در مسئله آلترناتيو

05.09.94 | فرخ نگهدار


فرخ نگهدار
شهريور ۱۳۷۳

گستردگى شورش قزوين و در پشت بند آن رسيدن خبرى از تبريز و حادثه‏اى در قائم‏شهر و ديگر جاها، وخامت اوضاع بد اقتصادى، تشديد انزواى بين‏المللى رژيم و درماندگى همه سران حكومت در حل و فصل مسايل بنيادى كشور فكر تشديد تلاش‏ها براى تشكيل آلترناتيو دموكراتيك رژيم جمهورى اسلامى را در سازمان ما دامن زده است. اين فكر در سه كنگره سازمان ما و قبل از آن نيز مورد تصويب و تاكيد قرار گرفته بوده است.
اساس فكر سازمان ما اين است كه نيروهاىى كه خواهان الغاى رژيم فعلى و استقرار يك جمهورى پارلمانى هستند در يك جبهه متحد شوند و آلترناتيو دموكراتيك رژيم را تشكيل دهند، طرفداران بازگشت سلطنت و شوراى ملى مقاومت را كنار بزنند، جمهورى اسلامى را ملغى كنند و خود حكومت را به دست گيرند.
در مسئله آلترناتيو هم اكنون دو پاسخ مشخص موجود است: پاسخ مجاهدين كه مى‏گويند اين رژيم برود، مسعود رجوى رهبر و همسرش رئيس جمهور بشود و شوراى ملى مقاومت آنان هم مجلس شوراى ملى ايران گردد. و پاسخ طيف وسيعى از سلطنت‏طلبان كه مى‏گويند اين رژيم برود، رژيم سلطنتى از نو برقرار شود و رضا پهلوى پادشاه گردد.
سازمان ما بارها و به صراحت مخالفت خود را با هر دوى اين پاسخ‏ها اعلام داشته و تاكيد كرده است كه جبهه‏اى را كه مى‏خواهد تشكيل بدهد و به حكومت برساند طرفداران سلطنت و ولايت و مجاهدين و متحدان را شامل نمى‏شود.

وضع موجود

در راستاى تحقق اين فكر سازمان در سال‏هاى اخير رابطه خود را با طيف گسترده‏اى از سازمان‏ها و شخصيت‏هاى سياسى مقيم خارج اصلاح كرده و بهبود بخشيده است. هم اكنون سازمان ما مذاكرات ثمربخش مشتركى را با چهار سازمان - جمهورى‏خواهان ملى، حزب دموكراتيك مردم ايران، نهضت مقاومت ملى و حزب دموكرات كردستان ايران - پى مى‏گيرد كه اميد است به يك توافق‏نامه پيرامون اهداف سياسى مشترك بيانجامد. ما با ديگر سازمان‏هاى چپ، از جمله حزب توده ايران، حزب توده ايران پلاتفرم دموكراتيك، سازمان كارگران انقلابى، سازمان اتحاد فدائيان روابط و گفتگو با يك‏ديگر را پذيرفته‏ايم و در برخى موارد همكارى نيز امكان‏پذير است. با آقاى بنى‏صدر و ديگر رجال ملى و آزادى‏خواه نيز اميد ديدار و همكارى و همفكرى فراهم است.
با مخالفان و ناراضيان حكومت در ايران هيچ گونه رابطه و گفتگوىى برقرار نيست، حتى شناخت كافى هم وجود ندارد. اما اين فكر كه مخالفان رژيم در ايران جزو جبهه آلترناتيو توانند بود و بايد به اتحاد و همكارى دعوت شوند در سازمان پذيرفته شده بى‏آن كه در شكل فعاليت و حركت سازمان براى مساعدسازى شرايط اين ارتباط و همكارى تغييرى پديد آمده يا تدبيرى براى آن در نظر گرفته شده باشد.
در عرصه بين‏المللى هيچ تمهيدات خاصى چيده نشده است. سازمان با هيچ يك از احزاب حاكم و دولت‏ها روابط رسمى ندارد و مراجعه‏اى هم بدين منظور صورت نگرفته و سياست ناظر بر آن نيز تدوين نشده است.
من در هر سه كنگره سازمان با فكرى كه اساس خط مشى سياسى سازمان ما بر آن استوار است مخالفت كرده و از پشتيبانى از اسناد آن خوددارى كرده و دلايل مخالفت را در اين نشريه و در كنگره‏هاى سازمان و اجلاس‏هاى رهبرى آن توضيح داده‏ام. با اين حال از آن جا كه در پى رويدادهاى اخير فكر تشكيل جبهه آلترناتيو با مشخصات فوق از نو اوج گرفته است ضرورى دانسته‏ام كه دلايل جامع نظر خود را از نو بيان كنم و آن چه در زير آمده است در همين رابطه است.
بحث بر سر سمت‏گيرى استراتژيك و جهات كلى سياست‏گذارى و رسالتى است كه در اين دوره تاريخى بر عهده ما است. من هم ياران سازمان را به تعمق بيش‏تر در باره اين رسالت و راهى كه بايد فرا روى خود و كشور قرار دهيم فرا مى‏خوانم.
اين كه سازمان ما در سال‏هاى اخير موفق شده است مناسبات خود را با طيف معينى از نيروهاى سياسى مقيم خارج گسترش دهد و بهبود بخشد يك موفقيت براى ماست. من همواره از روند تفاهم و نزديكى با چهار سازمان سياسى نامبرده استقبال و تا حد ممكن از آن پشتيبانى كرده‏ام. بسيار خوب است كه اين سازمان‏ها يك ارگان دايمى براى تنظيم مناسبات و همكارى‏هاى خود تنظيم كنند و بسيار خوب است كه اين تعداد افزايش يابد و سازمان‏ها و ديگر محافل و نيروهاى سياسى كشور حول علقه‏هاى مشترك همكارى يا حول موضوعات مورد علاقه طرفين به گفتگو بنشينند. اين كارها هر چه بيش‏تر صورت گيرد به سود آرمان دموكراسى و به سود تفاهم ملى تواند بود. اگر انتقادى مطرح باشد از كندى پيشرفت اين روند و به خصوص از نداشتن هيچ تدبير و تمهيد براى مساعد كردن وضعيت سازمان براى تماس و همكارى با مخالفان و ناراضيان از حكومت در ايران است.

دموكراسى به چه ترتيب

ترديدى نيست كه خواسته‏هاى ما داير بر جمهورى پارلمانى به مراتب بر نظام سلطنتى و بر ولايت فقيه و يا بر ملغمه‏اى از اين دو كه مجاهدين طراحى كرده‏اند رجحان دارد. چنين رژيمى مسلما تضمين بيشترى براى حرمت حق انتخاب مردم و استقرار دموكراسى خواهد داشت.
اما سوال اين است كه در نظر گرفتن يك تركيب از قبل تصويب شده و تحريم تشكيل هر نوع دولت ائتلافى، موقت و گذرا، دولتى كه مثلا راهگشاى رفراندوم با انتخابات مجلس مؤسسان باشد تا چه حد خردمندانه و توام با تدبير سياسى است چرا ما بايد يك بار براى هميشه تصميم بگيريم كه قطعا بايد از مشاركت در هر ائتلاف حكومتى ديگرى جز آن چه خود مى‏خواهيم تشكيل دهيم و نيز از پشتيبانى از هر تحول دموكراتيك همواره اجتناب كنيم؟
درست كردن هر تركيب و هر اتحادى و نامزد كردن آن براى حكومت در شرايطى كه هيچ معلوم نيست چرخش اوضاع و تناسب نيروها در روزى كه تحول دموكراتيك ممكن گردد، تا كجا و در چه وضعى است در بهترين حالت كارى عبث و در غير اين صورت تلاشى تفاهم‏سوز و سوءظن آفرين است.
بحث اين نيست كه نقشه ما توسط ايرانيان و جهانيان حتى توسط خود كسانى كه مى‏خواهند آن را پياده كنند تا چه حد جدى و عملى گرفته مى‏شود. گيريم كه دست كم ما آن را جدى بگيريم و در تحقق آن پى‏گير باشيم. نتيجه چه خواهد شد؟ شوراى ملى مقاومت همين راه را از ده، دوازده سال پيش پى‏گير و قاطع طى كرده و درست به ميزان پى‏گيرى و قاطعيت تلاش‏هايش براى كنار زدن و منزوى كردن ديگران، درست به ميزان عطشى كه براى انحصار قدرت دارد، در جامعه سياسى ايران خود را بيش‏تر منزوى كرده و اميدها را نسبت به تلاش‏ها و تمايلش براى برقرارى دموكراسى بيش‏تر نابود كرده است.
من پيش‏بينى نمى‏كنم روند تغيير توازن نيروها در چشم‏انداز در سمتى قرار گيرد كه آلترناتيو چهارم ما عليرغم همه جاذبه‏هايش بتواند قدرت خود را در حكومت تثبيت كند، همانگونه كه پيش‏بينى نمى‏كنم دو آلترناتيو رقيب نيز چنين فرصتى به دست آورند. وقتى كه از روندهاى استراتژيك صحبت مى‏كنيم رقم زدن آينده سياسى كشور از طريق حذف سه نيروى ديگر - به شمول تمام جناح‏هاى رژيم - و غلبه انحصارگرانه مجاهدين و يا بازگشت سلطنت نيز به همان اندازه غير ممكن و يا فاجعه‏آميز است كه بقاى انحصارگرانه رژيم فعلى.
اميد به اين كه الگوى مجاهدين يا بازگشت مهره‏هاى رژيم سابق يا غلبه ائتلاف چپ‏هاى دموكرات و ليبرال با هر كدام منفردا بتوانند با توسل به زور امنيت را در كشور تأمين، يكپارچگى آن را حفظ، رشد اقتصادى را ممكن و دموكراسى را نيز مستقر كنند به همان اندازه ضعيف است كه اعتماد به رژيم فعلى.
دموكراسى براى ايران والاترين خواسته تاريخى ماست و حصول آن نيز جز از راه جمهورى پارلمانى و انتخاب آزاد شده است و نه قابل تصور. اما رژيم پارلمانى و انتخابات آزاد زمانى فكرى قابل حصول و عملى است كه عمده‏ترين اركان جامعه سياسى ايران حول قواعد آن به توافق برسند و اين توافق را محترم بشمارند و علت اصلى مخالفت من با اساس خط مشى سياسى سازمان آن است كه فكر نمى‏كنم با حذف مجاهدين و متحدان، به انضمام حذف سلطنت‏طلبان و حواشى و بالاخره حذف گروه‏هاى هوادار ديكتاتورى پرولترى و غيره و با حذف همه جناح‏هاى رژيم و هواداران بتوان مدعى تلاش در راه دست‏يابى به توافق عمده‏ترين نيروهاى سياسى كشور حول قواعد معين شد.
شانس اين كه طرح ما براى استقرار دموكراسى در ايران بتواند بدون توسل به زور عليه نيروهاىى كه حذف مى‏شوند پياده شود به راستى تا چه ميزان است؟ و اگر طرح بخواهد از طريق بگير و ببند ديگران پيش رود آيا شايسته است نام آن طرح استقرار دموكراسى پارلمانى مبتنى بر انتخابات آزاد گذاشته شود؟
استدلال مى‏شود حكومتيان از دم عامل سركوب و كشتار و فلاكت كشورند. استدلال مى‏شود به طاغوتيان چگونه مى‏توان اعتماد كرد كه تغيير ماهيت داده باشند، سلطنت در ايران عين ديكتاتورى است. استدلال مى‏شود رفتار خصمانه مجاهدين با مخالفين و نفرت‏پراكنى بى‏حد عليه ديگران جاىى براى باور به آن‏ها باقى نگذاشته است اما استدلال‏ها هر چه باشد نتيجه آن است كه در طرح آلترناتيو ما براى استقرار دموكراسى در ايران دست‏كم سه نيروى عمده از مشاركت در تصميم‏گيرى براى تغيير سرنوشت كشور كنار گذاشته شده و به مقابله با آن فراخوانده مى‏شوند.
بسيار بعيد مى‏دانم كه حتى اگر توان ما براى سرنگونى رژيم و كنار زدن ديگران و به دست گرفتن قدرت كفايت كند خصومت، عدم امنيت و يورش‏هاى پياپى و مراجعه به خارجيان براى سرنگونى آن رژيم از درون و بيرون پايان پذيرد و آزادى توام با آسايش ارزانى ايرانيان گردد. طرحى كه ما ريخته‏ايم با تجارب تلخ تاريخى تفاوت بنيادين ندارد. طرح‏هاىى كه ايران را به دموكراسى نزديك‏تر نكرده‏اند، به مصيبت بيش‏تر نزديك كرده‏اند.
اگر رسالتى در مرحله كنونى در راستاى تأمين دموكراسى در ايران به عهده كسى باشد، اين رسالت سريع‏تر دويدن وى به سوى قدرت - چنان كه مجاهدين مى‏كنند - نيست. اين رسالت قبل از همه در نقشى است كه در راستاى تأمين همزيستى نيروها و گرايش‏هاى مختلف سياسى كشور و همگراىى آنان حول يك تصميم همگانى بر عهده گرفته مى‏شود. مسئله مركزى ايران بر خلاف بسيارى تصورات نه نفس تغيير حاكميت كه كيفيت تغيير آن است. و رسالت ما اين است كه شرايط را براى مشاركت هر چه وسيع‏تر نيروها در تنظيم طرحى كه اين كيفيت را تعيين مى‏كند هر چه بيش‏تر فراهم كنيم.
اين استدلال كه ايرانيان براى به توافق رسيدن روى هيچ الگوى همگانى آمادگى ندارند، در عمل توصيه‏اى است در جهت باز كردن راه براى پياده شدن الگوى افغانستان در ايران و كنار زدن و بى‏ارزش كردن الگوهاىى چون كامبوج، لهستان، آفريقاى جنوبى، نيكاراگوئه و غيره و غيره.
در بين ما فدائيان دو ارزيابى عمل مى‏كند: يكى مى‏گويد استقرار دموكراسى در ايران در گرو افشاى هر چه بيش‏تر ماهيت سه نيروى اصلى حامى استبداد، تضعيف و انزواى آنان، گردآورى هر چه بيش‏تر نيرو حول سازمان و متحدان و به قدرت رسانيدن اين بلوك‏بندى و تثبيت حكومت آن است. ديگرى مى‏گويد اعمال فشار هر چه بيش‏تر از سوى سازمان و همفكران بر آن سه نيرو در راستاى سوق آنان در سمت رسيدن به يك توافق حول كيفيت تغيير و استقرار حاكميت - كه از نظر ما انتخابات آزاد است - نخستين گام در راه دموكراسى در ايران است.

آلترناتيو فكرى

فكر من اين نيست كه سازمان هيچ گاه نبايد آلترناتيوى تشكيل دهد كه ديگران را شكست دهد و خود را به حكومت برساند. اين كار قطعا روزى ضرورى است. روزى كه شرايط براى رقابت آزادانه نيروها و انتخابات دموكراتيك مهيا و يا دست‏كم در چشم‏انداز هويدا شده باشد. امروز وظيفه ما نه ارائه يك آلترناتيو حكومتى، كه ارائه يك آلترناتيو فكرى است. نقد طرح‏هاىى كه براى نظام حكومتى ايران و راه دست‏يابى به آن ارائه شده است. افشاى بى‏پرواى تناقضات آن‏ها با موازين دموكراتيك، اعمال فشار بيگانه با دموكراسى و شئون انسانى در صفوف خود و در بين ديگران در شكل‏گيرى يك هويت فكرى آلترناتيو نقش كليدى دارد. بگذار قبل از آن كه ما و متحدان حول چگونگى تقسيم قدرت و حول سرنوشتى كه براى ديگران در نظر مى‏گيريم متحد شويم برداشت‏ها و سمت‏گيرى‏هاى مشترك فكرى و رفتارى، نيروى ما را متحد و از ديگران متمايز كند. چه چيز از اين مبرم‏تر كه هواداران دموكراسى در ايران امروز به لحاظ فكرى و رفتارى، به هويتى مشترك شناخته شوند. هويتى كه آنان را نه تنها به لحاظ طرز تلقى از نظام سياسى آينده كشور و پر نسيب‏هاى اداره آن، بلكه به لحاظ رفتار و منش و مواضع سياسى روزمره نيز به عنوان نيروى ضامن دموكراسى معرفى كند.
اين سوال كه مسعود رجوى در ايرانى كه وعده داده مى‏شود شغلش چيست و دعوت از مجاهدين به مناظره و گفتگو پيرامون نقشه‏اى كه براى ايران كشيده‏اند، آنان را به انديشه‏اى مجدد پيرامون هويت خود و رابطه خود با دموكراسى ترغيب و به تاسيس و ترويج يك آلترناتيو فكرى در مقابل فكر استبدادى در كشور يارى مى‏رساند. سوال ما از رضا پهلوى كه اگر مشروطه‏خواهيد يا از رهبرى سياسى كناره بگيريد و يا ميراث پادشاهى را براى هميشه ترك گوييد، مشروطه‏خواهان را به تأمل بيش‏تر در باره آن چه مى‏خواهند و رابطه آن با دموكراسى فرا مى‏خواند و به تشخص جنبش ما حول ايده جمهورى پارلمانى و تماما انتخابى يارى مى‏رساند.
اين كه سازمان ما رسما به سازمان مجاهدين مراجعه و آنان را دعوت به گفتگوى علنى با مخالفان كند در هىأت اجرائيه سازمان به اين دليل رد شده است كه اين كار در وضع فعلى حمل بر ضعف ما خواهد شد. اين تصميم مرا بسيار متأثر كرد. هيچ تصميمى در اين زمينه - اگر علنا اتخاذ مى‏شد - تا اين حد آن نتيجه‏اى را ببار نخواهد آورد كه راى‏دهندگان به آن از آن گريزانند و اگر ما به علنيت و آشكارگوىى عادت كافى مى‏داشتيم تكيه بر چنين معاذيرى را بى‏گمان بسيار سست مى‏يافتيم.
اين اصلا تصادفى نيست كه تا امروز از هر گونه اعمال فشار بر سه نيروى ديگر براى واداشتن آنان به گفتگوى علنى با ديگران امتناع و اين امتناع دليل بر قوت ما تصور شده است. من بين اين امتناع و فكر تشكيل يك آلترناتيو حكومتى رابطه منطقى مى‏بينم. مبناى هر دو يكى است قدرت و منافع گروهى در هر دو مورد معيار بوده است. آن كه از دريچه‏اى جز مگسك لوله تفنگ به مسئله قدرت سياسى نگاه مى‏كند، آن كه منافع گروهى چشمانش را هنوز آنقدر تنگ نكرده است كه فقط قامت خود را ببيند و عاشق خويشتن باشد، بى‏گمان دعوت ديگران به گفتگو با خويش و يا بالعكس را پرواز مگس در عرصه سيمرغ نخواهد ديد.

حمايت دولت‏ها

طرح سازمان ما براى تشكيل جبهه آلترناتيو هنوز روشن نكرده است كه آيا جلب حمايت سياسى، مادى و عملى و كمك دولت‏ها و احزاب حاكم را مى‏پذيرد يا نه. ما تا كنون فقط گاه به دولت‏هاى خارجى هشدار داده‏ايم كه از آلترناتيوسازى براى ما دست بردارند. خود ما هيچ تماس و گفتگوى رسمى و غير رسمى با هيچ يك از دولت‏ها و يا احزاب حاكم نداريم و تلاشى نيز در اين عرصه نمى‏كنيم. از نظر من دليل اين سستى روشن نيست. كسى كه مى‏خواهد در راه ايجاد يك آلترناتيو حكومتى، كنار زدن ديگران، به زير كشيدن حكومت و به قدرت رسانيدن خود تلاش كند، غير قابل درك است كه چرا از جلب حمايت اتحاديه اروپاىى، ايالات متحده، دولت‏هاى منطقه و ديگران مى‏پرهيزد و يا اهميت و ضرورت آن را براى تحقق طرح خويش ناچيز يا ناديده مى‏گيرد.
بر خلاف كسانى كه عوام‏فريبانه و يا ساده‏لوحانه بر هر تلاش براى جلب حمايت خارجى انگ وابستگى مى‏زنند، من اين تلاش‏ها را جز در مورد دولت عراق كه سياستى ضد ايرانى و جنگ افروزانه را دنبال كرده است، از قبل و تا زمانى كه به انجام خدمات معين براى آن دولت مشروط نباشد و يا به فساد و مصرف در راهى غير از اهداف جنبش آلوده نشده باشد، يك جا مردود و محكوم نمى‏شناسم.
آن چه نگران كننده است صرف تلاش براى جلب كمك و حمايت اين يا آن دولت نيست. نگران كننده اين است كه جلب حمايت خارجى وسيله از ميدان بدر كردن و سركوب رقبا گردد و رقابت دولت‏ها بر سر منافع ملى خود مانع هر گونه تفاهم ملى گردد. تجربه تلخ لبنان، سرنوشت فاجعه‏بار افغانستان، وضعيت دردناك كردستان عراق و ده‏ها نمونه ديگر پيش روى ماست.
در دوران جنگ سرد هر جنبش حركت سياسى به اين يا آن صورت در آخرين تحليل به سوى شرق يا غرب سمت‏گيرى مى‏كرد. در دوران پس از جنگ در منازعات منطقه‏اى و در روابط كشورها دوباره حمايت از مخالفين طرف مقابل به يك وسيله رايج بده بستان‏ها و اعمال فشار دولت‏ها بر يك‏ديگر براى كسب امتياز در مذاكرات و مسايل فى‏مابين تبديل شده است. هم اكنون در رابطه دولت ايران با كشورهاى همجوار منطقه‏اى اين موضوع يك پديده روزمره است.
در وضع فعلى هر نهضت سياسى ايرانى كه به مثابه يك آلترناتيو واقعى براى جمهورى اسلامى برآمد كند چه بخواهد و چه نخواهد وارد معادلات منطقه‏اى و بين‏المللى خواهد شد و اگر اين نهضت نهضتى نباشد كه گرد آمد عمده‏ترين گرايش‏هاى سياسى كشور را هدف گرفته است، اگر اين نهضت نه يك طرح توافق ملى كه كشمكش با ديگر مدعيان قدرت را در مقابل قرار دهد، آنگاه شك نبايد داشت كه ايران ما نيز بسان لبنان و افغانستان و عراق و غيره جولان‏گاه كشمكش دولت‏هاى رقيب خواهد شد و از تاجيكستان و افغانستان گرفته تا روسيه و آمريكا و غيره تحت عنوان ‌«كمك به تأمين صلح و امنيت براى ايرانيان‌» با حمايت از اين و آن در پى آن خواهند بود كه جاى پاىى در اين كشور براى خود گشاد كنند.
در مسئله آلترناتيو هر طرحى كه نخواهد يا نكوشد تحقق نوعى توافق ملى در شيوه تعيين حكومت در ايران را دنبال كند، هر طرحى كه نه مصالح عمومى كشور و مردم كه منفعت قدرت و درگيرى با ديگران را هدف قرار دهد هر گاه به جد پى گرفته شود و از عهده نمايش قدرت خويش نيز خوب برآيد، در اين منطقه پر آشوب طرحى خواهد شد براى تقسيم ايران به مناطق نفوذ همسايگان و قدرت‏هاى ريز و درشت جهان كه براى ايران ما و اموال منقول و نامنقول آن تصميم بگيرند.
ساده‏انگارى محض است هر گاه رسالت ما در تأمين دموكراسى براى ايران از مسئوليت ما در قبال سرنوشت كشور، از دفاع ما از حق مردم براى زندگى در صلح تجريد شود و تصور رود كه منازعه مدعيان آلترناتيو مى‏تواند دروازه‏هاى كشور را به روى آرمان دموكراسى بگشايد. تنها نكته اميدوار كننده در اين طرح آن است كه تصور نرود طراحان در اجرا پى‏گير و يا توان ضرور برخوردارند.

در رابطه با شورش‏ها
احساس ما فدائيان در برابر تشديد فقر و فاقه عمومى، انفجار جمعيت جوان بيكار و گسترش شورش‏ها احساسى مشترك و توام با همدردى و همدمى از يك سو و احساس تنفر از سركوب‏گران اين شورش‏ها از سوى ديگر است. اما تصميم سياسى و مسئوليت‏شناسى ما در برابر وضع موجود يك‏سان نيست. اين تفاوت منطقى در صف ديگر نيروهاى سياسى نيز وجود دارد.
فكرى هست كه آرزويش شركت هر چه كارآتر در آن، كنار زدن و عقب گذاشتن ديگران است و مى‏پندارد كه هر چه سريع‏تر از آن اهرمى كارآمد براى كسب و قبضه قدرت بسازد. فكر ديگرى هست كه توان شورش را در اوج خود تكرار بهمن ۵۷و در غير آن صورت هرج و مرج و خون‏ريزى بى‏پايان مى‏بيند و نگران آن است كه توده مردم نه در انتخاباتى دموكراتيك و صلح‏آميز، كه در فضاىى خشمگين و نفرت‏بار (كه تكوين آن قبل از همه بر عهده حكومت است) در باره سرنوشت خويش و حكومت تصميم گيرند. تصميمى كه بى‏گمان ديرى نخواهد پاييد.
بازتاب ساده احساس ما نسبت به شورش در عمل سياسى و هواى در راس آن قرار گرفتن به خيال تاسيس يك ‌«دولت توده‏اى‌» يا اعمال قدرت توده‏اى نه يك طرح و نقشه تجربه شده، قابل حصول و سنجيده كه يك تلاش عاطفى براى ارضاى آتش نفرتى بر حق است.
ايران با آفريقا جنوبى و حتى با هند و پاكستان و تركيه تفاوت بسيار دارد. در ايران توده‏هاى وسيع مردم، آنان كه نيروى اصلى شورش‏اند، هيچ‏گاه در طول تاريخ نه با احزاب سياسى پيوند و نه از آنان شناخت درستى داشته‏اند. در چنين وضعى اين فكر كه احزاب سياسى، از جمله سازمان كه سال‏هاست به خارج از كشور رانده شده‏اند، در راس شورش قرار گيرند، آن را هدايت كنند و به وسيله اعمال قدرت آلترناتيو دموكراتيك بدل سازند يك روياى ناب است. نيروى نارضاىى و عصيان توده‏اى در ايران كنونى فقط زمانى كه بتواند تحت رهبرى يك ائتلاف همگانى - و نه از سوى اين يا آن مدعى حكومت - و در خدمت اعمال فشار بر حكومت براى تضمين شرايط دموكراتيك براى مراجعه به آراى عمومى به كار گرفته شود، مى‏تواند در جهت استقرار دموكراسى ثمربخش گردد.

× × ×

ادعاى تشكيل آلترناتيو حكومتى و يا تظاهر به موجوديت آن در اين جا - يعنى در اروپا - قبل از آن كه واقعيتى خارجى را توصيف كند، به يك متاع تبليغاتى شباهت مى‏يابد. حتى اگر شاه و رهبر و رئيس‏جمهور و نخست‏وزير و وكلا و وزرا و ديگر جزئياتش برگمارده شوند و قدرت‏هاى اروپا و آمريكا هم به مانور روى آن در مقابله با رژيم تحريص شوند، باز هم تا زمانى كه در داخل كشور هيچ جريان سياسى مخالف برآمد نكند، كسى در ايران آن دم و دستگاه را به عنوان آلترناتيو جدى نخواهد گرفت. باور كردن اين حقيقت تنها مى‏تواند كسانى را نوميد كند كه سوداىى جز كسب قدرت در سر ندارند و بسيار محتمل است كه بسيارى از اينان از آن جهت به اين حقيقت تن ندهند كه وصف‏العيش، نصف العيش.
اما :
- كسانى كه مسئوليت و رسالت خود را تامين هم‏زيستى و گفتگوى پايدار ميان عموم نيروهاى سياسى كشور با هدف حصول يك توافق عمومى براى تعيين حكومت - به تعبير من انتخابات آزاد - قرار داده‏اند،
- كسانى كه تاسيس يك آلترناتيو فكرى در مقابل تمام اشكال حكومتى استبدادى، ترويج هر چه وسيع‏تر اين آلترناتيو و گرد آوردن هر چه بيش‏تر نيرو حول آن - به زعم ما حول جمهورى پارلمانى - را گامى بلند در راه دموكراسى تلقى مى‏كنند،
- كسانى كه مى‏كوشند توده هر چه وسيع‏ترى، از ايده‏هاى فوق آگاه شوند و نيروى اعتراضى خود را در خدمت تحقق آن‏ها قرار دهند،
- كسانى كه جلب حمايت خارجى در اين مرحله را صرفا براى عقب‏گذاشتن حريفان كه براى اعمال فشار بر حكومت و پس زدن آن از مقابله با خواست‏هاى دموكراتيك و براى پشتيبانى از هم‏گراىى ملى طلب مى‏كنند،
- كسانى كه صادقانه مى‏پندارند تلاش‏هاى آنان براى تامين دموكراسى در كشور قبل از همه جنبه پشتيبانى از مبارزه مخالفين استبداد در كشور را دارد و بدون اتحاد و هم‏كارى با آزادى‏خواهان در ايران پيش‏برد جنبش دموكراتيك ناميسر است،
آرى، چنين كسانى هرگز اوضاع كنونى را نوميدكننده نخواهند يافت. آن‏ها هرگز براى فرار از ياس به دامان روياها چنگ نخواهند زد . اين كسان، با اعتماد به نفسى بسيار يك دنيا كار در مقابل خود خواهند ديد.