درباره كنگره اول و نتايج آن

07.06.90 | فرخ نگهدار


گفتگو در پايان كنگره اول


فرخ نگهدار
اوت ۱۹۹۰

سوال - در طول كار كنگره نمايندگان احساس واحدى نداشتند، گاه بيم بود و گاه اميد. گاه شور و شوق بود و گاه نگرانى و دلواپسى. شما در اين ۸روز چه احساسى داشتيد؟
جواب - من هم مثل بقيه بودم. تنها همه ما اين طور نبوديم كه از روز اول تا آخر يك نوسان سينوسى بيم و اميد را تكرار كنيم. به جلوتر آمديم از بيم‏ها كاسته و بر اميدها افزوده شد تا آخرين لحظات كه يك‏پارچه شور بوديم و اميد.

سوال - آيا كنگره مى‏توانست بهتر از اين برگزار شود؟ آيا از نتايج كار آن راضى هستيد؟
جواب - نخستين كنگره ما در شرايطى برگزار شد كه بسيارى از دوست‏داران و نيز مخالفان ما يا به كلى امكان تشكيل آن را منتفى و سرنوشت سازمان را تيره و تار مى‏ديدند يا نسبت به موفقيت آن با شك و ترديد بسيار برخورد مى‏كردند. دل‏هاى بسيارى كه به هوادارى از نام فدائى مى‏تپند سخت نگران سرنوشت سازمان و نگران غلبه روحيه تفرقه و انشعاب و انشقاق در آن بودند.
كنگره در شرايطى برگزار شد كه استبداد حاكم خشن‏ترين و خون‏بارترين نوع سركوب و خفقان را به سازمان تحميل كرده و پراكندگى و تلاشى ارگان‏هاى دستگاه رهبرى سازمان كه در خارج از كشور مستقرند در عمل امكان مشاركت موثر فعالين فدائى مستقر در داخل كشور را از ميان برده و يا بسيار بسيار محدود كرده بود. كنگره در شرايطى برگزار شد كه گروهى از مسئولين سابق و كادرهاى پرسابقه سازمان منصرف شده و از شركت در كنگره اعلام امتناع كرده بودند. و بالاخره كنگره در شرايطى برگزار شد كه ارگان‏هاى دستگاه رهبرى سازمان - مشخصا كميته مركزى و هيئت اجرائيه - عملا قدرت و كارآىى خود را از دست داده بودند. آخرين و مهم‏ترين كار اين ارگان‏ها رفع موانع چگونگى تعيين نمايندگان و فراخواندن آنان بود.
در چنين شرايطى هر گاه از من سوال شود كه آيا كنگره مى‏توانست از اين بهتر برگزار شود من صد در صد پاسخ مثبت خواهم داد. آرى چنين امكانى وجود داشت اما اين خطر نيز وجود داشت كه به خاطر بهتر برگزار شدن باز هم مدتى زمان از دست برود و در وضع بسيار نابسامان قبل از كنگره عملا بسيارى از اميدها و امكانات نيز از دست برود و كنگره‏اى نه بهتر كه چه بسا بسيار بسيار ضعيف‏تر از آن چه برگزار شد برگزار شود. با اطمينان مى‏گويم اگر ما همان كنگره‏اى را كه ضوابط آن در پلنوم شهريور ۶۶تصويب شده بود فرامى‏خوانديم نه تنها در آن بسيار موثرتر از امروز عمل مى‏كرديم بلكه امروز نيز حداقل يك كنگره ديگر نيز برگزار كرده بوديم.
اما اين به هيچ وجه به معناى رضايت از همه آن چه انجام شد نيست. به نظر من، وقتى دستگاه رهبرى سازمان عملا پراكنده بود، كنفرانس‏هاى منطقه‏اى نمايندگان كنگره مى‏توانستند، با تشكيل كميسيون‏هاىى جنب خود وظيفه تهيه اسناد و كار روى پيش‏نهادها و آماده ساختن كنگره را بر عهده گيرند. اين كار انجام نشد و اين يك اشتباه بود.
وقتى ما بدون كار جمعى روى هيچ سندى به كنگره رفتيم بهتر اين بود كه روزهاى كنگره را صرف موضوعاتى نمى‏كرديم كه براى تصميم‏گيرى پيرامون آن‏ها آمادگى كافى نداريم. شايد بهتر اين بود كه از همان ابتدا كار تصويب اسناد پايه‏اى به كنگره دوم موكول و از دستور خارج مى‏شد. اين‏ها نواقص واقعى‏اند. اما به هيچ وجه نمى‏توان خود كنگره را به دليل نواقص آن مورد سوال قرار داد.
در مجموع به صحنه كه نگاه مى‏كنيم حدود ۲۵ تا ۳۰در صد نمايندگان از داخل و خارج يا امكان شركت نيافتند و يا از شركت امتناع كرده‏اند. حدود ۱۵در صد نيز از زواياىى ديگر روى هم رفته از روندهاىى كه در كنگره پيش رفت ناراضى‏اند. در اوضاع فوق‏بحرانى كنونى و در شرايط فوق‏دشوار عينى كه ما را احاطه كرده من تشكيل اجتماعى به اين عظمت در سازمان و اين حد از مشاركت مجموعه نيروهاى سازمان در تشكيل اين اجتماع را يك موفقيت بزرگ براى تمام سازمان تلقى مى‏كنم. آرزوهاى نيك البته هميشه از واقعيت زيباترند.
با اطمينان بايد گفت برگزارى كنگره اول قطعا شرايط و امكاناتى بس بيش‏تر براى تجمع وسيع‏تر نيروهاى سازمان در كنگره دوم فراهم خواهد آورد. اين كار مى‏بايست دو سه سال پيش انجام مى‏شد.

سوال - آينده سازمان را چگونه مى‏بينيد؟
جواب - من امروز هم آينده سازمان را همان طور مى‏بينم كه هميشه ديده‏ام.
سازمان فدائيان خلق ايران (اكثريت) نقش و مسئوليت عمده‏اى را در جنبش چپ ايران عهده‏دار بوده و هست. ايده‏آل‏هاى مربوط به نوسازى چپ و يك‏پارچگى نيروى آن به ميزان زيادى با نوسازى سازمان ما و حفظ وحدت صفوف آن گره خورده است. با تحولاتى كه رخ داده در آينده نيز پس از كنگره اين نقش و اين مسئوليت نه كاهش كه افزايش خواهد يافت هر گاه دستگاه رهبرى و عمده‏ترين نيروهاى سازمان با آگاهى و شايستگى با آن مواجه شوند.

سوال - فكر مى‏كنيد كنگره و نتايج آن چه تاثيرى در ميان نيروهاى چپ، ملى، دموكرات و مترقى كشور بر جاى مى‏گذارد؟
جواب - پيش‏بينى مى‏كنم تاثير آنى و بعدى اعلام نتايج كنگره بر نيروهاى چپ و ترقى‏خواه كشور از يك‏ديگر متمايز باشند. در اولين واكنش‏ها در طيف نيروهاى چپ قطعا شاهد دو واكنش متناقض منفى و مثبت خواهيم بود. عده‏اى اعلام عدم اعتماد خواهند كرد و تصميم‏گيرى براى تنظيم مناسبات خود با سازمان را براى خود بسيار دشوارتر مى‏يابند. عده زيادى هم در مجموع از تحولى كه رخ داده استقبال مى‏كنند. اما به تدريج كه پيش رويم و اطلاعات و اظهار نظرهاى بيش‏تر و بيشترى از سوى مسئولين سازمان در باره كنگره و اهداف آن انتشار يابد تصور مى‏كنم نيروهاى مخالف كنگره و نتايج آن محدودتر و محدودتر شوند. البته اين پيش‏بينى متكى به ارزيابى از روحيه‏اى است كه نمايندگان كنگره از خود نشان دادند. بدون آن روحيه تفاهم و دل‏سوزى تقويت پايگاه كنگره در جنبش چپ قطعا با آينده‏اى روشن‏تر مواجه نبود.
كنگره چنان چه واقعا همان گونه كه بود عرضه شود ترديد نبايد داشت كه در سمت‏يابى نيروهاى ترقى‏خواه در كشور به سوى استحاله خود و تقويت انديشه‏هاى دموكراتيك در صفوف خود، در تنظيم و بازسازى و بهبود مناسبات با سازمان تاثيرات فوق‏العاده مثبت بر جاى مى‏نهد.
كنگره قطعا به بازيافت اعتماد به نفس در صفوف چپ ايران كمك مى‏كند. چپ ايران اكنون مى‏تواند باور كند كه يگانه راه و يگانه سرنوشت نهضت چپ در ايران متلاشى شدن از طريق تحميل انشعاب‏هاى متوالى بر وى نيست، چپ ايران اكنون مى‏تواند باور كند كه مى‏توان حزبى ساخت كه ضمن وفادارى به آرمان‏هاى چپ خود را بر اساس نيازهاى دموكراسى بازسازى كند و اعتماد طيف وسيع تمايلات اجتماعى نسبت به صداقت خود در تحقق اهداف ملى و دموكراتيك را به سوى خود جلب نمايد. من فكر مى‏كنم كنگره ما، اگر به روح حاكم بر اهداف آن وفادار باشيم، اميد و اعتماد به آينده را در صفوف نيروى چپ در ايران تقويت خواهد كرد.

سوال - شما در حدود ۸سال دبير اول سازمان بوده‏ايد. از شوراى مركزى و از نيروهاى سازمان چه انتظارى داريد؟
جواب - مهم‏ترين انتظارى كه من از شوراى مركزى و از تك‏تك اعضاى گروه‏هاى كار كه حول آن سازمان داده شده‏اند دارم اين است كه با عمل خود سيماى كنگره را به واقع و همان گونه كه بود نمايندگى كنند، كنگره از آنان بازسازى بنيادين مناسبات درون‏سازمانى، نفرت از دسته‏بندى، كار و كوشش خستگى‏ناپذير، وفادارى به آرمان دموكراسى، به ويژه در تنظيم مناسبات درون‏سازمانى را انتظار داشت. كنگره از شوراى مركزى انتظار داشت حفظ موجوديت سازمان را مهم‏ترين و مقدم‏ترين وظيفه كنونى تلقى كند و اين در لحظه كنونى، معناىى جز اين ندارد كه طيف وسيعى از نيروهاى سازمان كه نسبت به سودمندى كنگره بى‏اعتمادند با عمل شوراى مركزى دلايل كافى براى اميدوارى به دست آورند. تقويت حضور سازمان در صحنه مبارزه و انجام منظم وظايف رهبرى نيز مى‏تواند به اين امر كمك كند.
رفقاىى كه به دليل آن چه به ما و به سازمان‏مان گذشته است از زواياى مختلف از ادامه فعاليت در سازمان كناره گرفته‏اند اكنون با روحيه‏اى نو براى از سرگيرى مجدد كار در سازمان‏شان خيز برداشته‏اند. شوراى مركزى و گروه‏هاى كار بايد با حداكثر توان كار سازمان‏گرى اين نيروها را دنبال كنند. ما براى اين كار زمان زيادى نمى‏توانيم از دست بدهيم. روى سخن در اين جا با آنان نيست كه صفوف مبارزه را به طور كلى ترك كرده و مسايل زندگى شخصى را تمام مضمون زندگى خود تلقى مى‏كنند. از كنگره و از شوراى رهبرى البته براى تغيير اين روحيه كارى ساخته نيست، براى جلب مجدد اين نيروها بايد منتظر تغيير شرايط سياسى بود. آن چه فورى و ضرورى است جلب معترضين است كه عمل‏كرد سازمان و تنگناهاى موجود آنان را از ادامه هم‏كارى با سازمان منصرف كرده است.
هم از شوراى مركزى، هم از گروه‏هاى كار بايد انتظار داشت كه هر يك نقش، مقام و مسئوليت خطير خود را همان گونه كه هست در مركز توجه قرار دهند. اين پيش‏بينى واقعى است كه مشكلات تمام نشده است و ما در حل آن‏ها هم احتياج به اعتماد به نفس بسيار و هم نياز بسيار به اتكاى به هم‏ديگر داريم. آن طور كه تجربه به من مى‏گويد تلفيق مناسب اين دو نياز يكى از عمده‏ترين شاخص‏هاى پختگى رهبرى است. انتظار من و فكر مى‏كنم عموم رفقا از شوراى مركزى و ارگان‏هاى تدارك‏كننده كنگره آن است كه نظر به نيمه‏كاره ماندن وظايف كنگره نخست بكوشند كنگره دوم در همان فاصله‏اى كه مقرر است تشكيل گردد.
از عموم اعضا و هواداران سازمان، از همه فعالين فدائى انتظار دارم كه در اين لحظات حساس به يارى شوراى مركزى سازمان برخيزند، دست به دست هم دهند تا اين زايش نوين جنبش چپ ايران كه به نام و سنت فدائيان خلق پيوند گرفته است كانون و مركز تشكلى گردد كه رزمندگان راه صلح، دموكراسى، عدالت و سوسياليسم را با اعتماد به خود و با اميد به آينده بسيج كند.

سوال - آيا فكر مى‏كنيد سازمان با پتانسيلى بيش از آن چه در كنگره اول ديده شد در كنگره دوم حاضر شود؟
جواب - قطعا اميدوارم كه اين طور باشد و اما دلايل اين اميد:
- كنگره اول سازمان را از خطر انشعاب و از مصيبت دسته‏بندى به كلى نجات داد و اين نيروى بسيار را آزاد كرده كه مى‏تواند كنگره دوم را تقويت كند. فروكش كردن بحران در سازمان زمينه را براى تدارك كنگره ثمربخش‏تر مساعد مى‏كند.
- كنگره اول سازمان در شرايطى برگزار شد كه عملا تمام ارگان‏هاى تدارك‏كننده فلج شده بودند در حالى كه ارگان‏هاى تدارك‏كننده كنگره دوم عملا وجود دارند و مى‏توان بر آن‏ها متكى شد. وجود شوراى مركزى و كميسيون‏هاى تدارك‏كننده اميدواركننده است.
- ما براى تدارك كنگره آن هم در خارج كشور كوچك‏ترين تجربه‏اى نداشتيم. اكنون تجربه كنگره اول در خدمت كنگره دوم است و اين خود به هيچ وجه چيز كمى نيست.
- در كنگره اول فرصت براى انتشار پيش‏نويس اسناد از طريق راديو و مطبوعات و رساندن آن به دست فعالين در داخل كشور و نظرخواهى از آنان وجود نداشت. اكنون فرصت اين كار هست و مى‏توان به آن جامه عمل پوشيد.
- تا كنگره دوم حدود ۸ماه تا يك سال فاصله است. ما در كنگره دوم از يك سو بحث زيادى پيرامون ضوابط تعيين نمايندگان نخواهيم داشت و از سوى ديگر زمان كافى براى كار روى اسناد پايه‏اى در اختيار خواهيم داشت.
و اين‏ها يعنى هم به لحاظ گستردگى دامنه نيروهاىى كه در كار تدارك و تشكيل آن مشاركت مى‏كنند، هم به لحاظ ايجاد آمادگى براى تصويب اسناد پايه‏اى و هم به لحاظ حد تجربه و سطح روحيه‏اى كه نمايندگان كنگره دوم خواهند داشت، كنگره دوم اصولا بايد كنگره‏اى با پتانسيل بيش‏تر پيش‏بينى شود. البته همه اين‏ها مشروط است به نحوه و كيفيت عمل شوراى مركزى و ارگان‏هاى تابع آن.

سوال - اگر قرار باشد بر اساس مجموعه روندهاىى كه قبل از تشكيل و سپس در كنگره طى شد نامى براى آن انتخاب كرد كه شاخص‏ترين ويژگى‏ها را بيان كند شما چه نامى را برمى‏گزينيد؟
جواب - در پاسخ به اين سوال بايد به دو موضوع اشاره كرد. يكى بحث‏هاىى است كه پيرامون ماهيت اجلاس مطرح بود، موضوع ديگر تصاميم و روندهاىى است كه از كنگره گذشت. در موضوع اول من به دليل ناكافى بودن تداركات از يك سو و ضرورت برگزارى فورى كنگره بيش‏تر مايل بودم كه يك كنگره دو اجلاسى داشته باشيم، در اجلاس اول همين تصاميمى كه اتخاذ شد اتخاذ شود و اجلاس دوم به كارهاىى كه معوق ماند مى‏پرداخت. اما اين نقص به نظر من در شرايط فعلى در مجموع يك نقص فرعى است و به هيچ وجه مجموعه كار بزرگى را كه انجام شد زير سوال نمى‏برد.
روندهاىى كه در كنگره گذشت را هم دو قسمت بايد كرد. يك قسمت فرمول‏بندى‏هاىى است كه تصويب شد و بخش ديگر تغيير و تحولات بزرگ در ساختار و در تركيب دستگاه رهبرى سازمان است. در قسمت اول تصريح مى‏كنم كه قطع‏نامه در زمينه بررسى اجمالى خطاهاى سازمان بسيار شتاب‏زده تهيه شد. اين قطع‏نامه در برخى موارد از جمله در زمينه تاثير ديدگاه‏هاى نظرى ما در تدوين سياست نسبت به جمهورى اسلامى در سال‏هاى ۶۰و ۶۱جمع‏بندى درست ارائه داده است. اما در زمينه سياست گذشته ما نسبت به حزب توده ايران و در زمينه تاثير ديدگاه‏هاى گذشته بر خصلت و عمل‏كرد ملى ما ارزيابى‏هاى غيرواقعى ارائه داده كه من با آن موافق نيستم. اما اين‏ها هيچ كدام مسائلى غيرقابل درك نيست. اين‏ها از موارد طبيعى اختلاف فكرى در سازمان ماست. مهم‏ترين روندى كه در كنگره طى شد و مهم‏ترين نياز سازمان ما در لحظه فعلى، دگرگون‏سازى بنيادين ساختار و تركيب ارگان‏هاى دستگاه رهبرى سارمان است.
با اجازه شما، قدرى وسيع‏تر ارزيابى و نظر خود را در باره كليت اين كار بزرگى كه كنگره انجام داد را شرح مى‏دهم.
مى‏دانيم كه ساخت و بافت سازمان ما و به ويژه دستگاه رهبرى آن مثل ساير احزاب مشابه بر پايه ‌«وحدت فكرى و سياسى‌» يا به زبان ديگر ‌«وحدت ايدئولوژيك‌» بنيان گذاشته شده بود. تمايل عمومى در اين احزاب آن بوده است كه در جريان آن چه كه ‌«مبارزه ايدئولوژيك‌» ناميده مى‏شد سرانجام آن جريان فكرى و سياسى كه در دستگاه رهبرى آراى بيشترى به دست مى‏آورد ديگران را حذف و طرد كند و بدين وسيله ‌«وحدت حزب‌» را تضمين كند. تاريخ ‌«نهضت كمونيستى‌» در همه كشورها و به ويژه آن جا كه اين احزاب حاكم بودند گوياى تكرار بى‏وقفه همين روند بوده است.
شكل بروز روند طرد و حذف در مراحل نامتكامل‏تر ‌«نهضت كمونيستى‌» با خشونت و حتى سبعيت هم‏راه بوده است. تصفيه‏هاى خونين استالينى و روند مبارزه درون‏حزبى در ميان كمونيست‏هاى چين تا انقلاب فرهنگى منحصر به اين دو حزب عمده نبوده است. حاصل اين مبارزه تثبيت قدرت مطلقه يك فرد در حزب و حذف و سركوب همه عناصر رهبرى داراى فكر مستقل يا مخالف بوده است. كيش شخصيت در اين دوره به هيچ وجه يك پديده تصادفى نيست.
در دوره‏هاى متاخرتر، در نيمه دوم قرن در عموم احزاب كمونيستى در اشكال مبارزه درون‏حزبى اصلاحات معينى صورت گرفت. تز ‌«رهبرى جمعى‌» و ‌«خرد جمعى‌» جاى‏گزين ‌«كيش شخصيت‌» شد. اما اصل مبارزه براى ‌«حفظ وحدت ايدئولوژيك حزب‌» و ‌«مبارزه عليه اپورتونيسم و انحراف‌» به مثابه وظيفه‏اى تاخيرناپذير هم‏چنان به قوت خود باقى ماند. در اين سيستم منظور از ‌«رهبرى و خرد جمعى‌» آن نبود كه نمايندگان گرايشات گوناگون فكرى و سياسى با تكيه به نقاط مشترك دستگاه رهبرى حزب را هدايت كنند. آن چه در عمل پيش رفت حاكى از آرايش دقيقا” حساب‏شده نمايندگان يك گرايش فكرى در حساس‏ترين مراكز فعاليت حزب و تثبيت موقعيت هر عضو رهبرى در جاى خاص خود بود. به اين ترتيب دستگاه رهبرى در مجموعه خود تبديل به دژى تسخيرناپذير مى‏شد كه بر اساس تنظيم دقيقا حساب‏شده مناسبات ميان اعضاى آن راه را به طور كامل براى رخنه هر فكر و انديشه ديگر به درون خود سد كرده و حزب را به طور دسته‏جمعى (تا روزى كه پيرى و مرگ حزب را از چنگ آن رهبران نجات دهد) هدايت مى‏شد. حزب‏مدارى دوران برژنف و ساير كشورهاى اروپاى شرقى و همه احزابى كه الگوى آنان را تكرار كرده‏اند دقيقا به همين شيوه بوده است. تجربه نشان داده است كه در تمام احزابى كه بر پايه ‌«وحدت فكرى‌» و عدم تحمل انديشه مخالف، با انديشه انحصار حقيقت در چنگ خود تاسيس و تكامل مى‏يابند روند شكل‏گيرى دسته‏بندى، گسترش روند رودرروىى‏ها و سرانجام فاجعه حذف و طرد همه معترضين و مخالفين از دستگاه رهبرى و انحصار تمام مسئوليت‏ها در دست خودى‏ها امرى گريزناپذير بوده است و تامين وحدت فكرى در حزب بدون توسل به دسته‏بندى و حذف اساسا ناممكن است.
در سازمان‏هاى نوپاى چپ افراطى، به ويژه آن جا كه قوام و دوام روابط سال‏دار درون‏حزبى وجود نداشته است، روند حذف و طرد مخالفان فكرى بسيار بسيار سريع‏تر و ساده‏تر گسترش يافته است. در اين گونه سازمان‏ها از جمله در سازمان ما پس از چند ماه بحث و مجادله فكرى، بحثى كه هدف آن قبل از آن كه روشن كردن حقيقت باشد گسترش بى‏اعتمادى نسبت به ديگران و جلب عناصر به سوى خود و تحكيم گروه‏بندى فردى بوده است، نگرانى نسبت به وقوع ‌«خيانت‌» يا ‌«توطئه‌» تمام پيكره سازمان را در بر گرفته عملا هم‏زيستى نيروها در زير يك چتر ناممكن گرديده و انشعاب گريزناپذير تلقى مى‏گرديد. در اين سازمان‏ها انشعاب همواره به صورت قاطع‏ترين وسيله خاتمه دادن به اختلافات و تامين ‌«وحدت فكرى‌» سازمان تلقى شده است. دهه اول حيات سازمان ما شاهد دست كم سه انشعاب و زايش جريان‏هاى تازه و سپس وقوع مجدد و مكرر انشعاب در آن‏ها بوده است.
سازمان ما در دومين دهه حيات خود كوشيد پوسته سازمانى با مشخصه‏هاى سنتى چپ افراطى را بشكند و به يك سازمان چپ سنتى مشابه ديگر احزابى كه اصطلاحا ‌«برادر‌» ناميده مى‏شدند گذر كند. اين تحول انجام شد و تا چند سال نيز خيال‏ها از فكر و انديشه وقوع تفرقه و انشعاب مجدد در سازمان آسوده شد.
عموما فكر مى‏كرديم كه راز حفظ وحدت صفوف سازمان‏مان را يافته‏ايم و آن در هم‏طرازى با ساير ‌«احزاب برادر‌» است آخر آن‏ها سال‏ها بود كه چنين مصيبتى نداشتند. در اين سال‏هاى پس از انشعابات، زمانى كه هنوز از اختلافات فكرى و سياسى خبرى نبود ساخت و بافت دستگاه رهبرى و تمام تشكيلات به گونه‏اى سازمان داده شد كه هر كس در جاى خاص خود، آن طور كه تواناىى‏هايش طلب مى‏كرد قرار گيرد.
اما اين تمهيدات نمى‏توانست واقعيت زندگى را دگرگون كند. با تغيير وضعيت سازمان در كشور پس از ۶۲و با شروع تغييرات بنيادين در اوضاع بين‏المللى و روند فروپاشى انديشه و عمل و ساختار احزاب سنتى چپ رشد و نمو اختلافات فكرى، سياسى و سازمانى در صفوف ما به كلى گريزناپذير شد. تك‏تك اعضاى سازمان در شرايط تازه مى‏بايست تصميم مى‏گرفتند چه بايد كرد. كدام راه صحيح است؟ تشكيل دسته‏بندى، تبليغ عليه مخالفان، جذب نيرو و تحميل انشعاب بر خود و سازمان؟ و يا تن دادن به دسته‏بندى، تلاش براى حصول توافق ميان ‌«جناح‏ها‌» و از اين طريق حفظ دستگاه رهبرى و تشكيلات؟
همه مى‏دانيم كه طى سال‏هاى اخير با فراز و فرود امواج بحران در سازمان ما با گرايش به راه حل اول و يا دوم نيروى بيش‏تر يا كم‏ترى را به سود خود بسيج كرده است. (حتى لحظاتى را شاهد بوده‏ايم كه توده وسيعى از اعضا عليرغم تمام نفرتى كه از انشعاب داشته‏اند آن را گريزناپذير دانسته‏اند.) با صراحت و صميمانه مى‏گويم كه تلاش من در سال‏هاى بحرانى اخير تماما متوجه آن بود كه راه‏هاى جلوگيرى از خطر انشعاب در سازمان پى‏گيرانه جستجو و به كار گرفته شود. من تا آخرين پلنوم كميته مركزى در مهر ۶۸در مجموع از فكر توافق ميان گرايشات موجود در دستگاه رهبرى سازمان حمايت كرده‏ام ولى توافق در دستگاه رهبرى سازمان فقط تا جاىى محترم است كه هدف و حاصل آن نه حفظ موقعيت رهبران، كه حفظ موجوديت سازمان و سوق آن از حزبى تك‏گرا به حزبى مبتنى بر تنوع گسترده فكرى باشد.
راه رهاىى سازمان از چنگ بافت فكرى، سياسى و سازمانى احزاب سنتى و فراروىى آن به حزبى واقعا نوين مبتنى بر دموكراسى واقعى و وحدت اراده آزادانه اعضاى آن از يك سو آن بود كه با فكر انشعاب تا به آخر مقابله شود، از سوى ديگر از هر نوع توافقى كه هدف آن حفظ دستگاه رهبرى يا موقعيت بخش اصلى و تعيين‏كننده آن بود قاطعانه امتناع شود.
هر گاه اعضاى كميته مركزى و به ويژه هيئت سياسى سنتى سازمان يك‏پارچه بر سر حفظ و ترميم صفوف خود، آن طور كه خود مى‏خواستند ‌«توافق‌» مى‏كردند يا حتى بدون ‌«توافق‌» و به طور عادى كميته مركزى خواستار ابقاى خود و حتى ترميم بر اساس نظر خود مى‏شد با اطمينان مى‏گويم كه يا هيچ آلترناتيو به قدر كافى قدرتمند ديگرى كه بتواند و خود را جاى‏گزين آن سازد وجود نمى‏داشت و آرزوى نوسازى و رهاىى سازمان از الگوى حزب‏مدارى سنتى در سازمان به كلى مى‏خشكيد و يا سرنوشتى جز شكست و تلاشى در انتظار سازمان و كنگره آن نبود و چه شورآفرين و ارزشمند است زمانى كه عموم اعضاى رهبرى سابق و توده نمايندگان كنگره با پشت كردن به اين فكر حفظ موجوديت سازمان و نوسازى آن را مقدم بر مقام و موقعيت خود مى‏شمارند.
سازمان ما مى‏بايست نظام فكرى تك‏گرا و سازمان‏يابى مبتنى بر آن را قاطعانه در هم مى‏شكست و پلوراليسم و دموكراسى درون‏حزبى را جاى‏گزين آن مى‏كرد. براى كمك به تحقق واقعى اين انقلاب بزرگ، در وضع مشخص فعلى، قبل از همه بايد از يك سو موثرترين اعضاى دستگاه رهبرى سازمان از عنوان و موقعيت رهبرى داوطلبانه و شخصا صرف نظر مى‏كردند و از سوى ديگر با تمام نيروى رزمنده خود براى مشاركت فعال در پيش‏برد مبارزه سازمان و تلاش براى قبول مسئوليت تحت رهبرى شوراى مركزى سازمان اعلام آمادگى مى‏كردند. هر نوع روحيه مقابله‏جوىى و يا ياس و كناره‏گيرى از مبارزه در اين لحظات شكستى بزرگ بود، شايد هم به بزرگى شكل‏گيرى ‌«توافق‌» در دستگاه رهبرى سازمان براى ادامه انحصار نقش رهبرى در دست خود.
بگذار هر يك از رهبران سابق و فعلى، اين بار، در سازمانى واقعا نوين، نه به اعتبار روابطى كه دارند يا تعداد آرائى كه در اين يا آن ارگان گرد آورده‏اند، بلكه به اعتبار سهمى كه از زندگى و هستى خود به پاى سازمان مى‏گذارند، به اعتبار نقش و تاثيرى كه هر قلم و قدمى در اعتلاى امر سازمان دارد به اعتبار راى و شناختى كه سازمان از خود او، از سمت و سو و توش و توان او دارد به مسئوليتى شايسته خود برگزيده شوند.
راست اين است كه كنگره نخست سازمان ما بلندنظرى و دورانديشى بزرگ از خود نشان داده است. من به ياد ندارم كه تحولى بنيادين در راستاى گسترش دموكراسى درون‏حزبى در هيچ حزب و سازمان ديگرى بدين گونه كه در سازمان ما پيش رفته است پيش رفته باشد. چه چيز ستايش‏انگيزتر از اين كه دستگاه رهبرى سازمان تقريبا يك‏پارچه از يك سو خود داوطلبانه و بدون كم‏ترين ترديد يا قيد و شرطى از نام‏زدى عضويت در ارگان رهبرى امتناع مى‏كنند و از سوى ديگر نه تنها با بى‏اعتمادى و تقابل به ارگان رهبرى نمى‏نگرند بلكه با تمام توان براى كار و فعاليت بيش‏تر به سود سازمان و با راى بسيار بالا توسط عموم نمايندگان كنگره به عضويت در گروه‏هاى كار انتخاب مى‏شوند.
با چنين تحليل و نگرشى نسبت به كلى‏ترين تحولى كه دست‏آورد كنگره نخست سازمان ماست من اين كنگره را يك پيروزى بزرگ براى سازمان و مجموعه نيروى چپ در ميهنم ايران مى‏شناسم. دور نخواهد بود روزى كه برداشت‏هاى ىأس‏آميز و ىأس‏انگيز ديگرى كه از كنگره و نتايج آن ابراز مى‏شود و عموما ناشى از عدم اطلاع از روندها و نيازها و به ويژه ناشى از عدم حضور در خود كنگره بوده است جاى خود را به اعتماد به نتايج كار كنگره بدهد.