رهبران حکومت، رهبران اصلاح طلب و بحران سوریه

10.10.11 | فرخ نگهدار




رژیم سوریه مسلما دیگر قادر نیست مثل گذشته کنترل خود بر رفتار شهروندان و بر گروه های مخالف را ادامه دهد. حکومت سوریه دچار بحران است. اکثریت بزرگ مردم سوریه نیز دیگر نمی خواهند به شیوه گذشته ادامه دهند. با این همه اقلیتی بزرگ و قدرتمند سرسختانه مدافع بقای همین حکومت است. حکومت اسد تلاش می کند ثبات سياسي را به كشور برگرداند. اما دست یافتن به ثبات سیاسی از راه زور - حتی با تشدید کشتار مردم توسط ارتش – دیگر امکان پذیر نیست.

سیمای عمومی

سوریه به لحاظ قومی کشوری یکدست نیست. اکثریت شهروندان سنی مذهب اند و در حکومت حق مشارکت سیاسی ندارند. وضعیت اقلیت کرد نیز چنین است. حکومت در انحصار اقلیت علوی و رهبری آن در انحصار خانواده اسد قرار دارد. اقلیت مسیحی نیز حکومت سنی ها یا اسلام گرایان را بر حکومت فعلی سوریه ترجیح نمی دهند. بدین لحاظ وضعیت سوریه از جوامعی چون مصر و تونس - که در آنجا ترکیب قومی حکومت و مخالفان یکی است - متفاوت و با بافت کشوری مثل عراق مشابه است. رژیم سوریه نوع تعدیل شده ای از رژیم حاکم بر عراق تا قبل از اشغال توسط امریکاست.


اگر جهان را به لحاظ آرایش فرهنگی-سیاسی به «شرق» و «غرب» از هم متمایز کنیم، سوریه یک کشور مقابله جو با غرب و مورد حمایت شرق است. نگاه و مواضع مسلط بر اتحادیه اروپا و ایالات متحده و متحدان بالفعل این بخش از جهان به سوریه با نگاه و مواضع بقیه قدرت های جهان، از جمله روسیه، چین، هند، برزیل، افریقای جنوبی (BRICS)متفاوت است. “غرب” خواهان تغییر رژیم و “شرق” خواهان توافق رژیم با مخالفان است.

رفتار قدرت های بزرگ در قبال بحران سوریه بار دیگر شکاف قسماً کم پیدای موجود در جهان امروز را بار دیگر برجسته کرده است. وتوی اخیر چین، که تا کنون در منازعات بین الملل فوق العاده محتاط عمل می کرد، مهم تر از وتوی روسیه و حاوی پیامی بزرگ برای تمام دنیاست.

سوریه نزدیک ترین و مهم ترین متحد ایران در منطقه است. شکی نیست که بود و نبود حکومت فعلی سوریه در موقعیت و نفوذ ایران در منطقه تاثیری عظیم دارد. سوریه برخلاف مصر و اردن هنوز قرارداد صلح با اسرائیل راامضاء نکرده است. سوریه مهم ترین حامی حماس و دیگر گروه های رادیکال فلسطینی (جبهه امتناع) است.

اعتراضات مردمی در سوریه آمیزه ایست از اعتراضات حق طلبانه و آزادی خواهانه شهروندی، منازعات قومی و نیز اعمال نفوذ و فشار قدرت های بین المللی بر سر سوریه. ادعاها در این باره که اعتراضات علیه حکومت سوریه اساسا از فشارهای بین المللی ناشی شده بی پایه است. جوانان نیروی محرکه ی اصلی جنبش اعتراضی هستند. آنها عمدتا گونه ای خودانگیخته علیه استبداد سیاسی برخاسته اند. علیرغم این هم در داخل و هم درخارج بخش مهمی از شهروندان مخالف سمت گیری بین المللی سوریه هستند و آرزو دارند سوریه بیشتر با غرب همگرایی کند و از همسویی با ایران و لبنان و حماس و حزب الله - و نیز از پیوند این چنانی با روسیه - دست بردارد و با غرب نزدیک تر شود.

سرکوب طولانی و خونین گروه های غیر علوی، بخصوص اسلام گرایان سنی، باعث شده است سوریه از دسترسی به یک ساختار سیاسی پایدار و مجرب، مثل لبنان که بتواند مطالبات و سهم گروه های قومی از قدرت را برآورده کند، محروم شود. عدم تسلط این گروه ها بر کلان شهرهای سوریه، دمشق و حلب، بر حدت این محرومیت افزوده است. در سوریه شکاف های قومی و مذهبی بسیار فعال تر و جدی تر از شکاف های ناشی از تقابل استبداد و آزادی عمل می کند.

نقشه راهِ غرب روشن است

شواهد زیادینشان می دهد که فشار و تلاش غرب روی “تغییر رژیم” در سوریه متمرکز است.

با این همه ضعف مفرط سیاسی و تشکیلاتی و پراکندگی مخالفان از یک سو و عدم تحکیم ارتباط ارگانیک آنان با خیزش های درون کشور، غرب را به این نتیجه میرساند که طرح “تغییر رژیم” به سرعت و سهولت قابل دسترس نیست. هم از این روست که طرح های تحریم اقتصادی و انزوای سیاسی سوریه مجدانه به اجرا گذاشته می شوند.

در وضع فعلی نه مدل لیبی و نه مدل عراق و افغانستان هیچ کدام نمی توانند به سرعت در دستور کار غرب قرار گیرند. این که گفته شود عدم ارایه قطع نامه هایی شبیه آنچه که در مورد افغانستان یا لیبی به شورای امنیت ارایه شد “مخالفت روسیه و چین” است، غیرواقعی و حامل اهداف یارگیرانه است.

معنای سیاستی که غرب فعلا در پیش گرفته “تضعیف حکومت در قبال مخالفان و تقویت مخالفان در قبال حکومت است”. رسانیدن این روند به نقطه شکست زمان می برد و این زمان قطعا کوتاه مدت نیست. رفتار کشورهای غربی تماما نشان دهد هدف و خط مشی آنها در روندهای جاری بی هیچ تردید تغییر رژیم حاکم بر سوریه است. اما از آنجا که دست یابی به این هدف به سرعت و سهولت امکان پذیر نیست لذا باید در هر حد امکان قدرت حکومتی تضیعف و قدرت و انسجام مخالفان تقویت شود تا زمان رویارویی وسرنگونی فرا رسد.

قابل توجه است که اتحادیه عرب مواضعی انفعالی و بسیار نرم در قبال اسد دارد. اسرائیل هم تا اینجا در قبال نقشه غرب سکوت کرده است.

تا زمانی که ارتش سوریه مسلط و یک پارچه است مبارزه، و تا زمانی که هنوز یک نیروی مقاومت مسلحانه در آن کشور شکل نگرفته است خیلی انتظار نمی رود که کشورهای غربی و متحدین مستقیما مداخله کنند و منطقه “پرواز ممنوع” اعلام نمایند. پیوستن حتی چند افسر ارتش سوریه به مخالفان امکان حمایت نظامی غرب از آنان را فوق العاده جدی می کند.


آرایش و مواضع مخالفان

طی دو ماهه گذشته در خارج سوریه طیف گسترده ای از مخالفان تلاش هایی را برای وحدت صفوف خود آغاز کرده و “شورای ملی سوریه” (مجلس الوطنی السوری – (Syrian National Council, SNC را تاسیس کرده اند. آنها در استانبول ترکیه گرد هم آمده و در جلسات خود به توافق هایی دست یافته اند که مهم ترین آن توافق بر سر “عدم مذاکره با حکومت” و اتحاد بر سر ضرورت “سرنگونی رژیم” است. آنها در بیانیه تاسیسی خود، در بند 2 و 3، می گویند با مداخله خارجی ها و با کاربرد خشونت (جنگ مسلحانه) برای سرنگون کردن رژیم سوریه مخالفند. اما گرایش نیرومندی در درون این شورا خواهان آمادگی گرفتن برای مقابله مسلحانه با حکومت اسد و مداخله قدرت های بزرگ (مدل لیبی) است.
شورای ملی سوریه از بدو تاسیس مدام گسترش یافته و آخرین شمار اعضای آن 190 نفر اعلام شده است. گفته شده است که اکثریت آن مقیم سوریه اند. آخرین اجلاس شورا اواخر سپتامبر در استانبول تشکیل شد. اخوانی های سوریه، گروه معروف بهبیانیه دمشق که برخی گروه های کردی را هم در بر می گیرد ،از شاخص ترین تشکل های عضو SNC به شمار می روند. دکتر برهان غلیون، 62 ساله، استاد دانشگاه سوربن، به عنوان سخنگو انتخاب شده. فرانسه نخستین کشوری است که SNCرا به عنوان نماینده ملت سوریه به رسمیت شناخته است.
گرچه برخی مخالفان سرشناس بشار اسد، از جمله رفعت اسد، برادر حافظ اسد، و عبدالحلیم خدام، (معاون سابق اسد، سنی مذهب طرفدار سعودی)، میشل کیلو و دیگران، جزو امضاءکنندگان منشور SNCنیستند، اما به نظر میرسد که تلاش های فرانسه و ترکیه برای تقویت مخالفان اسد و تبدیل شورای ملی سوریه به آلترناتیو حکومت رو به گسترش است.

راه ها و چشم انداز تغییر ساختار قدرت

انسجام نیروهای مسلح و امنیتی تا کنون حفظ شده است و تا زمانی که امکان مقاومت در برابر خیزش ها وجود داشته باشد بعید می نماید شکافی در آن ها پدید آید. قابل توجه است که همه کسانی که از ارتش فرار کرده اند در سطح سرباز و درجه دار بوده اند. (تنها سرهنگی که گفته می شد به ترکیه گریخته ،هفته پیش در تلویزیون سوری حاضر و وفاداری خود به اسد را اعلام کرد). رژیم سوریه نیز مثل رژیم صدام کمتر محتمل است که حکومت اقلیت قومی در برابر فشار گروه های قومی اکثریت دچار شکاف و انشقاق درونی شود. یک پارچگی دستگاه حکومت مانع اصلی فروپاشی آن است. تغییر در ساختار قدرت در سوریه تنها از دو راه امکان پذیر است:
الف- سرنگونی حکومت و انتقال تمام قدرت به مخالفان؛
ب- تقسیم قدرت با مشارکت مخالفان و تشکیل دولت موقت یا دولت گذار.

اما درهم شکستن کلیت حکومت نیز فعلا از طریق صلح آمیز کمتر قابل پیش بینی است. برای این کار مداخله نظامی قدرت های خارجی ضروری است. اما هیچ کشوری حاضر به اعزام سرباز (مدل عراق) نیست. مدل لیبی هم فعلا عملی نیست چون مخالفان باید از حداقل تشکل و آمادگی برای نبرد مسلحانه برخوردار باشند و این کار به سرعت امکان پذیر نیست. با این همه گرایش نیرومندی در میان مخالفان خواهان تسریع چنین روندی است.

موضع رسمی شورای ملی سوریه مخالفت با “هرگونه مذاکره با رژیم” است. این موضع، با توجه به گرایش وتقاضای برخی عناصر این شورا از ناتو برای مداخله نظامی، و با توجه به اعلام رسمی تشکیل “ارتش آزاد سوریه” و درگیری ارتش سوریه با آن در شمال غرب آن کشور، و از همه مهم تر، اختلاف بر سر نوع فرمول بندی قطع نامه وتو شده ی اروپایی نشان می دهند که غلبه شکل مسالمت آمیز مبارزه با حکومت اسد رو به پایان است و درگیری های خونین تر به احتمال زیاد پیش روست. با این همه به نظر میرسد دولت سوریه در درگیری های مسلحانه با مخالفان به مراتب بیش از قذافی تاب بیاورد. تسخیر دمشق و حلب برای مخالفان به مراتب دشوار تر و احتمالا خونین تر از سرت و بنی ولید است.

مواضع ترکیه و ایران

ترکیه حمایت خود از رژیم اسد را رسما قطع کرده و خواهان “تغییر” در سوریه شده است. اردوغان به صراحت گفته است پرزیدنت اسد باید به خواسته های مخالفان توجه و آنها را برآورده کند. ایران تا کنون فقط گفته است که وضع سوریه از سایر کشورهای عرب متمایز است و این ناآرامی ها بیشتر به واسطه تحریکات قدرت های غربی است. ایران تا کنون نگفته است ادامه این ساختار قدرت در سوریه ناممکن شده و باید تغییر کند. در یکی دو ماه اخیر لحن دوستانه ایران نسبت به ترکیه تغییر یافته و آن کشور به پیروی از غرب و ضدیت با ایران و سوریه متهم شده است.


تغییر رژیم از طریق جنگ داخلی برای ایران فاجعه بار و برای ترکیه زیان بار است. شتاب در تغییر رژیم از طریق فشار نظامی ،سوریه را با خلاء قدرت سیاسی درگیر می کند. اتحادیه اروپا، به ویژه فرانسه، بیش از ایالات متحده برای تغییر رژیم در سوریه شتاب دارد. این شتاب ممکن است کار را به جنگ داخلی و مداخله نظامی خارجی بکشاند. این همان راه حلی نیست که منافع ترکیه و ایران را تامین کند. حتی اسرائیل نیز از این خلاء قدرت آسیب بسیار خواهد دید. هنوز راه مسالمت آمیز به روی سوریه بسته نشده؛ هرچند درجه سهولت و میزان ثمر بخشی این راه نسبت به ماه های آغازین کاهش یافته است.


ایران باید درک کند و بپذیرد که دوران یکه تازی و خالی بودن میدان سوریه از رقبا برای ایران سرآمده است. حضور ایران در سوریه، خارج از تمایل طرفداران آن، حضوری غیرانحصاری خواهد شد. تاخیر در قبول حضور دیگران در صحنه سوریه موقعیت ایران را تقویت نخواهد کرد. سرزنش ترکیه ازجانب ایران وضع را تغییر نخواهد داد. تقابل ایران با ترکیه در سوریه به زیان ترکیه عمل نخواهد کرد. فکری در ایران که خواهان تعامل و همکاری ایران و ترکیه در حل مساله بحران سوریه است ،مدبرانه، مصلحت جویانه و صلح خواهانه است.


شرط شکل گیری تعامل و همکاری میان ایران و ترکیه در مساله بحران سوریه ، پذیرش این واقعیت توسط ایران است که اولا دوران انحصار قدرت و حضور سیاسی در دست حزب بعث در سوریه به پایان رسیده و وقت آنست که مولفه های قومی و فرهنگی گونه گون در سوریه بتوانند از طریق برقراری انتخابات آزاد و آزادی احزاب سیاسی با هم رقابت کنند؛ ثانیا زمان حضور انحصاری و یکه تازانه ایران در سوریه نیز به پایان رسیده و ایران باید - مثل لبنان - حضور احزابِ همپیوند با رقبای منطقه ای و جهانی ایران را در دمشق تحمل کند.

معنای عملی این همکاری میان ایران و ترکیه آنست که ایران به واسطه این که از اعتماد دولت سوریه برخوردار است و ترکیه بواسطه رابطه ای که با شورای ملی سوری دارد مصمم شوند که راه توافق میان دولت سوریه و مخالفان را هموار سازند. بدون دعوت جدی ایران و ترکیه از دولت سوریه و شورای ملی سوریه و سایر ناراضیان امکان گفتگوی ثمربخش آن دو بسیار ضعیف و امکان جنگ داخلی و پیاده شدن مدل لیبی بسیار جدی است. ایران و ترکیه می توانند حتی از ارجاع وضع سوریه به شورای امنیت جلوگیری کرده و راه حل منطقه ای برای بحران سوریه را واقعا موفق گردانند. این تلاش با منافع استراتژیک دو کشور کاملا همسوست.


علل ناکارایی سیاست ایران

واقعیت این است که سمت تحول سیاست داخلی و خارجی ترکیه و ایران طی سال های اخیر بسیار متمایز بوده است. مسیر حرکت ایران در سال های اخیر بسوی تشدید شکاف دولت ملت و تشدید تقابل با غرب بوده و این تحول زمینه بسیاری از همکاری های سودمند منطقه ای و دوجانبه را تضعیف کرده است. تحولات ترکیه، تحت رهبری حزب عدالت و توسعه، بر عکس، مشخصا شکاف دولت ملت را کاهش داده و در همان حال ترکیه را در عرصه سیاست خارجی از یک متحد بی چون و چرای غرب به یک شریک مستقل و صاحب نفوذ در میان ملل ترک و عرب منطقه، تبدیل کرده است.
چرخش ترکیه، از یک سیاست اتحاد فعال با اسرائیل به نقد قدرتمند رفتار اسرائیل، موقعیت آن کشور در میان ملل عرب را واقعا تغییر داده است. گذر ایران از سیاست حمایت فعال از اعراب به سیاست تهاجمی در سمت براندازی اسرائیل فقط تا زمانی می توانست توجه و سمپاتی ملل عرب را جذب کند که چرخش در سیاست ترکیه رخ نداده بود.


عنصر مرکزی و مشترک در تمام این جنبش ها عنصر ضد دیکتاتوری، برای تضمین حق رای و حق مشارکت در حیات سیاسی از سوی شهروندان است. موضوع مرکزی مورد کشاکش میان دولت ها و مردم در هیچ مورد گسستن و پیوستن به غرب یا شرق و یا متحدین آنان نبوده است. این جنبش ها همه در اساس ناشی از رشد هویت شهروندی و “حق طلبانه” اند و ناشی از تمایل و تصمیم قدرت های بزرگ جهانی و یا منطقه ای نبوده است.

سیاست دولت ترکیه از همان آغاز با تحلیل فوق همسو بود. لذا بسیار طبیعی بود که تقریبا تمام احزاب سیاسی ترک، که خود استبداد سیاسی را پشت سر گذاشته و انتخابات آزاد را نهادینه کرده اند، خود را با سمت عمومی تحول در همه کشورهای عرب همسو دیده و آن را بهار عربی بنامند.

درک حاکمیت سیاسی در ایران البته از معنای عام تحولات سیاسی در کشورهای عرب از همان ابتدا متفاوت بود. تصور رهبر جمهوری اسلامی ایران از این جنبش ها این بود که همه خصلت ضد غربی، ضدامریکایی، و بار اسلامی دارند. آقای خامنه ای این جنبش ها را “بیداری اسلامی” می خواند. تا زمانی که جنبش ها در تونس و مصر و یمن و لیبی جریان داشت هم ایران و هم ترکیه و هم عموم کشورهای شرق و غرب همه فعالانه از همه جنبش ها حمایت کردند. اما نوبت به سوریه و بحرین که رسید این یک پارچگی شکست. اتحادیه اروپا و امریکا فاجعه بحرین را به غمض عین گذراندند و برای دولت ایران فرصتی بی بدیل ساختند که به حق و قدرتمندانه افشاگری کند.

اما فضاحت بدبختی سیاسی زمانی گریبان ایران را گرفت که خیزش ها در سوریه آغاز شد. چگونه ممکن بود عنوان “بیداری اسلامی” در مورد سوریه از زبان مسولین ایران شنیده شود؟ برای تمام توده های عرب مثل روز روشن شد که جنبش اعتراضی در سوریه کمابیش همانقدر اسلامی است که جنبش مردم مصر و لیبی و تونس. این که دولت سوریه شرق گرا تر و دولت مصر غرب گرا تر بوده است در ذهن هیچ کس در منطقه این تصور را درست نکرد که جنبش ضد مبارک “دموکراتیک” و “اسلامی” و جنبش ضد اسد “ضددموکراتیک” و “ضداسلامی” است.

موضع گیری ایران در قبال رویدادهای سوریه، به دلیل سکوت در برابر واداشتن ارتش به خونریزی، شرم آور و کریه است. اما فقط این ذات ضداخلاقی نیست که ناکارآیی و شکست آن را محتوم می کند. این موضع گیری تمام ملل عرب را قانع می کند که اصل راهنمای ایران در منطقه نه حمایت از “بیداری اسلامی” است و نه مخالفت با استبداد. موضع گیری ایران در قبال رویدادهای سوریه حاصل سال ها تلاش جمهوری اسلامی ایران برای نزدیکی با ملل عرب را برباد داده است.


تا آنجا که به واقع وزن و تاثیر ترکیه در افکار عمومی عرب با وزن و تاثیر ایران قابل قیاس نیست. به جایی رسیده ایم که از اردوغان در مصر و تونس و لیبی با شور و شوق اسقبال می شود و گسترش همکاری های گسترده اقتصادی بین ترکیه و ملل عرب بی حد و حصر است و سهم ایران از این تحولات تشکیل چند کنفرانس نمایشی و بکلی بی ثمر در تهران است.

عنصر اصلی در ناکارآمد سازی سیاست ایران در قبال تحولات کشورهای عرب در عدم شناخت این حقیقت است که این جنبش ها در ذات خود نه “ضد غربی” اند و نه “ضد شرقی”؛ نه “اسلامی” اند و نه “ضداسلامی”. این ها همه بلااستثناء ضد استبدادی و برای تضمین حقوق شهروندی و مشارکت سیاسی است. مضمون مشترک این تحولات در همه جا گذر از یک نظام مستبدانه سیاسی به نظامی مبتنی بر انتخابات آزاد است؛ گذاری که با نهادینه شدن انتخابات و تضمین آزادی آن به فرجام می رسد.

رهبران اصلاح طلب و بحران سوریه

گروه وسیعی از ناراضیان ایرانی، چه در داخل یا خارج کشور، چون سوریه را یک تکیه گاه مهم حکومت می شناسند روی کار آمدن یک دولت غرب گرا در آن کشور را ضربه ای کاری به رژیم ایران ارزیابی می کنند. آنها خواهان قطع حمایت ایران از سوریه و تشدید فشار غرب علیه دولت سوریه اند. این نگاه به بحران سوریه از زاویه ارتباط آن با برهم خوردن توازن قوا در منطقه و آمادگی شرایط برای برچیده شدن رژیم ایران می نگرد. این نگاه مطمئن است که رژیم اسد سازش ناپذیر است و تنها باید سرنگون شود. مخاطب این نگاه جهان غرب و متحدان منطقه ای آن است. این نگاه جمهوری اسلامی ایران را مخاطب قرار نمی دهد. این نگاه در ذات خود یک نگاه اصلاح طلب نیست.

نوع تعدیل یافته ای از این نگاه توجه خود را، نه به غرب و متحدان محلی آن، که متوجه جمهوری اسلامی ایران ساخته و خواهان قطع حمایت ایران از سوریه است. حاصل این سیاست در عمل حذف عامل ایران از تحولات اوضاع در سوریه و خالی گذاشتن صحنه برای رقبای جهانی و منطقه ای ایران است.

توصیه به ایران که از این منافع و موقعیت داوطلبانه صرف نظر کند بی منطق و غیرسیاسی و بدوی است. ایران در سوریه دارای نفوذی بسیار جدی است. هیچ یک از کشورهای خاورمیانه به اندازه ایران در سوریه حضور و نفوذ ندارد. ایران می تواند و باید، به جای قطع رابطه یا حمایت از رژیم سوریه، از نفوذ خود برای حل منطقی بحران و بازگردانیدن ثبات به آن کشور بهره گیرد.

سیر تحول سیاسی در عراق و لبنان نشان می دهد که در سوریه هم اگر استبداد بشکند و یا سست شود مولفه های قومی فرهنگی در ساختار قدرت حضور خواهند یافت و ناگزیر از سازش اند. پرهیز از جنگ داخلی در سوریه به سیاست ایران و بعد از آن به سیاست ترکیه بستگی نیرومند دارد. اما حتی اگر جنگ قدرت هم رخ دهد، نظامی که از پس آن شکل می گیرد، مثل عراق و لبنان، تک پایه نخواهد ماند و محصول سازش و همزیستی عوامل قومی فرهنگی، و زیر تاثیر کشاکش های منطقه ای، باقی خواهد ماند. چه جنگ داخلی رخ دهد یا ندهد، چه “مدل لیبی” و مداخله نرم و سخت خارجی در سوریه پیاده شود یا نشود، دیرتر یا زودتر، نظام سیاسی برآمده از پس بحران لزوما پلورالیستی و چند قطبی خواهد شد.


تنها راه حل صلح آمیز برای بحران سوریه منافع دو کشور ایران و ترکیه را تضمین می کند. منافع ملی ایران و ترکیه هر دو حکم می کند که ارتش سوریه از به کار گیری ارتش علیه شهروندان منع شود و دولت سوریه و شورای مخالفان به کنفرانس آشتی ملی با شرکت همه طرف های درگیر فراخوانده شوند. دولت ترکیه بجاست تصریح کند که امتناع مخالفین از هرگونه مذاکره با حکومت اسد اشتباه، ستیزه جویانه و فاجعه آفرین است. بسود ایران و ترکیه است که تشکیل کنفرانس صلح و آشتی ملی متشکل از همه جناح های سوری را ضمانت کنند. منافع ملی دو کشور حکم می کند که چنان عمل کنند که راه حل بحران سوریه از شورای امنیت برون برده شده ابتکارات و همکاری های منطقه ای جایگزین آن شود.

چه به لحاظ پایبندی به مبانی انسانی و اخلاقی، چه به لحاظ منافع و مصالح ملی ایران، و چه بر اساس تحلیل واقع بینانه وضعیت جامعه سوری، اصلاح طلبان باید از مسوولان حکومت بخواهند برای پذیرش راه حل صلح آمیز بر حکومت سوریه اعمال فشار کنند. آنها باید خواهان همکاری فعال میان ایران و ترکیه شوند تا راه گفتگوهای جدی میان دولت اسد با SNC و دیگران هموار شود. ظرفیت دولت ترکیه برای ضمانت کردن مذاکره بین “شورای ملی سوری” و دولت سوریه البته بیش از ایران است. با این حال موضع و مطالبه رهبران سبز در ایران، بر اساس منشی که خود برای کشور خود توصیه می کنند، باید متوجه درخواست از ایران برای همآهنگ ساختن دو کشور برای پشتیبانی از مذاکرات میان حکومت و مخالفان باشد.


آقایان خاتمی و نوری از مسوولان حکومت خواسته اند “نسبت به تمام حرکت های آزادیخواهانه در منطقه از سوریه تا بحرین نکاه و تحلیلی عادلانه و منصفانه داشته باشند”. این حرف خیلی کلی است.

- رهبران اصلاح طلب شایسته است دولت های ایران و ترکیه را به توافق و همکاری با هم دعوت کنند. آنها ضروری است تصریح کنند که به کار گیری ارتش علیه شهروندان سوری فاجعه بار، نفرت زا و محکوم است.

- آنها هم چنین باید امتناع مخالفین از هرگونه مذاکره با حکومت اسد را نقد و محکوم کرده و از ترکیه بخواهند مشوق راه حل صلح آمیز (مذاکره) شود.

- رهبران اصلاح طلب ضروری است اعلام کنند هدف از فراخواندن دولت سوریه و مخالفان به مذاکره مستقیم، همانا اجتناب از جنگ داخلی و یا مداخله نظامی خارجی، گشودن راه صلح آمیز برای تشکیل دولت انتقالی، با شرکت همه جناح ها، برای برگزاری انتخابات آزاد زیر نظارت بین المللی است.

ارزیابی
آیا می توان امیدوار بود که جمهوری اسلامی ایران در نگاه و رویکرد خود نسبت به بحران در سوریه تجدید نظر کند؟

آیا، اگر ایران توصیه های سیاست گذاری فوق را به اجرا گذارد، تا چه حد می توان به ثمردهی آن امیدوار بود؟

درک رهبری ایران از ماهیت اعتراضات شهروندان خود البته امید کمی باقی می گذارد که ایران در سوریه بانی خیر شود. آقای خامنه ای، و دیگر سران حکومت، جنبشِ “رای من کو” را ترفند غرب برای “احیای سلطه خود بر ایران” دیده اند. حکومت، و به ویژه لایه های افراطی تر آن، هر نوع رقابت انتخاباتی را وسیله رخنه بیگانگان در ارکان قدرت خود می پندارند.

وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران از این هم فراتر رفته است. او هر نوع رقابت درون سیستم را هم به نوعی با قدرت های خارجی گره می زند. حکومت ایران تا کنون سرسختانه از هرگونه “مذاکره” با رهبران سبز امنتاع کرده و متاسفانه این نگاه در درون حکومت هم چنان روبه توسعه است. رهبری جمهوری اسلامی انتخابات را خطری امنیتی دیده و از او نقل شده است که خواهان “لیست واحد” برای انتخابات مجلس نهم است.

از سوی دیگر حکومت هنوز سوریه را همچنان “حیاط خلوت” ایران می داند. این وضع قابل دوام نیست. در سوریه نیز قدرت سیاسی، مثل عراق و لبنان، چند وجهی خواهد شد. انحصار طلبی ایران بی آینده است. سیاست ایران در سوریه در تله افتاده و سترون و سردرگم است.

حال برخی ممکن است پرسش کنند که اگر حکومت ایران در وضعی نیست که برای مذاکره با مخالفان و تقسیم قدرت بر حکومت اسد اعمال فشار کند، پس اهمیت و ضرورت این توصیه در کجاست؟

اگر نگاه و رفتار دولت اصلاحات راهنمای سیاست ایران در سوریه بود آیا باز سیاست ایران در سوریه تا این حد بی آینده و تا این حد ناتوان بود؟

وظیفه رهبران سبز این نیست که سیاستی را طراحی و عرضه کنند که حتما با ظرفیت های واقعی حکومت گران متناسب باشد. هدف از توصیه های سیاست گذاری بیان صادقانه و صمیمانه راه حل ها و رویکردهایی است که، ضمن در نظر داشت تناسب واقعی قوا در منطقه و در سوریه، مصالح صلح و امنیت منطقه و منافع ملی کشور را در مرکز توجه قرار می دهد. ارایه “نگاه و تحلیلی عادلانه و منصفانه” در قبال مسایل سیاست خارجی، از جمله در قبال بحران در سوریه، یک گام بزرگ در راستای همسو کردن و منسجم کردن جنبش مدنی ایران حول اهداف و راه حل های واقع بینانه، دموکراتیک و میهن دوستانه است.


————————————-
این تحلیل حاصل دو ماه بررسی و مطالعه نقطه نظرهای صاحب نظران ایرانی و ترکیه ای پیرامون بحران سیاسی در سوریه است که با یک هفته سفر تحقیقاتی به ترکیه همراه بود. این حاصل کار روز دوشنبه 10 اکتبر، 18 مهرماه، در سایت جرس منتشر شد.
در سفر ترکیه از مساعدت و پشتیبانی ارزشمند خانم دکتر صنم چه ویک و آقای پروفسور وامیک ولکان، کارشناسان مرکز روانشناسی سیاسی در دانشگاه آنکارا، برخوردار بوده ام و قدردان هردو هستم.