آینده با ولایت فقیه نیست

21.02.08 | فرخ نگهدار


با توجه به رفتاری که در جریان رسیدگی به صلاحیت نامزدهای مجلس هشتم، با اصلاح طلبان شده است، مایلم نگرانی‌های خود را در سطور زیر خطاب به رهبر جمهوری اسلامی ایران منعکس کنم. اما از آنجا که امیدوار نیستم پرده ساتری به نام قدرت از جلوی چشمان ایشان کنار زده شود، لذا این نوشته را برای اطلاع همگان نشر می‌دهم و امیدوار می‌مانم که روزی ایشان نیز صدای کسانی را بشنود که انتخابات را آزاد می‌خواهند.

متاسفانه در کشور ما ایران، برخلاف بسیاری کشورها، هنوز امکان گفت‌وگو با سران حکومت فراهم نیست. قبل از انقلاب هم وضع همین طور بود. آقای سید علی خامنه‌ای، گرچه به ادعا یک رهبری انتخابی است، اما ایشان تاکنون نه به مردم پاسخگو بوده و نه حتی به مجلس خبرگان. اعتقاد راسخ دارم سرانجام در کشور ما نیز این نخوت خواهد شکست. روزی خواهد رسید که کسی که به رهبری انتخاب می شود، به مجلس و مردم، به منتقدان و مخالفان، پاسخ گو باشد.

*
آیت‌الله خمینی در مراسم تحلیف بنی‌صدر، در پرهیز از نخوت، سخنانی بر زبان راند که مرا به یاد سرنوشت آخرین پادشاه ایران نیز انداخت. در طول حدود ده ساله قبل از انقلاب در زندان بودم و خوب می‌دیدم که چگونه شاه حساب دارد از دستش در می رود و خود را قدرتی شکست ناپذیر تصور می‌کند. پیام جشن‌های ۲۵۰۰ ساله هم همین بود. ۳ سال بعد، تفرعن به اوج رسید و شاه با “رستاخیز ملی” آخرین بقایای منتقدین دلسوز نظام را خاموش کرد. ساواک صاحب اختیار واقعی کشور شد و خشونت با ناراضیان از حد گذشت.

اما هنوز دو سال و نیم نگذشته بود که سران دنیا در گوادلوپ نشستند و گفتند “شاه را هوا برداشته و دیگر اندازه نمی‌فهمد”؛ هنوز بهمن نیامده بود که “کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته”. شعار “مرگ بر شاه” ایران را لرزاند و به یک آن “بهمن” چنان عظیم شد که نه از تاک نشان ماند و نه از تاک‌نشان.

هر بار که تصاویر سفرهای استانی شما را از دریچه‌ی سیمای جمهوری اسلامی ایران می‌بینم از خود می‌پرسم که او از دیدن سیل جمعیت چه حسی در وجودش سر می‌کشد؟ قدرتِ شما قدرتی غیر رقابتی و غیر موقتی است. به همین دلیل دوست ندارید بدانید اکثریت مردم واقعا چه نظری راجع به ولایت فقیه دارند؟ تصادفی نیست که نزدیک ترین کسان به شما کارشان “دست بوسی” و “آسوده کردن خاطر مبارک” شده است. شیرینیِ هر قدرتِ دائمی و غیر رقابتی عرصه وز وز مگس‌های حریص است.

مگس‌ها مجیز می‌گویند و شما هم لذت می‌برید و باور می‌کنید که اکثریت مردم ایران به اصل ولایت فقیه ایمان قلبی دارند، برای بقای حکومت آماده شهادت‌اند، همان طور که در دوران انقلاب بودند. شما نمی‌خواهید باور کنید که دانشجویان و دانش آموختگان ایران برای جستجوها و یافته‌های عقل خود بیش از حکم شورای نگهبان و حرف ولی فقیه اعتبار قائلند.

تصور نکنید در ایران فقط ما، جمهوری خواهان عرفی، می‌خواهیم حکومت به رای مردم باشد. طیف بسیار وسیعی از یاران و همرزمان شما، حتی شماری از دلباختگان رژیم سابق، هم دریافته‌اند که اگر برای رای مردم در نظام حکومتی اهمیت بیشتری در نظر گرفته نشود ثبات سیاسی کشور و اقتدار حکومت آسیب می‌بیند. بخش بزرگی از خادمان راستین جمهوری اسلامی ایران نیز “ایران‌مداری” به شیوه سال‌های اول انقلاب را مهلک می‌بینند. هدف بنیادین اصلاح طلبیِ دوم خردادی هم اصلا همین بود. آنها می‌خواستند جمهوری اسلامی ایران را با تحولات جامعه، با درجه رشد و شعور اجتماعی شهروندان، با افزایش چشمگیر تمایل به حق انتخاب آزادانه سازگار کنند.

متاسفانه این روزها برخی اصلاح طلبان با شما همصدا شده و یاران خود را به “تندروی” متهم می‌کنند. این اتهام سخت سخیف و بدور از انصاف است. کدام “تند روی”؟ مگر در دوره اصلاح طبی قانونی تصحیح شد که صحبت از تندروی می‌کنند؟ شما که هنوز جرس بانگ برنداشته بود که فرمان ایست دادید! کجای این کارهایی که امروز می‌کنند نامش “اصلاحات معتدل” است؟ ویران کردن سازمان برنامه؟ راه اندازی چاه جمکران؟ برنامه هسته‌ای؟ سفرهای استانی؟ یا رواج دوباره سنگسار؟

بسیار متاسفم از این که موفقیت سهل و ساده شما در شکستن جوانه‌های اصلاح طلبی دوم خردادی؛ شکست‌ها و فضاحت‌های مکرر پرزیدنت بوش؛ تنگناهای دولت اسرائیل، همراه با ترقی چشمگیر قیمت نفت، شما را از تشخیص ضرورت جلب لایه‌های وسیع‌تری از جامعه به مشارکت ناتوان ساخته و رفتار شما را با منقدین و مخالفین خشن‌تر کرده است.

در طول حیات طولانی سیاسی‌ام همیشه سرکوب مخالفان حکومت برایم منشاء نگرانی و انگیزه مبارزه بوده است. اما زمانی که تیغ سرکوب مخالفان حلقوم منتقدان درونی حکومت را هم گرفته نگرانی در من صد چندان شده است. تاریخ می‌گوید سلاطینی خوف ناک‌تر‌ند که دست به تصفیه درونی زنند. لگد کردن حقوق مخالفین شیوه رایج همه خودکامگان است. اما خودکامگی دهشتناک‌تر می‌شود وقتی منتقدین درونی، خیر خواهان درون حکومت، آماج سرکوب شوند و با انگ خیانت، جاسوسی، همکاری با دشمن، ارتداد، و غیره از درگاه رانده شوند. این حقیقت را من از درون تاریخ خویش دریافته‌ام؛ از تفاوت شیوه رهبری لنین و استالین، از تفاوت در منش رهبری آقای خمینی در سال‌های اول و آخر حکومتش. اگر او به روی آن پاره تن‌اش، آن فقیه عالیقدر، دست بلند نمی‌کرد، صدور حکم قتل هزاران معصومِ در قفس نیز برایش آن قدر سهل نبود.

تفاوت لنین و استالین در نقض حقوق مخالفین حزب نیست. تفاوت آن‌ها در این است که یکی به حق حزبی‌ها برای رقابت منصفانه وفادار بود و دیگری به تصفیه خودی‌ها، به دست خودی‌ها، و نهایتا تصفیه همه به دست امنیتی‌ها، چشم داشت. کسی که خشونت با معاندان را از حد می گذراند، اگر هم از حداکثر رحمت با خودی‌ها صحبت کند، در کمین است تا، در فرصت مناسب، با آنان نیز همان کند که با معاندان کرد. کار کسانی که امروز حذف می‌کنند تا مجلسی مطیع تر داشته باشند نیکی به جای یاران نیست. اگر این بساط جمع نشود فردا نوبت اصول‌گرایان خواهد رسید. نگرانی‌ها کاملا جدی است. به خصوص کسانی امروز کار بدست اند که نامشان با “حداکثر خشونت با مخالفان”، با قتل‌های زنجیره‌ای، گره خورده است.

علیرغم همه سرکوب‌ها، اعتقاد نداشته‌ام که جمهوری اسلامی ایران تاکنون یک حکومت کاملا توتالیتر بوده است. از ویژگی‌های بارز جمهوری اسلامی رعایت نسبی و محسوس حقوق جناح‌های سیاسی درون نظام بوده است. اما اکنون فضای ترس و عدم اطمینان تا آنجا گسترش یافته که بخش‌های مهمی از استوانه‌های نظام، از کسانی که صادقانه برای استقرار همین حکومت زحمت‌ها کشیده‌اند، متهم به عدم صلاحیت، متهم به فساد و حتی متهم به خیانت و جاسوسی می‌شوند. پریروز نوبت چپ‌ها، لیبرال‌ها و ملی‌گراها بود. دیروز نوبت ملی‌مذهبی‌ها و امروز یا فردا نوبت مشارکتی‌ها و شرکاست که با همان برچسب‌ها منکوب شوند.

*
در این روزهای اخیر در پاکستان انتخابات مجلس برگزار شد و علیرغم همه دسیسه‌ها و مصیبت‌ها، به همت مردم و با حمایت موثر بین‌المللی، نظامیان از صحنه‌ی سیاست، دست کم یک گام، به عقب رانده شدند.

در این روزها امریکا یک پارچه شور و تلاش است. تمام ملت دارد به میدان می‌آید. سطح مشارکت، به خصوص حضور زنان، جوانان و کارگران شگفت‌انگیز و در طول تاریخ امریکا بکلی بی‌سابقه بوده است.

در ترکیه طی دهسال اخیر هر روز که جلو آمده‌ایم سطح مشارکت و بالاتر رفته و امید به تغییر از طریق انتخابات (حتی در مسایل قومی) محسوسا افزایش یافته و هر سال که جلو آمده ایم قدرت نظامیان محدودتر و اهمیت انتخابات بیشتر شده است. طی همین سال ها، ما هر روز که جلو آمده‌ایم جایگاه نظامیان فراخ تر و جایگاه انتخابات در سیاست کشور کمرنگ تر شده است. طی ۵ سال اخیر بخش‌های بزرگ‌تری از جامعه از حق مشارکت محروم، انتخابات کم معناتر و اقشار وسیع‌تری نسبت به نتایج آن بی‌تفاوت‌تر شده‌اند. امروز حتی بخش بزرگی از ملتزمین به نظام، با هزار ترفند از حق مشارکت پرتاب محروم و جایشان به نظامیان و امنیتی‌ها سپرده می شود و شما در ایجاد این وضعیت اگر تنها کس نباشید مسوول ترین کس هستید.

جمهوری اسلامی ایران، تحت رهبری شما، دارد در جهت ستیز بیشتر، تحجر بیشتر، سخت گیری بیشتر با ناراضیان، تحکم و تغیر بیشتر نسبت به زنان و جوانان، تبعیض بیشتر نسبت به غیر شیعیان و غیر فارس‌ها، گام بر میدارد. و در آن سوی دنیا، ایالات متحده امریکا دارد برای فاصله گرفتن از گذشته، برای مدارای بیشتر با دنیا، برای التیام بخشیدن به زخم‌های بجا مانده از سلطه نومحافظه کاران خود را آماده می‌کند. ظهور پدیده شگرفی به نام باراک حسین اوباما، و مضمون رقابت هیجان‌زای او و هیلاری کلینتون، قبل از همه نشان از عمق تحولی دارد که در نیمه دیگر کره خاک دارد رخ می‌دهد.

امکان احیای چشمگیر پرستیژ امریکا در منطقه ما و تقویت موقعیت معنوی آن در دنیا یک امکان واقعی است. زمینه دارد فراهم می‌شود که نام امریکا در اذهان مردم خاورمیانه، نه با گوانتانامو و ابوغریب، نه با حمایت از شارون‌ها و مشرف‌ها، که به عنوان بزرگ‌ترین دموکراسی دنیا، به عنوان همآیشگاه و آمیزشگاه ملت‌ها و نژادها و فرهنگ‌ها، به عنوان کلیددار صلح خاورمیانه شناخته شود.

و شما، آقای خامنه‌ای! نه جرات دیدن این افق را دارید و نه تاب تحمل آن را. دور نیست روزی که ایران دریابد: کودتای‌های نظامی، حمایت از تجاوزگر، بمباران و جنگ، زندان و شکنجه یگانه سوغات غرب نیست. دور نیست روزی که جوانان ایران ظرفیت‌های نظام سیاسی در ایران را با امریکا و غرب (و جایگاه شما را با اوباما، یا کلینتون) مقایسه کنند و علیرغم تجهیز حکومت شما به تکنولوژی هسته‌ای، همه یک صدا تغییر بنیادین در مناسبات دولت-ملت را خواستار شوند.

امروز اصلا امید نباید داشت که شما این افق را ببینید و درست تصمیم بگیرید. کسی امروز انتظار ندارد شما به دلسوزی‌های امثال آقای خاتمی توجه کنید. این گونه کارها دیر و کم فایده است و انتخابات آتی بسی بسته تر و کم رونق تر نیاز زمانه در هر حال برگزار خواهد شد. اما امید پایدار باید داشت که شما صدای این ناصحان را قبل از صدای خود مردم بشنوید. چرا؟ چون رشد جامعه مدنی، و چشم انداز چرخش در اوضاع بین‌المللی، راه‌های بهتری از انقلاب را دسترس‌پذیر ساخته است. علیرغم گرد مرگی که بر چهره این انتخابات پاشیده‌اید، هم چنان امیدوار می‌مانم که راه انتخابات از نو به روی اصلاح طلبان ایران گشوده شود و روزی نرسد که شما، همچون همه سلاطین اخیر ایران، ناگهان حیران شوید که “چرا این قدر زود دیر شد”.
خیرخواهانه آرزو داشته‌ام، و هنوز هم آرزو دارم، که رهبری کشور در مقابل خواسته ملی حداقل، در مقابل تقاضا برای تصحیح قانون انتخابات نایستد و خود را با تحول اجتماعی و نیاز زمانه هم‌ساز کند. آخر مشروطه اول واقعا از مشروطه دوم خردمندانه‌تر بود و دوم خرداد نیز از ۲۲ بهمن. چرا که اولی فوران امید بود برای آشتی؛ و دومی فوران امید بود برخاسته از نفرت.

*
قانون انتخابات فعلی ناقض اعلامیه جهانی حقوق بشر، ناقض کنوانسیون الحاقی حقوق مدنی و سیاسی، و ناقض نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. این قانون حق مشارکت در انتخابات را به انحصار معتقدان به ولایت فقیه درآورده است. این قانون حق حذف همه مخالفان را به حکام وقت تفویض کرده است. تلاش ما برای کسب حق مشارکت در انتخابات مستلزم تغییر قانون اساسی نیست. به استناد قانون اساسی، مشارکت حق همه شهروندان است. این که حق مردم، برای انتخاب نمایندگان خود، به تائید صلاحیت آنان از سوی شورای نگهبان موکول است، خلاف قانون اساسی، خلاف اعلامیه حقوق بشر و خلاف حق، خرد و عدالت است.

برخلاف دوران مشروطه و برخلاف سال‌های اول انقلاب اکثریت ایرانیان امروز دیگر به برتری عقلی و علمی فقها اعتقادی ندارند. چه بخواهید و چه نخواهید، دنیای متمدن امروز دنیای پایبندی به ولایت فقیه نیست. رشد فرهنگی و بسط اطلاعات ذهنیت ایرانیان را تغییر داده است. امروز شمار آیات نازل از ماهواره‌ها سر به فلک می‌زند. امروز آسمان در انحصار ولایت نیست؛ عرصه یکه تازی ماهواره‌هاست.
و شما به جای توجه به این تحول، هرکس که از ضرورت اصلاحات صحبت ‌کند را با عناوین امریکایی، برانداز، برانداز نرم، ضدانقلاب، پول بگیر، جاسوس، محارب موصوف می کنید، حتی کسی که ۵ عزیزش را، یا تمام عمرش را، برای این حکومت داده است.

مدعی نیستم هر کس مخالف جمهوری اسلامی ایران ذاتا معصوم است. اما مدعی‌ام که اولا اعمال حکومت با مخالفان، بخصوص در دهه‌های گذشته، بسیار شنیع تر از گناهان برخی گروه‌ها بوده است، ثانیا تسری این نسبت‌ها به اصلاح طلبان، اعم از اسلامی یا عرفی، نشانه انحطاط اخلاقی است. این دشنام‌ها، باشد یا نباشد، اصلاح طلبانِ راستین ماهیت و هویت خویش را فدای اغراض سیاسی و کسب قدرت نکرده‌اند و نخواهند کرد. آنها هرگز از راه‌های مدنی و مسالمت آمیز، از اتکاء بر نیروی مردم، از مبنا گرفتن مصلحت مردم و منافع کشور، دست بر نخواهند داشت.

*
با رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان این امکان از قبل منتفی است که مجلس هشتم اصلاح طلب شود. علاوه بر این همه کسانی را که آزادی را با دین سازگار می‌بیند، و یا از بسط حق مشارکت، از صلح و تشنج زدایی صحبت می‌کند رد صلاحیت کرده اند. و این یعنی جمهوری اسلامی ایران تصمیم گرفته است که نه تنها امید به اصلاحات از طریق مجلس، بلکه امید به امکان تبلیغ اصلاحات از تربیون مجلس نیز منتفی سازد.

معنای این کارها کاستن از وسعت تکیه گاه اجتماعی حکومت و تکیه بیشتر بر نیروهای مسلح است. نهایت این راه آنست که شعار “ایران برای همه ایرانیان” تبدیل شود به شعار “همه ایران برای نظامی گرایان”. حاصل انتخابات مجلس هشتم آن است که، برعکس سیر رویدادها در امریکا، جمهوری اسلامی ایران چهره‌ای تندخوتر، کهنه‌تر و خصمانه‌تر از خود نشان دهد. در این انتخابات واقع نگری و خیر و صلاح ملت مبنا نیست؛ تنگ‌تر کردن حلقه قدرت راهنمای کار است.

با این که معتقد بوده و هستم که، به خصوص در شهرستان‌ها، تا وقتی دامنه حق انتخاب به صفر نرسیده است، تاثیر گذاری بر نتایج انتخابات از طریق رای دادن عموما سودمند تر از یاس مطلق و ترک صحنه است؛ اما متاسفانه هیچ لیستی باقی نمانده است که آوای صلح و دموکراسی، حتی آوای کلی “اصلاحات”، از آن برخیزد. عموم کسانی که خیر ملت و اصلاح امور کشور را طلب می‌کنند، یا چون ما طبق قانون ارتجاعی انتخابات اصلا از حق شرکت محرومند و یا، به روشی غیر قانونی و خودسرانه، از حق مشارکت محروم شده‌اند.

از امروز پیداست که کنترل مجلس هشتم در دست همان جناحی که با شعارهای صلح و تشنج زدایی، با دموکراسی، حقوق بشر و مشارکت، به برابر حقوقی زن و مرد، و یا با رفع تبعیض از فارس و غیر فارس هیچ گاه سازگاری نداشته است. اگر عطر چنین شعارهایی، حتی کم رنگ، از یک لیست انتخاباتی برمی‌خاست، چنانکه در انتخابات شوراها دیدیم، گروه‌های وسیعی مشتاق شرکت می‌شدند و ما هم مشوق آنان. لیست‌های انتخاباتی فعلی از شعارهای برنامه‌ای و از مضامین “سیاست کلان” تهی و موضوع حمایت آزادیخواهان از این لیست‌ها عملا منتفی است.

تهی شدن عرصه انتخابات از شعارهای صلح، دموکراسی، حقوق بشر و رفع تبعیض، و محدود شدن رقابت‌ها به تلاش برای کسب قدرت، آزادی خواهان ایران را مصمم کرده است آزادی انتخابات را خواست مقدم خود قرار دهند. تامین این آزادی، در وجه حداقل، به معنای تضمین حق مشارکت نیروهای متمایل به دموکراسی و تشنج زدایی است، و در وجه کامل آن به معنای تضمین حق شرکت همه نیروهایی است که خود می‌خواهند در انتخابات شرکت کنند.

اکنون اتحاد جمهوری خواهان ایران “انتخابات آزاد” را شعار اساسی خود اعلام کرده است. ما با تمام نیرو کوشش خواهیم کرد که همه کسانی که آزادی انتخابات را خواست مقدم خود قرار می‌دهند، اعم از اسلامی یا عرفی، در همه عرصه‌های ملی و بین‌المللی اقدامات خود را همآهنگ سازند.

شما مصمم‌اید با تکیه بر سپاه و بسیج از انتخابات آزاد، از حق مردم برای گزینش آزادانه حاکمیت جلوگیری کنید و ما، با اتکاء بر اقشار مدرن و ترقی‌خواه، مصمیم حق مشارکت و “انتخابات آزاد” را در کشور برقرار کنیم و برقرار خواهیم کرد. گمان نبرید که این یک صف آرایی زود گذراست. خیر. این یک چالش تاریخی با فرجامی محرز است. شما با حذف آخرین بقایای اصلاح طلبی در حکومت کشاکش‌ها و مصلحت اندیشی‌ها در حکومت را به عرصه جامعه می‌کشانید. شما امروز مصمم‌اید تقابل را بر تحمل‌ترجیح دهید. شما فعلا مصمم‌اید کشورداری خود را به روش سعودی‌ها نزدیک‌تر کنید. اما شما در این کار قطعا شکست خواهید خورد. ایران سعودی نیست. ایران در میانه ترکیه و پاکستان است و بی هیچ تردید سرانجام راه آنان را، راه انتخابات آزاد را برخواهد گزید.

هرگاه قانون انتخابات تصحیح، حداقل آزادی‌ها تامین و دخالت شورای نگهبان و نظامیان ممنوع شود، مردم ایران قطعا ترکیبی کاملا متفاوت از تائید صلاحیت شدگان فعلی را برخواهد گزید و شما هنوز با این حقیقت لجاج می کنید. شما نمی‌خواهید ببینید که انتخابات آزاد بهترین ضامن برای انسجام و اقتدار ملی و برای اعتبار بین‌المللی کشور است. شما نمی‌خواهید باور کنید که هرگاه انتخابات آزاد شود، حمایت مردمی از حکومت نیاز کشور به سلاح‌های سنگین، برای مقابله با تهدید خارجی، را به حداقل می‌رساند.

نسل ما و شما هنوز در این جهان نبود که این چالش، چالش میان آزادی و استبداد، میان کهنه گرایی و نوگرایی، آغاز شد. اما نسل ما و شما هنوز در این جهان خواهد بود زمانی که در کشور ما نیز، مثل ترکیه و پاکستان، انتخابات آزاد برگزار شود. مدعی نیستم ما اکنون آماده انتخابات آزاد شده‌ایم. اما ما انتخابات آزاد را به مهم ترین خواست ملی تبدیل خواهیم کرد. شما به این حرف ما امروز پوزخند میزنید و برای خاموش کردن آن سراغ قفل و زندان می‌روید. اما زمان به سود ما و به زیان شماست. شما امروز این حقیقت را نمی‌بینید. زیرا که قدرت، که مثل همیشه و مثل همه جا مایه نخوت است و رادع شما در دیدن حقیقت.

فرخ نگهدار
لندن – دوم اسفندماه ۱۳۸۶ (برابر با 21 فوریه 2008)




نظر کاربران:

ضمن تشکر از همه عزیزانی که اظهارنظر کرده اند، به 2 مورد پرسش مطرح شده نیز در زیر پاسخ داده‌ام.
ش. صابر عزیز از من می پرسد: آیا امیدوارم اصلاح طلبان رد صلاحیت شده طرفدار انتخابات آزاد شوند؟ پاسخ من چنین است. آری. نه تنها امیدوارم. بلکه مطمئنم که تمام احزابی که در انتخابات شرکت می کنند یکی پس از دیگری، دیرتر یا زودتر مجبور خواهند شد از آزادی انتخابات، دفاع کنند. اگر موضوع به صورت موافقت یا مخالفت با قانون فعلی انتخابات مطرح شود. فکر می کنم اکثریت بزرگ اصلاح طلبان همین امروز می فهمند که این قانون بشدت استبدادی است و مطلبند که این قانون باید تصحیح شود.
حمید فرخنده گرامی تذکر می دهد که اجرای بد قانون مشکل اصلی است. همین قانون انتخابات فعلی را شورای نگهبان خیلی بد اجرا و بسیاری را به این ترتیب حذف می کند. از حرف حمید چنین بر می آید که اپوزیسیون باید اول روی تغییر سیاست ها متمرکز شود و همه کارها را موکول به تغییر قوانین نکند. به نظر من این کاملا درست است. من معتقد نیستم ما باید تاثیر گذاری بر نتایج انتخابات را به بعد از تغییر قانون انتخابات موکول کنیم. اما بسیار ضروری و حیاتی است که همه آزادیخواهان مخالفت خود را با قوانین غیردموکراتیک، به خصوص انتقاد و اعتراض خود را نسبت به قانون اساسی مورد تاکید قرار
دهند. این که قانون اساسی راه انتخابات آزاد نبسته دلیل این نمی شود که قانون اساسی قانون خوبی است و نیاز به اصلاح آن نیست.
خانم عبادی گفته است تا وقتی این قانون انتخابات به قوت خود باقی است او در انتخابات شرکت نخواهد کرد. من چنین نظری ندارم. به نظر من اگر در برنامه نامزدها نشانه های طرفداری از حقوق بشر و حقوق و مطالبات عاجل مردم وجود داشت، مشارکت و رای دادن اپوزیسیون بسیار مفیدتر از تحریم کردن است.
فرخ نگهدار

*

آقای نگهدار،
انتخابات آزاد خوب است اما مستلزم تغییر قانون انتخابات است در مجلس. حال که مسلمانان ملتزم به ولایت فقیه را به مجلس راه نمی دهند چه کسانی می خواهند قانون مجلس را تغییر دهند به نفع دگراندیشان؟ شاید می خواهید مجلس را در خیابان تفسیر کنید؟ یا شاید فکر می کنید و امیدوارید حال که اصلاح طلبان قیچی شده اند، رادیکال تر شوند و به خواست انتخابات آزاد بپیوندند؟
ش.صابر

*

سلام آقای نگهدار، از نوشته شما شارژ شدم
.در ضمن سئولاتی هم برايم مطرح کرد که فقط در حد "سئوال" است . اگر هم قابل ملاحظه باشد فکر ميکنم جنابعالی بهتر ميتوانيد در باره‌ی آنها تحليل و ارزيابی کنيد.
بعداز جنگ دوم و دوران جنگ سرد برای غرب پيمان سنتو بين ترکيه، پاکستان و ايران اهميت داشت و اين را "ديکته" ميکرد. امروز چنين اشتراکاتی بين سه کشور ياد شده وجود ندارد و غرب و بخصوص آمريکا گرفتاريهای ديگری از جمله تامين انرزی در دستور کارشان قرار دارد. بهمين دليل نگاه آمريکا به ايران متفاوت ست و موقعيت ايران هم در براير آمريکا به کلی با ترکيه و پاکستان ـ بدون منابع نفت ـ تفاوت دارد.
همانطور که اشاره کرديد دولت ايران با تکيه بر درآمدهای نفتی يعنی با قيمت بشکه‌ای بالاتر از۱۰۰ دلار اهميتی به حقوق شهروندان نمی دهد ، بهمين دليل دولت ايران به امثال عربستان نزديک ميشود و کاری به روند تحولات در ترکيه و پاکستان ندارد.
مگر رابطه‌ی رژيم گذشته با عربستان هم غريب به نظر ميرسيد؟ و خيلی‌ها از رابطه‌ی ايران با ونزوئلا هم تعجب می کنند. ايران بايد از سرنوشت شاه عبرت بگيرد که با استفاده‌ی ابزاری از قيمت نفت ميخواست از غرب بيشتر "پوئن" بگيرد که به ضد خودش تبديل شد.
امروز خامنه‌ای بايد علاوه بر روند تحولات در ترکيه و پاکستان ، به سرنوشت اسفناک افغانشتان و عراق هم توجه کند که آمريکا با استفاده از جنايات طالبان و صدام برای "نجات" مردم اين کشورها وارد منطقه شد.
تضمينی نيست که در باره ی نابخردی های رژيم ايران دست به اقدامات مشابهی بزند مگر اينکه رهبران ايران چراغ سبز داشته باشند که با همين وضع ادمه دهند.
با احترام مانی

*

آقای نگهدار گرامی،
نامه شما خطاب به آقای خامنه ای از آنجا که بدور از پرخاشگری شعارهای مرسوم هست،
ارزشمند است. اما به گمان من در استدلال شما آنجا که می گویید: "قانون انتخابات فعلی... ناقض نص صریح قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. این قانون حق مشارکت در انتخابات را به انحصار معتقدان به ولایت فقیه درآورده است. این قانون حق حذف همه مخالفان را به حکام وقت تفویض کرده است." اشکالی وجود دارد.
اشکال در آنجاست که اعمال نظارت استصوابی از سوی شورای نگهبان به شیوه‌ای که حذف کاندیداهای مخالف اصولگرایان را شمال می‌شود، را عملی "قانونی" دانسته‌اید و از نوشته شما چنین استنباط می شود که قانون انتخابات فعلی باید عوض شود. ادامه این استدلال عده ای درک رادیکال تری از تحولات سیاسی دارند را به این نتیجه گیری یا خواست رهنمون می کند که این "نظارت استصوابی" یا شورای نگهبان است که باید لغو یا منحل شود.
جالب است که آقای جنتی دبیر شورای نگهبان و دیگر اعضای این شورا که به جای نظارت بر انتخابات با تکیه بر روح قانون اساسی، نقش مفتش انتخابات را بازی می کنند در پاسخ به این درخواست، منتقدین را "ضدقانون" می نامند و به این وسیله خود را مدافع قانون می نمایانند. این در حالیست که بر اساس اصل ۹۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی شورای نگهبان " شورای نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آرای عمومی و همه پرسی را برعهده دارد."
بر اساس اصل ۹۱ قانون اساسی می گوید: "به منظور پاسداری از احکام اسلام و قانون اساسی از نظر عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با آنها، شورایی به نام شورای نگهبان با ترکیب زیر تشکیل می شود."
همانطور که شما حتما می دانید در قانون اساسی بسیاری از کشورها از جمله فرانسه شورایی بنام شورای نگهبان قانون اساسی وجود دارد. یا اینکه نوعی از نظارت برای درست انجام شدن انتخابات که در ایران به نظارت استصوابی مشهور شده است وجود دارد. اما نفس نظارت برای جلوگیری از این است که مثلا افرادی ماجراجو یا دنبال خبرسازی درباره خود بدون اینکه اصلا اهل سیاست باشند یا شایستگی نمایندگی کردن گروهی را داشته باشند
"هخاوار" به مراکز ثبت نام نروند، چرا که کاندید شدن هر کسی بدون داشتن حداقلی از شایستگی هم کار ماموران اجرایی را مختل می کند و هم به شان انتخابات ملت لطمه می زند.
اما متاسفانه در ایران مانند بسیاری از پدیده های دیگر از نگهبانی اصولی برای دفاع از قانون اساسی یا از نظارت شایسته و ضروری بر حسن انجام انتخابات، حذف منتقدان، تصفیه رقبا و سرانجام از صندوق برنده بیرون آوردن آنها که اقتدارگرایان یا اصولگرایان و طرفداران قدرت اصلی در حاکمیت می خواهند معنی می شود. پس به گمان من ایراد و اعتراض شما باید به شیوه ی نظارت استصوابی یا نحوه اعمال حق قانونی ای که در اصل برای منظور دیگری بوده است باشد. طبیعی است که اگر خلافکاری که انتخاب شدنش به ضرر جامعه است بخواهد خود را کاندیدای انتخابات کند، اینکه یک هیئت نظارت کننده صلاحیت او را رد
کنند تا عده ای فریب چنین شخصی را نخورده و به وی رای ندهند بخوی خود بد نیست بلکه وظیفه چنین شورای نظارتی است. البته به شرطی که طبق قانون دادگاه نظر دهد که چنین شخص فرضی فلان محکومیت ها و فلان خلافکاری ها را داشته است. تازه افرادی که داری محکومیت کیفری هستند معمولا برای مدتی محدودی بسته به میزان جرمی که مرتکب شده اند، از حق انتخاب شدن محرومند. فاجعه اینجاست که شورای نگهبان تفسیری خودسرانه از حق قانونی نظارتی خود می کند بدون اینکه زیر بار پروسه قانونی رد صلاحیت کاندیداها، یعنی درخواست از دادگاهها برای نظر دادن در مورد داشتن پیشینه کیفری، مجرم بودن و یا تحت تعقیب کیفری بودن، را دنبال کند.
پس در درجه اول این اشکال قانون انتخابات نیست و ایراد در تفسیر حذفی شورای نگهبان از وظایف قانونی خود است که ایراد دارد. پس اشکال از قانون انتخابات نیست، اشکال از تفسیر خودرای یانه ای است که از حق قانونی نظارت می شود، چراکه حتی در قوانین و آئین نامه های شورای نگهبان نوشته نشده است که مثلا اصلاح طلبان یا رقبای قدرت حاکم باید حذف شوند، اما قانون نانوشته ای ظاهرا میان اعضای شورای نگهبان و رهبری و دیگر اقتدارگرایانی هست که معنی اش حذف حتی مخالفان اصلاح طلب نظام است. لازم به تذکر است که طبیعتا قانون اساسی نیز شاید لازم باشد برای دمکراتیک تر شدن قانون انتخابات تغییر کند تا چه رسد به قوانین و آئین نامه های داخلی شورای نگهبان، منتها بحث من در چارچوب این استدلال شما و پذیرش اینکه قصد ما در این مرحله نه تغییر قانون اساسی، بلکه عمل کردن به همین قانون اساسی است، قرار دارد.
با آرزوی موفقیت برای شما و انتخابات آزاد برای ایران
حمید فرخنده

*

نوشته اقای نگهدار هنوز بوی ایدئولوژی دارد. دولت های ایدئولوژیک با توجه به ماهیتشان (ادعای دانستن و داشتن حقیقت و دانش زمامداری) نمیتوانند بسترساز یک جامعهء آزاد باشند. اقای نگهدار باید بگویند که لنین با مخالفین و منتقدین خارج از حزب چه کرد؟ افرادی که بعد از سی سال نکبت و جنایت و عقبماندگی بلای ۵۷ را هنوز قدمی به جلو میدانند نمیتوانند مژده‌آور آزادی و دمکراسی باشند. تنها و تنها خرد جمعی و زمینی و امروزین میتواند جامعهء بلازدهء ایران را نجات دهد.
فرزام اردلان

*

این مقال حائز نکات ارزشمندی بود. نکته قابل تامل این است که صحنه تحولات از جنبه ساختاری به عرصه اجتماعی در حال تغییر است.
این پیامد طبیعی حذف همه ظرفیتهای اصلاحی و گریز ناپذیر بودن اقدامات سخت افزاری آنهم در ابعاد ملی میباشد. تجربه نشان داده وقتی پرونده یک افتضاح سیاسی یا اقتصادی یا تاریخی که نتیجه اقدامات حکومت است بسته میشود. صنحه اجتماع آماده بروز و خیزش مردمان می‌شود که برای تغییر شرائط دلائل کافی را دراختیار دارند. لذا فترتی در پیش است تا فضاحتی عینیت یابد و حاکمی مجبور به سر کشیدن شوکران.
تنها نکته امید وجود ساختارهای قانونی است که با تغییر نفرات متکی بر اراء ملی و حذف تشکیلات ناسازگار میتوان با حداقل هزینه به انحلال انتصاب در حقیقتی کارآمد به نام انتخاب بر سیاهی فائق آمد

*

امید را جانی تازه دادید. زنده باد.
ب.

*

آقای نگهدار، شما با دیالوگ بسیار منطقی و با هوشیاری توانسته‌اید درد دل بسیاری از روشنفکران مدرن داخل کشور و بخش عمده‌ی نیروهای اجتماعی ایران، که راه براندازی و دخالت خارجی را برای تغییرات ساختاری در ایران انتخاب نکرده‌اند، را مطرح کرده‌اید. به راستی که پروژه انتسابات مجلس هشتم، با در نظر گرفتن سیر رودیدادهای اخیر در آمریکا و پاکستان و ترکیه، به شنا کردن یک غریق بر خلاف جریان تند سیل در رودخانه می‌ماند. بدیهی است که آقای خامنه‌ای مثل سایر دیکتاتورهای تاریخ از راهی که در پیش گرفته برنخواهد گشت. ولی حرکت برای تحمیل یک انتخابات آزاد و بسیج مردم و همه نیروهای جنبش حول این شعار باعث امید و دلگرمی همه‌ی ماست. شما با نامه‌ی خود به دیکتاتور به درستی حجت را بر وی تمام نمودید.
پیروز باشید. ح. آذری

*

آقای نگهدار، نوشته شما بسیار متین است. چرا که بدور از پرخاش و هیاهو با رهبر جمهوری اسلامی سخن گفته‌اید.
نوشته‌اید "روزی خواهد رسید که کسی که به رهبری انتخاب می شود، به مجلس و مردم، به منتقدان و مخالفان، پاسخ گو باشد." اما من و فکر می کنم بسیاری از مردم ایران امیدوارند روزی برسد که اصولا لازم نباشد کسی را در مقام رهبر کشور انتخاب کنیم. به امید انتخابات آزاد در ایران...
ع. حسین لو