منش و منطق برخورد با مخالفان سياسى
فرخ نگهدار
خرداد ۱۳۶۹
پس از انتشار مقاله «پيرامون بيانيه اخير آقاى رضا پهلوى» در نشريه كار شماره ۷۳ در محافل سياسى خارج از كشور بحثهاى داغى حول آن صورت گرفته است. كيهان لندن كه نشريهاى وابسته به طيف نيروهاى طرفدار سلطنت است تا امروز در هر شماره خود چند مقاله را به بحث پيرامون آن اختصاص داده است. در اين مقالات از زوايا و ديدگاههاى مختلف بحثى كه نشريه كار باز كرده مورد بررسى قرار گرفته است. مقاله جامع و بسيار مفصلى به قلم علىاصغر حاج سيد جوادى در همين رابطه تحت عنوان «دموكراسى و مثلث ورشكسته» همراه با انتقاد از همه نيروهاى سياسى كشور انتشار يافته است. سازمان كارگران انقلابى ايران (راه كارگر) و سازمان فداىى نيز با انتشار مطالبى عليه بحث و ديالوگ مذكور با حدتى كمتر يا بيشتر موضع گرفتهاند.
هىأت اجرائيه كميته مركزى در اجلاس اخير خود در ارديبهشت ماه تاكيد كرد كه نشريات سازمان بايد بحث و ديالوگ با تمام نيروهاى سياسى مخالف و موافق سازمان و از جمله با طرفداران سلطنت را ادامه دهند و بكوشند پيشنهادها و نظريات سازمان در باره آينده كشور و نظريات ساير جريانها در اين زمينه را بر پايه منطق سياسى و خرد و استدلال مورد بحث و تبادل نظر قرار دهند.
× × ×
ايران براى همه ايرانيان است
به نظر مىرسد به علت ضعف فرهنگ دموكراتيك از يك سو و درجه بالاى كار برد خشونت در جامعه ما از سوى ديگر هنوز تا رسيدن به شرايطى كه همه، يا لااقل عمدهترين نيروهاى سياسى كشور ما براى پيشبرد اهداف و نظريات خود صرفا بر اهرمهاى سياسى تكيه كنند فاصله كمى نيست. به نظر مىرسد پرونده خونينى كه رژيمهاى مستبد شاه و خمينى با ملت ايران گشودهاند و توسل آنان به هر وسيلهاى براى سركوب مخالفان و تحكيم قدرت در دست خود ذهنيت و عادتى سخت بدگمان و مقابلهجو را در ميان مردم اشاعه داده است. اين كه تضاد و خصومت ميان نيروهاى سياسى كشور ما حتى بسيار حادتر از اختلاف نظرها و منازعات ميان اقشار و گروههاى اجتماعى مختلف ايران است. خود ريشهاى تاريخى دارد. كشور ما ايران تا امروز جز صباحى كوتاه، همواره لگدكوب رژيمهاى استبدادى بوده است. مردم ما جز شاهپرستان آريامهر صفت و حزباللهيان خمينى صفت هنوز حكومت ديگرى را تجربه نكردهاند. و اين دو رژيم جز پرخاش و تهمت و خشونت و سركوب هيچ روش و منش ديگرى را با مخالفان خود هر گز پذيرا نشدند. آنها در تمام طول حيات خود هر گز حاضر نشدهاند بپذيرند كه موجوديت نيروى اپوزيسيون در هر جامعه معاصر نه تنها امرى كاملا طبيعى بلكه اجتنابناپذير است. اما تجربه تاريخ ثابت كرده است كه هم شاه و هم خمينى در رسيدن به اين آرزوى ضد انسانى خود سخت ناكام بودهاند. رؤياى تلخ آنها براى ايجاد «يكپارچگى» در صفوف جامعه از طريق سركوب و نابودى فيزيكى مخالفان نه تنها هر گز جامه تحقق تن نكرد، بلكه هر زمان كه گذشت آنان را بيش از پيش از تودههاى ميليونى آن بيگانهتر و مردم را با آنان دشمنتر ساخت. استبداد سرانجام آن چنان زير پايشان را خالى كرد كه تنها تكيهگاه خود را در جامعه سرنيزه و شلاق و گلولههاى سربين يافتند. ويژگى و نيز سرنوشت همه رژيمهاى استبدادى و توتاليتر جز اين نمىتواند باشد. خواه سر كرده آنها شاه و خمينى و صدام باشد، خواه استالين و هيتلر و چائوشسكو.
آخرين كلام رفسنجانى، رئيس جمهورى اسلامى ايران، پس از انتشار نامه ۹۰نفره مهندس مهدى بازرگان و دوستانش كه در مخالفت با هىأت حاكمه نوشته شده حاكى از آن است كه در ايران جاىى براى ورشكستگان سياسى چون منافقين، ليبرالها، ملىگراها، سلطنتطلبان، بىبندوبارها و استثمارگران وجود ندارد. او تاكيد مىكند «حركتهاى سياسى كشور همان خط تدوين شده از سوى امام خمينى، آيتالله خامنهاى و مردم مسلمان است و جاىى براى عرض اندام جريانات منحرف و وابسته به استكبار و ورشكستگان سياسى وجود ندارد.«. (سران جناح مخالف نيز از زبان محتشمى و كروبى و سيد احمد نيز عينا همين را تكرار كردهاند (.
همه ما به خوبى به ياد داريم كه قبل از انقلاب بهمن نيز همين شيوه استبدادى با همين حدت و شدت بر كشور ما حاكم بود. شاه سالها تلاش كرد كه مخالفان خود را ارتجاع سرخ و سياه بنامد و سركوب كند. او پيش خارجيان همواره مدعى بود كه در ايران زندانى سياسى وجود ندارد، رژيم او فقط با يك مشت تروريست و يا تودهاى بىوطن طرف است. آن چه امروز از دهان رفسنجانى، كه متأسفانه توسط غرب به غلط «ميانهرو» شناخته شده، شنيده مىشود، سالهاى سال از زبان شاه و همه چاكران دربارش در ايران شنيده مىشد.
در چنين فضاىى كه بوى خشم و باروت، زوزه شلاق و زجر شكنجه، بيم از بازداشت و ترس از اخراج، در روندى تاريخى تا اعماق تمام شيارهاى قلب و مغز همه مبارزان سياسى كشور ما نفوذ و حتى رسوب كرده است، بسيار دشوار، واقعا بسيار دشوار بتوان از مناسبات و منش و منطق سياسى ديگرى عارى از اين مصايب در تفكر سياسى رايج سراغ گرفت. به نمونهها مراجعه كنيم. راديوى مجاهدين خلق در واكنش نسبت به نامه بازرگان و دوستانش و بازتاب آن در رژيم مىگويد:
«... موضعگيرى وقيحانه رفسنجانى يك بار ديگر بر ضرورت سرنگونى تماميت رژيم ضد بشرى توسط ارتش آزادىبخش تاكيد نموده و در عين حال به بىپايگى و مسخرگى دعاوى تمام دكانهاى سياسى سازشكارى را به اثبات مىرساند كه به قول خودشان براى ادامه حيات خفيف و خائنانه به دامان رژيم دژخيمان مىآويزند«.
و تازه اينها نرمترين دشنامها و به لحاظ عيار خشم و خشونت از رقيقترين گفتارها در نشريات مجاهدين است. سيماىى كه در ذهن مجاهدين طى سالهاى اخير از همه نيروهاى سياسى ايران - جز مجاهدين - ترسيم شده صف طويل و بىانتهاىى است كه خائنان و جنايتكاران و خبيثان و آبروباختگان ضد مجاهد كه به هيچ وجه امكان همزيستى آنان زير آسمان يك كشور متصور نيست.
به منش و روش نويسنده و روزنامهنگار مشهور آقاى علىاصغر حاجسيدجوادى در برخورد با مجموعه مخالفان جمهورى اسلامى توجه كنيم، او در مقاله اخير خود مىنويسد:
«مخالفان جمهورى اسلامى از چپ و راست به قول سعدى به خيال اسب سوارى دامن خود را اسب كرده و در پهنهاى از توهم و به خيال خود استفاده از فرصت و خلائى كه جمهورى اسلامى به تدريج در قدرت پديد خواهد آورد مىتازند.
گروهى در فكر تجديد بساط سلطنت و ادعاى مشروعيت و حقانيت قانونى براى رژيم واژگون شده پهلوى مىباشند، گروهى در كمين نشستهاند كه در روز و انفسا با شعار رجوى ايران - ايران رجوى از جاده اسفالته بغداد تهران خود را به مسند قدرت استبداد خودكامهاى برسانند كه قباله رسمى و محضرى معاملهشان با ملت ستمديده ايران صورت چند هزار شهيد است و گروههاى ديگرى پس از سرخوردگى از الگوهاى روسى و همكارى و همدستى با رژيم خمينى براى سركوب آزادى و آزادىخواهان بدون كوچكترين اشاره و انتقادى از گذشته خود طالب آزادى و دموكراسى و آماده براى مذاكره با همه مدعيان آزادى و دموكراسى شدهاند«
برخى نشريات چپ نيز عليه فكر ديالوگ با مخالفان سياسى از جمله طرفداران رضا پهلوى اظهار نظر كردهاند. از جمله راه كارگر با لحنى منطقى مىنويسد:
«دموكراسى كه «اكثريت» به ژرفاى آن سقوط كرده نه حاكميت اكثريت مردم يعنى اكثريت استثمار شونده و لگدمال شده جامعه بر اقليت بهرهكش و ستمگر، نه اكتفا به آزادىهاى سياسى مخالفين سياسى بلكه به معناى مذاكره با همه آنها حتى با طرفداران نظام ولايت فقيه و ايجاد «رهبرى سياسى متحد» با مخالفين از جمله سلطنتطلبان است«.
نشريه «اتحاد كار» ارگان سازمان فداىى مىنويسد:
«شاهكار «اكثريت» در اعلام آمادگى براى بحث سالم و مبتنى بر منطق با سلطنتطلبان و مدافعان رژيم ولايت فقيه براى ايجاد يك رهبرى سياسى متحد آن هم براى آزادى و دموكراسى متجلى مىشود. يك چنين مواضعى نشانه ژرفش شناخت نسبت به دموكراسى و اهميت كيفى آن نيست، بيانگر پشت كردن كامل به آزادى و دموكراسى است«.
منطق و منش راديوى مجاهد و آقاى سيد جوادى در برخورد با ساير نيروهاى سياسى كشور در فضاى استبدادزده حاكم بر كشور ما منش و منطقى كاملا قابل درك است. اين نمونهها كه ذكر شد بازتاب ساده آن سطح رشد فرهنگى و آن فرهنگ سياسى پر خشم و كينى است كه شاه و خمينى در كشور ما مبشر و مجرى آن بودهاند. براى كسى كه با تاريخ مبارزات سياسى در ايران، به خصوص بعد از دهه ۳۰آشناىى دارد حد و اين سطح از كاربرد خشونت در كلام و در عمل سياسى كاملا قابل درك است. ما در نقد گزارش گاليندوپل تصريح كرديم كه توسل مجاهدين به ترور را به هيچ وجه با تروريسم سيستماتيك رژيم حاكم بر كشور نمىتوان و نبايد همارز كرد. اعمال خشونت مجاهدين عكسالعملى خودانگيخته در برابر جنايتى سازمان يافته است و هر گز نمىتوان و نبايد جنايت سازمانيافته رژيم را به بهانه توسل مجاهدين به ترور توجيه كرد.
اما كاربرد خشونت و ستيزهجوىى كور در كلام و در عمل و در هر شكل ديگرى از فعاليت سياسى به همان اندازه كه قابل درك است، غير قابل تأييد و ستايش و حتى توجيه است. حد بيزارى از استبداد حاكم را نمىتوان و نبايد با معيار حد كاربرد خشونت و قهر عليه آن سنجيد. حد بيزارى از استبداد حاكم، اگر خرد و منطق سياسى ملاك قرار گيرد، نمىتواند با پرهيز از روشها و منشهاىى كه استبداد از آنها بهره مىگيرد همراه نباشد. ما فداييان خلق ايران خود نهضت خود را اساسا با فكر مقابله به مثل با قهر و استبداد شاهى آغاز كردهايم، شعار ما براى سالها اين بوده است كه اگر خون قادر به بيدارى خلق است بگذار از خون ما رودخانهاى خروشان جارى شود. ما براى سالها ايمان داشتهايم كه مبارزه مسلحانه يگانه راه رهاىى خلق است. ما سالها نه تنها چنين راهحلى را براى ايران، براى رهاىى از چنگ ديكتاتورى شاه منطقى شناختهايم بلكه صادقانه نيز به آن عمل كردهايم.
اشاعه قهر و كين و اعمال نفرت و انزجار در حق مخالفان سياسى و تلاش براى سلب حق زيست از آنان از طريق محو فيزيكى فقط به حكومتهاى استبدادى مربوط نمىشود. محو فيزيكى مخالفان سياسى فقط يكى از اشكال بروز سياستى است كه هدف آن محو و نابودى مخالفان است. اين سياست اگر حاكم باشد همان مىكند كه اخيرا رفسنجانى و محتشمى در حق بازرگان و ديگران گفتهاند و در حق بقيه كردهاند و اگر حاكم نباشد به ترور فيزيكى يا تخطئه و ترور فكرى و سياسى مخالفان متوسل مىشود. بينشى كه شعار نابودى چپ و راست را مىدهد، بينشى كه همه جريانات سياسى كشور را از دشمن مىشمارد و «مرگ بر» و «نابود باد» براى آنها آرزو مىكند، بينشى كه چشم ديدن رقباى سياسى براى خود را ندارد و تمام ايران را مىخواهد به اين شرط كه همه ايران فقط او را بخواهد، بينشى كه در كلام اخير رفسنجانى بازتاب يافته بينشى كه خمينىچيان و آريامهريان و رستاخيزيان فقط شاخصترين نمايندگان آناند، بينشى است در تلاش براى نيست كردن ديگران پىگير. و لذا قادر نخواهد شد رژيمى كثرتگرا و غير انحصارگر و غير توتاليتر را بر ايران حاكم كند.
مگر استبداد چيزى جز تلاش براى تحقق مرگ بر و نابود باد در حق مخالفان سياسى است؟ كسى كه حاضر نيست مخالفت با خود را تحمل كند و فكر از ميان برداشتن همه نيروهاى سياسى كشور (و حتى در فرصت مناسب متحدين خود) را در سر مىپروراند مگر جز اين است كه اگر به قدرت برسد و فرصت يابد، انتقامجويانه به سركوب خونين آنان روى مىآورد؟
در مورد آن چه كه نشريات راه كارگر و اتحاد كار نوشتهاند ابتدا يك رفع شبهه و سوء برداشت از كلام ضرورى است. اين دو نشريه به عمد يا به سهو كلام مقاله كار را تغيير داده و چنين برداشت كردهاند كه مراد از انتشار آن، استقبال از ايجاد يك رهبرى سياسى متحد متشكل از طرفداران ولايت و سلطنت بوده است.
اين جا فعلا جاى اين بحث نيست كه آيا فرضيه تشكيل يك حكومت ائتلاف وسيع همگانى متشكل از تمام نيروهاى سياسى كشور - به زبان ديگر حكومت مصالحه ملى - طرحى واقعى و عملى هست يا نه و اگر هست آيا به سود مردم ايران و دموكراسى مورد نظر آنان است يا به زيان آن. مقاله كار نيز اساسا وارد چنين بحثى نشده است. اما مقاله دو اصل را قاطعانه پذيرفته و بدان عمل كرده است: اول اين كه سازمان حق موجوديت و فعاليت سياسى را نه فقط براى متحدان خود، بلكه براى تمام مخالفان سياسى خود، حتى براى طرفداران سلطنت و ولايت مىپذيرد. ثانيا ديالوگ و بحث با همه نيروهاى سياسى كشور و از جمله با همه مخالفان سياسى خود را قبل از همه براى رشد فرهنگ سياسى و دموكراتيزه كردن فضاى سياسى كشور ضرور مىشناسد. اين برداشت كه بحث و مذاكره با مخالفان سياسى خود به معناى تبديل مخالفت به اتحاد است برداشت درستى نيست. زيرا محصول طبيعى فكرى است كه براى مخالفان سياسى خود حق موجوديت قايل نيست و در قبال آنان صرفا از روش طرد و بايكوت پيروى مىكند. با چنين روشى طبعا نمىتوان موافق بود. زيرا اگر بوى سركوب ندهد، زمينهساز آن است. مسلم است كه در يك ايران دموكراتيك باز هم قطعا نه تنها تنوع افكار سياسى وجود خواهد داشت، بلكه واقعيتهاى اجتماعى - طبقاتى كشور نيروهاى سياسى مختلف را باز هم به سوى مواضع چپ، راست و يا ميانه متمايل خواهد ساخت و چنين گرايشى باز هم مسئله اتحادهاى سياسى و جبههگيرى اپوزيسيون را به دنبال خواهد داشت. در چنين فضاىى باز هم مباحثه و مذاكره ميان نيروهاى سياسى كشور نه تنها بسيار طبيعى، كه بسيار ضرورى تلقى خواهد داشت. درست همان گونه كه در تمام رژيمهاى مبتنى بر دموكراسى بدان عمل مىشود. اين فكر كه هر نوع مذاكره و بحث و تبادل نظر سياسى به معناى همبستگى و امتناع از آن به معناى مخالفت تلقى مىشود قبل از همه ناشى از ضعف فرهنگ سياسى در جامعه ما و سلطه سالدار استبداد است.
آن بخش از طرفداران دموكراسى كه در برخورد با مخالفان خود تاكنون روشى جز اين داشتهاند در مقابل مىپرسند: پس تكليف اختلافات سياسى ما چه مىشود؟ يكى ايران را براى پهلوى و پهلوى را براى ايران در نظر دارد. ديگرى شعارش رجوى ايران ايران رجوى است. سومى مىگويد حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله. كسانى هم مىگويند اگر هژمونى طبقه كارگر تأمين نشود سرانجام فقط بدبختى نصيب مردم خواهد شد. آيا با كدام يك از اينها مىتوان موافق بود؟ با كدام يك از اينها مىتوان متحد شد؟ مسلم است كه جبههگيرىهاى مخالف سياسى را نه مىتوان و نه ضرور است كه منتفى سازيم. مبارزه و مخالفت سياسى عنصر ذاتى هر جامعه معاصر است و قبل از همه از واقعيتهاى اجتماعى - طبقاتى آن ريشه مىگيرد.
معمولا چون بحث به اين جا مىرسد برخى مىگويند: ما نمىگوييم احزاب مخالف آزاد نباشند، اما ما حق داريم ماهيت آنها را افشا و مردم را عليه آنها بسيج كنيم.
ظاهرا به نظر مىرسد اين يك حق دموكراتيك است: احزاب مخالف آزاد باشند و هر كس هم حق داشته باشد در باره ديگرى نظر خود را بيان و مردم را به سوى نظر خود جلب كند.
تا اين جا با چنين نظرى نمىتوان مخالف بود. مخالفت با اين حق مخالفت با دموكراسى است. اما با نظر و گرايشى كه اين حق دموكراتيك را تحريف مىكند و حق خود مىداند كه براى «براندازى» ديگر نيروها، براى لغو حق فعاليت و موجوديت نيروهاى ديگر «مردم» را «بسيج» و يا به زبان ديگر «آگاه و متشكل» كند، نمىتوان موافق بود. موافقت با اين نظر همصداىى با مستبدين است. با اين حال موافق نبودن ما با اين نظر هر گز نمىتواند و نبايد ما را در اعتقاد به حق موجوديت و فعاليت مدافعان آن نظر سست يا منصرف كند.
ما اعلام كردهايم كه از حق موجوديت و آزادى فعاليت سياسى تمام نيروها و جريانهاى سياسى كشور به شمول سلطنتطلبان و طرفداران ولايت فقيه دفاع مىكنيم. مقالهنويس كيهان لندن) (۲۹۵به اعتراض مىنويسد:
«جاى خوشبختى است كه اعتقاد داشتن به مطلوب بودن رژيم سلطنتى براى ايران به نظر «اكثريت» جرم محسوب نشده است ولى اين كه طرفدارى از رژيم ولايت فقيه هم جرم محسوب نمىشود و بايد اجازه فعاليت سياسى داشته باشند سوال برانگيز است و جاى حرف دارد«.
مقالهنويس ديگرى در همان نشريه شماره (۳۰۱ ) در پاسخ به اعتراض نشريه كار به انحلال حزب توده ايران مىنويسد:
«در مورد انحلال حزب توده توصيه مىكنم نظر همه گروههاى سياسى ايران غير از خود حزب توده را در باره اين حزب بخوانيد. فكر نمىكنم لازم باشد نظر مردم و سازمانهاى سياسى ايرانى را در باره وابستگى حزب توده به بيگانگان و هدفهاى آن حزب را تشريح كنيم. ولى در مورد انحلال احزاب ديگر و تشكيل حزب رستاخيز كاملا با شما هم عقيده هستم».
يك لحظه صبر كنيم تا نظر اين نويسندگان را در باره مجاهدين هم بدانيم. آنها البته مشخصا چيزى در اين باره نگفتهاند. اما ترديد نبايد داشت كه آنها نسبت به مجاهدين با تمام ذرات وجود خود تنفرى عميق را احساس مىكنند. راديوى مجاهدين نيز، هم چون آقاى حاج سيد جوادى، اين هر سه را با غيض و كينهاى بىپايان لاشههاىى مىداند كه فقط به درد دفن كردن مىخورند.
اگر ما بخواهيم به اين استدلالها گوش فرا دهيم حاصلى جز فاجعه را رقم نخواهيم زد. توافق نظر جميع نيروهاى سياسى كشور حول اين كه كدام نيرو واقعا آزادىخواه و كدام يك مستبد است يا كدام يك وابسته است و ديگرى نيست و يا چه كسى سابقه خوب دارد و يا ندارد امرى واقعا محال است. تصور نمىرود هيچ نيروى سياسى در كشور ما وجود داشته باشد كه ديگران جميعا ارزيابى مثبتى از آن ارائه دهند.
هيچ فكرى حق ندارد در اين باره تصميم بگيرد كه كدام افكار حق موجوديت دارند و كدام نه. مجرم شناختن طرفداران اين يا آن جريان سياسى به دليل سلطنتطلب بودن همان قدر جنايتكارانه است كه مجرم شناختن طرفداران «مرام اشتراكى» و «ضديت با رژيم سلطنت» (ماده ۱مقدمين عليه امنيت كشور كه از ۲۲خرداد ۱۳۱۰تمام فعالين سياسى را به استناد آن در رژيم سلطنت پهلوى به بند مىكشيدند) و اين دو به همان اندازه قبيح است كه جرم شناختن طرفدارى از «ولايت فقيه»، يا از مجاهدين و يا انحلال سازمانهاى سياسى با چماق وابستگى به شرق و غرب. جامعه مدنى معاصر تامه اين موارد را تشبثاتى پوچ براى حفظ تامه استبداد يا دستكم نيمى از آن و اگر نشد بقاياى آن شناخته است.
اگر ما به آزادى وفا داريم بايد از بستن «نامه مردم» همان قدر در تشويش مىشديم كه از بستن «ميزان» و «انقلاب اسلامى» و از بستن «آيندگان» نيز. اما افسوس كه حقايق تاريخى جز اين بوده است و نه تنها در باره ما.
اگر ما به آزادى وفا داريم بايد قانون «مقدمين عليه امنيت» همان قدر ما را عذاب مىداد كه «قانونباغى و مرتد» رژيم اسلامى.
اعدام مخفيانه و بدون محاكمه زشتترين جنايت سياسى است. خواه رئيس ساواك و سپهبد ارتش مجرى آن باشد يا قربانى آن. اعدام بدون محاكمه و مخفيانه جنايتى هولناك، نفرتانگيز و به شدت محكوم است. خواه قربانى آن مجاهد باشد يا تودهاى، كرد باشد يا فارس، ديندار باشد يا نباشد، جاسوس باشد يا نباشد. اما افسوس كه حقايق تاريخى در كشور ما از جمله در مورد ما جز اين بوده است.
ارزش حقوق بشر و حرمت آزادىهاى فردى و اجتماعى ارزش و حرمتى قائم بر ماهيت طبقاتى و موقعيت اجتماعى، و يا قائم بر ماهيت جهانبينى و مذهب نيست. حقوق بشر بايد به مثابه ارزشى واقعا عموم بشرى كه همه انسانها حق دارند به يك ميزان از آن برخوردار باشند شناخته شود. اين حقوق قبل از آن كه ارزش مفهومى طبقاتى و يا جهانشناختى باشد ارزش و مفهومى انسانى، جهانى و قائم به ذات است.
بر اساس اين نحوه تفكر و چنين منش و منطقى است كه ما درست بر خلاف آقاى رفسنجانى و طيف وسيع هم فكران از حق موجوديت و فعاليت سياسى ليبرالها، ملىگراها، سلطنتطلبها، مجاهدين، تودهاىها، دموكراتها، كوملهاىها، از حق موجوديت بهاييان، يهوديان، ارامنه و ديگران و از جمله، در رژيم برآمده از انتخابات آزاد، از حق موجوديت و فعاليت سياسى «خط اماميان«، اگر عليه آن دست به اسلحه نبرند، تا به آخر دفاع مىكنيم و اين مدافعه را براى استقرار و تحكيم دموكراسى در ايران ضرور و حياتى تلقى مىكنيم. ما ايرانى مىخواهيم كه در آن به هيچ كس اجازه داده نشود در باره نقض حق «بودن» اين يا آن گرايش سياسى تصميم بگيرد، آن را منحل كند و يا تحت پىگرد قرار دهد. ما ايرانى مىخواهيم كه در آن همه ايرانيان جاى بگيرند.
ما را به روابطى ديگر نياز است
چنان چه حق موجوديت و فعاليت سياسى مخالفان سياسى پذيرفته شود و دستيابى به نظامى غيرانحصارگر و كثرتگرا و برخواسته از انتخابات آزاد هدف قرار گيرد اين خود به طبع ايجاب مىكند كه شعارهاى «مرگ بر» و «نابود باد» و به طور كلى كليه تلاشهاىى كه هدف آن بسيج نيرو براى از ميان برداشتن و نيست كردن ساير نيروهاى سياسى كشور است به كنار نهاده شود.
پس از انتشار مقاله «پيرامون بيانيه آقاى رضا پهلوى» هم در محافل راست و سلطنتطلب، هم در ميان گروههاى چپگرا و هم در ميان سران رژيم اين زمزمه افتاد كه چپ و راست در راه اتحاد با يكديگرند. از محافل وابسته به رژيم حتى شنيده شد كه مسئله ابعاد جهانى نيز دارد و سازش شرق و غرب عليه اسلام مطرح است. اما راست اين است كه تحولى كه در تفكر سياسى ما فدائيان خلق رو به ژرفش است ابعادى به راستى عميقتر و گستردهتر دارد. همان طور كه در ارگانهاى رسمى سازمان، از آن جمله در همين مقاله مورد بحث، بارها تاكيد شده است، آن چه كه ما را به تغيير روش برخورد خود با مخالفان سياسى خويش ترغيب كرده است تحولى است كه در ديدگاه و در تفكر سياسى نيروهاى سازمان نسبت به آزادى سياسى و مفهوم واقعى آن در حال گسترش است. تحولى كه دموكراسى را نه يك امر تاكتيكى و موقتى كه بايد بعدا به ديكتاتورى طبقاتى فرا رويد، بلكه ارزشى جهانى، تمام بشرى و قائم به ذات مىشناسد.
راست اين است كه اين تغيير روش و منش ما در برخورد با مخالفان سياسى سازمان قبل از آن كه به چشمكپرانىها و لگدزنىها و قهر و آشتىها مربوط باشد، قبل از اين كه تمايل به گردآورى نيرو و محرك آن باشد، از تلاش براى دگرگونسازى خودِ روشهاى مبارزه با هدف گسترش فرهنگ دموكراتيك و با هدف غلبه عنصر خرد بر كينه ورزى و صلبانديشى در فضاى سياسى جامعه ما سرچشمه گرفته است.
دليل اين تغيير روش قبل از همه آن است كه امروز به خوبى درك مىشود كه آغاز و اشاعه فرهنگ مباحثه و تبادل نظر ميان نيروهاى سياسى كشور، مباحثهاى كه مبتنى بر خرد سياسى و استدلال منطقى باشد، در فضاى پر تنش و انباشته از خشونت جامعه ما كارسازترين تاثيرات را در چرخش افكار عامه از نفى مطلق مخالفان به تحمل آنان و تأمل روى نظريات آنان مىتواند بر جاى نهد. درك دموكراسى به مثابه حق فراطبقاتى نه تنها به معناى تحمل موجوديت و فعاليت همه نيروهاى سياسى بلكه به معناى درك ضرورت نوسازى بنيادين مناسبات موجود ميان آن نيروها نيز هست.
در فضاى انباشته از عدم تحمل مخالفان، در فضاىى كه مناسبات نيروهاى سياسى كشور ما اكثرا بر پايه نفى و طرد و نابودى يكديگر استوار است كمتر مىتوان اميد داشت كه هر تحول سياسى عمده در تركيب حكومت بتواند كثرتگراىى واقعى و نظمى مبتنى بر انتخابات آزاد را از پى داشته باشد. تا زمانى كه نيروهاى سياسى كشور ما نتوانند و فرصت نيابند مناسبات فىمابين را بر پايه خرد سياسى و درك متقابل استوار سازند كمتر مىتوان اميد داشت كه شيونهاى شام و سحر امروزين عليه ولايت فقيه و استبداد شاهى و ديكتاتورى فردى ضايع نگردد و ايران فردا رنگى از آزادى واقعى را به خود ببيند. بدون سالم ساختن و منطقى كردن فضاى مناسبات ميان نيروهاى سياسى كشور - فضاىى كه هيچ ايده و نظريهاى براى ايران جاى خود را در آن تنگ نبيند - تلاشهاى صادقانهاى براى دموكراتيزه كردن نظام سياسى و اقتصادى كشور اگر بىثمر نباشد با سختىها و تناقضات بىشمار همراه خواهد بود.
راست اين است كه روند تحولات فكرى در سازمان ما نخستين آثار مثبت خود را در درون خود سازمان و در زمينه تنظيم نوع تازهاى از مناسبات ميان نيروهاى تشكيلدهنده آن، آشكار ساخت. راست اين است كه ما فدائيان خلق ايران به طور اخص - و چپ ايران به طور عام - كه همواره در طول تاريخ خود با كشاكشها و تنشهاى حاد فكرى و جداىىها و خصومتهاى بسيار در درون خود مواجه بودهايم، اكنون به عرصه تازهاى از مناسبات با خود گام مىنهيم. امروز ديگر در سازمان ما كسى را بيم آن نيست كه در اثر بيان نظرش، هر چه قدر هم كه خلاف ديگرى باشد، به چوب اتهاماتى چون اپورتونيسم، انحراف، ارتداد و حتى خيانت و با انگ سياساخته و تربچه پوك و غيره مورد هجوم و لعن و نفرين قرار گيرد و در عمل راهى جز جداىى و تشديد ستيز و خصومت درونى در برابر او و سازمانش قرار نگيرد. اين كه در سالهاى اخير در سازمان ما، عليرغم حادترين و عميقترين مجادلات و حتى تشنجات فكرى، سياسى و سازمانى (كه در طول حيات آن كاملا بىسابقه بوده است) انشعاب و تفرقه و تلاشى رخ نداده است، نه تصادفى است و نه به بود و نبود نبوغ و معجزه در سازمان بستگى داشته است. اين وضعيت نوين قبل از هر چيز محصول گسترش و نفوذ انديشه دموكراتيك در صفوف سازمان ماست. جاى بسيار خوشبختى است كه مصائب سنگين باز شدن فضاى فكرى در سازمان ما و بيم و نگرانىهاى بىشمار ناشى از آن، سازمان ما را از فكر و ضرورت تامين حق مخالف بودن، حق اعتراض داشتن، از تامين حق بيان آزادانه و عارى از نگرانى اختلاف و اعتراض، و بالاخره از تامين بى چون و چراى حق راى براى انتخاب كردن رهبران و مسئولان منصرف نكرده است. گذشت زمان نشان مىدهد كه سير تحول فكرى در سازمان ما اگر از دگرگون كردن اساس مناسبات مابين خودِ اعضاى سازمان شروع نمىشد در دگرگون كردن فضاى مناسبات ميان نيروهاى سياسى كشور اساسا عاجز و سترون مىماند.
اكنون همه مىدانند كه مناسبات ميان سازمان ما و متحدين طبيعى آن يعنى نيروهاى چپ و دموكراتيك طى ماههاى اخير به وضوح در سمت بهبود تحول يافته است. اين تحول مثبت فقط به وخامت اوضاع سياسى كشور و ضرورىتر شدن نزديكى و اتحاد جنبش دموكراتيك مربوط نمىشود. سرچشمه اين تحول مثبت در مناسبات خارجى سازمان با ديگر جريانهاى چپ و دموكراتيك را بايد قبل از همه در درون خود سازمان و دموكراتيزه شدن انديشه و ساختار آن و نيز در دگرگونى عامى جستجو كرد كه انديشه چپ و از آن هم وسيعتر، انديشه سياسى در جامعه ما و در عصر ما به طور كلى پذيرا مىشود.
به علت تفكر رايج و هنوز مسلط بر جامعه استبدادزده ما كه در آن مناسبات ميان نيروهاى سياسى فقط در سادهترين شكل آن يعنى در همدستى و اتحاد يا در تقابل و ستيز فهميده مىشود، تلاش براى برقرارى نوع ديگرى از مناسبات با نيروهاى غير خودى بسيار دشوار مىنمايد. مناسبات بر پايه مباحثه منطقى و خرد سياسى و با هدف ارتقاى سطح فرهنگ سياسى جامعه و فراهم آوردن بيشترين امكانات براى اطلاع مردم از نقطهنظرهاى نيروهاى مختلف و قضاوت منطقى آنان در باره يكديگر. اما اين كار به همان اندازه كه دشوار و شجاعانه است به همان ميزان نيز براى دستيابى به دموكراسى ضرورى است.
برداشتهاىى نيز هستند كه فكر مذاكره و ديالوگ را يا فكرى ناشى از ضعف و يا تسليمطلبى مىپندارند و از اين زاويه آن را تخطئه مىكنند. اما جامعه ما و نيز جهان ما تا امروز از فكر و تئورى حركت از موضع قدرت آن قدر آسيب ديده است كه پرهيز از آن قطعا ضرورى شده است. برخى از قلمهاىى در دوره اخير در نشريات عليه منطق تازه ما بر كاغذ تراويده را همين فكر قدرتطلب هدايت كرده است. چنين فكرى مىگويد مذاكره خوب است اما از موضع زور، اعتماد خوب است اما از موضع زور، دموكراسى خوب است اما از موضع قدرت و قس على هذا. اين فكر هشدار مىدهد كه تمايل عمومى فدائيان به دموكراسى آنان را به سوى منش و منطق ديگرى در برخورد با مخالفان سياسى خود سوق نداده است. بلكه اين حدت تضادهاى درونى، سكتاريسم آنها و يا ديگر دردهاى آنان است كه آنها را به سوى پذيرش به اصطلاح «تاكتيك» نوين ترغيب كرده است. به هر حال جاى خوشوقتى است كه فقط معدودى از قلمزنهاى نشريات نيروهاى چپ و يا راست در واكنش نسبت به ضرورت تغيير مناسبات در صفوف نيروهاى سياسى كشور اين گونه با سوءظن برخورد كردهاند. اما مبارزه براى استقرار دموكراسى در ايران عليرغم تمام مصائب آن پيش خواهد رفت، به پيروزى خواهد رسيد و پس از پيروزى نيز به روند بسط و تعميق خود ادامه خواهد داد. اين قانون زمان ماست. براى پيشرفت در مسير دموكراسى، دموكراتيزه كردن مناسبات ميان نيروهاى سياسى كشور يك نياز جدى است. و اين نخواهد شد مگر با ترك شيوههاى خشن و بدوى و كهنه و روى آوردن به منطق و ديالوگ سياسى، كسى كه خود را از اين مسير كنار مىگيرد، فقط اين نيست كه به پيشرفت آن كمك نمىكند، او قبل از همه خود را از اين كاروان كعبه عقب مىدارد. و اگر به مقابله با آن برخيزد از آن هم بدتر، خود را آشكارا به موضعى ارتجاعى مىكشاند.
اكنون پيش چشم خود مجسم كنيد كنفرانسى به نام كنفرانس بررسى مسايل ايران را كه با شركت رهبران تمام جريانهاى سياسى عمده و غير عمده كشور تشكيل گرديده و در آن هر يك نظر و منطق و پيشنهاد خود براى ايران فردا را به بحث مىگذارند. تجسم كنيد در يك سو همه سران اپوزيسيون از آقايان بازرگان و بنىصدر گرفته تا رجوى و خسروى و پهلوى و خاورى و ديگران و در سوى ديگر آقاى رفسنجانى و منتظرى و محتشمى و ديگران در اين باره كه ايران بايد چگونه اداره شود در اين كنفرانس اظهار نظر مىكنند و جريان كنفرانس نيز در سراسر كشور از شبكه سراسرى تماما پخش مىشود.
آيا كوچكترين شكى در اين زمينه مىتواند وجود داشته باشد كه صرف تشكيل و پايان مسالمتآميز اين كنفرانس خود يعنى يك چرخش بزرگ به پيش به سوى دموكراتيزه كردن فضاى سياسى كشور است؟ آيا شكى وجود دارد كه بازنده اين كنفرانس (و مخالف اصلى آن نيز) همان استبداد و خشونت انحصارگر و يگانه برنده آن جبهه دموكراسى و كثرتگراىى است؟ آيا ترديدى وجود دارد كه صرف تشكيل كنفرانسى متشكل از همه نيروهاى اپوزيسيون، مشروط به اين كه هيچ كس محروم نشود، و صرف دعوت متحدِ آن از سران رژيم براى شركت در آن، قطع نظر از اين كه كنفرانس چارهاى براى ايران بيابد يا نيابد، خود يك ضربه مهلك به ولايت فقيه است، چه در آن شركت كند و چه نكند؟ آيا شكى وجود دارد كه تشكيل چنين كنفرانسى با استقبال قطعى اكثريت وسيع مردم ايران و استقبال شورانگيز جامعه بينالمللى مواجه خواهد بود؟ تصور نمىرود هيچ نيروى خير انديش ايرانى كه از مصائب موجود زخم خورده است بتواند تشكيل چنين كنفرانسى را در وضع فعلى تحولى منفى ارزيابى كند. در عدم پىگيرى اين فكر از جانب نيروهاى مختلف تنها يك دليل قابل تأمل است: اين كه هنوز بخش وسيعى از نيروهاى اپوزيسيون به دليل نفى مطلق و عدم تحمل يكديگر حاضر به شركت در آن و يا پيشنهاد آن نيستند و اين جاى تأسف دارد.
× × ×
براى دموكراتيزه كردن فضاى جامعه استبدادزده ما دگرگونى بنيادين در تفكر سياسى رايج و به كار گيرى شيوههاى تازهاى در تنظيم مناسبات ميان گرايشهاى مختلف فكرى و سياسى يك ضرورت حتمى است. تا زمانى كه شيوه برخورد با مخالفان سياسى و نيز با اختلافات فكرى موجود در سطح جامعه، و حتى در درون نيروهاى سياسى، بر اساس نفى مطلق و رودرروىى صرف، بايكوت، تلاش براى طرد و براندازى، امتناع از برقرارى هر گونه مناسبات و گفتگو پىريزى شده باشد، اميد بسيار كمى براى نجات جامعه استبدادزده ما از چنگ سركوب خونين آريامهرى يا ولايت فقيهى يا رژيمهاى توتاليتر ديگر وجود خواهد داشت. نخستين گام شجاعانه در راستاى نجات از مهلكه و جلوگيرى از سومين فاجعه پذيرش حق موجوديت و تحمل همه گرايشهاى سياسى جامعه و دفاع از اين حق در عمل روزمره است. گام بزرگ بعدى پىريزى مناسباتى نوين است ميان همه جريانها و نحلههاى فكرى و سياسى مختلف در جامعه ما بر اساس گفتگو و مبتنى بر خرد و منطق سياسى.