07 06 1990  |  موضوع: مطالب كتاب «دمكراسی برای ايران»  |  محل انتشار: ایران امروز، کار  |  نسخه چاپ  

منش و منطق برخورد با مخالفان سياسى


فرخ نگهدار
خرداد ۱۳۶۹

پس از انتشار مقاله ‌«پيرامون بيانيه اخير آقاى رضا پهلوى‌» در نشريه كار شماره ۷۳ در محافل سياسى خارج از كشور بحث‏هاى داغى حول آن صورت گرفته است. كيهان لندن كه نشريه‏اى وابسته به طيف نيروهاى طرفدار سلطنت است تا امروز در هر شماره خود چند مقاله را به بحث پيرامون آن اختصاص داده است. در اين مقالات از زوايا و ديدگاه‏هاى مختلف بحثى كه نشريه كار باز كرده مورد بررسى قرار گرفته است. مقاله جامع و بسيار مفصلى به قلم على‏اصغر حاج سيد جوادى در همين رابطه تحت عنوان ‌«دموكراسى و مثلث ورشكسته‌» همراه با انتقاد از همه نيروهاى سياسى كشور انتشار يافته است. سازمان كارگران انقلابى ايران (راه كارگر) و سازمان فداىى نيز با انتشار مطالبى عليه بحث و ديالوگ مذكور با حدتى كمتر يا بيش‏تر موضع گرفته‏اند.
هىأت اجرائيه كميته مركزى در اجلاس اخير خود در ارديبهشت ماه تاكيد كرد كه نشريات سازمان بايد بحث و ديالوگ با تمام نيروهاى سياسى مخالف و موافق سازمان و از جمله با طرفداران سلطنت را ادامه دهند و بكوشند پيشنهادها و نظريات سازمان در باره آينده كشور و نظريات ساير جريان‏ها در اين زمينه را بر پايه منطق سياسى و خرد و استدلال مورد بحث و تبادل نظر قرار دهند.

× × ×

ايران براى همه ايرانيان است
به نظر مى‏رسد به علت ضعف فرهنگ دموكراتيك از يك سو و درجه بالاى كار برد خشونت در جامعه ما از سوى ديگر هنوز تا رسيدن به شرايطى كه همه، يا لااقل عمده‏ترين نيروهاى سياسى كشور ما براى پيش‏برد اهداف و نظريات خود صرفا بر اهرم‏هاى سياسى تكيه كنند فاصله كمى نيست. به نظر مى‏رسد پرونده خونينى كه رژيم‏هاى مستبد شاه و خمينى با ملت ايران گشوده‏اند و توسل آنان به هر وسيله‏اى براى سركوب مخالفان و تحكيم قدرت در دست خود ذهنيت و عادتى سخت بدگمان و مقابله‏جو را در ميان مردم اشاعه داده است. اين كه تضاد و خصومت ميان نيروهاى سياسى كشور ما حتى بسيار حادتر از اختلاف نظرها و منازعات ميان اقشار و گروه‏هاى اجتماعى مختلف ايران است. خود ريشه‏اى تاريخى دارد. كشور ما ايران تا امروز جز صباحى كوتاه، همواره لگدكوب رژيم‏هاى استبدادى بوده است. مردم ما جز شاه‏پرستان آريامهر صفت و حزب‏اللهيان خمينى صفت هنوز حكومت ديگرى را تجربه نكرده‏اند. و اين دو رژيم جز پرخاش و تهمت و خشونت و سركوب هيچ روش و منش ديگرى را با مخالفان خود هر گز پذيرا نشدند. آن‏ها در تمام طول حيات خود هر گز حاضر نشده‏اند بپذيرند كه موجوديت نيروى اپوزيسيون در هر جامعه معاصر نه تنها امرى كاملا طبيعى بلكه اجتناب‏ناپذير است. اما تجربه تاريخ ثابت كرده است كه هم شاه و هم خمينى در رسيدن به اين آرزوى ضد انسانى خود سخت ناكام بوده‏اند. رؤياى تلخ آن‏ها براى ايجاد ‌«يكپارچگى‌» در صفوف جامعه از طريق سركوب و نابودى فيزيكى مخالفان نه تنها هر گز جامه تحقق تن نكرد، بلكه هر زمان كه گذشت آنان را بيش از پيش از توده‏هاى ميليونى آن بيگانه‏تر و مردم را با آنان دشمن‏تر ساخت. استبداد سرانجام آن چنان زير پايشان را خالى كرد كه تنها تكيه‏گاه خود را در جامعه سرنيزه و شلاق و گلوله‏هاى سربين يافتند. ويژگى و نيز سرنوشت همه رژيم‏هاى استبدادى و توتاليتر جز اين نمى‏تواند باشد. خواه سر كرده آن‏ها شاه و خمينى و صدام باشد، خواه استالين و هيتلر و چائوشسكو.
آخرين كلام رفسنجانى، رئيس جمهورى اسلامى ايران، پس از انتشار نامه ۹۰نفره مهندس مهدى بازرگان و دوستانش كه در مخالفت با هىأت حاكمه نوشته شده حاكى از آن است كه در ايران جاىى براى ورشكستگان سياسى چون منافقين، ليبرال‏ها، ملى‏گراها، سلطنت‏طلبان، بى‏بندوبارها و استثمارگران وجود ندارد. او تاكيد مى‏كند ‌«حركت‏هاى سياسى كشور همان خط تدوين شده از سوى امام خمينى، آيت‏الله خامنه‏اى و مردم مسلمان است و جاىى براى عرض اندام جريانات منحرف و وابسته به استكبار و ورشكستگان سياسى وجود ندارد.«. (سران جناح مخالف نيز از زبان محتشمى و كروبى و سيد احمد نيز عينا همين را تكرار كرده‏اند (.
همه ما به خوبى به ياد داريم كه قبل از انقلاب بهمن نيز همين شيوه استبدادى با همين حدت و شدت بر كشور ما حاكم بود. شاه سال‏ها تلاش كرد كه مخالفان خود را ارتجاع سرخ و سياه بنامد و سركوب كند. او پيش خارجيان همواره مدعى بود كه در ايران زندانى سياسى وجود ندارد، رژيم او فقط با يك مشت تروريست و يا توده‏اى بى‏وطن طرف است. آن چه امروز از دهان رفسنجانى، كه متأسفانه توسط غرب به غلط ‌«ميانه‏رو‌» شناخته شده، شنيده مى‏شود، سال‏هاى سال از زبان شاه و همه چاكران دربارش در ايران شنيده مى‏شد.
در چنين فضاىى كه بوى خشم و باروت، زوزه شلاق و زجر شكنجه، بيم از بازداشت و ترس از اخراج، در روندى تاريخى تا اعماق تمام شيارهاى قلب و مغز همه مبارزان سياسى كشور ما نفوذ و حتى رسوب كرده است، بسيار دشوار، واقعا بسيار دشوار بتوان از مناسبات و منش و منطق سياسى ديگرى عارى از اين مصايب در تفكر سياسى رايج سراغ گرفت. به نمونه‏ها مراجعه كنيم. راديوى مجاهدين خلق در واكنش نسبت به نامه بازرگان و دوستانش و بازتاب آن در رژيم مى‏گويد:
‌«... موضع‏گيرى وقيحانه رفسنجانى يك بار ديگر بر ضرورت سرنگونى تماميت رژيم ضد بشرى توسط ارتش آزادى‏بخش تاكيد نموده و در عين حال به بى‏پايگى و مسخرگى دعاوى تمام دكان‏هاى سياسى سازش‏كارى را به اثبات مى‏رساند كه به قول خودشان براى ادامه حيات خفيف و خائنانه به دامان رژيم دژخيمان مى‏آويزند«.
و تازه اين‏ها نرم‏ترين دشنام‏ها و به لحاظ عيار خشم و خشونت از رقيق‏ترين گفتارها در نشريات مجاهدين است. سيماىى كه در ذهن مجاهدين طى سال‏هاى اخير از همه نيروهاى سياسى ايران - جز مجاهدين - ترسيم شده صف طويل و بى‏انتهاىى است كه خائنان و جنايت‏كاران و خبيثان و آبروباختگان ضد مجاهد كه به هيچ وجه امكان همزيستى آنان زير آسمان يك كشور متصور نيست.
به منش و روش نويسنده و روزنامه‏نگار مشهور آقاى على‏اصغر حاج‏سيدجوادى در برخورد با مجموعه مخالفان جمهورى اسلامى توجه كنيم، او در مقاله اخير خود مى‏نويسد:
‌«مخالفان جمهورى اسلامى از چپ و راست به قول سعدى به خيال اسب سوارى دامن خود را اسب كرده و در پهنه‏اى از توهم و به خيال خود استفاده از فرصت و خلائى كه جمهورى اسلامى به تدريج در قدرت پديد خواهد آورد مى‏تازند.
گروهى در فكر تجديد بساط سلطنت و ادعاى مشروعيت و حقانيت قانونى براى رژيم واژگون شده پهلوى مى‏باشند، گروهى در كمين نشسته‏اند كه در روز و انفسا با شعار رجوى ايران - ايران رجوى از جاده اسفالته بغداد تهران خود را به مسند قدرت استبداد خودكامه‏اى برسانند كه قباله رسمى و محضرى معامله‏شان با ملت ستمديده ايران صورت چند هزار شهيد است و گروه‏هاى ديگرى پس از سرخوردگى از الگوهاى روسى و همكارى و همدستى با رژيم خمينى براى سركوب آزادى و آزادى‏خواهان بدون كوچك‏ترين اشاره و انتقادى از گذشته خود طالب آزادى و دموكراسى و آماده براى مذاكره با همه مدعيان آزادى و دموكراسى شده‏اند«
برخى نشريات چپ نيز عليه فكر ديالوگ با مخالفان سياسى از جمله طرفداران رضا پهلوى اظهار نظر كرده‏اند. از جمله راه كارگر با لحنى منطقى مى‏نويسد:
‌«دموكراسى كه ‌«اكثريت‌» به ژرفاى آن سقوط كرده نه حاكميت اكثريت مردم يعنى اكثريت استثمار شونده و لگدمال شده جامعه بر اقليت بهره‏كش و ستمگر، نه اكتفا به آزادى‏هاى سياسى مخالفين سياسى بلكه به معناى مذاكره با همه آن‏ها حتى با طرفداران نظام ولايت فقيه و ايجاد ‌«رهبرى سياسى متحد‌» با مخالفين از جمله سلطنت‏طلبان است«.
نشريه ‌«اتحاد كار‌» ارگان سازمان فداىى مى‏نويسد:
‌«شاهكار ‌«اكثريت‌» در اعلام آمادگى براى بحث سالم و مبتنى بر منطق با سلطنت‏طلبان و مدافعان رژيم ولايت فقيه براى ايجاد يك رهبرى سياسى متحد آن هم براى آزادى و دموكراسى متجلى مى‏شود. يك چنين مواضعى نشانه ژرفش شناخت نسبت به دموكراسى و اهميت كيفى آن نيست، بيان‏گر پشت كردن كامل به آزادى و دموكراسى است«.
منطق و منش راديوى مجاهد و آقاى سيد جوادى در برخورد با ساير نيروهاى سياسى كشور در فضاى استبدادزده حاكم بر كشور ما منش و منطقى كاملا قابل درك است. اين نمونه‏ها كه ذكر شد بازتاب ساده آن سطح رشد فرهنگى و آن فرهنگ سياسى پر خشم و كينى است كه شاه و خمينى در كشور ما مبشر و مجرى آن بوده‏اند. براى كسى كه با تاريخ مبارزات سياسى در ايران، به خصوص بعد از دهه ۳۰آشناىى دارد حد و اين سطح از كاربرد خشونت در كلام و در عمل سياسى كاملا قابل درك است. ما در نقد گزارش گاليندوپل تصريح كرديم كه توسل مجاهدين به ترور را به هيچ وجه با تروريسم سيستماتيك رژيم حاكم بر كشور نمى‏توان و نبايد هم‏ارز كرد. اعمال خشونت مجاهدين عكس‏العملى خودانگيخته در برابر جنايتى سازمان يافته است و هر گز نمى‏توان و نبايد جنايت سازمان‏يافته رژيم را به بهانه توسل مجاهدين به ترور توجيه كرد.
اما كاربرد خشونت و ستيزه‏جوىى كور در كلام و در عمل و در هر شكل ديگرى از فعاليت سياسى به همان اندازه كه قابل درك است، غير قابل تأييد و ستايش و حتى توجيه است. حد بيزارى از استبداد حاكم را نمى‏توان و نبايد با معيار حد كاربرد خشونت و قهر عليه آن سنجيد. حد بيزارى از استبداد حاكم، اگر خرد و منطق سياسى ملاك قرار گيرد، نمى‏تواند با پرهيز از روش‏ها و منش‏هاىى كه استبداد از آن‏ها بهره مى‏گيرد همراه نباشد. ما فداييان خلق ايران خود نهضت خود را اساسا با فكر مقابله به مثل با قهر و استبداد شاهى آغاز كرده‏ايم، شعار ما براى سال‏ها اين بوده است كه اگر خون قادر به بيدارى خلق است بگذار از خون ما رودخانه‏اى خروشان جارى شود. ما براى سال‏ها ايمان داشته‏ايم كه مبارزه مسلحانه يگانه راه رهاىى خلق است. ما سال‏ها نه تنها چنين راه‏حلى را براى ايران، براى رهاىى از چنگ ديكتاتورى شاه منطقى شناخته‏ايم بلكه صادقانه نيز به آن عمل كرده‏ايم.
اشاعه قهر و كين و اعمال نفرت و انزجار در حق مخالفان سياسى و تلاش براى سلب حق زيست از آنان از طريق محو فيزيكى فقط به حكومت‏هاى استبدادى مربوط نمى‏شود. محو فيزيكى مخالفان سياسى فقط يكى از اشكال بروز سياستى است كه هدف آن محو و نابودى مخالفان است. اين سياست اگر حاكم باشد همان مى‏كند كه اخيرا رفسنجانى و محتشمى در حق بازرگان و ديگران گفته‏اند و در حق بقيه كرده‏اند و اگر حاكم نباشد به ترور فيزيكى يا تخطئه و ترور فكرى و سياسى مخالفان متوسل مى‏شود. بينشى كه شعار نابودى چپ و راست را مى‏دهد، بينشى كه همه جريانات سياسى كشور را از دشمن مى‏شمارد و ‌«مرگ بر‌» و ‌«نابود باد‌» براى آن‏ها آرزو مى‏كند، بينشى كه چشم ديدن رقباى سياسى براى خود را ندارد و تمام ايران را مى‏خواهد به اين شرط كه همه ايران فقط او را بخواهد، بينشى كه در كلام اخير رفسنجانى بازتاب يافته بينشى كه خمينى‏چيان و آريامهريان و رستاخيزيان فقط شاخص‏ترين نمايندگان آن‏اند، بينشى است در تلاش براى نيست كردن ديگران پى‏گير. و لذا قادر نخواهد شد رژيمى كثرت‏گرا و غير انحصارگر و غير توتاليتر را بر ايران حاكم كند.
مگر استبداد چيزى جز تلاش براى تحقق مرگ بر و نابود باد در حق مخالفان سياسى است؟ كسى كه حاضر نيست مخالفت با خود را تحمل كند و فكر از ميان برداشتن همه نيروهاى سياسى كشور (و حتى در فرصت مناسب متحدين خود) را در سر مى‏پروراند مگر جز اين است كه اگر به قدرت برسد و فرصت يابد، انتقام‏جويانه به سركوب خونين آنان روى مى‏آورد؟
در مورد آن چه كه نشريات راه كارگر و اتحاد كار نوشته‏اند ابتدا يك رفع شبهه و سوء برداشت از كلام ضرورى است. اين دو نشريه به عمد يا به سهو كلام مقاله كار را تغيير داده و چنين برداشت كرده‏اند كه مراد از انتشار آن، استقبال از ايجاد يك رهبرى سياسى متحد متشكل از طرفداران ولايت و سلطنت بوده است.
اين جا فعلا جاى اين بحث نيست كه آيا فرضيه تشكيل يك حكومت ائتلاف وسيع همگانى متشكل از تمام نيروهاى سياسى كشور - به زبان ديگر حكومت مصالحه ملى - طرحى واقعى و عملى هست يا نه و اگر هست آيا به سود مردم ايران و دموكراسى مورد نظر آنان است يا به زيان آن. مقاله كار نيز اساسا وارد چنين بحثى نشده است. اما مقاله دو اصل را قاطعانه پذيرفته و بدان عمل كرده است: اول اين كه سازمان حق موجوديت و فعاليت سياسى را نه فقط براى متحدان خود، بلكه براى تمام مخالفان سياسى خود، حتى براى طرفداران سلطنت و ولايت مى‏پذيرد. ثانيا ديالوگ و بحث با همه نيروهاى سياسى كشور و از جمله با همه مخالفان سياسى خود را قبل از همه براى رشد فرهنگ سياسى و دموكراتيزه كردن فضاى سياسى كشور ضرور مى‏شناسد. اين برداشت كه بحث و مذاكره با مخالفان سياسى خود به معناى تبديل مخالفت به اتحاد است برداشت درستى نيست. زيرا محصول طبيعى فكرى است كه براى مخالفان سياسى خود حق موجوديت قايل نيست و در قبال آنان صرفا از روش طرد و بايكوت پيروى مى‏كند. با چنين روشى طبعا نمى‏توان موافق بود. زيرا اگر بوى سركوب ندهد، زمينه‏ساز آن است. مسلم است كه در يك ايران دموكراتيك باز هم قطعا نه تنها تنوع افكار سياسى وجود خواهد داشت، بلكه واقعيت‏هاى اجتماعى - طبقاتى كشور نيروهاى سياسى مختلف را باز هم به سوى مواضع چپ، راست و يا ميانه متمايل خواهد ساخت و چنين گرايشى باز هم مسئله اتحادهاى سياسى و جبهه‏گيرى اپوزيسيون را به دنبال خواهد داشت. در چنين فضاىى باز هم مباحثه و مذاكره ميان نيروهاى سياسى كشور نه تنها بسيار طبيعى، كه بسيار ضرورى تلقى خواهد داشت. درست همان گونه كه در تمام رژيم‏هاى مبتنى بر دموكراسى بدان عمل مى‏شود. اين فكر كه هر نوع مذاكره و بحث و تبادل نظر سياسى به معناى همبستگى و امتناع از آن به معناى مخالفت تلقى مى‏شود قبل از همه ناشى از ضعف فرهنگ سياسى در جامعه ما و سلطه سالدار استبداد است.
آن بخش از طرفداران دموكراسى كه در برخورد با مخالفان خود تاكنون روشى جز اين داشته‏اند در مقابل مى‏پرسند: پس تكليف اختلافات سياسى ما چه مى‏شود؟ يكى ايران را براى پهلوى و پهلوى را براى ايران در نظر دارد. ديگرى شعارش رجوى ايران ايران رجوى است. سومى مى‏گويد حزب فقط حزب‏الله، رهبر فقط روح‏الله. كسانى هم مى‏گويند اگر هژمونى طبقه كارگر تأمين نشود سرانجام فقط بدبختى نصيب مردم خواهد شد. آيا با كدام يك از اين‏ها مى‏توان موافق بود؟ با كدام يك از اين‏ها مى‏توان متحد شد؟ مسلم است كه جبهه‏گيرى‏هاى مخالف سياسى را نه مى‏توان و نه ضرور است كه منتفى سازيم. مبارزه و مخالفت سياسى عنصر ذاتى هر جامعه معاصر است و قبل از همه از واقعيت‏هاى اجتماعى - طبقاتى آن ريشه مى‏گيرد.
معمولا چون بحث به اين جا مى‏رسد برخى مى‏گويند: ما نمى‏گوييم احزاب مخالف آزاد نباشند، اما ما حق داريم ماهيت آن‏ها را افشا و مردم را عليه آن‏ها بسيج كنيم.
ظاهرا به نظر مى‏رسد اين يك حق دموكراتيك است: احزاب مخالف آزاد باشند و هر كس هم حق داشته باشد در باره ديگرى نظر خود را بيان و مردم را به سوى نظر خود جلب كند.
تا اين جا با چنين نظرى نمى‏توان مخالف بود. مخالفت با اين حق مخالفت با دموكراسى است. اما با نظر و گرايشى كه اين حق دموكراتيك را تحريف مى‏كند و حق خود مى‏داند كه براى ‌«براندازى‌» ديگر نيروها، براى لغو حق فعاليت و موجوديت نيروهاى ديگر ‌«مردم‌» را ‌«بسيج‌» و يا به زبان ديگر ‌«آگاه و متشكل‌» كند، نمى‏توان موافق بود. موافقت با اين نظر هم‏صداىى با مستبدين است. با اين حال موافق نبودن ما با اين نظر هر گز نمى‏تواند و نبايد ما را در اعتقاد به حق موجوديت و فعاليت مدافعان آن نظر سست يا منصرف كند.
ما اعلام كرده‏ايم كه از حق موجوديت و آزادى فعاليت سياسى تمام نيروها و جريان‏هاى سياسى كشور به شمول سلطنت‏طلبان و طرفداران ولايت فقيه دفاع مى‏كنيم. مقاله‏نويس كيهان لندن) (۲۹۵به اعتراض مى‏نويسد:
‌«جاى خوش‏بختى است كه اعتقاد داشتن به مطلوب بودن رژيم سلطنتى براى ايران به نظر ‌«اكثريت‌» جرم محسوب نشده است ولى اين كه طرفدارى از رژيم ولايت فقيه هم جرم محسوب نمى‏شود و بايد اجازه فعاليت سياسى داشته باشند سوال برانگيز است و جاى حرف دارد«.
مقاله‏نويس ديگرى در همان نشريه شماره (۳۰۱ ) در پاسخ به اعتراض نشريه كار به انحلال حزب توده ايران مى‏نويسد:
‌«در مورد انحلال حزب توده توصيه مى‏كنم نظر همه گروه‏هاى سياسى ايران غير از خود حزب توده را در باره اين حزب بخوانيد. فكر نمى‏كنم لازم باشد نظر مردم و سازمان‏هاى سياسى ايرانى را در باره وابستگى حزب توده به بيگانگان و هدف‏هاى آن حزب را تشريح كنيم. ولى در مورد انحلال احزاب ديگر و تشكيل حزب رستاخيز كاملا با شما هم عقيده هستم».
يك لحظه صبر كنيم تا نظر اين نويسندگان را در باره مجاهدين هم بدانيم. آن‏ها البته مشخصا چيزى در اين باره نگفته‏اند. اما ترديد نبايد داشت كه آن‏ها نسبت به مجاهدين با تمام ذرات وجود خود تنفرى عميق را احساس مى‏كنند. راديوى مجاهدين نيز، هم چون آقاى حاج سيد جوادى، اين هر سه را با غيض و كينه‏اى بى‏پايان لاشه‏هاىى مى‏داند كه فقط به درد دفن كردن مى‏خورند.
اگر ما بخواهيم به اين استدلال‏ها گوش فرا دهيم حاصلى جز فاجعه را رقم نخواهيم زد. توافق نظر جميع نيروهاى سياسى كشور حول اين كه كدام نيرو واقعا آزادى‏خواه و كدام يك مستبد است يا كدام يك وابسته است و ديگرى نيست و يا چه كسى سابقه خوب دارد و يا ندارد امرى واقعا محال است. تصور نمى‏رود هيچ نيروى سياسى در كشور ما وجود داشته باشد كه ديگران جميعا ارزيابى مثبتى از آن ارائه دهند.
هيچ فكرى حق ندارد در اين باره تصميم بگيرد كه كدام افكار حق موجوديت دارند و كدام نه. مجرم شناختن طرفداران اين يا آن جريان سياسى به دليل سلطنت‏طلب بودن همان قدر جنايت‏كارانه است كه مجرم شناختن طرفداران ‌«مرام اشتراكى‌» و ‌«ضديت با رژيم سلطنت‌» (ماده ۱مقدمين عليه امنيت كشور كه از ۲۲خرداد ۱۳۱۰تمام فعالين سياسى را به استناد آن در رژيم سلطنت پهلوى به بند مى‏كشيدند) و اين دو به همان اندازه قبيح است كه جرم شناختن طرفدارى از ‌«ولايت فقيه»، يا از مجاهدين و يا انحلال سازمان‏هاى سياسى با چماق وابستگى به شرق و غرب. جامعه مدنى معاصر تامه اين موارد را تشبثاتى پوچ براى حفظ تامه استبداد يا دست‏كم نيمى از آن و اگر نشد بقاياى آن شناخته است.
اگر ما به آزادى وفا داريم بايد از بستن ‌«نامه مردم‌» همان قدر در تشويش مى‏شديم كه از بستن ‌«ميزان‌» و ‌«انقلاب اسلامى‌» و از بستن ‌«آيندگان‌» نيز. اما افسوس كه حقايق تاريخى جز اين بوده است و نه تنها در باره ما.
اگر ما به آزادى وفا داريم بايد قانون ‌«مقدمين عليه امنيت‌» همان قدر ما را عذاب مى‏داد كه ‌«قانون‏باغى و مرتد‌» رژيم اسلامى.
اعدام مخفيانه و بدون محاكمه زشت‏ترين جنايت سياسى است. خواه رئيس ساواك و سپهبد ارتش مجرى آن باشد يا قربانى آن. اعدام بدون محاكمه و مخفيانه جنايتى هولناك، نفرت‏انگيز و به شدت محكوم است. خواه قربانى آن مجاهد باشد يا توده‏اى، كرد باشد يا فارس، دين‏دار باشد يا نباشد، جاسوس باشد يا نباشد. اما افسوس كه حقايق تاريخى در كشور ما از جمله در مورد ما جز اين بوده است.
ارزش حقوق بشر و حرمت آزادى‏هاى فردى و اجتماعى ارزش و حرمتى قائم بر ماهيت طبقاتى و موقعيت اجتماعى، و يا قائم بر ماهيت جهان‏بينى و مذهب نيست. حقوق بشر بايد به مثابه ارزشى واقعا عموم بشرى كه همه انسان‏ها حق دارند به يك ميزان از آن برخوردار باشند شناخته شود. اين حقوق قبل از آن كه ارزش مفهومى طبقاتى و يا جهان‏شناختى باشد ارزش و مفهومى انسانى، جهانى و قائم به ذات است.
بر اساس اين نحوه تفكر و چنين منش و منطقى است كه ما درست بر خلاف آقاى رفسنجانى و طيف وسيع هم فكران از حق موجوديت و فعاليت سياسى ليبرال‏ها، ملى‏گراها، سلطنت‏طلب‏ها، مجاهدين، توده‏اى‏ها، دموكرات‏ها، كومله‏اى‏ها، از حق موجوديت بهاييان، يهوديان، ارامنه و ديگران و از جمله، در رژيم برآمده از انتخابات آزاد، از حق موجوديت و فعاليت سياسى ‌«خط اماميان«، اگر عليه آن دست به اسلحه نبرند، تا به آخر دفاع مى‏كنيم و اين مدافعه را براى استقرار و تحكيم دموكراسى در ايران ضرور و حياتى تلقى مى‏كنيم. ما ايرانى مى‏خواهيم كه در آن به هيچ كس اجازه داده نشود در باره نقض حق ‌«بودن‌» اين يا آن گرايش سياسى تصميم بگيرد، آن را منحل كند و يا تحت پى‏گرد قرار دهد. ما ايرانى مى‏خواهيم كه در آن همه ايرانيان جاى بگيرند.

ما را به روابطى ديگر نياز است
چنان چه حق موجوديت و فعاليت سياسى مخالفان سياسى پذيرفته شود و دست‏يابى به نظامى غيرانحصارگر و كثرت‏گرا و برخواسته از انتخابات آزاد هدف قرار گيرد اين خود به طبع ايجاب مى‏كند كه شعارهاى ‌«مرگ بر‌» و ‌«نابود باد‌» و به طور كلى كليه تلاش‏هاىى كه هدف آن بسيج نيرو براى از ميان برداشتن و نيست كردن ساير نيروهاى سياسى كشور است به كنار نهاده شود.
پس از انتشار مقاله ‌«پيرامون بيانيه آقاى رضا پهلوى‌» هم در محافل راست و سلطنت‏طلب، هم در ميان گروه‏هاى چپ‏گرا و هم در ميان سران رژيم اين زمزمه افتاد كه چپ و راست در راه اتحاد با يك‏ديگرند. از محافل وابسته به رژيم حتى شنيده شد كه مسئله ابعاد جهانى نيز دارد و سازش شرق و غرب عليه اسلام مطرح است. اما راست اين است كه تحولى كه در تفكر سياسى ما فدائيان خلق رو به ژرفش است ابعادى به راستى عميق‏تر و گسترده‏تر دارد. همان طور كه در ارگان‏هاى رسمى سازمان، از آن جمله در همين مقاله مورد بحث، بارها تاكيد شده است، آن چه كه ما را به تغيير روش برخورد خود با مخالفان سياسى خويش ترغيب كرده است تحولى است كه در ديدگاه و در تفكر سياسى نيروهاى سازمان نسبت به آزادى سياسى و مفهوم واقعى آن در حال گسترش است. تحولى كه دموكراسى را نه يك امر تاكتيكى و موقتى كه بايد بعدا به ديكتاتورى طبقاتى فرا رويد، بلكه ارزشى جهانى، تمام بشرى و قائم به ذات مى‏شناسد.
راست اين است كه اين تغيير روش و منش ما در برخورد با مخالفان سياسى سازمان قبل از آن كه به چشمك‏پرانى‏ها و لگدزنى‏ها و قهر و آشتى‏ها مربوط باشد، قبل از اين كه تمايل به گردآورى نيرو و محرك آن باشد، از تلاش براى دگرگون‏سازى خودِ روش‏هاى مبارزه با هدف گسترش فرهنگ دموكراتيك و با هدف غلبه عنصر خرد بر كينه ورزى و صلب‏انديشى در فضاى سياسى جامعه ما سرچشمه گرفته است.
دليل اين تغيير روش قبل از همه آن است كه امروز به خوبى درك مى‏شود كه آغاز و اشاعه فرهنگ مباحثه و تبادل نظر ميان نيروهاى سياسى كشور، مباحثه‏اى كه مبتنى بر خرد سياسى و استدلال منطقى باشد، در فضاى پر تنش و انباشته از خشونت جامعه ما كارسازترين تاثيرات را در چرخش افكار عامه از نفى مطلق مخالفان به تحمل آنان و تأمل روى نظريات آنان مى‏تواند بر جاى نهد. درك دموكراسى به مثابه حق فراطبقاتى نه تنها به معناى تحمل موجوديت و فعاليت همه نيروهاى سياسى بلكه به معناى درك ضرورت نوسازى بنيادين مناسبات موجود ميان آن نيروها نيز هست.
در فضاى انباشته از عدم تحمل مخالفان، در فضاىى كه مناسبات نيروهاى سياسى كشور ما اكثرا بر پايه نفى و طرد و نابودى يك‏ديگر استوار است كمتر مى‏توان اميد داشت كه هر تحول سياسى عمده در تركيب حكومت بتواند كثرت‏گراىى واقعى و نظمى مبتنى بر انتخابات آزاد را از پى داشته باشد. تا زمانى كه نيروهاى سياسى كشور ما نتوانند و فرصت نيابند مناسبات فى‏مابين را بر پايه خرد سياسى و درك متقابل استوار سازند كمتر مى‏توان اميد داشت كه شيون‏هاى شام و سحر امروزين عليه ولايت فقيه و استبداد شاهى و ديكتاتورى فردى ضايع نگردد و ايران فردا رنگى از آزادى واقعى را به خود ببيند. بدون سالم ساختن و منطقى كردن فضاى مناسبات ميان نيروهاى سياسى كشور - فضاىى كه هيچ ايده و نظريه‏اى براى ايران جاى خود را در آن تنگ نبيند - تلاش‏هاى صادقانه‏اى براى دموكراتيزه كردن نظام سياسى و اقتصادى كشور اگر بى‏ثمر نباشد با سختى‏ها و تناقضات بى‏شمار همراه خواهد بود.
راست اين است كه روند تحولات فكرى در سازمان ما نخستين آثار مثبت خود را در درون خود سازمان و در زمينه تنظيم نوع تازه‏اى از مناسبات ميان نيروهاى تشكيل‏دهنده آن، آشكار ساخت. راست اين است كه ما فدائيان خلق ايران به طور اخص - و چپ ايران به طور عام - كه همواره در طول تاريخ خود با كشاكش‏ها و تنش‏هاى حاد فكرى و جداىى‏ها و خصومت‏هاى بسيار در درون خود مواجه بوده‏ايم، اكنون به عرصه تازه‏اى از مناسبات با خود گام مى‏نهيم. امروز ديگر در سازمان ما كسى را بيم آن نيست كه در اثر بيان نظرش، هر چه قدر هم كه خلاف ديگرى باشد، به چوب اتهاماتى چون اپورتونيسم، انحراف، ارتداد و حتى خيانت و با انگ سياساخته و تربچه پوك و غيره مورد هجوم و لعن و نفرين قرار گيرد و در عمل راهى جز جداىى و تشديد ستيز و خصومت درونى در برابر او و سازمانش قرار نگيرد. اين كه در سال‏هاى اخير در سازمان ما، عليرغم حادترين و عميق‏ترين مجادلات و حتى تشنجات فكرى، سياسى و سازمانى (كه در طول حيات آن كاملا بى‏سابقه بوده است) انشعاب و تفرقه و تلاشى رخ نداده است، نه تصادفى است و نه به بود و نبود نبوغ و معجزه در سازمان بستگى داشته است. اين وضعيت نوين قبل از هر چيز محصول گسترش و نفوذ انديشه دموكراتيك در صفوف سازمان ماست. جاى بسيار خوشبختى است كه مصائب سنگين باز شدن فضاى فكرى در سازمان ما و بيم و نگرانى‏هاى بى‏شمار ناشى از آن، سازمان ما را از فكر و ضرورت تامين حق مخالف بودن، حق اعتراض داشتن، از تامين حق بيان آزادانه و عارى از نگرانى اختلاف و اعتراض، و بالاخره از تامين بى چون و چراى حق راى براى انتخاب كردن رهبران و مسئولان منصرف نكرده است. گذشت زمان نشان مى‏دهد كه سير تحول فكرى در سازمان ما اگر از دگرگون كردن اساس مناسبات مابين خودِ اعضاى سازمان شروع نمى‏شد در دگرگون كردن فضاى مناسبات ميان نيروهاى سياسى كشور اساسا عاجز و سترون مى‏ماند.
اكنون همه مى‏دانند كه مناسبات ميان سازمان ما و متحدين طبيعى آن يعنى نيروهاى چپ و دموكراتيك طى ماه‏هاى اخير به وضوح در سمت بهبود تحول يافته است. اين تحول مثبت فقط به وخامت اوضاع سياسى كشور و ضرورى‏تر شدن نزديكى و اتحاد جنبش دموكراتيك مربوط نمى‏شود. سرچشمه اين تحول مثبت در مناسبات خارجى سازمان با ديگر جريان‏هاى چپ و دموكراتيك را بايد قبل از همه در درون خود سازمان و دموكراتيزه شدن انديشه و ساختار آن و نيز در دگرگونى عامى جستجو كرد كه انديشه چپ و از آن هم وسيع‏تر، انديشه سياسى در جامعه ما و در عصر ما به طور كلى پذيرا مى‏شود.
به علت تفكر رايج و هنوز مسلط بر جامعه استبدادزده ما كه در آن مناسبات ميان نيروهاى سياسى فقط در ساده‏ترين شكل آن يعنى در هم‏دستى و اتحاد يا در تقابل و ستيز فهميده مى‏شود، تلاش براى برقرارى نوع ديگرى از مناسبات با نيروهاى غير خودى بسيار دشوار مى‏نمايد. مناسبات بر پايه مباحثه منطقى و خرد سياسى و با هدف ارتقاى سطح فرهنگ سياسى جامعه و فراهم آوردن بيشترين امكانات براى اطلاع مردم از نقطه‏نظرهاى نيروهاى مختلف و قضاوت منطقى آنان در باره يك‏ديگر. اما اين كار به همان اندازه كه دشوار و شجاعانه است به همان ميزان نيز براى دست‏يابى به دموكراسى ضرورى است.
برداشت‏هاىى نيز هستند كه فكر مذاكره و ديالوگ را يا فكرى ناشى از ضعف و يا تسليم‏طلبى مى‏پندارند و از اين زاويه آن را تخطئه مى‏كنند. اما جامعه ما و نيز جهان ما تا امروز از فكر و تئورى حركت از موضع قدرت آن قدر آسيب ديده است كه پرهيز از آن قطعا ضرورى شده است. برخى از قلم‏هاىى در دوره اخير در نشريات عليه منطق تازه ما بر كاغذ تراويده را همين فكر قدرت‏طلب هدايت كرده است. چنين فكرى مى‏گويد مذاكره خوب است اما از موضع زور، اعتماد خوب است اما از موضع زور، دموكراسى خوب است اما از موضع قدرت و قس على هذا. اين فكر هشدار مى‏دهد كه تمايل عمومى فدائيان به دموكراسى آنان را به سوى منش و منطق ديگرى در برخورد با مخالفان سياسى خود سوق نداده است. بلكه اين حدت تضادهاى درونى، سكتاريسم آن‏ها و يا ديگر دردهاى آنان است كه آن‏ها را به سوى پذيرش به اصطلاح ‌«تاكتيك‌» نوين ترغيب كرده است. به هر حال جاى خوش‏وقتى است كه فقط معدودى از قلم‏زن‏هاى نشريات نيروهاى چپ و يا راست در واكنش نسبت به ضرورت تغيير مناسبات در صفوف نيروهاى سياسى كشور اين گونه با سوءظن برخورد كرده‏اند. اما مبارزه براى استقرار دموكراسى در ايران عليرغم تمام مصائب آن پيش خواهد رفت، به پيروزى خواهد رسيد و پس از پيروزى نيز به روند بسط و تعميق خود ادامه خواهد داد. اين قانون زمان ماست. براى پيش‏رفت در مسير دموكراسى، دموكراتيزه كردن مناسبات ميان نيروهاى سياسى كشور يك نياز جدى است. و اين نخواهد شد مگر با ترك شيوه‏هاى خشن و بدوى و كهنه و روى آوردن به منطق و ديالوگ سياسى، كسى كه خود را از اين مسير كنار مى‏گيرد، فقط اين نيست كه به پيشرفت آن كمك نمى‏كند، او قبل از همه خود را از اين كاروان كعبه عقب مى‏دارد. و اگر به مقابله با آن برخيزد از آن هم بدتر، خود را آشكارا به موضعى ارتجاعى مى‏كشاند.
اكنون پيش چشم خود مجسم كنيد كنفرانسى به نام كنفرانس بررسى مسايل ايران را كه با شركت رهبران تمام جريان‏هاى سياسى عمده و غير عمده كشور تشكيل گرديده و در آن هر يك نظر و منطق و پيشنهاد خود براى ايران فردا را به بحث مى‏گذارند. تجسم كنيد در يك سو همه سران اپوزيسيون از آقايان بازرگان و بنى‏صدر گرفته تا رجوى و خسروى و پهلوى و خاورى و ديگران و در سوى ديگر آقاى رفسنجانى و منتظرى و محتشمى و ديگران در اين باره كه ايران بايد چگونه اداره شود در اين كنفرانس اظهار نظر مى‏كنند و جريان كنفرانس نيز در سراسر كشور از شبكه سراسرى تماما پخش مى‏شود.
آيا كوچك‏ترين شكى در اين زمينه مى‏تواند وجود داشته باشد كه صرف تشكيل و پايان مسالمت‏آميز اين كنفرانس خود يعنى يك چرخش بزرگ به پيش به سوى دموكراتيزه كردن فضاى سياسى كشور است؟ آيا شكى وجود دارد كه بازنده اين كنفرانس (و مخالف اصلى آن نيز) همان استبداد و خشونت انحصارگر و يگانه برنده آن جبهه دموكراسى و كثرت‏گراىى است؟ آيا ترديدى وجود دارد كه صرف تشكيل كنفرانسى متشكل از همه نيروهاى اپوزيسيون، مشروط به اين كه هيچ كس محروم نشود، و صرف دعوت متحدِ آن از سران رژيم براى شركت در آن، قطع نظر از اين كه كنفرانس چاره‏اى براى ايران بيابد يا نيابد، خود يك ضربه مهلك به ولايت فقيه است، چه در آن شركت كند و چه نكند؟ آيا شكى وجود دارد كه تشكيل چنين كنفرانسى با استقبال قطعى اكثريت وسيع مردم ايران و استقبال شورانگيز جامعه بين‏المللى مواجه خواهد بود؟ تصور نمى‏رود هيچ نيروى خير انديش ايرانى كه از مصائب موجود زخم خورده است بتواند تشكيل چنين كنفرانسى را در وضع فعلى تحولى منفى ارزيابى كند. در عدم پى‏گيرى اين فكر از جانب نيروهاى مختلف تنها يك دليل قابل تأمل است: اين كه هنوز بخش وسيعى از نيروهاى اپوزيسيون به دليل نفى مطلق و عدم تحمل يك‏ديگر حاضر به شركت در آن و يا پيشنهاد آن نيستند و اين جاى تأسف دارد.

× × ×
براى دموكراتيزه كردن فضاى جامعه استبدادزده ما دگرگونى بنيادين در تفكر سياسى رايج و به كار گيرى شيوه‏هاى تازه‏اى در تنظيم مناسبات ميان گرايش‏هاى مختلف فكرى و سياسى يك ضرورت حتمى است. تا زمانى كه شيوه برخورد با مخالفان سياسى و نيز با اختلافات فكرى موجود در سطح جامعه، و حتى در درون نيروهاى سياسى، بر اساس نفى مطلق و رودرروىى صرف، بايكوت، تلاش براى طرد و براندازى، امتناع از برقرارى هر گونه مناسبات و گفتگو پى‏ريزى شده باشد، اميد بسيار كمى براى نجات جامعه استبدادزده ما از چنگ سركوب خونين آريامهرى يا ولايت فقيهى يا رژيم‏هاى توتاليتر ديگر وجود خواهد داشت. نخستين گام شجاعانه در راستاى نجات از مهلكه و جلوگيرى از سومين فاجعه پذيرش حق موجوديت و تحمل همه گرايش‏هاى سياسى جامعه و دفاع از اين حق در عمل روزمره است. گام بزرگ بعدى پى‏ريزى مناسباتى نوين است ميان همه جريان‏ها و نحله‏هاى فكرى و سياسى مختلف در جامعه ما بر اساس گفتگو و مبتنى بر خرد و منطق سياسى.






Bookmark and Share
©negahdar.net