقاىى است كه اين توصيهها به حركت و مبارزه خود آنها مربوط مىشود.
در باره راستاهاى فعاليت ما در داخل كشور حضور مستقيم
استبداد سياسى حاكم بر كشور ما، در مرحله كنونى آن، قبل از همه با سركوب احزاب و سازمانهاى سياسى كشور و با پيگرد شديد نيروهاى آنها شناخته مىشود. اعضا و هواداران سازمان ما و ديگر سازمانهاى سياسى نمىتوانند علنا به نام سازمان مورد علاقه خود فعاليت كنند. فعاليت به نام و به سود سازمان اكيدا ممنوع است. مثلا افرادى كه نشريات سازمان را توزيع و يا توليد مىكنند، كسانى كه علاقهمندان به سازمان را متشكل و ارتباط آنان را با سازمان برقرار مىكنند، كسانى كه تشكيلات سازمان را مورد حمايت تأمينى، مالى و خدماتى خود قرار مىدهند، مىكوشند و بايد بكوشند اين كارها از چشم رژيم پنهان بماند. آنها مىدانند اگر شناخته شوند تحت فشار و پيگرد و بازداشت و شكنجه و حتى اعدامهاى بىرحمانه قرار خواهند گرفت.
هم از اين روست كه فداييان در آن بخش از فعاليتهاى خود، كه مستقيما به نام سازمان و يا براى سازمان انجام مىگيرد، نهايت احتياط را به كار مىگيرند كه اين فعاليت آنها، از چشم رژيم پنهان بماند. ما قبلا گفتيم كه تشكيل شبكه مخفى نه تنها يگانه راه پنهان كارى و حفظ موجوديت فعالين سازمان نيست، بلكه احتمالا ضربهپذيرىها را بيشتر خواهد كرد. اكنون نيز بار ديگر تاكيد مىكنم: فعاليت به سود سازمان، به صورت توزيع يا تكثير نشريات مركزى، ارتباطگيرى با ارگانهاى مركزى و مشاركت در تعيين سياستها و انتخاب اعضاى ارگانهاى دستگاه رهبرى سازمان و ساير فعاليتهاىى كه رژيم در پى كشف و از بين بردن آنهاست طبعا بايد با حداكثر احتياط و پنهانكارى صورت گيرد. معناى اين احتياط آن است كه هيچ شبكه مخفى براى انجام اين كارها نبايد ايجاد كرد. بلكه بايد حداكثر تلاش به عمل آيد كه اين نوع فعاليتها، تا آن جا كه ممكن است حتى فردى باشد هيچ ضرورتى ندارد جز همان كس كه نشريهاى را توزيع مىكند، يا با رهبرى تماس مىگيرد شخص ديگرى در داخل كشور در جريان اين كارها قرار گيرد. مىتوان نشريات را به دست آورد و توزيع كرد بىآن كه دريافت كننده بداند كه ارسال كننده كيست. مىتوان با مسئولين سازمان در خارج كشور تماس گرفت اما هيچ ضرورتى ندارد كس ديگرى در داخل كشور از اين راز با خبر شود و يا به كسى در اين باره گزارشى داده شود.
در عين حال مىتوان در محافل خصوصى و با افراد قابل اعتماد پيرامون مسايل سازمان، مواضع آن و نيز در باره گذشته و حال و آينده جنبش فدائيان، در باره جهات مثبت و منفى فعاليت و حيات آن بحث و تبادل نظر داشت. يا اطلاعات و اخبار مربوط به فعاليت و يا تحولات در سازمان و در ساير نيروهاى سياسى كشور را منتقل كرد، بىآن كه منبع و منشا خبر و نظريات ارائه شده مورد اشاره قرار گيرد و يا تصريح شود. البته لزومى ندارد كه اين بحث و گفتگوها به صورت دعوت به جلسه رسمى يا سازمانى صورت گيرد. روابط و ديدارهاى دوستانه و خصوصى و مهمانىهاى عادى ميان خانوادهها محمل مناسب چنين گفتگوهاىى است.
اوضاع سياسى كشور فعلا ايجاب نمىكند كه حضور مستقيم و محسوس سازمان در تمام جامعه تأمين شود. ساير نيروهاى مخالف رژيم همين وضع را دارند. فعلا حضور مستقيم سازمان را فقط مىتوان حداكثر در سطح نيروهاى پايه اجتماعى آن حفظ كرد. بدين معنا كه مىتوان و بايد علاقهمندان به سازمان را از خطوط كلى خط مشى و مواضع سازمان و از كلىترين تحولات و مباحث نظرى و برنامهاى مطلع كرد. توده هواداران سازمان، هر چند با تاخير، ممكن است از جهات عمده فعاليت عملى سازمان، مثلا از مناسبات با ساير نيروهاى سياسى كشور و يا از برخى تلاشهاى مؤثر در راه جلب حمايت بينالمللى عليه نقض حقوق بشر، مطلع گردند.
تلاش براى تأمين اين حد از حضور مستقيم سازمان در جامعه قطعا ضرورى است و از سوى تمام فعالين سازمان بايد پى گرفته شود. در شرايط فقدان فعاليت راديوى زحمتكشان، امكانات براى تأمين اين سطح از حضور سازمان در جامعه بسيار محدودتر و لذا جبران آن تلاشى وسيعتر را طلب مىكند.
مسلم است كه پيشبرد مباحثات نظرى و برنامهاى گسترده، تدوين خط مشى سياسى واحد و موضعگيرى سراسرى، متحد كننده و سمت دهنده، تلاش براى برقرارى و بسط مناسبات و ارتباطات ميان مسئولين جريانها و شخصيتهاى سياسى اپوزيسيون، تلاش براى بسط همكارى ميان نيروهاى دموكراتيك كشور و نيز جلب حمايت بينالمللى كارهاىى نيستند كه بتوان آنها را از داخل كشور پى گرفت و يا در سطح سازمان هماهنگ كرد.
به دلايل فوق به جاست در اين جا مجددا تكرار كرد كه رفت و آمد و اشكال مختلف ارتباط ميان خارج و داخل در وضع موجود و روندهاى آتى اهميتى فوقالعاده كسب مىكند. زيرا يگانه ضامن حضور مستقيم سازمان و هر نوع تاثير غير مستقيم آن در جامعه است. بدون حفظ ارتباطات ميان خارج و داخل حفظ موجوديت و حضور محدود سازمان در كشور در سطح پايه اجتماعى آن و نيز مشاركت و تاثير نيروهاى سازمان در حيات فكرى و سياسى آن در سازماندهى و گزينش ارگانهاى مسئول و از همه مهمتر سمتدهى و هدايت فعاليت اجتماعى نيروهاى سازمان در راستاى واحد غير ممكن خواهد بود.
حضور غير مستقيم؛ مرورى بر گذشته
نيروهاى جنبش ما در سطح كشور قادر خواهند شد حضور و تاثير غير مستقيم سازمان را در حيات سياسى و اجتماعى و فرهنگى كشور تأمين نمايند. و بايد توجه داشت كه در شرايط استبدادى نقش و تاثير سازمان در جامعه اساسا از طريق حضور غير مستقيم انجام مىگيرد.
عمدهترين اهرم تاثيرگذارى سازمان بر حيات سياسى و فرهنگى جامعه فعاليتهاىى است كه نيروهاى سازمان در محيط اجتماعى - و طبعا نه به نام سازمان - پى مىگيرند. اين فكر اشتباه است كه استبداد مذهبى قادر است جلوى نفوذ و اشاعه انديشههاى ترقىخواهانه، دموكراتيك و صلحجويانه در جامعه را به كلى مسدود سازد. اين فكر اشتباه است كه حاكميت استبداد سياسى و مذهبى يعنى كه در جامعه ما فقط نظريات و افكار و انديشههاى ارتجاعى نشر مىيابند و ارتجاع واقعا داراى چنان قدرت و نفوذى است كه قادر است تاريكى و سياهى مطلق را در همه جا بگستراند. چنين توانى را براى ارتجاع در نظر گرفتن غير واقعى، به شدت غلوآميز و بيشتر ناشى از سرخوردگى است.
پيروان اصيل خمينى البته همواره قصد و آرزو داشتهاند كه جامعهاى بسازند كه همگان فقط ارزشها و انديشههاى آنان را بپذيرند. اما اين آرزوها هم با واقعيت جامعه و هم با توان آنان سخت بيگانه از كار در آمدهاند. آنها هم مثل همه رژيمهاى استبدادى ديگر فقط توانستهاند جلوى فعاليت آزادانه احزاب سياسى را بگيرند و در راه اشاعه افكار ترقىخواهانه و تجددطلب موانع معين ايجاد كنند. وجود و حضور ميليونها روشنفكر و روشنبين ايرانى در تمام شهرها و حتى در اعماق روستاهاى كشور ما خود عملا يعنى توان استبداد براى جلوگيرى از اشاعه افكار دموكراتيك، تجددطلب و مترقى با وضوح بسيار، محدود و مشروط است.
واقعيات حاكى از آن است كه رژيم از همان لحظه اوج تحكيم پايههاى استبداد در كشور مجبور شده است گام به گام و مرحله به مرحله، تعبير و تحقق خواب و خيالهاى ارتجاعى خود را براى زنجير زدن به سير اشاعه فرهنگى و انديشههاى غير ولايت فقيهى غير مقدورتر بيابد. همين وضعيت در دهه ۴۰و اوايل دهه ۵۰در كشور ما وجود داشت. شاه تلاش و آرزوى بسيار داشت كه افكار و تمايلات دموكراتيك را به زور استبداد و بگير و ببندها نابود كند و شعور اجتماعى را صرفا در همان قالبى فرو كند كه خود مىخواست اما ساخت و بافت جامعه، به ويژه حد پيشرفت آن به هيچ وجه با اين خواسته تطابق نداشت.
شاه در دهه ۴۰و ۵۰مدام دستگاه ساواك و نهادهاى كنترل عمل شهروندان را تقويت مىكرد و گسترش مىداد. اما هر زمان قشر وسيعترى از روشنفكران با انتشار انبوه مقالات، حتى در مطبوعات مجاز كشور، با ترجمه و تأليف بسيارى آثار ارزشمند، با سرودن شعرها و خلق رمانها و فيلمها و تابلوها، حتى با فعاليت مؤثر در راديو و تلويزيون دولتى و به دهها و دهها وسيله ديگر به اين تلاش استبداد «نه» مىگفتند و آن را در بطن خود مىپوشاندند.
گلسرخى و دانشيان و علامهزاده، بهآذين و كشاورز، مومنىها و قاضىها، فروغ و جلال و صمد و كسرائى، شاملوها و دولتآبادىها و سلطانپورها و ديگران و ديگران، شريعتى و مهرگان و لطفى، آريانپورها و ساعدىها و دهها و دهها فرزانه و فرهيخته ديگرى كه احساس و انديشه معاصر، دموكراتيك و ترقىخواه ايران را بيان مىكنند، پس از رويدادهاى اوايل ده ۴۰درست زمانى عزم آغاز راه و يا عزم ادامه آن را جزم كردهاند كه رژيم شاه يورش تازهاى براى بسط سلطه ساواك و سياهى استبداد را آغاز مىكرد و پى مىگرفت.
و كاملا قابل توجه است كه اين نيروى خلاقه عظيم از نظر سياسى به هيچ وجه به اصطلاح بىطرف نبوده و نيست. فعاليت خلاقه هر يك از آنان در راستاى اشاعه تقويت همان احساسها، ارزشها و انديشههاىى در جامعه ما تاثير كرده است كه جنبشها و جريانهاى معين و شناخته شده ميهن ما پىگير و مبشر آنها بودهاند.
انديشه و احساس نيروى عظيم جنبش دموكراسى براى ايران كه در راه انقلاب بهمن و نيز در سختترين و خونبارترين روزها تحت سلطه استبداد مذهبى درخشيد، قبل از همه پرورش يافته نسلى از روشنفكران و مبارزان فرهيختهايست كه پا به پاى اوجگيرى استبداد پهلوى از آن نهراسيدهاند و عليرغم خواسته و تلاش صاحبان قدرت و ثروت پرچم روشنگرى را، حتى در ساكتترين روزها افراشته داشتهاند.
سلطه استبداد بر كشور، خود بدين معناست كه زمان، زمان ميتينگها و راهپيماىىها، گشايش دفاتر حزبى و فروش نشريات حزبى در روزنامهفروشىها، و يا زمان شركت در مبارزات انتخاباتى و مناظرههاى تلويزيونى هنوز فرا نرسيده است. اين كارها مال دوران بعد از پيروزى و استقرار دموكراسى در كشور است. وظيفه پايهاى امروز كمك به اشاعه احساس و انديشه دموكراتيك، انسانى و ترقىخواه در تار و پود جامعه است.
حضور غير مستقيم در وضع موجود
تحليل اوضاع فعلى كشور و ارزيابى واقعبينانه امكانات موجود در بطن جامعه، به وضوح اين فكر را؛ههمم رد مىكند كه مسئولان رژيم، به ويژه طى سالهاى اخير، موفق شدهاند يا موفق خواهند شد كه موج عظيم جنبش روشنفكران ايران براى اشاعه افكار دموكراتيك و مترقى در جامعه را مهار كنند و يا آنها را به عقبنشينى وادارند. روندها درست برعكس است. عليرغم تمام تلاش ارگانهاى كنترل و سركوب رژيم و عليرغم تمام اعتراضات و دلنگرانىهاى بىپايانى كه در بسيارى از محافل حاكمه موج مىزند، هم اكنون صدها نشريه و روزنامه و مجله كه به هيچ وجه نمىتوان و نبايد آنها را در خط ولايت فقيه و يا استبداد و ارتجاع ارزيابى كرد در تهران و شهرستانها منتشر مىشود. پس از چندين و حتى دهها بار تصفيه مطبوعات دولتى، نظير كيهان و اطلاعات و پاكسازىهاى وحشيانه دستگاه بسيار عظيم صدا و سيما، هم چنان گماشتگان ولايت فقيه قادر نشده و نخواهند شد اين مؤسسات را از انديشهها و افكار ترقىخواه، دموكراتيك و تجددطلب كاملا تهى كنند. اين كار اصلا غير ممكن است. در آينده نيز در همين رسانههاى گروهى كشور روندها در جهت تثبيت و تحكيم سلطه عملى و فكرى ولايت فقيه و استبداد مذهبى سير نخواهد كرد. در جهت تضعيف اين سلطه سير خواهد كرد.
به ليست انبوه كتابهاىى كه در چند سال اخير منتشر شده نگاه كنيد! واقعا چه ميزان از اين ليست مطابق خواسته و مورد نياز استبداد مذهبى است و چه ميزان از آن آنها نيست؟ به ليست فيلمها، نمايشنامهها، حتى ترانهها و تابلوها و تصويرها نگاه كنيد!
آرى اين درست است كه در اين سالها در همه اين جبههها نبردى سنگين در جريان بوده است. اما در همه اين جبههها تعرض از آن نيروى ترقىخواه و انديشه دموكراتيك و انسانى و عقبنشينى توام با مقاومت يا همسازى از آن نيروى ارتجاع و عقبماندگى بوده است.
نگاه كنيد به دانشگاهها. مسلم اين كه هدف آن «انقلاب فرهنگى» كذائى دقيقا انهدام فرهنگى بود. بسيارى از آنها مىخواستند و تصور كردند مىتوانند يا دانشگاه را قرقگاه ارتجاع سازند و يا آن را به كلى تعطيل كنند. اما اكنون پس از يك دهه ببينيم نتيجه نبرد چه بوده است؟ آيا طى اين ده سال جهالت و تاريكانديشى توانسته است دانشگاهها را از آن خود سازد و اگر نشد تعطيل كند؟ عليرغم آرزوى آقاى رهبر كه چندى پيش باز هم گفت كه دانشگاهها را بايد به اصطلاح «اسلامىتر» كرد، روند عينى و غير قابل مهار در دانشگاهها آشكارا در جهت تضعيف موقعيت، اعتبار و امكانات استبداديان و جهال جريان يافته است. عليرغم سنگينترين تصفيهها باز هم درست مثل زمان شاه در بخش عمده استادان و كاركنان در دانشگاهها و حتى در وسيعترين طيف دانشجويان تمايلات و انديشههاى دموكراتيك و تجدد طلب مسلط است. تمايلات و انديشههاىى كه هم بازتاب و هم بازتاب دهنده ايدهآلها و آرمانهاى جنبش دموكراتيك كشور به شمول جنبش فدائيان خلق است. به اينها بايد ليست نمايشنامهها، كنسرتها، نمايشگاهها، سخنرانىها و ديگر عرصههاى فعاليت فرهنگى و هنرى را اضافه كرد.
بدين ترتيب نقش و تاثير سازمان ما در جامعه به هيچ وجه به فعاليت در خود و بر خود فدائيان و نقش و تاثير مستقيم سازمان بر جامعه محدود نبوده و نيست. اكثريت بزرگ روشنفكران فرهيختهاى كه فضاى فكرى و فرهنگى جامعه را در دوره استبدادى كنونى تحت تاثير احساسها و انديشهها، ارزيابىها و دانش خود مىگيرند نه در راستاى ترويج افكار و انديشههاى ارتجاعى، كه در راستاى آرمانها و ارزشهاى جنبش عام دموكراتيك ايران و از آن جمله در راستاى اهداف سازمان ما و حركت تاريخى آن گام بر مىدارند. آنها بذر ايدهها و انديشههاى دموكراتيك، صلحخواهانه، ميهندوستانه و عدالتطلبانه را در بطن جامعه مىكارند. پيشرفت و پيروزى جنبش ما براى استقرار دموكراسى با ميزان نقش و تاثير پيشگامان جنبش روشنفكرى ايران ارتباط مىيابد. اگر عمل اين قشر روشنفكران پيشرو در تاروپود جامعه ما تنيده نبود، در اين شرايط سركوب تلاش رهبران احزاب و سازمانهاى سياسى كشور براى استقرار دموكراسى و تجددطلبى در جامعه قطعا سترون مىماند و رؤياى ارتجاع؛ بازگشت شرايط قرنهاى از دست رفته تحقق مىيافت. زمينه استقرار دموكراسى در ايران با عمق و دامنه نفوذ ايدههاى دموكراتيك در جامعه پيوندى نزديك دارد. اين ايدهها، فردا، پس از استقرار نظام دموكراتيك در كشور تازه شروع به اشاعه و نفوذ در جامعه نخواهد كرد. استقرار دموكراسى خود حاصل و دستآورد نفوذ و اشاعه ايدههاى ترقىخواهانه در جامعه و پرورش نسلى از روشنفكران آزادىخواه و خردمند در جامعه است. نسلى كه مىتواند و بايد خود رسالت برپاىى دموكراسى در ايران را بر عهده گيرد و پاسدار آن گردد.
ما بايد خيلى بيشتر بياموزيم
جنبش فدائيان خلق براى اين كه بتواند به شايستگى از عهده اين رسالت بزرگ برآيد لزوما بايد با تلاشى عظيم و پر دوام در راه غناى فرهنگى و معنوى خود گام بردارد. براى تربيت فكرى و فرهنگى نيروى چپ بر خلاف آن چه كه تاكنون تصور مىشد نبايد تنها به مطالعه آثار ماركسيستى قناعت كرد. زيرا به صراحت بايد گفت آن چه كه به نام منابع ماركسيستى شناخته شده است، در جهان متحول آستانه قرن ۲۱بخش محدود و بسيار محدودى از آن چه كه يك انديشمند و متفكر مسايل سياسى و اجتماعى بايد بداند را تشكيل مىدهد. به علاوه امروز آشناىى با اين آثار بيشتر از جنبه شناخت گذشته براى ما حائز اهميت است تا از جنبه جستجوى توانمندىهاى آن براى پاسخگوىى به مسايل حال و آينده جامعه ما و جهان ما.
در ضمن لازمه پرورش نسلى و نيروىى واقعا ترقىخواه، تجهيز آن به دانش و خردى است كه ايرانيان و نيز ساير ملل طى نسلها براى حل و فصل مسايل جامعه خود اندوختهاند. دامنه مضمون اين دانش و خرد محدود به آموزش مسايل خط مشى و برنامه سياسى نيست. ما در اين جا براى مثال فقط به يكى دو مورد اشاره مىكنيم:
پيكار در راه دموكراسى پيكارى است در راه تأمين حقوق شهروندان و به زبان ديگر، بسط دموكراسى در كشور با مناسبات حقوقى ميان شهروندان از جمله ميان دولت و شهروندان ارتباط نزديك دارد. نظام حقوقى در رژيمهاى دموكراتيك حاصل يك پيكار تاريخى است. پيكارى كه هدف آن تأمين آزادى بيشتر براى هر شهروند به مثابه شرط آزادى همگانى است. مبارزهاى كه هم چنان ادامه دارد. آشناىى با نظريات و انديشههاىى كه در روند اين پيكار تاريخى طرح شده، اشاعه اين نظريات در كشور و آشناىى با تاريخ به طور كلى يكى از مهمترين نيازها و نيز عرصههاى فعال فكرى و نيروهاى ما در مرحله كنونى است.
از سوى ديگر زبان ابزار نيرومند هر نوع آموزش و هر نوع خلاقيت فكرى و فرهنگى است. فعالين ما بدون تسلط بر زبان و ادبيات كشور خود، بدون جذب شاهكارهاى شگرف كلاسيكها و كارهاى ارزشمند متأخران، قادر نخواهند شد ايده و انديشه خود را، آن گونه كه شايسته است به ميان مردم برند. بازدهى آموزش و خلاقيت با ميزان تسلط بر زبان ارتباطى نزديك دارد.
به علاوه فعالينى كه حداقل به يك زبان خارجى زنده و مفيد مسلط نيستند در شرايط جامعه ايران محكوماند كه از زمانه عقب بمانند و از تماس مستقيم با پديدههاى نو، بغرنج و بىشمار در جهان معاصر محروم شوند. زبان خارجى، به ويژه انگليسى، براى يك مبارز سياسى معاصر تا حد يك ابزار كار روزانه و تا حد «جواز نوجوىى و نوانديشى» نقش ايفا مىكند.
افشاى موارد نقض حقوق بشر وظيفهاى همگانى است
بر عرصهاى ديگر از مبارزهاى كه عليه استبداد در كشور ما جريان دارد، به حساسترين عرصه مبارزه ما نگاه مىكنيم. به پيكار عليه ترور و اختناق، عليه شكنجه و اعدام. به عرصهاى كه برخلاف مبارزات فكرى - فرهنگى، هر حركت جزئى آن نيز با حساسيت و خشم بسيار استبداد مواجه است. عرصهاى كه در آن رژيم حاكم بر ايران سياهترين و زشتترين چهره خود را نمايانيده است. آمار اعدامها، ميزان شكنجه، تعداد زندانيان سياسى و حجم فعاليت پليسى و جاسوسى عليه مردم و دامنه توهين به شرف و حيثيت انسانى در ايران با هيچ كشور ديگرى، حتى با مستبدترين آنها قابل قياس نيست.
اما از سوى ديگر حد افشاگرىها عليه اين جنايات، حد فشارى كه طى اين سالها، به خصوص پس از قطع جنگ، بر گرده اين رژيم و براى كوتاه كردن دست او از اين همه جنايت وارد شده و مىشود با هيچ رژيم ديگرى در دنيا قابل مقايسه نيست.
اكنون ۶سال است كه سازمان ملل متحد جمهورى اسلامى را در ليست كشورهاىى وارد كرده است كه وضع حقوق بشر در آنها وخامتبار است. ۲سال است كه نماينده ويژه سازمان ملل موفق مىشود به ايران برود و گزارش تهيه كند. پريروز نيز اين مأموريت براى يك سال ديگر تمديد شد. گزارش نماينده ويژه گوشهاى از حقايق هولناك مربوط به جنايات رژيم را بازتاب مىدهد.
يك لحظه فكر كنيد سازمان ملل از چه طريق پى برده است كه وضع رعايت حقوق بشر در ايران وخيم است؟ منبع اطلاعات مندرج در گزارش آقاى گاليندوپل از كجاست؟ آيا تصميم سازمان ملل و مفاد گزارش مبتنى بر اطلاعات انتشار يافته از جانب خود رژيم يا خبرگزارىهاى خارجى است؟ يا صدها و هزارها و صدها هزار خبر و گزارش و اطلاعى كه از حانب دهها هزار فعال سياسى آزادىخواه طى اين ۱۲سال به خارج از كشور درز كرده است باعث تكان خوردن سازمان ملل و منبع اصلى مفاد مندرج در گزارش نماينده ويژه بوده است؟
اين تصميم سازمان ملل و اعزام نماينده به ايران و تن دادن رژيم به اين خواسته بينالمللى و نتايج به دست آمده هيچ معناىى جز تلاش آزادىخواهان كه در اقصى نقاط كشور و خارج از كشور عليه شكنجه و اعدام، عليه ترور و اختناق مبارزه مىكنند، نداشته است.
اگر تلاش آزادىخواهان ايران نبود، نه مسئله رسيدگى به موارد نقض حقوق بشر در ايران در دستور كميسيون حقوق بشر سازمان ملل قرار مىگرفت و نه گزارشى رسمى از آن چه بر مردم ايران گذشته است تهيه مىشد و انتشار مىيافت.
كسى مدعى نيست كه ميزان توجه دولتها به مسئله حقوق بشر در ايران از منافع و مطامع سياسى آنان متأثر نيست. بارها ديدهايم كه چگونه تقلاى رژيم براى خريدن راى دولتها در جهت مسكوت گذاشتن جناياتى كه در ايران گذشته است اثر خود را بخشيده و سركوبشدگان ايران را قربانى كرده است.
اما هر قدر كه افشاگرى ايرانيان در خارج كشور وسيعتر بوده است، هر قدر كه اين افشاگرىها تودههاى بيشترى را در اروپا و آمريكا از واقعيت اوضاع در ايران آگاه كرده است، به همان ميزان دست و بال دولتها را براى ساخت و پاخت پنهانى در بالا و لگد كردن حق مردم با محدوديتهاى بيشترى مواجه كرده است.
خطاست هر گاه تصور شود تغيير موضع رژيم در جهت پذيرش هيئت ويژه سازمان ملل عوامل درونى داشته است. آنها كه ۳سال پيش فرمان قتل ناجوانمردانه هزاران زندانيان سياسى را صادر كردند، هنوز هم هستند. تركيب اين رژيم تغيير نكرده است. اگر آن موج سنگين اعتراض عليه جنايات اينها نبود آيا قابل تصور بود كه رژيم حاضر شود پيشنويس قطعنامهاى در تأييد نقض حقوق بشر و اعلام تعهد خود به رعايت آن را تهيه كند و براى تصويب به سازمان ملل پيشنهاد كند؟
فكر مىكنيد اگر بانگ اعتراض عليه شدت استبداد در ايران اين قدر سنگين نبود، آيا رژيم حاضر مىشد نسبت به بازديد مستمر نمايندگان كميته بينالمللى صليب سرخ از ايران برخورد مثبت از خود نشان دهد؟ آيا اين كه در آستانه سفر دوم نماينده ويژه اكثر زنان شناخته شده و قهرمان اسير ايرانى سخاوتمندانه به مرخصى فرستاده شده و يا آزاد مىشوند، نتيجه بروز عناصر دموكراسى در ساخت استبدادى رژيم است يا تحت تاثير فشارهاىى است كه بر آن وارد آمده است؟ چرا قانون مربوط به داشتن حق وكيل مدافع فقط پس از ۱۲سال از تصويب مجلس مىگذرد و چرا طرح قانون تفويض حق تعيين رئيس كانون وكلا به رئيس قوه قضائيه در مجلس رد مىشود. آيا اين كارها نشانه آن است كه رژيم از استبداد فراگير منصرف شده است؟ يا تحت تاثير فضاىى كه مبارزه آزادىخواهان ايران پى گرفتهاند براى وى غير مقدور و يا زيانبار شده است كه باز هم مدعى شود در قانون شرع و محاكمات شرعى موضوع وكيل مدافع پيشبينى نشده است؟
تمام اين فاكتها نشان مىدهند كه چنان چه آزادىخواهان ايران روش درست انتخاب كنند و اعتراض عليه ترور و اختناق، عليه شكنجه و اعدام را پى گيرند و هر مورد شكنجه و اعدام و ترور مخالفان را با قدرت و وسعت، با احساس مسئوليت دقيق در قبال حقيقت در چهار گوشه جهان افشا كنند قطعا مىتوانند رژيم را تحت فشار قرار دهند و سر انجام آن را به عقبنشينىهاى معين و حتى مهم وادارند. تجربه نشان داده است كه دست زدن به ترور و اعمال خشونتآميز در مقابل ترور و خشونت دستآويز رژيم خواهد شد براى فضاى ترور و اختناق در كشور:
افشاگرى و باز هم افشاگرى پيرامون جنايات رژيم مؤثرترين تاكتيك براى آگاه كردن توده نسبت به حقوق سياسى تضييع شده خود و نيز براى وادار كردن رژيم به عقبنشينى است.
خواستهاى آنى، خواستهاى اساسى
موفقيتهاىى كه آزادىخواهان ايران تنها طى ۲ساله اخير به دست آوردهاند بار ديگر نشان مىدهد كه اشتباه بزرگ آن است كه همه خواستهاى دموكراتيك در مورد رعايت حقوق بشر در ايران به بعد از استقرار دموكراسى پارلمانى در كشور موكول گردد. خواستهاى مربوط به قطع شكنجه، قطع اعدامها، قطع ترور مخالفان و آزادى زندانيان عقيده را بايد با قدرت پى گرفت و پيشبرد اين خواستها مبرمترين خواستههاى آزادىخواهان ايران در لحظه كنونى است.
از هم اكنون بايد براى يك سال ديگر، براى يك سال پر ثمر ديگر برنامهريزى كرد. مأموريت هيئت سازمان ملل براى يك سال ديگر تمديد شده است. بايد براى جمعآورى تمام اطلاعات در باره موارد نقض حقوق بشر در ايران بسيج شد. مىتوان و بايد براى قطع اعدامها، براى قطع شكنجه، براى قطع ترور مخالفان و براى آزادى زندانيان عقيده در مقياس جهانى نيروى عظيمى را بسيج كرد. اما اين بسيج قبل از همه در گرو تلاشهاىى است كه در ايران طى يك سال آينده صورت مىگيرد. اين بسيج در گرو آن است كه دنيا هر چه بيشتر از تمام جزئيات مواردى كه رژيم اعلاميه جهانى حقوق بشر را زير پإ مىنهد مطلع شود.
از سوى ديگر بايد براى خواستههاى اساسى جنبش دموكراسى در ايران نيز تدارك ديد. آزادى فعاليت احزاب سياسى، آزادى مطبوعات و انتخابات آزاد از عمدهترين خواستهاى مبارزه ما در راه استقرار دموكراسى در كشور است. حال كه رژيم براى ظاهرسازى در سازمان ملل تعهد خود را به اعلاميه حقوق بشر اعلام كرده است بايد اين خواستههاى اساسى را نيز به وسعت به ميان مردم برد.
ارزيابى ما البته كه اين نيست رژيم آن چه را كه در سازمان ملل مىگويد همان را در كشور عمل مىكند. رژيم حتى پخش خبر مربوط به اعلام پاىبندى خود به اعلاميه جهانى حقوق بشر را در ايران سانسور كرده است. اجراى آن كه جاى خود دارد. اما اين را هم بايد دانست كه رژيم فقط تا مدت محدودى مىتواند ظاهرفريبى كند. حال كه موضع رژيم حالت تدافعى به خود گرفته است اشاعه خواستهاى مربوط به آزادى مطبوعات، احزاب و انتخابات وسيعترين نيروها را به حمايت از جنبش دموكراسى براى ايران، براى تغيير بنيادين در نظام سياسى كشور و عبور به يك نظام دموكراتيك گردآورى مىكند.
نخستين شرط، بسط مناسبات ماست
موفقيت ما در مبارزه در راه قطع اعدامها، قطع شكنجه، قطع ترور مخالفان و آزادى زندانيان عقيده نخستين شرط آن است كه ما فعاليت خود را در چارچوب محافل خصوصى فدائيان محصور نكنيم. بسط مناسبات فعالين ما با كسانى كه انگيزه آزادىخواهى دارند اما از سازمان هوادارى نمىكنند يا نسبت به ساير شعارهاى ما بىتفاوت يا حتى مخالفاند اهميت كليدى دارد. خيلى صريح بايد گفت وظيفه هر فدائى در اين دوره آن است كه با عناصر وابسته به وسيعترين طيف تمايلات سياسى و اجتماعى موجود در كشور روابط و رفت و آمد و آشنائى داشته باشد. اين كه فلان كس به رژيم وابسته است يا فلانى از رژيم سابق هوادارى مىكند فىنفسه دليل منع مناسبات اجتماعى با وى نيست.
اين فكر اشتباه است كه اجازه داده شود در محيط اجتماعى روابط ما فقط با كسانى گسترش يابد كه مثل ما فكر مىكنند. اين كار براى كسى كه در راه آرمانهاى نيك اجتماعى تلاش مىكند مرگآور است. زيان فرو رفتن در خود فقط اين نيست كه امكانات مبارزه عليه وضع موجود محدود و محدودتر مىشود. فرو رفتن در لاك خود فعالين ما را كمتدبير، كماطلاع و غيرمنعطف و يكجانبه به بار مىآورد و آنان را نسبت به مردم غريبه مىكند و زمينههاى همكارى ما با ساير نيروها را نيز تضعيف مىكند.
استبداد خود بدين معناست كه محدوديتهاى بىشمار در راه تماس جنبش ما با گرايشهاى اجتماعى موجود در كشور وجود دارد. وظيفه يك مبارز ضد استبداد اين است كه با عمل خود در جهت بسط مناسبات در پايين به اين محدوديتها تن ندهد و به هر شكل ممكن با آنها مقابله كند.
بيم از شناخته شدن توسط مخالفان سياسى بىمعناست. اين كار وقتى مىتواند احتمالا بىمبالاتى تلقى شود كه فدائى در يك شبكه مخفى سازماندهى شده بيم لو رفتن وى را تهديد كند. وقتى چنين محذورى نباشد چه بيم از بسط مناسبات اجتماعى مىتواند وجود داشته باشد؟ هيچ شرط و محدوديت فكرى، عقيدتى، سياسى و سازمانى براى بسط مناسبات و همكارىهاى فعالين ما با عناصر وابسته به گرايشهاى سياسى ديگر اعم از حاكم و غيرحاكم در راه آن چه كه ما به سود آرمانها و ارزشهاى مورد قبول فرد تشخيص مىدهيم نبايد در نظر گرفته شود. فقط خود فعالين ما در محيطهاى اجتماعى هستند كه مىتوانند تشخيص دهند با چه كسى تا چه حدى و با كدام هدف و چشمانداز مىتوان و يا بايد رابطه داشت و يا همكارى كرد. در اين مورد هيچگاه نبايد كسى شرايط و محدوديتهاى كلى و هميشگى وضع كند. در عوض همواره بايد تاكيد داشت كه ميزان موفقيت جنبش ما در راه آرمانهاىمان با بسط مناسبات و نزديكىهاى فعالين ما با وسيعترين طيف عناصر وابسته به گرايشهاى سياسى و اجتماعى و عقيدتى گوناگون ارتباطى بسيار نزديك دارد.
در باره كار در ميان مردم
مرورى بر تجارب
در سنت و تاريخ مبارزه ما فدائيان خلق كار تودهاى و اشكال تحقق آن، از عمدهترين و پركششترين مقولات بوده است. اساسا انگيزه پيداىى جنبشى به نام فدائيان خلق تلاشى بوده است براى غلبه بر جدائى روشنفكران ترقىخواه از تودهها. در پيكار مسلحانه ما سرنگونى شاه هدف بعدى بود. هدف آغازين زدن نقبى به سوى تودهها بود.
بعدها، در سالهاى ۵۹تا ۶۲كه با فروكش كردن فضاى انقلاب انبوه مردم از پيرامون رهبران مذهبى پراكنده مىشدند و فشار براى قطع فعاليت سازمانهاى تودهاى جنبى وابسته به احزاب و سازمانهاى سياسى تشديد مىگرديد، هزاران نيروىى كه در سازمانهاى جنبى موسوم به پيشگام متشكل شده بودند، در چهار گوشه كشور به سوى فعاليت در انواع تعاونىها، شوراهاى محلى شهرها و روستاها، اتحاديهها و سنديكاهاى كارگرى، تشكلهاى تودهاى زنان در محلات و حتى تيمهاى ورزش محلى و به سوى كار در هر تشكل ديگرى از اين دست روى آوردند. آنها از اين طريق مىكوشيدند تودهها را در جهت تحقق مطالباتشان بسيج كنند و در عين حال پلى باشند ميان سازمان و مردم.
اما بعد از سال ۶۲با يورش رژيم به اين فعالين، كار در اين تشكلها رو به افول گذشت. سازمان از سال ۶۳به بعد ايده تشكيل هستههاى مخفى از كارخانهها و دانشگاهها و ديگر مراكز فعاليت سازمان را طرح كرد. عليرغم برداشتهاى گوناگون از اين ايده، آن چه روشن بود اين بود كه نيروهاى سازمان در محيطهاى كار و تحصيل بايد بكوشند براى رهبرى مبارزات تودهاى يك هسته مخفى رهبرى كننده ايجاد كنند. مطابق اين رهنمود فعالينى كه قدرت و زمينه هدايت حركات تودهاى را در شرايط استبدادى دارند، قطع نظر از گرايشهاى سياسى و يا وابستگى سازمانىشان، مىتوانند در اين هسته متشكل شوند.
راست اين است كه اكنون با اين كه ۷ ۶سال از زمان ارائه اين رهنمود گذشته است هنوز هيچ ارزيابى و گزارش دقيقى از ميزان ثمربخشى آن وجود ندارد. اگر چه هيچ جمعبندى معينى از نتايج كار و مسايل و مشكلات هستههاىى كه تشكيل شدهاند، انتشار نيافته است. اما تجارب عمومى حاكى از آن است كه هسته رهبرى كننده - در معناى واقعى و متعارف آن - فقط زمانى در محيطهاى كار و تحصيل زمينه ايجاد پيدا مىكنند كه در آن محيط سطح معينى از مبارزه و حركت وجود داشته باشد. علاوه بر اين شرط تشكيل واقعى يك هسته رهبرى كننده در محيط كار و تحصيل وجود رابطه توام با اعتماد ميان افراد هسته توده شركت كننده در حركتهاى اعتراضى و مطالباتى است.
بدين ترتيب تجارب عمومى نشان مىدهد كه اولا تشكيل هسته مخفى رهبرى كننده در همه جا و در هر شرايطى ممكن نيست و يا غير ضرور است. ثانيا براى فعاليتهاى عناصر فداىى و به طور كلى براى عناصر پيشرو در محيطهاى كار و تحصيل در شرايط فعلى هيچ شكل محدودكننده و يكسانى را نمىتوان و نبايد يكبار براى هميشه و براى همگان توصيه كرد. تجربه نشان مىدهد كه بهترين و صالحترين افراد براى تعيين چگونگى مناسبات ميان فعالين پيشرو و نيز چگونگى مناسبات ميان آنها و توده كارگران، دانشجويان و غيره خود همان فعالين هستند.
تشكلهاى كارگرى و دانشجوىى
بايد گفت كه حق تشكل سنديكاىى خواستهاى كاملا برحق و عادلانه است كه هم در واحدهاى كوچك و پراكنده و هم در واحدهاى بزرگ و دولتى از حمايت عمومى كارگران برخوردار است.
جنبش سنديكاىى ايران در سالهاى پس از انقلاب در شكل محسوس خود رشدى چشمگير داشته است. تا سالها در واحدهاى بزرگ كارگران مبارزه سنديكاىى را عمدتا از كانال شوراهاى كارگرى پى گرفتهاند. در واحدهاى كوچك سنديكاها شكل عمده تشكل بودهاند.
اما هنوز مبارزه كارگران براى كسب حق تشكل مستقل سنديكاىى به پيروزى دست نيافته است. با اين كه مبارزات گسترده و بسيار موثر توده كارگران از سال ۶۰به بعد عليه پيشنويسهاى ارتجاعى قانون كار كه فدائيان و تودهاىها در آن نقش بسيار داشتند با موفقيتهاىى قرين بوده است و هيئت حاكمه را به عقبنشينىهاى حتى بزرگى وادار ساخته است، با اين حال هنوز قانون كارى كه تصويب شده است نه حق تشكل مستقل كارگران را به رسميت مىشناسد و نه حق اعتصاب و ممنوعيت هر گونه تعرض و مجازات براى اعتصابات كارگرى را مورد تاييد قرار داده است.
با تاكيد مىگوييم حق تشكل مستقل سنديكاىى حقى است كه كارگران مىتوانند و بايد از رژيم جمهورى اسلامى بگيرند.
به علاوه به ياد داشته باشيم كه كسب حق تشكل مستقل كارگرى از رژيم در عين حال يك گام بزرگ در راه تجهيز جامعه استبدادزده ما به بنيادىترين لوازم استقرار دموكراسى در كشور است.
در اين جا يك نكته اساسى ديگر را نيز بايد خاطرنشان ساخت: به همان اندازه كه اهميت دارد كارگران ايران حق تشكل مستقل كسب كنند و بتوانند اتحاديهها و سنديكاهاى صرفا كارگرى تشكيل دهند، به همان اندازه مهم است كه در مرحله كنونى مبارزه دانشجويان عليه تحميلات ارتجاعى در دانشگاهها و در راه كسب امكانات دموكراتيك با مشاركت و حمايت استادان و كليه دانشگاهيان پى گرفته شود. شعار وحدت استاد و دانشجو را بايد جاىگزين شعار وحدت حوزه و دانشگاه ساخت. تشكيل كانونها و كلوبهاى فرهنگى و فوقبرنامه و تشكيل جلسات سخنرانىها، ميزگردها و غيره با شركت استادان و دانشجويان از اقدامات عملى و مفيد در دانشگاههاست.
كارمندان و معلمين
عليرغم اين كه كارمندان دولت، به ويژه معلمان از وسيعترين و در عين حال محرومترين اقشار جامعه شهرى به شمار مىروند و عليرغم سطح به طور نسبى بالاى آگاهى سياسى و اجتماعى و نفوذ قابل ملاحظه گرايش چپ و دموكراتيك در ميان اين اقشار، با اين حال سطح تشكل و حتى سوابق و تاريخ مبارزه اين اقشار در راه تشكل بسيار محدود است. در كشورهاى پيشرفته نه تنها كارگران و كارمندان، بلكه ماموران انتظامى و گاردهاى امنيتى هم تشكل صنفى مستقل خود را دارند. ولى در ايران ما جز برخى كانونها و كلوبهاى معلمان هيچ سابقه تشكل ديگرى وجود ندارد. با اين وجود حركات اعتصابى و اعتراضى وسيع كارمندان و معلمان در پاييز گذشته نشان داد كه وضع زندگى و معيشت كارمندان و به خصوص فرهنگيان به گونهاى نيست كه براى آنها قابل تحمل باشد. اعتراضات همچنان ادامه خواهد يافت. كانونهاى محلى و منطقهاى تكيهگاه معلمين و كارمندان براى پىگيرى مطالبات آنهاست.
وكلا و پزشكان
براى سالها كانون وكلا و سازمان نظام پزشكى دو تشكل حرفهاى شناخته شده و نيرومند در امور مربوط به خود بودهاند. كانون وكلا در طول تاريخ در عين حال يك مركز تجمع عناصر ملى و مخالف استبداد شناخته شده است. نظام پزشكى ايران نيز در سالهاى پس از انقلاب سهمى شايسته در مقابله با ويرانكارىهاى ارتجاعى ايفا كرده است.
متاسفانه نيروهاى سازمان به علت موقعيت اجتماعى خود تا كنون كمتر توانستهاند در اين مجامع فعال باشند. اكنون زمينه تشكيل و احياى اين كانونها و تشكلهاى مشابه مشخصا مساعد است. به خصوص در اين روزها كه در پيش داريم دفاع و پشتيبانى از احيا و استقلال كامل كانون وكلا اهميت بسيار يافته است.
ترميم حقوق و دستمزد،: خواسته مركزى زحمتكشان است
طى سالهاى اخير تورم لجامگسيخته چنان زندگى حقوقبگيران را تحت فشار قرار داده است كه ادامه معيشت عادى اساسا براى آنها ناممكن شده است. سطح زندگى كارگران و كارمندان دولت طى سالهاى اخير بيش از ساير اقشار كاهش يافته است. حركات وسيع اعتصابى و اعتراضى توده معلمين در پاييز گذشته و نيز واكنش شتابآلود دولت در افزايش ۲۰در صد به حقوق كارمندان گوياى غيرقابل تحمل بودن اين وضع است.
قطع هزينههاى سنگين جنگ از يك سو و افزايش درآمد نفتى دولت امكانات براى افزايش درآمد حقوقبگيران را گسترش داده است و خواست اضافه دستمزد و تسهيلات معيشتى براى كارگران و كارمندان را به خواستهاى معقول، تحققپذير و كاملا به حق تبديل كرده است. مبارزه براى جبران لطماتى كه جنگ، تورم و سياستهاى رژيم به مزدبگيران وارد كرده است از پشتيبانى وسيع در ميان عموم كارمندان و كارگران برخوردار است.
در محيطهاى كارگرى علاوه بر افزايش دستمزد خواست مربوط به طبقهبندى مشاغل و پرداخت بر اساس كميت و كيفيت كار بايد در مركز توجه فعالين ما قرار گيرد.
و بالاخره بايد توجه داشت كه نياز سازماندهى حركات تودهاى آن است كه مطالبات اقتصادى در وضع فعلى نبايد با شعارهاى تند سياسى ضدرژيم درآميخته شود. اما اگر عليرغم تمام احتياطهاى ما رژيم به سركوب و بگير و ببند روى آورد براى دفاع از كسانى كه در جريان حركات اعتراضى بازداشت، اخراج و يا تبعيد شدهاند بايد با تمام قوا تلاش كرد. به خصوص حمايت از خانواده آنها داراى اهميت فوقالعاده است.
كار در ميان مليتها
در سالهاى پس از انقلاب بار ديگر در ايران نوعى رستاخيز احياى ملى به چشم مىخورد. از بلوچها و تركمنها گرفته تا آذرىها و كردها، هر يك به تناسبى شور تازهاى بروز مىدهند. پس از انقلاب در ايران به طور كلى مسئله مليتها در ايران حدت بيشترى يافته است. علت اصلى اين وضع شكسته شدن قدرت دولتى متمركز، نيرومند و سركوب كنندهاى بود كه رژيم شاه در ايران مستقر كرده بود.
فعالين فدائى اين سالها پشتيبان خواستهاى ملى مردم كردستان، تركمن صحرا و بلوچستان بودهاند. فدائيان در دورهاى حتى به مثابه يك سازمان سراسرى در مبارزه نيروهاى ملى كرد شركت مستقيم داشتند.
به طور روشن بايد گفت، تجربه نشان مىدهد كه تا وقتى دين سالارى و شيعهگراىى افراطى جمهورى اسلامى پا بر جاست تنشها در مناطق ملى از بين نخواهد رفت. با اين حال در شرايط حاضر، بر خلاف دوران شاه، اين امكان و زمينه فراهم هست كه روشنفكران بلوچ و تركمن و آذرى و كرد براى ترويج زبان و فرهنگ و سنن ملى خود ابتكار كنند. انتشار اشعار و داستانها و نشريات به زبانهاى مادرى، تشكيل انجمنها و مجامع فرهنگى و ادبى، و گروههاى بررسىهاى تاريخى، تشكيل كلاسهاى تدريس زبان مادرى و تشكيل گروههاى هنرى و فلكلوريك و غيره بزرگترين خدمت به رشد شعور و فرهنگ ملى مردم در شرايط حاضر است. فعالين فداىى در مناطق ملى بايد چنين فعاليتهاىى را در راس وظايف خود قرار دهند. اين كارها همه بايد در چارچوب فعاليتهاى علنى و قانونى انجام شود تا بتواند بر مردم مؤثر افتد. اشتباه بزرگ خواهد بود كه برخى اين طور برداشت كنند كه گويا فعاليتهاى فرهنگى از اين نظر مفيد است كه پوشش و توجيهى است براى كارهاى پنهانى عليه رژيم.
فعالين فدائى در دورههاىى كه در پيش دارند در رابطه با مسايل مليتها يك وظيفه بسيار مهم ديگر نيز در پيش رو دارند: انديشه چپ در ايران در زمينه مناسبات مليتها پيرامون شيوههاى حل ستم ملى تا امروز به طور مشخص تحت تاثير تلقىها، ديدگاهها، راهحلها و شعارهاىى چون حق تعيين سرنوشت، خود مختارى و فدراليسم مليتها، آن گونه كه در شوروى و ساير كشورهاى مرسوم به سوسياليستى پياده و ترويج شدهاند قرار داشته است. اكنون اين آزمونها با شكست فاحش مواجه شدهاند. در اين رابطه بسيار ضرورى است كه فعالين ما براى تنظيم نظر خود پيرامون چگونگى تنظيم مناسبات ميان خلقهاى ساكن اين سرزمين بيش از همه به تاريخ كشور خود و به شعور و شناخت و تجارب واقعى خود ايرانيان متكى شوند. چرا كه براى تعيين شيوههاى آتى زندگى مشترك ايرانيان و تنظيم مناسبات ميان خلقهاىى كه اين كشور را ساختهاند فقط سوابق تاريخى خود اين مردم پاسخگوست.
زنان
بىترديد بايد گفت مبارزه و مقاومتى كه توده زنان تجددطلب ايران در مقابله با رژيم پى مىگيرند از جدىترين مشكلات رژيم جمهورى اسلامى است. رژيم مىبيند و مىداند كه چه بخواهد و چه نخواهد در ايران طيف وسيع و پرنفوذى از زنان با فرهنگ و تحصيل كرده و آشنا به تمدن معاصر زندگى مىكنند كه به هيچ وجه نه مىتوانند و نه مىخواهند معيارهاى ارتجاعى و نظام فكرى ضد اخلاقى آخوندها را بپذيرند و راهنماى زندگى خود كنند. زنان تجددطلب و روشنفكر ايران نه تنها به اين افكار ارتجاعى تن نمىدهند بلكه در راه مبارزه عليه آن از هر فرصتى بهره مىگيرند. به خصوص زنان امروزى ايران در يافتن راههاى تن ندادن به تحميلات ارتجاعى از خود هوشمندى و ابتكارهاىى نشان مىدهند. اين روحيه در مسئله حجاب و آرايش كاملا مشهود است و تا امروز رژيم را تا حد معين به عقبنشينى و تحمل وادار ساخته است.
يك خواست بزرگ مرتجعين، استقرار نظام آپارتايد جنسى در جامعه است. از نظر آنها دو نوع انسان وجود دارد. درجه يك و درجه دو. كه معاشرت آن دو موجب بروز فساد در جامعه است. اما افكار عمومى جامعه ما اين ديدگاههاى افراطى را نمىپذيرد. مردم نه مىتوانند و نه مىخواهند زندگى مدرن را بر اساس افكار پوسيدهاى كه گاه مضحك و گاه بسيار پليدند استوار سازند. با توجه به سطح فرهنگ و شعور بدوى عناصر هىأت حاكمه كه هر نوع مناسبات اجتماعى ميان زنان و مردان را نوعى مناسبات جنسى درك مىكند، نبايد از ياد برد كه يك منشأ جنجال وقيحانه پيرامون صيغه، معضلاتى است كه سيستم آپارتايد ايجاد كرده است. به علاوه در هىأت حاكمه در برخورد با مسئله زن اختلاف نظر حاد وجود دارد و در چندين مورد به تظاهرات خيابانى عليه مشى رفسنجانى كشيده شده است. از اين تضاد در جهت كسب امتيازات بيشتر مىتوان سود جست. در مرحله كنونى ما بايد دو وظيفه مركزى را در مقابل خود قرار دهيم.: از يك سو بايد جنبش روشنگرى پيرامون حقوق زن و تجهيز زنان به اطلاعات و ديدگاههاى ترقىخواه را بسط دهيم. به ويژه بايد دستآوردهاى مبارزه زنان در جوامع پيشرفته، بخصوص حقوقى كه آنها در خانواده و در جامعه از آن برخوردارند را در ايران هر چه وسيعتر اشاعه داد. هم چنين بايد هر مورد تجاوز به حقوق زن، هر مورد سنگسار، تعزير و شكنجه زنان را با قدرت و وسعت هر چه بيشتر افشا كرد و در جهان انتشار داد. بايد حقايق تلخ مربوط به ستمى كه رژيم اسلامى در حق زن در خانواده و در حيات اجتماعى روا مىدارد را مورد به مورد در سطح جامعه و جهان بازتاب داد.
از سوى ديگر مىتوان و بايد عليه تحميلات ارتجاعى رژيم عليه زنان، مبارزه و مقاومت وسيعى را پى گرفت و هر مورد از موفقيت در برابر رژيم را در سطح جامعه به هر شكل ممكن انتشار داد. كار در محافل زنان در محلات، كانال مؤثر پىگيرى اين وظايف است.
كشاورزان
در شرايط فعلى مبارزه دهقانى از يك سو متوجه دفاع از منافع توليد كننده خرد در روستا در قبال سلفخرها، زمينخواران، رباخواران و بانكها و نيز مأمورين و مؤسسات دولتى است و از سوى ديگر متوجه تقويت زير بناى اقتصاد روستا و جبران عقبماندگى آن از اقتصاد شهرى و جلوگيرى از تخليه و ويرانى روستاهاست.
تشكل كشاورزان در اتحاديههاى تعاونى توليدى و نيز حتى در تعاونىهاى مصرف براى دفاع از منافع خود و تأمين قدرت رقابت با سرمايههاى مهاجم حائز اهميت درجه اول است. در اين عرصه وام كم بهره، كود، بذر، ماشينآلات و بيمه محصولات در مركز مطالبات روستاييان قرار دارد.
تشكل دهقانان در شوراهاى روستاىى و عمل متحد آنها، در حد خود، مىتواند در وضع فعلى به برخى مسايل در جهت تقويت زير بناى روستا منجر شود. در مركز مبارزه روستاييان تسريع عمران روستا در راستاى ارتباط هر چه فعالتر با اقتصاد كشور و جبران اختلاف سطح زندگى شهرى و روستاىى است. راه، برق و مخابرات، مدرسه، درمانگاه، آب لولهكشى در راس اين خواستههاست.
با توجه به گرايشهاى معين در برخى نهادهاى دولتى، براى فعالين سازمان در روستاها امكانات وسيعى براى تشكل دهقانان در تعاونىها و شوراهاى روستاىى و پىگيرى مطالبات كشاورزان وجود دارد.
علاوه بر اينها در برخى جاها هنوز مسئله احقاق حقوق مالكيت كشاورز و خلع يد از مالكين مطرح است و در اين زمينه نيز فعاليت فدائيان، هم چون سالهاى گذشته، در ارتباط با هيئتهاى ۷نفره حائز اهميت است.
جوانان
عمدهترين خواست جوانان آموزش است. اما از خود جوانان براى جبران وضع وخيم آموزش كشور كار زيادى ساخته نيست. سياست و سمتگيرى رژيم تعيين كننده است و تحقيقات جامعهشناسى معاصر نشان مىدهد كه سرمايهگذارى موزون و حساب شده در عرصه آموزش كادر فنى و علمى براى كشور ضرورترين و پر بازدهترين عرصه سرمايهگذارى براى تسريع رشد اقتصادى اجتماعى است.
با اين حال پرورش فكرى و اجتماعى جوانان امرى است كه بايد بيشتر توسط جوانان پى گرفته شود. مؤسسات آموزشى، كارخانهها و محلات عمدهترين مراكز حضور و تجمع جوانان به شمار مىروند. فعالين فدائى در هر يك از اين محيطها مىتوانند به ايجاد شرايط و امكانات ضرور براى پرورش فكرى، اجتماعى و فرهنگى جوانان كمك كنند. ايجاد كتابخانههاى محلى، انجمنهاى تفريحى، گروههاى هنرى، تيمهاى ورزشى، سازماندهى گردشها و مسافرتهاى دستهجمعى، تشكيل گروههاى مطالعات تحقيقى و غيره از نمونهها و عرصههاىى هستند كه مىتوان در اين راستا از آنها بهره گرفت.
موخره
فدائيان خلق از ۲۰سال پيش كه پديد آمدند تا امروز راهى طولانى پيمودهاند. در تمام اين سالها اين جنبش در كليت خود به همان چيزى عمل مىكند كه باور دارد به سود مردم ايران است. اين ادعا كه ما فدائيان را - حتى براى يك روز - انگيزههاىى جز منافع ملى و مطالبات مردم زحمتكش ايران به تكاپو انداخته، سخت ناجوانمردانه و حتى بىرحمانه است. زندگى ما، از همان نخستين روز وقف آزادى و بهروزى ايرانيان بوده و خواهد بود. فدائى خلق ايران بوده، هستيم و خواهيم بود. ما به اعتقاد و آرمان خود وفادار ماندهايم.
با اين حال صادقانه بايد اذعان كرد: برنامه عملى كه فدائيان خلق در آغاز راه پذيرفتند و حتى راهى كه براى تحقق آرمانهاى خود تا همين اواخر مىپيمودند، با آن چه كه اكثريت بزرگ آنان امروزه بدان فكر و يا عمل مىكنند، اساسا دگرگون شده است. ما خطاها و ذهنىگرىهاى بسيار را جبران كرده و در آينده نيز قطعا تصحيحات بسيار در كار خود خواهيم داشت.
اما يك تغيير بزرگ راه را بر بسيارى از اشتباهات بزرگ بسته است. اين تغيير بزرگ استقرار دموكراسى به جاى فرماندهى در حيات درونسازمانى ماست. امروز ديگر اعضاى سازمان ما دستور نمىگيرند. خود انتخاب مىكنند. تصميمگيرى بالاىىها براى اين كه پايينىها چه بكنند و چه نكنند و كدام برنامه عمل را به اجرا گذارند، حتى اگر از سوى بالاىىها پى گرفته شود، توده اعضا لزوما خود را ملزم به اجراى آن نخواهند ديد.
از اين گذشته فعالين سازمان در داخل كشور، به ويژه در اوضاع كنونى كه ارتباط عملا بسيار ضعيف است، تنها كسانى هستند كه حق و صلاحيت دارند كه «انتخاب كنند» و تصميم بگيرند كه برنامه عمل آنها چگونه باشد. ديگران و ديگران فقط مىتوانند هر يك با ارائه نظر خود زمينه يك انتخاب واقعى و امكان تصميمگيرى شايستهتر را براى آنها فراهم سازند و مجموعهاى كه شما اكنون آخرين سطور آن را مىخوانيد، اگر بتواند به مثابه يك نظر و يك واريانت مورد توجه فعالين فدائى قرار گيرد، نقش خود را به درستى ايفا كرده است.