درباره جبهه اصلاحات ایران

24.03.24 | فرخ نگهدار



مقاله برای آن دسته از کنشگران سیاسی ممکن است مفید باشد که خود را انقلابی یا اصقلابی تصور نمی کنند و معتقدند گذار به دموکراسی، نه یک پروژه ضربتی، که پروسه ی تدریجی است. هدف مقاله آنست که کنشگران جبهه اصلاحات در انتخاب جایگاه خود در مجادلات درون جبهه‌ای، به ویژه در رفتار با طرف دیگر، با اشراف بیشتر تصمیم بگیرند. انتخاب این هدف نباید تاثیر پیش برنده و آینده ساز دموکراسی خواهان ایرانی، با هستی و هویتی غیردینی را کمرنگ کند و به حاشیه براند.

فهرست

A. معرفی جبهه اصلاحات

۱. پیشینه اجتماعی و روند شکل گیری

۲. چرخش ۹۶

۳. اصلاح طلبان پس از ۹۶

۴. سیاست های راهبردهای جبهه اصلاحات

۵. خط قرمزها

B. ماهیت گرایش ها در جبهه اصلاحات

۱. منشاء عمده اختلاف ها

۲. ماهیت گرایش ها

C. دشواری های تصمیم سازی

۱. تصمیم سازی در فضای عدم قطعیت
۲. اهمیت مدیریت اختلاف
۳. نقش روحیه ها

D. جبهه اصلاحات: میراث مهم جنبش اصلاحات

۱. پاسخ به حملات اپوزیسیون دست راستی
۲. برخی آموزه‌های هجده ماه اخیر
۳. مسئولیت بی‌جایگزین جبهه اصلاحات

پیشینه تلاش ها برای هماهنگی نیروهای اصلاح طلب باز می گردند به سال ۶۸ زمانی که تشکل های جناح چپ، مدافع دولت موسوی، برای هماهنگی فعالیت های خود در مجلس چهارم یک شورای سیاست گذاری تشکیل دادند. در آن روزها هنوز خود را «اصلاح طلب» نمی نامیدند. آنها انقلابی بودند و مدافع تقویت بخش دولتی، با سیاست های تعدیل اقتصادی دولت رفسنجانی مخالفت می کردند و در سیاست خارجی هم در مقایسه با جناح راست، مواضع سخت تری داشتد. اما آنها با حمایت ضمنی رفسنجانی و جذب بسیاری از کادرهای دولت او، و کسب پیروزی چشم گیر در انتخابات ۷۶ به ریاست محمد خاتمی با رویکردی تازه، مبتنی بر گشایش فضای سیاسی در داخل، و بازسازی روابط با اروپا و امریکا، «دولت اصلاحات» را تشکیل دادند. با این حال بارقه های تفاوت نظر در مسایل برنامه ای در تمام این دوران، بین احزاب اصلاح طلب مشهود است و عمدتا به تفاوت در نگاه رفسنجانی (تعدیل اقتصادی» و نگاه خاتمی (توسعه سیاسی) باز می گردد.

  1. معرفی جبهه اصلاحات
    پیشینه تاریخی و پایه اجتماعی

از پی پیروزی بزرگِ ۷۶، احزاب و تشکل های حامی دولت خاتمی ابتدا «شورای هماهنگی جبهه دوم خرداد» را تشکیل دادند که چندی بعد به «شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان» تغییر نام داد. اما شیوه های تصمیم سازی در میان آنها همچنان محفلی و حلقه‌ای و غیر ضابطه مند باقی ماند. این شوراها در فاصله دو انتخابات کمتر فعال بودند و در فصل انتخابات هم هماهنگیِ بین آنها از راه دیدارها و رایزنی های گعده ای و غیرساختارمند صورت می گرفت و تصمیم سازی های نهایی و اجماعی با تایید «زعمای قوم» قطعی می‌شد.

بی ضابطگی تصمیم سازی سیاسی در این گونه «شوراها» به بر آمدن با ۴ نامزد در انتخابات ۸۴ منتهی شد؛ اشتباهی که سنگین ترین شکستِ خود ساخته را به آنان تحمیل کرد. فاجعه فروپاشی نخستین شورای شهر تهران هم شکستی مدهش بود. این شکست ها فکر تاسیس نهادی که راه گشای تصمیم گیری جمعی و رعایت انضباط جبهه ای را به مساله‌ ای مرکزی بدل کرد. بسیاری از آنان فهمیدند روش های سنتی تصمیم سازی، در مقابل روش های سازمان یافته و رهبری شده در طرف مقابل، دیگر کار نمی کند.

ضربات سنگینِ انتخابات ۸۸ هم به آنان آموخت که وضع دیگر آنطور نیست که «اجماع سازی» از یک سو و «رای مردم» از سوی دیگر، همه ی اسباب پیروزی را فراهم کند. در وقایع ۸۸ اصلاح طلبان به چشم سر دیدند در جمهوری اسلامی ایران نیروی دیگری وجود دارد که به حقوق قانونی آنان بی مهابا تعرض می کند و حاضر نیست به شرایط یا نتایجِ رقابت دموکراتیک تن در دهد. آنها خوب متوجه شدند شرایط تغییر کرده و بی توجهی به «ملاحظات» حکومت و «سرپیچی» کار را به زندان و حصر و حذف از صحنه سیاسی می کشاند. آنچه اصلاح طلبان از ۹۲ تا ۹۶ انجام دادند بیش از همه حاصل همین تجارب بود. دراین ۴ سال هم اصلاح طلبان «اجماع» کردند، هم «حاکمیت» رضایت داد، و هم «رای مردم» حاصل شد.

در اواخر سال ۹۶، از پی چرخش در سیاست حکومت، مذاکرات تازه ای میان احزاب اصلاح طلب شروع شد و ۳ سال بعد با اعلام موجودیت جبهه اصلاحات ایران در اسفندماه سال ١۳۹۹ به فرجام رسید. این جبهه در حال حاضر متشکل است از ۳١ حزب و تشکل اصلاح طلب که هریک در شورای جبهه مرکزی یک نماینده دارند. این شورا بعدا ۱۵ عضو حقیقی را به عضویت پذیرفت و شمار اعضای خود را به ۴۶ نفر افزایش داد.

به لحاظ پایه اجتماعی اکثریت بزرگ اعضا و مسئولین احزاب و تشکل های اصلاح طلب در خانواده های اقشار فرودست و خرده پای شهری و روستایی پرورش یافته اند. پیشینه تاریخی، تعلقات هویتی و فرهنگی، شیوه زندگی انها با یکدیگر همپوشی های گسترده دارد. آنها بلا استثناء در شکل گیری جمهوری اسلامی نقش داشته و طی دهه ها پس از انقلاب در رده های بالای حکومت، یا در حاشیه های آن حضور، دسترسی یا نفوذ داشته اند. به همین علت موقعیت اجتماعی آنها طی ۴ دهه کیفیتا ارتقا یافته و اکنون بخشی از لایه های فرادست، مدرن، و توانمند جامعه ما به شمار میروند.
از اواخر سال ۹۶ به بعد، با غلبه راست افراطی در آمریکا و بازگشت فشار حداکثری، وخامت وضعیت اقتصادی و تشدید فوق العاده اعتراضات و التهابات توده ای، و نیز با بروز تغییرات محسوس در معادلات قدرت در جهان و منطقه، حاکمیت جمهوری اسلامی اهداف استراتژیک در عرصه سیاست خارجی و سیاست داخلی را مورد تجدید نظر قرار داد. یک سال بعد این اهداف در بیانیه «گام دوم انقلاب» جمع بندی شد و مبنای حکمرانی قرار گرفت. خوانش من از مهم ترین تدابیر راهبردی گام دوم انقلاب چنین است:
به نظر میرسد چرخش ها در سیاست داخلی، به ویژه رها کردن انتخابات رقابتی و برنامه های توسعه محور، برای پیگیری اهداف سیاست خارجی و «گام دوم انقلاب» صورت گرفته است. هرچند برخی تحلیل گران این چرخش را به مساله جانشینی هم ربط می دهند.

چرخش ۹۶

  • چرخش ها در سیاست خارجی: رها ساختن رویکردهای تعامل جویانه با امریکا، تکیه بر مقاومت در برابر «فشار حداکثری»، پیشبرد سیاست «تقویت حداکثری» توانمندی های سوق الجیشی نیروهای موسوم به «محور مقاومت»، گسترش همگرایی با «شرق»، مقابله همه جانبه با «غرب»، تنش زدایی با همسایگان و بهبود مناسبات با رقبای منطقه ای.
  • چرخش ها در سیاست داخلی: رها کردن برنامه های توسعه محور و روی آوردن به «اقتصاد مقاومتی» و بسیج منابع کشور در خدمت «اهداف سوق الجیشی»، حذف نیروهای توسعه گرا و رفرمیست و مسلط سازی مدافعان «گام دوم انقلاب» در مجلس و دولت از راه حذف رقابت انتخاباتی بین برپادارندگان نظام، تقویت آمادگی نیروهای امنیتی و انتظامی برای مقابله با گسترش اعتراضات خیابانی پس از حذف انتخابات رقابتی،

قابل توجه است که نطفه اندیشه های نهفته در «گام دوم انقلاب» به روزهای بعد از پایان جنگ عراق علیه ایران و انتقال رهبری در سال ۶۸ بسته شده است. اما پیروان این طرز فکر هنوز آنقدر قدرتمند نبودند که مانع حضور نیروهای اعتدالی اصلاحی در حکومت شوند. در عین حال، از جمله در دوران اوباما، سیاست تنش افزایی و امتناع از هر نوع توافق با ایران نیز بر کاخ سفید مسلط نبود. لذا رهبری حکومت با صراحت و مکرر اعلام می کرد گرچه او انتظار ندارد هیچ مسئله مهمی با آمریکا «حل شود» اما جلوی دولت را هم نخواهد گرفت که تلاش نکند.

در واقع چرخش فاحش در سیاست امریکا، خروج ترامپ از برجام و بازگشت امریکا به سیاست فشار حداکثری و بسط تحریم ها، وضعیت به زیان جریان اعتدالی اصلاحی یک باره دگرگون شد و آنها زیر سنگین ترین فشارهای داخلی و خارجی قرار گرفتند. اصلاح طلبان هنوز طعم «تکرار می کنم» را زیر زبان داشتند که با شرایطی بکلی متفاوت مواجه شدند. تنها ۱۸ماه بعد از انتخابات ۹۶، بیانیه گام دوم انقلاب انتشار یافت، «انتخابات رقابتی» به معنای رقابت بین ناراضیان و مدافعان سیاست های جاری برچیده شد و ابتکارها برای جلب اقشار ناراضی به مشارکت در انتخابات، برای حفظ یا بسط پایه اجتماعی حکومت بکلی رها گردید.

بسته شدن راه تسخیر دولت و مجلس از راه انتخابات به روی اصلاح طلبان، آنها را با بحران استراتژی مواجه کرد. چرخش راهبردی در حکومت اصلاح طلبی را از دو سو زیر فشار حکومتگران و سرنگونی طلبان قرار داد و پایگاه رای آنان، یعنی توده های ناراضی از جمهوری اسلامی را به سوی یاس کامل از صندوق رای و بیان اعتراض خود به اشکال دیگر سوق داد.
آیا جبهه اصلاحات در واکنش به چرخش ۹۶ در سیاست های راهبردی و شیوه های کنشگری خود تجدید نظر کرده است؟

واکنش اصلاح طلبان

گرچه دیدگاه های آنها با دیدگاه های مندرج در بیانیه «گام دوم انقلاب» متفاوت است، اما آنها سیاست های راهبردی خود را تغییر ندادند. مهم ترین پیامدهای منفی سیاست های برخاسته از «گام دوم انقلاب» عبارت است از:
با چرخش ۹۶ عملا اهداف سیاست داخلی کشور در خدمت اجرای اهداف سیاست خارجی کشور تعریف شدند. توقف رشد تولید ملی و کاهش درآمد سرانه، تورم لجام گسیخته، قطع اعتبارات عمرانی و رها شدن تدابیر زیست محیطی، کاهش مستمر پول ملی و سطح زندگی زحمتکشان، تنگدستی مفرط کارآفرینان، خصولتی سازی موسسات بزرگ و نهادینه کردن فساد، از پی آمدهای ناگزیر گام دوم انقلاب و تعریف اهداف سیاست داخلی ذیل اهداف سیاست خارجی است.
سیاست های راهبردی احزاب عضو جبهه اصلاحات همان هاست که از ۳۰ سال پیش تعریف شده اند که از نگاه نگارنده سرفصل های آن چنین است:
اصلاح طلبان در ۳ دهه اخیر همواره بر این باور بوده اند که انتخابات آزاد و رقابتی سطح مشارکت مردم را بالا برده حس تعلق حکومت به مردم را تقویت می کند. آنها افزایش شکاف دولت-ملت را مهمترین مانع برای بسط اقتدار ملی، امنیت ملی، انسجام ملی، و ثبات سیاسی کشور تلقی می کنند. آنها نگرانند که رفتار حکومت با مردم، از جمله در قبال مطالبات زنان، چنانکه در خیزش «زن زندگی آزادی» دیدیم، درگیری معترضان با حکومت در خیابان ها را ناگزیر و آلودگی دست حکومت به خون بیگناهان را مکرر سازد. آنها این گونه توسل حکومت به خشونت و اجرای احکام اعدام معترضان را زیانبار ارزیابی و محکوم می‌کنند و تاکید دارند تعطیلی انتخابات تهدیدات امنیت ملی را تشدید کرده، دیپلماسی را کم اثر ساخته، ظرفیت های رشد و توسعه اقتصادی کشور، بیش از همه سرمایه های انسانی کاردان ایران – این سرچشمه های اصلی تولید دانش و ثروت – را بر باد داده است.
جبهه اصلاحات ایران در سه عرصه با سایر نیروها مرزبندی روشن دارد: نفی هرنوع اقتدارگرایی، اتکا به روش های قانونی و مسالمت آمیز، و عدم توسل به قدرت های خارجی، خط قرمزهایی است که عموم اصلاح طلبان آن را رعایت می کنند:
مرزبندی های فوق، به انضمام شواهدی که در انتهای بخش قبل نقل شد، نشان می دهد که با چرخش ۹۶ در جبهه اصلاحات ایران هیچ چرخش راهبردی شکل نگرفته است. همه احزاب جبهه به همان اصول و موازینی که «اصلاح طلبی» تعریف می شود، همچنان وفادارند.

  • در عرصه سیاست داخلی: توقف برنامه های توسعه اقتصادی؛ افزایش فاحش شکاف دولت-ملت، کاهش فاحش جایگاه دولت و مجلس؛ حدت انفجاری نارضایی مردم و سیطره یاس فراگیر؛ تمرکز فوق العاده قدرت در نهادهای غیر انتخابی و سپاه؛ بستن راه مردم برای پیگیری مطالبات خود از راه انتخابات و انتقال آن به خیابان؛ بی مخاطب شدن رسانه ملی، توسل به خشونت برای تحمیل حجاب اجباری علیرغم تحمیل هزینه های بسیار سنگین بر کشور.
  • در عرصه سیاست خارجی: رشد عدم تعادل در مناسبات با قدرت های بزرگ، تنش و تقابل فزاینده با اروپا و آمریکا، تداوم گسترده تحریم‌ها. فشار فرساینده و پرهزینه سیاست منطقه ای بر دوش اقتصاد کشور؛

سیاست های راهبردی جبهه اصلاحات

  • در عرصه سیاست داخلی: تقویت عناصر جمهوریت و مردم سالاری (دموکراسی) در کشور از راه برگزاری انتخابات آزاد، منصفانه و رقابتی، برای تقویت حس تعلق حکومت به مردم در اعماق جامعه و شکستن سیطره یاس و کاهش شکاف دولت-ملت. امتناع پیگیر از توسل به ارعاب و خشونت در قبال اعتراضات، به ویژه اعدام.
  • در عرصه سیاست خارجی: تنش زدایی با اروپا و امریکا، احیای دیپلماسی برجامی با هدف رفع تحریم ها، هماهنگ سازی سپاه با دستگاه دیپلماسی، بازگردانیدن تعادل به مناسبات کشور با شرق و غرب و گشایش باب همکاری و هم پیوندی اقتصادی با هر دو سوی جهان، با هدف تسهیل دسترسی، و افزایش سهم کشور در بازارهای بین المللی و منطقه ای
  • خط قرمزها
  • اقتدارگرایی: اصلاح طلبان با نیروهایی که با جمهوریت و حق مردم در تشکیل حکومت مخالفند، استقلال قوای سه گانه و حکومت قانون را زیر پا میگذارند، با نیروهایی که حکومتی متمرکز می خواهند – و حق حکمرانی را به یک نهاد غیر منتخب و غیر پاسخگو، اعم از موروثی، نظامی یا فقهی – می سپارند، مرزبندی دارند
  • خشونت طلبی: اصلاح طلبان با تمام نیروهایی که سرنگونی و براندازی حکومت را پی می گیرند، از روش های علنی، قانونی و مسالمت آمیز پیروی نمی کنند، مبارزات اصلاح طبانه و مطالباتی را بی ثمر می شمارند، و یا توسل به خشونت در کنشگری سیاسی یا حمل سلاح را ناگزیر می دانند، مرزبندی روشن دارند.
  • توسل به قدرت های خارجی: اصلاح طلبان با نیروهایی که برای پیگیری اهداف سیاسی خود به قدرت های خارجی متوسل می شوند، از تحریم و تشدید فشار بر ایران حمایت می کنند، ومخالف تنش زدایی امریکا و اروپا با ایران هستند، مرزبندی روشن دارند.

به استناد شواهد فوق با اطمینان باید گفت هیچ شکاف بنیادین در زمینه سیاست های داخلی و خارجی کشور، و در زمینه مرزبندی ها، در جبهه وجود ندارد و هر نوع تقسیم بندی نیروهای متحد شده در جبهه اصلاحات بر اساس تفاوت در سیاست های راهبردی، یا خط قرمزهای بنیادین یک اشتباه معرفتی است. اشتباه است هرگاه کسی تفکرات آقایان موسوی و تاجزاده را در تقابل با تمایلات و تمهیدات آقای خاتمی یا حتی کرباسچی تصور کند.

هرگاه به صحنه سیاست در ایران از فاصله ای بالاتر نگاه کنیم در خواهیم یافت که سیاست های راهبردی اصلاح طلبان و روش های مبارزاتی آنان، از جمله تنش زدایی با غرب، تاکید بر جمهوریت، انتخابات آزاد، توسعه گرایی، حکومت قانون، توجه به محیط زیست و بهبود حقوق بشر، همدلی با جنبش های مدنی، خشونت پرهیزی، مداراجویی و گفتگو با دیگران، با مطالبات، تمایلات طیف بسیار گسترده تری از نیروهای سیاسی کشور همسوست. بخش عمده ای از نیروهایی که اعتدال گرا یا میانه رو محسوب می شوند، بخش عمده ای از نیروهای چپ یا لیبرال که در داخل و خارج کشور با ماهیت سکولار فعال هستند، با سیاست های راهبردی جبهه اصلاحات و اصول مبارزاتی آنان همپوشی های فراوان دارند و امید به پیشرفت تلاش ها برای همگرایی میان همه این نیروها در زیر یک سقف بلند، در جبهه ای به مراتب پر گنجایش تر امیدی واقعی است.
اگر واقعا نیروهای تشکیل دهنده جبهه اصلاحات به لحاظ پایه اجتماعی، هویت فرهنگی، سیاست های راهبردی و مرزبندی های سیاسی یگانه و متحد هستند، پس چرا این جبهه تا کنون قادر نشده است در مقاطع حساس و سرنوشت ساز، مثل انتخابات ۱۴۰۰ و انتخابات اخیر، متحد بر آمد کند؟ چرا در جبهه اصلاحات دو گرایش نسبتا پایدار، «اکثریت» و «اقلیت»، حول «شرکت یا عدم شرکت» پدید آمده که بر سر هر «بزنگاه» مانع از تصمیم گیری های اجماعی می شود؟
قبل از پرداختن به جزئیات به یاد داشته باشیم که ما در اینجا درباره علت اختلافات در جبهه اصلاحات صحبت می کنیم که یک ائتلاف گسترده از نیروها با هویت تاریخی و سرمایه اجتماعی شکل گرفته و نسبتا پایدار است. در اینجا ما درباره منشاء اختلافات در تشکل های خلق الساعه، رویایی-رسانه ای، یا به فرموده، مثل ائتلاف واشنگتن، و یا ائتلاف هایی مثل جمنا و امنا و شانا و شریان و غیره، صحبت نمی کنیم که بی بنیادِ مشترک به دنیا آورده می شوند و پس از تولد، یا حتی سر زا، از دنیا می روند. ما درباره اختلافات در جبهه ای صحبت می کنیم که خود بنیاد است و تصمیم سازی هایش و شیشه عمرش دست این و آن نیست.

ماهیت گرایش ها در جبهه اصلاحات

  1. منشا عمده اختلاف ها

در ضمن به یاد بیاوریم که اختلاف در احزاب بزرگ و جا افتاده در کشورهای دیگر عموما از دو منشاء است: یکی ناشی از نفوذ گروه های اجتماعی مختلف المنافع در حزب و تاثیر آن روی اعضای ارگانهای تصمیم گیرنده، و دیگری ناشی از تفاوت در تشخیص ظرفیت ها و میزان تهدیدها. در ادبیات سیاسی اختلافات مبتنی بر دلبستگی ها به گروه های اجتماعی متفاوت را معمولا طبقاتی و اختلافات ناشی از تفاوت در تشخیص ظرفیت ها را معرفتی معرفی می کنند.

آیا شرکت و عدم شرکت اختلاف راهبردی است؟

ما در سطور بالا دیدیم که احزاب جبهه اصلاحات گرچه منشاء تاریخی و هویت اجتماعی-طبقاتی و فرهنگی بسیار همگونی دارند، و به لحاظ سیاست های راهبردی و روش های مبارزه با یکدیگر مرزبندی بنیادین ندارند. اما پرسیدنی است که پس چرا در بزنگاه های انتخاباتی، به ویژه در ۳ انتخابات اخیر، دو گرایش مشخص مبنی بر «شرکت» یا «عدم شرکت» در میان آنها بروز می کند؟

به نظر می رسد در این جبهه نیز، هم به دلیل ناهمگونی تاثیر پذیری های متفاوت از گروه های اجتماعی و نیروهای سیاسی بیرونی، و هم به دلیل قرائت های متفاوت از ظرفیت ها و تهدیدها،

برخی ممکن است علت یا منشاء اختلافات در جبهه اصلاحات را به مداخله عوامل حکومتی نسبت دهند. واضح است که این مداخلات در فعالیت همه احزاب، هم در ایران و هم در خارج به طور روزمره و به اشکال پیچیده یا ساده همواره جریان دارد. اما بسیار خطاست هرگاه کسی علت اختلاف در احزاب سیاسی را به حکومت نسبت دهد. این کار ما را در شناخت جبهه اصلاحات به بیراهه می برد. احزاب جبهه اصلاحات، مثل احزاب رسمی زمان شاه مُهر «ساختِ حکومت» بر پیشانی شان نیست. برچسب «حکومت ساز» بیشتر با سوابق آنان خوانائی دارد.

راست این است که مداخله حکومت ها از طریق تاثیر گذاری روی شناخت اعضا از فرصت ها و تهدیدها صورت می پذیرد. برخی صراحت در «نقد رفتار رهبری جمهوری اسلامی» را فرصت ساز، و برخی دیگر آن را فرصت سوز، می بینند. توجه کنیم که این تفاوت مختص رفتار با حکومت ها نیست. تصمیم سازی های احزاب سیاسی در همه جا زیر تاثیر فشار گروه های قدرتمند، گروه های ذینفعان و هزار عامل بیرونی دیگر شکل می گیرد. اما در تحلیل نهایی همه این عوامل بیرونی شناخت اعضای ارگان از فرصت ها و تهدیدها را شکل می دهند و در نهایت در رای هر عضو بازتاب می یابند.
واکاوی نقطه نظرها و آراء اکثریت جبهه اصلاحات بیانگر نوعی اصلاح طلبی مطالبه گر، و یا به زعمی تحول خواه است. عنوان مطالبه گرا برای توصیف رویکردهای اکثریت از این نظر کمک کننده است که اشاره دارد به این که آنها در واقع شرکت در انتخابات را مشروط می کنند به قبول مطالبات خود از حکومت. این نگاه می گوید وقتی دعوت مردم به رای دادن به کسانی که نه نسبت و سنخیتی با ما دارند و نه انتخاب آنها به تغییری یا اصلاحی در امور کشور منتهی می شود یک خودزنی دهشتناک است که نه تنها هیچ دستاوردی و نتیجه ای ندارد، بلکه سرمایه اجتماعی اصلاح طلبان را نیز تضعیف می کند و پتانسیل شرکت در انتخابات بعدی – که ممکن است یک شرایط حداقلی قابل قبول داشته باشد – را بشدت تضعیف می کند.

  1. ماهیت گرایش ها

نگاه اقلیت در جبهه اصلاحات حاوی نوعی اصلاح طلبی روزنه گشا یا عمل گرا است و استدلال می کند انتخابات در ایران، علیرغم تمام راه بندان‌ها و ورود ممنوع‌ها، همچنان تا حد معین مهم، رقابتی، و تاثیر گذار است. «عدم معرفی نامزد» نه تغییری در رفتار یا ساختار حکومت درست می کند، و نه راه دیگری، جز صندوق رای، پیش پای جبهه می گذارد. پشت کردن به انتخابات به پشت کردن به فعالیت علنی و قانونی منتهی می شود. حتی اگر مردم هم مشارکت نکنند اصلاح طلبان باید در هر شرایطی ثبت نام کردن و مشارکت کردن را ترویج کنند.

برخی ناظرین عناوین واقع گرایان و آرمان گرایان را برای خصلت نگاری این دو گرایش مناسب می یابند. برخی برای معرفی یک دیگر از واژه های محافظه کار و پیشرو، چپ و راست، یا تقابل گرایان و تعامل گرایان، یا افراطی و میانه‌رو و غیره استفاده می کنند.

اما بسیاری از این نامگذاری ها طوری نیست که هر دو طرف آنها را واقعی بدانند و به کار گیرند. هر خطابی که یکی از دو گرایش آن را قبول نداشته باشد، برای وصل کردن نیست و برای فصل کردن است. تعریف گرایش ها وقتی دقیق همزیستی آفرین است که هر دو طرف آن را بپذیرند و به کار گیرند.
تصمیم سازی سیاسی در بسیاری موارد روزنه گشایی در فضای بشدت مه آلود و سرشار از عدم قطعیت است. در چنین فضاهایی میزان داده‌ها و دانسته ها، حد تبحر و تجارب، اعتماد به نفس و جسارت، خطر گریزی و خطر پذیری، دغدغه ها و انگیزه های افراد البته متفاوت است. بسیار نامحتمل است مکانیسم «هر نفر یک رای» جمع را به اجماع برساند. حتی اگر هیچ اختلاف منافعی هم در کار نباشد، محدودیت شناخت و محدودیت زمان محاسبات هر فرد را “سرانگشتی” hueristic می کند. ملاحظات مبتنی بر رقابت های اجتناب ناپذیر درون حزبی نیز عمل می کنند، شکل گیری یک اکثریت و یک اقلیت نسبتا پایدار با دو روحیه نسبتا متفاوت، روندی کاملا طبیعی و عادی است.

دشواری های تصمیم سازی

  • تصمیم سازی در فضای عدم قطعیت

تصمیم سازی در رهبریِ نیروهایی سیاسی، که فاقد ساختار دموکراتیک (هر نفر یک رای) هستند، یا از طریق تزریق کاریزما به کسی که سودای رهبری دارد شکل داده می شود. و یا از طریق طرد حیله گرانه یا سفاکانه رقیبان و مدعیان از صحنه روزگار. نیروهای سیاسی با ساختار غیر دموکراتیک ناگزیرند، از راه اول یا دوم، بالاخره برای خود امکان تصمیم سازی درست کنند.

نبود سیستم «یک نفر-یک رای» ناشی از جاذبه اقتدار گرایی یا اعجاز کاریسما نیست. این جاذبه، یا باور به اعجاز گری، خود ناشی از حد پایین اطلاعات و تجارب ← سطح پایین دانش و مهارت ← و در نتیجه سستی اعتماد به نفس در بدنه حزب است. این کمبودها فعالین را از تصمیم سازی می رماند و میل به واگذاری آن به مرکز، به رهبر فرزانه، به شاه، به ولی امر، به فرمانده کبیر، یا عالیجناب سرخ پوش را در اعماق ذهن رسوب می دهد.

از سوی دیگر تصمیم سازی سیاسی در ذات خود پدیده ای جمعی است. حتی اگر حق تصمیم گیری تماما به بالاترین نقطه هرم احاله شده باشد، باز این طور نیست که آن «قادر متعال» به تنهایی تصمیم گیری کند. تصمیم سازی به سبک «روبنسون کروزوئه» افسانه محض است. حتی خدایان متعال و خردمند هم، قطع نظر از این که کاریزماتیک باشند یا دیسپوتیک، برای هدایت امپراطوری خویش نیازمند رای و نظر محارمِ مورد وثوق اند؛ محارمی حتی با وجود وفاداری مطلق به اطلاع های مشابه، در یک فضای مملو از عدم قطعیت متفاوت نظر می دهند؛ چون برخی تیزبینی بیشتر در دیدن جزئیات نیمه خالی لیوان دارند، و برخی دیگر تبحر بیشتر در شناختن فرصت‌های نهفته در نیمه پر.
هر تشکیلات دموکراتیک، که در آن بر اساس یک نفر – یک رای تصمیم گیری می شود، به پلتفرم ها و ضوابطی نیازمند است که تبادل نظر روان و منظم بین مخالفان و موافقان هر تصمیم را جاری کند. اما هرگاه از پی تبادل نظر و رای گیری اجماع حاصل نشود، برای حفظ وحدت صفوف جبهه باید بین اقلیت و اکثریت بر سر چگونگی اجرای مصوبه و رفتار اقلیت در قبال آن توافق شود؛ توافقی که به اکثریت امکان می دهد تصمیم جبهه را اعلام کند و آن را پیش ببرد، و به اقلیت اجازه می دهد در درون یا بیرون آن تصمیم را نقد کند.

  • حقوق اقلیت، اهمیت مدیریت اختلاف

در سنت احزاب دموکراتیک تضمین حق نقد برای اقلیت به هیچ وجه به آن معنا نیست که به امضای اقلیت یا لیدر آن، یا به صورت دسته جمعی سیاست خود را اعلام کنند و پیش ببرند. در سنت آن احزاب این عمل انشعاب تلقی می شود. در احزاب دموکراتیک جاافتاده معمولا این ضوابط در قالب حقوق فراکسیون تعریف شده است.

در تشکل های دموکراتیک ایرانی هنوز فراکسیون های شناسنامه دار شکل نگرفته اند. زیرا تشکیل فراکسیون کاری به مراتب پیچیده تر و پر مساله تر از آنست که ما تصور می کنیم. این کار به درجه بالایی از فرهنگ مدارا و همزیستی نیاز دارد. در شرایطی که هنوز اکثر گرایش های سیاسی شناسنامه دار، مثل ولایت خواهان و یا پهلوی طلبان و ملی گرایان، یا اصلا تشکیلات ندارند یا اگر هم دارند اصلا دموکراتیک، بر حسب «یک نفر-یک رای»، نیست. تا رسیدن به وضعیتی که در آن هم فراکسیون های پایدار و با حقوق اساسنامه ای معین شکل گرفته اند، و هم رهبری جبهه از حق تصمیم سازی با اکثریت برخوردار است، فاصله معینی وجود دارد که باید با همکاری و توافق جناح ها پیموده شود.

در این میان اشاره به تجارب احزاب چپ، فدائیان خلق و توده ای ها آموزنده است. حزب توده نخستین حزب شناسنامه دار ایرانی است که در تصمیم گیری ارگان های آن هم اصل یک نفر – یک رای اجرا شد. مطالعه شیوه های موفق و ناموفق مدیریت اختلاف در این حزب، و حد تاثیر عوامل بیرونی و درونی در تعیین سرنوشت آن، حاوی درس های گرانقدر است. فدائیان اما با پیروزی انقلاب، بی هیچ تجربه در زمینه مدیریت اختلاف، به یک باره با پیچیده ترین وضعیت سیاسی مواجه شدند و تا چشم به هم زدند در همان سه ساله اول سه انشعاب متوالی در صفوف آنان رخ داد.
اما جالب است که سازمان اکثریت، و نیز بخش عمده ای از منشعبین که در «اتحاد فدائیان» متحد شده بودند، طی ۳ دهه حیات مستقل، هم از نظر اصول تصمیم سازی دموکراتیک و رعایت حقوق اقلیت، هم از نظر اهداف و سیاست های راهبردی به تدریج با هم همراستا شدند. این همگونی ها اکثریت بزرگی در هر دو تشکل را ترغیب کرد که وحدت صفوف فدائیان را با تاسیس یک سازمان تازه احیا کنند و تاسیس حزب چپ ایران، متشکل از نیمی از سازمان اکثریت و نیمی از اتحاد فدائیان، محصول همین تلاش هاست. منتهی شدن تلاش ها برای وحدت دو سازمان به سه سازمان، بار دیگر نشان داد که – مثل روند نافرجام وحدت توده ای ها و فدائیان در اوایل دهه ۶۰ – روند ادغام تشکل های همسو بسیار پیچیده تر از آنست که قبلا تصور می شد.
گرچه کار سازمان ها بدون ضوابط تشکیلاتی و آئین نامه ها نمی گردد، اما آنها ابزارهایی خشک و بی جانند و به خودی خود راهگشا نیستند. این مسئولین تشکیلات هستند که این ابزارها را، به روش های متعدد به کار می گیرند. آنها در بحبوحه بحران ها هم می توانند اساسنامه را طوری اجرا کنند که تشکیلات از هم نپاشد، هم ممکن است از ضوابط سلاحی بسازند برای حذف رقبا.

  • روحیه ها تعیین کننده اند

ضوابط حقوقی فقط وقتی کار می‌کنند که در ذهن جناح ها، به هر دلیل میل به حفظ سازمان از میل به جدایی قوی تر باشد. در یک فضای ملتهب و متخاصم نه ضوابط حقوقی کار می‌کند و نه وحدت در آرمان‌ها، نه اشتراک نظر در مبانی راهبردی. در چنان شرایطی مدیریت اختلاف بیش از همه نوعی مدیریت روحیات است.

در شرایطی که جبهه از هر سو زیر تهاجم حریفان قرار می گیرد، سرمایه اجتماعی و اعتبار سیاسی آن در ذهن فعالین آن لطمه می بیند، قابل پیش بینی است که انضباط تشکیلاتی و حس تعلق به جبهه سست شود. حتی ابراز ندامت و شرم از هویت خویش به برخی اذهان سرایت کند و به ریزش و جدایی، حتی تغییر نام و فرار از تاریخ، منتهی گردد.

تشکل های سیاسی دموکراتیک برای ماندگاری نیازمند مدیریت اختلاف اند. بدون نقش آفرینی مسئولین صبور، دلسوز، کار بلد و دوراندیش، به ویژه خبره در ارتباط گیری و گفتگو، روند تصمیم سازی در یک تشکیلات دموکراتیک یا سرانجام نمی گیرد و یا به تصمیمات ناپایدار منتهی خواهد شد. توانمندی مدیران در بالا بردن روحیه اعضا و افزایش میزان مشارکت و حمایت از تصمیمات جبهه حائز اهمیت حیاتی است. این توانمندی‌ها بیش از همه محصول رشد فرهنگی و نیز انباشت تجربه و پختگی است. این توانمندی ها یک شبه به وجود نمی آید.

در جنبش فداییان در سال ۵۹ اختلاف افتاد که با این حکومت چه بایدمان کرد؟ برخی تعامل گرا شدند و برخی تقابل گرا. کسی بلد نبود اختلاف را چگونه مدیریت کند. تا چشم به هم زدیم کار به انشعاب کشید. و خیلی زود هر دو طرف افسوس خوردند که «انشعاب زودرس بود». انشعاب کنترل طرفین بر رفتار سیاسی دیگری را کاملا از بین برد. انشعاب تعامل گرایان را تعامل گراتر، و تقابل گرایان را تقابل گراتر کرد.
حیرت آور است که همان موقع طرفین، اگر کمی بیشتر دوراندیشی داشتند، به جای اعلام انشعاب، با هم توافق می‌کردند که کادرهای اقلیت، با حفظ کامل حقوق خود در سازمان، از کشور خارج شوند. اگر چنین تدبیری اندیشیده بودیم، تنها ۳سال بعد، در تیرماه سال ۶۲، اقلیت و سیاست های راهبردی آن در دستگاه رهبری سازمان اکثریت می آورد، و به احتمال زیاد همان سیاست ها تا آستانه انتخابات ۷۶ بر سازمان مسلط می ماند.

در شرایط شکست و عقب نشینی واقعا معجزه است اگر مدیریت تشکیلات موفق شود هم حقوق اعضا را رعایت کند، هم یکپارچگی سازمان را حفظ کند، و هم از ریزش سنگین در بدنه جلوگیری کند. در شرایط بحران هر اختلاف، حتی یک دروغ، می تواند کار را به انفجار بکشاند. در شرایط شکست فضایی خلق می شود که همه انتقاد می کنند و کمتر کسی جرات می‌کند مسئولیت بپذیرید که «حالا چه باید کرد؟»
غلبه این روحیات در بدنه یک «تشکیلاتِ عمودی» باعث می شود که کادرها خیلی راحت تر از گذشته مسئولیت تصمیم سازی را از عهده خود بردارند و بر عهده «رهبر کبیر» بگذارند. در شرایط شکست ممکن است نثار «همه هستی خویش» به پیشگاه رهبر و تبدیل او به مالک الرقاب جان و مال و ناموس همگان یک قهرمانی بزرگ و ضامن خیر همگانی فهمیده شود.

غلبه این روحیات در یک «تشکیلات افقی» باعث می شود که کادرها خیلی راحت تر از گذشته مسئولیت تصمیم گیری را از دوش خود بردارند و آن را بر عهده «توده تشکیلات» بگذارند. بسیاری کادرها باور می کنند که نه فقط خود آنها، بلکه هیچ یک از مسئولین سازمان هم صلاحیت مسئولیت پذیرفتن ندارند و خیر همگانی در آنست که کنار بکشند و کار را به توده اعضا محول کنند. در سال‌های خونبار دهه ۶۰ تجربه اول در سازمان مجاهدین تکرار شد و تجربه دوم در سازمان اکثریت.
طیف براندازان راستگرا، برخلاف گذارطلبان چپگرا، مدام به اصلاح طلبان حمله می کنند که «شما بیش از۲۵ سال است وعده اصلاحات می دهید. اما نه تنها هیچ تحول مثبتی پدید نیاورده اید، بلکه هر روز میخ رژیم ولایت فقیه را محکم تر کرده‌اید. یک راه بیشتر وجود ندارد و آنهم براندازی است».

میراث گرانقدر جنبش اصلاحات

  • پاسخ به حملات اپوزیسیون دست راستی

پاسخ این لفاظی ها ساده است: شما سخنگویان اپوزیسیون دست راستی بیش از ۴۵ سال است که وعده براندازی می دهید و هنوز، حتی یک قدم هم برای متشکل کردن نیروهای خود، برنداشته اید. شما ۴۵ سال است وعده گذار از استبداد به «دموکراسی» می‌دهید. اما فقط چشم به واشنگتن و لندن و پاریس دوخته اید و مدام سرشان غر می‌زنید «پس چرا تکلیف این رژیم را روشن نمی کنید؟ ماندن این رژیم نه به نفع شماست، نه به نفع ما».

نمی‌گویم شما هیچکدام دموکراسی را قبول ندارید. چون همه از جنس «مقام امنیتی» نیستند. معتقدم اشتباه می کنید که فکر می کنید امریکا و اروپا، مثل اوکراین و عراق و لیبی و افغانستان، برای «پس دادن ایران به شما» آستین بالا می زنند. ثانیا، به فرض محال اگر هم قدم جلو بگذارند، پایان کارشان «شر مطلق» است، «جهنم» است، نه دموکراسی.

اشتباه شما این است که باور نمی کنید که کار شما، بدون حمایت و همت واشنگتن و لندن و پاریس، هم ممکن است درست شود. همین ناخودباوری‌هاست که شما را از ساختن هرگونه تشکیلات برای هوادارانتان در ایران و خارج از ایران محروم کرده است. در اوج خیزش مهسا ژینا شما عجولانه برای درست کردن یک تشکیلات حداقلی برای «مدیریت گذار»، به میدان آمدید تا با جلب «حمایت بین المللی» کار را یکسره کنید. اما فرجام کار خیلی زود غم انگیز شد. شما نشان دادید که، بر خلاف جمهوریخواهان و چپگرایان، اصلا نمی دانید تصمیم سازی به شیوه دموکراتیک یعنی چه؟ شماحتی بلد نیستید دم و دستگاهی بسازید که خود شما راننده آن باشید که «مسافر عوضی» سوار نکند. می دانید چرا؟ چون روی حمایت و قدرت کاخ سفید بیش از حمایت و قدرت مردم حساب می کنید. و صد و سه سال است که چنین می کنید.

بله، به علت فتنه جویی شما و حامیان شما در کاخ سفید، که «محور شیاطین» را علیه دولت خاتمی و «خروج از برجام» را علیه دولت روحانی عَلَم کردند، اصلاح طلبان موفق نشدند از تعرض و غلبه راست‌ افراطی در حکومت جلوگیری کنند، و تلاش هاشان برای اصلاح ساختار حکومت و سیاست خارجی به نتیجه نرسید. اما، برخلاف شما، حاصل کار آنها در زمینه متحد کردن نیروهای خود، اصلا پوچ نشد. پیدایش و پرورش جبهه اصلاحات ایران محصول همان تلاش هاست. موجودیت جبهه اصلاحات، محصول لطف رسانه های بی شناسنامه نیست، که گاه هست و گاه نیست. موجودیت این جبهه محصول جنب و جوش ها، پیروزی ها و شکست‌ها، آزمون و خطاهای نسل های انقلاب و پساانقلاب است. جبهه اصلاحات هرچه هست، محصول بخشی از تجربه های مردم ایران است.

ریختن ترس حکومت از وجود یک اپوزیسیون دارای پایگاه اجتماعی، مسئولیت پذیر و قانون گرا، یک گشایش مهم در حیات سیاسی کشور ماست؛ تحولی در راستای آماده سازی جامعه ایرانی برای دموکراسی. ما ایرانیان در طول مبارزات ۱۲۰ ساله برای دموکراسی هرگز موفق نشدیم استبداد حاکم را به ضرورت و فایده مندی وجود اپوزیسیون قانونی متقاعد کنیم. سران جبهه ملی و نهضت آزادی، و مشخص تر از همه خلیل ملکی، از پیشگامان به نام این فکر بوده اند. با رفع شکاف و بحران در حکومت همه سرکوب شدند.

اکنون، برای نخستین بار در تاریخ کشور ما، سیاست یکدست سازی حکومت و رفع هرگونه شکاف درونی با جدیت پیگیری و پیش رانده شده است. اما، برخلاف سال های بعد از ۳۲ و بعد از ۴۲، که اپوزیسیون قانون گرای کشور زیر سرکوب رفت و برچیده شد، این بار ایران میرود که در دوران ثبات سیاسی از وجود یک «اپوزیسیون قانونی» محروم نشود. علیرغم همه فشارها و سرکوب ها و حملات افراط گرایان حاکم، و سمپاشی‌ها و کارشکنی‌های افراط گرایان دست راستی از خارج، بخش معینی از نیروهای مردمی جامعه ما موفق شده اند بدنه اصلی نیروهای خود را در یک تشکل با ساختار دموکراتیک، زیر عنوان «چبهه اصلاحات ایران» متحد و متشکل کنند؛ جبهه ای که می کوشد هم بازتاب دهنده مطالبات مردم باشد، هم با مناسبات با سایر نیروهای میهن دوست و زیر سرکوب را حفظ کند، و هم مسئولیت پاسخگویی در برابر حکومت در قبال کنشگری میدانی خویش را بر عهده گیرد.
هجده ماه پیش که بانگ زن زندگی آزادی در اوج بود وعظیم ترین تظاهرات در برلین امید به تغییر را در دل ها می کاشت، چشم بسیاری از ایرانیان به «نشست جرج تاون» دوخته شد، امید به اصلاح طلبی، به ثمر بخشی مبارزه مطالباتی، به فعالیت قانونی در ذهن بیشماری از شهروندان رنگ باخت امید به انقلاب با جلب حمایت بین المللی جوانه زد.

  • آموزه های ۱۸ ماه اخیر

جبهه نوپای اصلاحات، در محاصره «گام دوم انقلاب» و «انقلاب جرج تاون» قرار گرفت و در ذهن میلیون ها ایرانی واقعا به فراموشی سپرده شد. صحنه سیاست در ایران به یک باره از اصلاح طلبی تهی شد. یک طرف حامیان «گام دوم انقلاب» صف کشیدند، و در طرف دیگر حامیان «انقلاب جرج تاون».

هنوز شش ماه نگذشته بود که خبر آمد اولین موج اختلاف در «ائتلاف جرج تاون»، بنیاد آن قصر ماسه ای را شست و با خود برد. خبر آمد که، شاهزاده ای که با تصویر پردازی منوتو خیال لطیف طیفی از جوانان ایران نوازش می داد، برای جلب حمایت نتانیاهو از نجات ایران به اسرائیل رفت. خبر آمد که قایق ناجی به باطلاق جنایت درغزه فرو غلطیده و پیمان ابراهیم در آتش سوخته و این بار خانواده سلطنتی برای نجات ناجی به پا خاسته و زیر نشان شیرخورشید و ستاره داوود، به خیابان آمده است. خبر آمد مهمات توپخانه های رسانه ای رو به اتمام است و…

خبرها همه به کام سپاهیان «گام دوم انقلاب» بسیار خوش بود. به آنها دل داد که نارضایی و بیگانگی عمیق مردم از حکومت را بیشتر فراموش کنند. فراموش کنند که مهر مردم ایران، واقعا بیش از افزایش قدرت منطقه ای و فرامنطقه ای برای ایشان ارزش و کارآیی دارد. آنها روز ۱۱ اسفند – درست در چهل و نهمین سالگرد اعلام حزب رستاخیز – انتخاباتی برگزار کردند که در آن نفر اول تهران با ۶% و نفر چهاردهم با کمتر از ۳% از آرای مردم تهران به مجلس رفتند. و این ۱۴ نفر همه از حکومتی ترین حکومتگران، از سرسخت ترین سپاهیان گام دوم انقلاب، بودند. در رفتار حاکمان در این انتخابات روح همان کبر و نخوتی موج می زد که ۴۹ سال پیش در چنین روزی زیر پوست حاکمان دویده بود.

اگر آن روز حکومت مثل آب خوردن تمام احزاب حکومتی و غیرحکومتی را منحل و به منتقدان گفت یا به خارج بروید یا به زندان. و بر تپه های اوین هم بیش از این کرد. اما امروز تمام احزاب و جمعیت های قانونی و نیمه قانونی، در داخل کشور، با صدای رسا این که به این تحقیر حکومتی با اعلام «عدم شرکت» اعتراض می کنند، اما بر خلاف ۵۰ سال پیش، حکومت اصلا به صرفه نمی بیند که همان کند که آریامهر در ۵۰ سال با مخالفان خویش کرد.

در سطح مدنی نیز علیرغم بیش از ۵۰۰ کشته، هزاران زخمی، و دهها هزار بازداشتی، مرزهای شهامت مدنی و ایستادگی در برابر تحقیر و سرکوب محال است به قبل از جنبش مهسا باز گردد. تعادل قدرت میان جامعه و حکومت به سود مردم جا به جا شده است. علیرغم تمام تمهیدات و بگیر و ببندها، کنشگری مطالباتی و تشکل های مدنی، نه تنها از پا نیافتاده اند، بلکه صبورانه همچنان زنده اند، مطالبه گری می کنند و اهداف خود را پی می گیرند.

به این ترتیب:
۱- شکست سنگین اپوزیسیون راستگرا،
۲ – تشدید انزوای سنگین افراط گرایان حاکم،
۳ – قوام یابی زمینه های شکل گیری یک اپوزیسیون متشکل، مسئول و ملتزم به قانون،
۴ – دوام یابی جنبش های مطالباتی و سازمان یابی تشکل های مدنی

چهار مشخصه مهم تحول وضعیت سیاسی طی هجده ماهه اخیر به شمار میروند.
تصمیم جبهه اصلاحات ایران با اکثریت قاطع به «عدم شرکت» با حمایت چهره های محصور و محبوس جبهه، همراهی و همزبانی نهضت آزادی ایران، جبهه ملی ایران، و سایر محافل سیاسی شناخته شده، و از همه مهمتر، مورد پشتیبانی سرشناس ترین شخصیت حامی جبهه، آقای محمد خاتمی، قرار گرفت. این همگرایی گسترده گامی بسیار بلند و امید آفرین در راستای تجهیز کشور به یک اپوزیسیون قانونی و پاسخگو در مقابل حکومت و مردم.

  • مسئولیت بی جایگزین جبهه اصلاحات

از آنجا که جبهه اصلاحات تشکلی دارای ساختار دموکراتیک است و تقویت جمهوریت در نظام سیاسی نخستین و مهم ترین راهبرد سیاسی آن است، موفقیت آن در گذار به یک اپوزیسیون قانونی و مسئولیت پذیر، تحولی در راستای شکل دهی ثقل جمهوری خواهی در ایران است. ظرفیت جبهه اصلاحات، به دلیل وزن و موقعیت حقوقی آن، در قیاس با سایر نیروهای جمهوریخواه، بیشتر است. این ظرفیت باز هم گسترش خواهد یافت هرگاه رفتار چهره های سرشناس حامی جبهه، به ویژه آقای خاتمی، در قبال ناراضیان سرشناس سکولار در داخل کشور رفتاری جذب کننده باشد.

مروری بر فهرست تشکل های عضو جبهه و فعالیت های بسیاری از کادرهای آن، نشان می دهد که هرگاه جبهه موفق شود یورش های بی وقفه نیروهای تندرو در حکومت برای برهم زدن موقعیت حقوقی و قانونی خود را مهار و خنثی کند، در عمل اندام های آن وکلای مدافع مردم خواهند بود در چالش با حکومت. بسیاری از مطالبات زنان، کارگران، معلمان، دانشجویان، کارمندان، کشاورزان، کارآفرینان و غیره، از طریق این اندام ها در رابطه با ارگان های حکومتیِ مرکزی و محلی طرح و پیگیری و محقق خواهد شد.

تجارب ۱۲۰ ساله ایرانیان و همه تجارب جهانی نشان می دهد گذار به دموکراسی قطعا مسالمت آمیز است و بدون حضور و نقش آفریتی تشکل ها با ساختار دموکراتیک هرگز استقرار نخواهد یافت. واکاوی رفتار شناسی ایرانیان و بسیاری جوامع همطراز نشان می دهد که تشکل های دموکراتیک تنها به واسطه قدرت تشکیلاتی و خط مشی سیاسی کارآمد، بدون معرفی چهره های معتبر اجتماعی، قادر به جلب اعتماد وسیع ترین توده های شهروندان کشور نیستند. اصلا تصادفی نیست که نیروهای سیاسی فاقد چهره های معتبر ملی بسیار حاشیه ای عمل می کنند. نارشدیافتگی تشکل های جامعه مدنی از یک سو تکیه بر نقش شخصیت در روند سیاسی را بی جایگزین می کند، و از سوی دیگ خطر هرز شدن ساز و کارهای دموکراتیک و عدم تبعیت شخصیت از اراده حزب را تشدید می کند.

این که آقای محمد خاتمی، تا پایان بحث ها و مجادلات سنگین در جبهه اصلاحات ایران در جریان انتخابات اخیر سکوت کرد و اعلام جانبداری نکرد، این آقایان موسوی و تاجزاده و دیگران، و روزنه گشایان، از همدیگر تبری نکردند، نشان داد که این گونه از دموکراسی خواهی ایرانی – برخلاف انواع اقتدارگرایی، اعم از انقلابی، سلطنتی، نظامی، یا ایدئولوژیک (دینی یا سکولار) – می‌رود که بر مهمترین نقطه ضعف‌های خود غلبه کرده و افق‌های تازه‌ای فراروی کشور بگشاید.

اما کمک به ایران در بحبوحه بحران های سیاسی پیش رو مسئولیتی بس بالاتر و سنگین تر از افق گشایی به سوی دموکراسی است. روند تحول وضعیت سیاسی داخلی و منطقه ای نشان می دهد که در غلتیدن کشور به ورطه بحران سیاسی چشم‌اندازی واقعی است:
هرگاه به علل فوق یا به علل دیگر، بحران سیاسی در کشور ما فراگیر شود، باز هم وجود جبهه اصلاحات ایران، نه فقط برای همه طرف های درگیر، بلکه برای بقای ایران، فرصتی بی جایگزین است. هیچ نیروی متشکل، مجرب، و گسترده‌تری وجود ندارد، که هم از سابقه تعامل و پیوندهای گسترده با حکومتگران برخوردار باشد، هم از سابقه رای و اعتماد نسبی اقشار ناراضی و نهادهای مدنی بهره‌مند باشد، و هم با طیف گسترده جمهوری خواهان مخالف نظام همپوشی های فراوان و زبان گفتگو داشته باشد.

  • زیرا خطر گسترش جنگ اسرائیل علیه فلسطین به منطقه و سرایت آن به کشور فوق العاده بالاست؛
  • زیرا به دلیل وضعیت اقتصادی امکان گسترش مجدد خیزش های مردمی خود انگیخته کاملا جدی است؛
  • زیرا در صورت ناتوانی یا فوت رهبر چند پارگی در راس حکومت احتمالی واقعی حتی گریزناپذیر است.

* * *

قصد از همه فرازهایی که در این مقاله مبسوط ۷۳۰۰ کلمه ای آمده است رساندن یک پیام به حکومت، و به میهن دوستان و به آزادی خواهان کشور است:

هر یک از ما آرزوها، دغدغه ها و مسئولیت های متفاوتی داریم. اما همه کشور خود و مردم آن را دوست داریم. همه ما می‌بینیم که کشور ما در چشم اندازهای روبرو به هر علت ممکن است در وضعی بحرانی قرار گیرد و در آن «حکومت، بدون همراهی مردم»، و «مردم، بدون تمکین حکومت»، نتوانند برای کشور کاری بکنند.
در چنان وضعیتی وجود جبهه اصلاحات ایران و همراهی آقای خاتمی، که هم آداب تعامل با حکومت را خوب می دانند و هم از سابقه و تجربه همدلی با مردم بهره می برند، نهاد گرانقدری است که غیاب آن در روز مبادا، خسرانی جبران ناپذیر و پرافسوس برای همه ما، برای ایران، است.

و یک پیام هم برای آن عزیزانی که پس از تصمیم سازی در جبهه اصلاحات، در پاسخ به ندای وجدان خویش،