بحث پيرامون هويت و ماهيت حرکت جمهوريخواهان ايران
مبحث سوم
* امتناع از شناسايی و تعريف نيروی گرد آمده حول بيانيه به مثابه تلاشی برای سازمان دهی و سمت دهی حرکت اقشار مدرن جامعه ما و تقليل ماهيت اين حرکت به سطح “بسيج ايرانيان مقيم خارج” در “حمايت از مبارزات داخل” به بی سر ماندن بخش مهمی از جامعه ما کمک میکند؛ به لنگ کردن مهم ترين پای دموکراسی ايران کمک میکند؛ به باقی ماندن خواستها و مطالبات انباشته شده آنان در کلاف سردرگم “دموکراسی ديني” کمک میکند؛ و مهم تر از آن به باقی ماندن دموکراسی دينی در چنبره سلطه روحانيت و تبعيت از آن کمک میکنند. به علاوه اين طرز فکر نمیبيند که اسلام سياسی مدرن شده خود به تدريج و به ناگزير در درون خود عناصر سکولار (به معنای دنيوی) توليد میکند.
* کسانی که در محيط خانوادههای مدرن، بدون تعصب مذهبی، آشنا به فرهنگ غرب، و دارای سطح تحصيلات بالای متوسط، پرورش يافتهاند به وضوح سيمای غالب جمع امضاء کننده را معرفی میکنند. اين خانوادهها عموما از دهههای قبل از انقلاب جزو اقشار مدرن شهرنشين بوده و هستند. بسياری از آنان نسل دوم و سوم از خانوارهای شهری ايران، اعم از کارگری، کارمندی يا کارفرمايی، برخاستهاند
* حرکت جمهوری خواهان تلاشی است برای به هم مربوط کردن حلقه هايی که هريک تا کنون صدا و مطالبات اقشار مدرن را بازتاب میدادهاند. اين حرکت تلاشی است برای تامين و تضمين حق مشارکت مستقل سياسی اين اقشار. بيانيه صدايی در هوا نيست که هنوز به دنبال مخاطب میگردد؛ اين حرکت تلاشی تازه است برای رساتر کردن صدای مردمی که حکومت هنوز میخواهد آنها را نشنود.
* شايد عدهای مايل باشند در حرکت جمهوری خواهان مولفه هايی وارد کنند که هويت اجتماعی- طبقاتی مشخص تری به آن بخشيده تحقق برنامهای سوسياليستی، سوسيال دموکراتيک يا ليبراليستی را در دستور کار آن قرار دهند. اين يک تلاش زود رس، بی ثمر و تشتت آفرين است. در ايران نيز فقط آنگاه که نظام حکومتی دموکراتيزه و احزاب سياسی آزاد، علنی و قانونی به ارکان آن نظام بدل شوند، و فقط آنگاه، احزاب سياسی تمايل و اجبار میيابند با طبقات اجتماعی معين در جامعه پيوندهای معين و مفهوم برقرار کنند.
* میتوان و بايد انتظار داشت که همروند با بسط مدرنيته، به ويژه دموکراسی، در فضای زندگی اجتماعی، مثل اروپا و جاهای ديگر، سياست در ايران نيز بيش از پيش تحت تاثير موقعيت و منافع طبقاتی قرار گرفته عامل اسلامی در هويت يابی سياسی نقش کمتری ايفا کند. تحليل هايی که قدرت اسلام سياسی را در کشورهای اسلامی ابدی ازلی میکنند شواهد کافی برای دفاع از تحليل خود ارايه نمیدهند.
طرح مساله و روش تحليل
در مبحث اول بنيانهای نظری و مبانی ارزشی مشترک ميان امضاء کنندگان بيانيه “برای اتحاد جمهوريخواهان ايران” تحليل و استخراج شده و نتيجه گيری شد که میتوان چهار اصل دموکراسی، جمهوريت، جدايی دين و حکومت، و عدم خشونت را چارچوبی يافت که همه امضاء کنندگان حول آن متحدند.
در مبحث دوم پيشينه تاريخی حرکت جمهوريخواهان ايران مورد بحث قرار گرفت و نتيجه گيری شد که آنان ادامه دهنده راه رزمندگانی به شمار ميروند که از مشروطه تا امروز با حکومت موروثی و حکومت فقها مخالف بوده و خواهان سپردن حکومت به جمهور مردم بودهاند.
در مبحث حاضر به اين سوال خواهيم پرداخت که آيا میتوان بين اقشار اجتماعی و حرکت جمهوريخواهان ايران پيوند و رابطهای يافت؟ آيا موقعيت اجتماعی و شعاع عمل جمهوری خواهان به گونهای هست که بر اساس آن بتوان در باره پايگاه طبقاتی يا پيوندهای اجتماعی، در باره عرصه اصلی نفوذ و تاثير اين جريان در کليت خود اظهار نظر کرد؟ آيا کيفيت عمل اين جمهوری خواهان ميتواند چنان باشد که به نيروی هدايت گر و نمايندگی کننده تمايلات سياسی و اجتماعی بخش معينی از جامعه ما فرارويد؟ اگر اين کيفيت پديد آيد اقشار اجتماعی که اين جريان را نماينده خود ميبينند کدامند؟
هنوز يک تحقيق دقيق از زاويه جامعه شناسی کاربردی (applied sociology) برای شناخت حد نفوذ و قلمرو تاثير طيف امضاء کنندگان بيانيه صورت نگرفته است. بر اساس دادههای تحقيقهای ميدانی جامع تر البته با دقت بسيار بيشتری میتوان به سوالهای فوق پاسخ گفت و اميد است که اين تحقيق در آينده نزديک، از جمله در نشست بزرگ جمهوری خواهان صورت گيرد. آنچه در اين بحث مبنا قرار گرفته شناخت کلی از پيشينه و موقعيت اجتماعی اسامی مشهورتر در ميان امضاء کنندگان، شناختهای شخصی از وضعيت و منشاء خانوادگی حدود يک چهارم از امضاء کنندگان، و نيز گردآوری اطلاعات در باره شغل، ديدگاهها و رفتار والدين در سطح يک جمعيت نمونه کوچک است.
رديابی هويت اجتماعی امضاء کنندگان
شناختهای کلی از اسامی شناخته شده تر حاکی از آنست که در ميان امضاء کنندگان دو گروه شاخص اند: دانشگاهيان و ساير فعالين فرهنگی، و شخصيتهای سياسی و فعالين احزاب و سازمان ها. هر دو گروه بيش از يک دهه است که مقيم خارج از کشورند. گروه اول بيشتر برای ادامه تحصيل به خارج آمده و سپس به دلايل شغلی يا سياسی اقامت گرفتهاند. گروه دوم عمدتا به خاطر دلايل سياسی کشور را ترک و در خارج ساکن و شاغل شدهاند.
کسانی که در محيط خانوادههای مدرن، غير سنتی، آشنا به فرهنگ غرب و دارای سطح تحصيلات بالای متوسط، پرورش يافتهاند به وضوح سيمای غالب جمع امضاء کننده را معرفی میکنند. اين خانوادهها عموما از دهههای قبل از انقلاب جزو اقشار متوسط شهرنشين بوده و هستند. بسياری از آنان نسل دوم و سوم از خانوارهای شهری ايران، اعم از کارگری، کارمندی يا کارفرمايی، برخاستهاند.
گسترش سريع شهرنشينی و ارتقاء گسترده سطح آموزش همگانی توده وسيعی از اقشار پائينی و ساکنين قصبات و روستاهای کشور را، دست کم از لحاظ تمايلات سياسی و فرهنگی، طی دو سه دهه اخير به صفوف لايههای قديمی تر طبقه متوسط مدرن ايران سرازير کرده است. اين نوآمدگان که تا ديروز برای انتخاب معيارهای ارزشی و الگوهای رفتار اجتماعی و سمت گيری سياسی به طور غالب به روحانيون اتکاء ميکردند اکنون مشخصا تحت تاثير شيوه زندگی مدرن قرار گرفته عناصر فکری، فرهنگی و رفتاری اقشار مدرن جاافتاده شهری را مدل قرار میدهند.
حاکميت اسلامی و حق نمايندگی اقشار مدرن
حاکميت جمهوری اسلامی، به تصريح قانون اساسی آن حق اقشار مدرن جامعه ما برای ايجاد احزاب غيرمذهبی و حضور و فعاليت و رقابت مسالمت آميز با احزاب مذهبی را آشکارا نقض کرده است. جمهوری اسلامی ايران در کليت خود و در ورای جناح بندیهای درونی آن هرگز حق بخش بزرگ و به سرعت رشد يابنده جامعه، بخشی که برای انتخاب الگوهای رفتار سياسی، اجتماعی، فرهنگی و شخصی خود به منابع ديگری جز روحانيون شيعه مراجعه میکنند را برای داشتن نمايندگی مستقل خود، برای تاسيس نهادهای مدنی خاص خود هرگز تا امروز به رسميت نشناخته و هر نوع برآمد جدی در اين راستا را سرکوب کرده است. تفاوت دو جناح در اين است که ولايت گرايان نه تنها حق نمايندگی بلکه حق موجوديت و هستی اجتماعی اقشار مدرن را اساسا انکار کرده اين بخش از جامعه را “اجنبي” تلقی میکنند ولی جناح اصلاح طلب، که با رای اين اقشار به قدرت رسيده، خود را نماينده آنان دانسته و لذا حق آنان برای داشتن نمايندگی مستقل را انکار میکند.
از اين روی، عليرغم گرايش هايی که مستقيم و غير مستقيم اسلام را معرف محتوای عمل و يا هويت خود قرار داده لذا قوانين جاری جمهوری اسلامی تا حدی با آنان سازگاری نشان میدهد، گرايشهای سکولار ايران قانونا حق حيات سياسی در کشور ندارند و اجبارا نمايندگیهای سياسی آنان هنوز عملا امکان استقرار در داخل کشور ندارد. اينکه بيانيه جمهوری خواهان در خارج کشور تهيه شده نه به اين دليل است که اقشار مدرن جامعه ما همه به خارج کشور کوچ کرده و يا هنوز آنچنان گسترده نيستند که به مثابه يک قدرت مستقر شده برآمد کنند. اين پديده از روست که اين نيروها هنوز آن چنان منسجم نشدهاند که موانع قانونی حضور علنی را به حد کافی بشکنند. سستی اين موانع با سستی سلطه ولايت بر حکومت مربوط است.
لذا چنانچه حرکت جمهوريخواهان بتواند با چنان کيفيتی عرضه شود و معنا و ماهيت آن در سطح کشور شناخته گردد، بيگمان اين معنا و ماهيت با استقبال اقشار مدرن شهری ايران مواجه خواهد بود. مساله مرکزی در توليد چنين کيفيتی مساله رابطه است.
گرچه حد رشد و قدرت اقشار مدرن چنان شده است که جمهوری اسلامی ايران بدون اتکاء به آنان قادر به روی پا ايستادن نيست اما هنوز تا سلطه ولايت فقيه در حکومت شکسته نشود، به طور مشخص تا قدرت سرکوب ولايت فقيه، قوه قضائيه و سازمان لباس شخصی ها، سرجای خود باشند، نيروی سازمانگر و هدايت تمايلات اين اقشار امکان استقرار، فعاليت مستقل و رقابت و مشارکت سياسی در کشور را نخواهد يافت.
اين که اقشار مدرن شهری ايران، عليرغم قدرت و موقعيت خود، به دليل ماهيت نظام ولايت فقيه هنوز از حق مشارکت سياسی مستقل و رقابت با ديگر گرايشها در انتخابات محرومند چيزی از اهميت و ضرورت داشتن نمايندگی مستقل برای آنان کم نمیکند. حرکت جمهوری خواهان تلاشی است برای به هم مربوط کردن گروهها و حلقه هايی که هريک تا کنون صدا و مطالبات همين اقشار را بازتاب میدادهاند. اين حرکت تلاشی است برای به هم مربوط کردن آن صداها، برای تامين و تضمين حق مشارکت مستقل سياسی. بيانيه صدايی در هوا نيست که هنوز به دنبال مخاطب میگردد؛ اين حرکت تلاشی تازه است برای رساتر کردن صدای مردمی که حکومت هنوز میخواهد آنها را نشنود. موضوع تاسيس يک تريبون نيست. موضوع به هم پيوند دادن تريبون هاست[1].
آيا حرکت جمهوريخواهان يک برآمد طبقاتی است؟
بسياری از تحليل گران اوضاع و مبارزان آزاديخواه ايران ، به ويژه چپ ها، برای تحليل ماهيت گرايشهای سياسی ايرانی کمابيش از متد تحليل حيات سياسی در کشورهای اروپايی، که بر محور شناسايی ماهيت طبقاتی آن احزاب بنا شده، استفاده میکنند. اما اکنون ديگر مسلم شده است دست کم تا زمانی که دموکراسی در کشور نهادينه نشده باشد تاسيس تريبونها و احزاب سياسی بر اساس موجوديت طبقات اجتماعی و منافع آنان اولا در عمل فاقد کارکردهايی است که اين احزاب در اروپا دارند، ثانيا درست کردن احزاب با برنامه طبقاتی، به شهادت تاريخ، به چند دستگی نيروهای طرفدار دموکراتيزه کردن حيات سياسی کشور در مقابل استبداد حاکم کمک میکند.
شايد عدهای مايل باشند در اتحاد جمهوری خواهان مولفه هايی وارد کنند که هويت اجتماعی-طبقاتی مشخص تری به آن بخشيده تحقق برنامهای سوسياليستی، سوسيال دموکراتيک يا ليبراليستی را در دستور کار آن قرار دهند. اين يک تلاش زود رس، بی ثمر و تشتت آفرين است. در ايران نيز فقط آنگاه که نظام حکومتی دموکراتيزه و احزاب سياسی آزاد، علنی و قانونی به ارکان آن نظام بدل شوند، و فقط آنگاه، احزاب سياسی تمايل و اجبار میيابند با طبقات اجتماعی معين در جامعه پيوندهای معين و مفهوم برقرار کنند. تا زمانی که دموکراسی در ايران نهادينه نشده است توليد گرايشهای سياسی بر اساس تعريف خصلت طبقاتی برای آنها فقط به ابهام آفرينی در اهداف سياسی و صف بندیهای غير ضرور خدمت میکند. دموکراسی يک مفهوم طبقاتی نيست. خواست مشترک تمام اقشار مدرن است.
اقشار اجتماعی، اسلام سياسی مدرن شده و جمهوریخواهی
تجارب و يافتههای 25 سال اخير نشان میدهد که خطای بزرگ ديگر اين بوده است برای اسلام سياسی يک معنای طبقاتی معين در نظر گرفته شود. اسلام سياسی پدیده ای بین الطبقاتی و وسيله متحد کردن همه اقشار و طبقات اجتماعی است که در برابر غرب و مدرنيته مقاومت دارند و میکوشند سپرهای تدافعی در برابر آن توليد کنند. با اين که ايران يک کشور اسلامی است اما ميزان قدرت سياسی اسلام بيش از همه با محدوديت قدرت و جايگاه اقشار مدرن و شهری جامعه بستگی دارد. تحليل هايی که قدرت اسلام سياسی را در کشورهای اسلامی ابدی ازلی میکنند شواهد کافی برای دفاع از تحليل خود ارايه نمیدهند.
می توان و بايد انتظار داشت که همروند با بسط مدرنيته، به ويژه دموکراسی، در فضای زندگی اجتماعی، مثل اروپا و جاهای ديگر، سياست بيش از پيش تحت تاثير موقعيت و منافع طبقاتی قرار گرفته عامل اسلامی در هويت يابی سياسی نقش کمتری ايفا کند. میتوان و بايد انتظار داشت که سمت گيری سياسی هواداران تعابير مدرن از اسلام نيز ديرتر يا زودتر تحت تاثير همين روند قرار گيرد. نخستين نشانههای اين پديده از در عمق نظريات ابزار شده از سوی شماری از روشنفکران دينی، در حرکات دانشجويان و نيز در ميان کارگران کارگاههای بزرگ شهری قابل مشاهده شده است.
يک خطای بزرگ خواهد بود هرگاه تصور شود که هم چون گذشته اسلام سياسی، حتی در تعابير مدرن، چسب يا ملاتی تواند بود که خواستهای استقرار يافته ی اقشار مدرن جامعه ايرانی را بازتاب دهد. اسلام سياسی مدرن تا زمانی که روند سرزير جمعيت، از محيطهای بسته و سنتی به زندگی مدرن و باز، ادامه دارد بخشهای بزرگی از جامعه را البته تحت تاثير قرار خواهد داد. اما شواهدی وجود ندارد که نشان دهد اکثريت بزرگ نسلهای دوم و سومی که از زندگی شهری، آموزش متوسطه و عالی و منابع فرهنگی برخوردار بودهاند کماکان اسلام سياسی را به عنوان وسيله بيان نظر و هويت حزبی و سياسی خود برخواهند گزيد.
طی دهههای آتی گرچه اسلام سياسی مدرن شده قطعا قادر خواهد بود بخشهای وسيعی از جامعه ايرانی را تحت تاثير قرار داده و در رقابتهای سياسی آنان را نمايندگی کند، اما خطاست تصور شود که اين طرز فکر قادر خواهد بود فراگير شود و نمايندگی جثه اصلی اقشار مدرن جامعه ايرانی را هم عهده دار گردد. نه تنها زمينه برای ايفای چنين نقشی صفر است، بلکه روند مشخصا در جهت تجزيه حزبيت مذهبی (حتی بر اساس اسلام سياسی مدرن) و جدايی گرايش هايی از آن خواهد بود که هويت سياسی خود را نه با مفاهيم دينی بلکه بر اساس مطالبات اجتماعی- اقتصادی رای دهندگان بيان میکنند، گرايش هايی که صراحتا و بدون هيچ پسوند و پيشوندی خود را طرفدار دموکراسی و جمهوريخواه خواهند ناميد.
کنده شدن کسانی از اسلام سياسی و روی آوری آنها به سکولاریسم به هيچ وجه به معنای افزوده شدن يک رکن سياسی تازه و مستقل به شمار جريانهای سياسی اصلی کشور نيست. آنها دير يا زود خود را از همان کسانی خواهند يافت که از سالها پيش تر به “گناه مشابه” سرکوب میشدهاند. جدايی ميان اين نسل تازه تر و نسل قديمی تر قطعا ديرپا نخواهد بود. بسته به تحول اوضاع سياسی کشور، يا نسل قديمی تر نيز راه به داخل خواهد يافت؛ و يا نسل تازه نيز چند صباحی ديگر چون قديمی ترها طعم سرکوب و زندان و تبعيد را تجربه خواهد کرد.
تقليلگرايی در در تشخيص جايگاه جمهوريخواهان
ارزیابی برخی تحلیل گران طرفدار اسلام سیاسی مدرن شده از گستره حوزه عمل خود ارزیابی برخی نظریه پردازان سکولار در باره حوزه عمل و حق نمایندگی خود را نیز تحت تاثیر قرار داده است. از هويت و پيوندهای اجتماعی جريان جمهوری خواهی برداشتی وجود دارد که در سيمای آينده تشکلی که در حال شکل گيری است تشکيلاتی را میبيند که بسيج کننده ايرانيان مقيم خارج در حمايت از “مبارزات داخل کشور” است.
اين برداشت نمیپذيرد يا هنوز باور ندارد که روندی تشکلی آغاز شده میتواند کيفيتی را عرضه کند که رای، اراده، تمايلات و حرکت طيف وسيع اقشار مدرن جامعه ما را بازتاب دهد و نمايندگی کند. اين برداشت توجه نمیکند که دست کم يک سوم آرای ريخته شده به صندوقها به سود اصلاح طلبان دين در آخرين انتخابات مجلس و دولت، رای شهروندانی بوده است که خواهان جدايی دين از حکومت و برچيدن ولايت هستند. ارزيابی تلويحی چنين برداشتی آن است که اسلام سياسی مدرن شده امر نمايندگی اقشار مدرن جامعه ما بر عهده دارد و برای آن جايگزينی بهتر فعلا متصور نيست. بين تعريف ماهيت اجتماعی جمهوری خواهان و گزينش نقش سياسی آنان در روندهای جاری ارتباطی منطقی و تنگاتنگ برقرار است.
کسی که وظيفه اساسی و موضوع فعاليت جمهوری خواهان را “حمايت از مبارزان داخل” میبيند، دست کم در عرصه تحلیل وضعیت، با کسانی خويشاوند است که احزاب مذهبی مدرن شده ايران را نماينده و رهبر اقشار مدرن میبينند. اين که اتحاد جمهوری خواهان بتواند با اقشار مدرن ايران رابطه سياسی فعال برقرار کند دقيقا به کيفيت حرکت و عمل آن بستگی دارد.
امتناع از شناسايی و تعريف نيرويی که حول بيانيه، با اصول ارزشی پيشينه تاريخی مشترک، گرد آمده به مثابه تلاشی برای سازمان دهی و سمت دهی حرکت اقشار مدرن جامعه ما و تقليل ماهيت اتحاد جمهوری خواهان تا به سطح “بسيج ايرانيان مقيم خارج” در “حمايت از مبارزات داخل” به بی سر ماندن بخش مهمی از جامعه ما کمک میکند؛ به لنگ کردن مهم ترين پای دموکراسی ايران کمک میکند؛ به باقی ماندن خواستها و مطالبات انباشته شده آنان در کادر “دموکراسی ديني” يا سنن ملی-مذهبی و يا آميزه از اين دو کمک میکند؛ و مهم تر از آن به باقی ماندن دموکراسی دينی در چنبره سلطه روحانيت و تبعيت از آن کمک میکنند. به علاوه اين طرز فکر نمیبيند که اسلام سياسی مدرن شده خود به تدريج و به ناگزير در درون خود دارد عناصر سکولار (به معنای دنيوی) توليد میکند. جمهوری خواهان مسووليت پبشبرد خواستها و تمايلات سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی اقشار مدرن ايران را عهده دارند. اقشار مدرن همان ارزش هايی را حمل میکنند که امضاءکنندگان بيانيه ميخواهند.
بحث را جمع بندی کنيم:
* اقشار مدرن شهری جامعه ما به يک نيروی عمده و غير قابل حذف اجتماعی تبديل شدهاند. موقعيت و قدرت آنان هم چنان روبه رشد است. جريان هايی که مطالبات اين اقشار را نمايندگی میکنند رکن اصلی دموکراسی در ايران و ساختار نظام سياسی کشور خواهند بود.
* اتحاد جمهوريخواهان ايران حرکتی برخاسته و در پيوند با خواستها و تمايلات اقشار مدرن جامعه ماست. کيفيت هدايت اين حرکت میتواند ارتباط آن با پايه اجتماعی خود را عيان سازد و مستقيم کند.
* گسترش دموکراسی در ايران، به ويژه ميزان جدايی دين و حکومت با ميران قدرت و نفود گرايش هايی در ارتباط است که به لائيسيته، جمهوريت، دموکراسی و عدم خشونت پای بندند. اسلام سياسی مدرن شده گرچه در وضع فعلی منقد اسلام سنتی و ولايی است و بازيگر نقش مثبت است، اما جدايی دين از حکومت به وضوح به ميزان قدرت و اراده نيروهای سکولار جامعه ما بستگی دارد. بدون حضور موثر فکری وسياسی و متحد نيروهای جمهوری خواه حزبيت دينی از چنبره سلطه ولايت و روحانيت برون نخواهد رفت.
* سير کنده شدن نيروها از مدلهای بينابينی و انديشههای غيردموکراتيک بسوی پذيرش بی خدشه اصول دموکراسی در سالهای اخير موقعيت جمهوری خواهان ايران را فوق العاده تقويت کرده است. تحولات فکری در جنبش دانشجويی بارزترين و اميد بخش ترين تجليات اين دگرگونی در تناسب قواست. مقاومت بر سر انکار حق اقشار مدرن برای داشتن نمايندگی و حضور در صحنه سياسی کشور تداوم پذير نيست.
* در روندهای جاری و آتی سياسی در ايران اين جمهوری خواهان ديگر نقش يک گروه يا گروههای درخود را ايفا نخواهند کرد. اتحاد آنها توليدگر ظرفيت هايی است که آنان را به نقطه اميد و اتکای نيرومند ترين و وسعت يابنده ترين بخش جامعه ما فراروياند.
—————————
[1] در مباحث بعدی اميد ها، ديدگاهها و امکانات گونه گون برای حل مساله تشکل و نمايندگی و نيز مکانيسمهای به روز شده و مدرن برای دو طرفه کردن ارتباطات با پايه اجتماعی در شرايط سياسی کنونی (سلطه ولايت فقيه) مورد بحث قرار خواهد گرفت.